حزب توده مدام به دولت بازرگان حمله میکرد که مثلا چرا اقدام به ملی کردن بانکها، انحلال ارتش، مصادره اموال مقامات رژیم گذشته نمیکند؟!
«چرا با مجازات بقایای رژیم سابق موافق نیست؟ چرا انتقامجو نیست؟» چرا سازشکار و غیرانقلابی است؟...
«چرا خواهان روابط عادی با همه کشورها از جمله آمریکاست...»
(مردم، مورخه ۲۲ فروردین ۱۳۵۸. شماره ۵)
حزب توده، دولت موقت بازرگان را مانع تصاحب قدرت میدانست و برای زدن آن با تمام وجود به جناح رهبری انقلاب نزدیک شد.
بازرگان از نظر حزب توده، نماد نیروی لیبرال و بورژوازی وابسته به امپریالیسم بود که« نقش ترمز کننده دارد...»(برخی مسائل حاد انقلاب ایران، احسان طبری... ص ۱۳۴)
در طول عمر ۲۸۷ روزه دولت بازرگان، مطبوعات وابسته به حزب توده مالامال از حمله به بازرگان بوده که چرا انقلابی عمل نمیکند؟!
وقتی دولت موقت میگفت آدم متخصص نداریم، كیانوری گفته بود:
«بعد از پیروزی انقلاب روسیه، در کمیته مرکزی حزب بلشویک رفتند پیش لنین. گفتند میخواهیم برای بانک مرکزی مدیری بگذاریم اما کسی را نداریم. لنین گفت کسی را نداریم یعنی چه؟ سپس شخصی را که در آبدارخانه کار میکرد صدا زد حکم به او داد که برو بانک مرکزی»!
البته لنین ندید که وقتی آبدارچی رئیس بانک مرکزی شد بعدا وضع بانگها چگونه شد...؟!
اشغال سفارت آمریکا بزرگترین خدمت و موهبت برای حزب توده و کیانوری بود، چرا که موقعیت کیانوری را نزد مسکو قوت بخشید و همچنین اشغال سفارت، سقوط دولت بازرگان را تسریع کرد.
بهزاد نبوی از کارگزاران اشغال سفارت گفته بود که از ثمرات آن، سرنگون کردن دولت بازرگان بود «جناح خاصی از قدرت به زیر کشیده شد که فکر میکرد نمیشود مستقل زندگی کرد». (انقلاب اسلامی، مورخه ۳۰ دی ۱۳۵۹، ش ۴۵۴. ص۲)
کیانوری در مورد گروگانهای آمریکایی میگفت: «اینها گروگان نیستند بلکه جنایتکار هستند...»
(کیانوری، حزب توده ایران چگونه مینگرد، ص۱۷۷)
حزب توده، دولت بازرگان را سدی مقابل گرایش به سمت سوسیالیسم میدانست که با کنار رفتن آن، تحققِ نظریه «راه رشد غیرسرمایه داری» اولیانوفسکی هموار خواهد شد.
در آن زمان یک رشته اتفاقاتی در جهان رخ داده بوده که سرانجام، قدرت بدست عوامل شوروی افتاده بود مانند:
- هنگامی که آخرین سرباز انگلیسی در سال ۱۹۷۱ از عدن تخلیه شد، شورشیان مارکسیست افراطی در یمن جنوبی به قدرت رسیدند.
- در سال ۱۹۷۵، پس از یک دهه جنگ خونین در هندوچین، آخرین سربازان آمریکایی سایگون را ترک و قدرت بدست ارتش کمونیست ویتنام شمالی افتاد،
- در سال ۱۹۷۶، نیروهای جنبش خلق مارکسیست برای آزادی آنگولا با حمایت شوروی و کوبا به لوآندا لشکرکشی کردند،
- همچنین، حزب رادیکال چپ طرفدار شوروی جبهه آزادی بخش موزامبی در موزامبیک قدرت را به دست گرفته بود،
- در سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۸، روبروی یمن جنوبی، در آن سوی تنگه باب المندب، سلطنت چند صد ساله در اتیوپی سقوط کرده حزب طرفدار شوروی درگ به رهبری منگیستو هایله ماریم قدرت را به دست گرفت.
- در ۱۹۷۹، ساندینیستا چپگرایِ تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی و کوبا، در نیکاراگوئه به قدرت رسیدند...
پس اکنون، نوبت ایران بود که شاه ایران، متحد آمریکا سرنگون شده بود و انتظار حزب توده و رهبران شوروی این بود که به اقمار شوروی به پیوندد. اما آنها قدرت اسلام سیاسی را دستکم گرفته بودند...
وقتی پس از اشغال سفارت، بازرگان استعفا داد، حزب توده با تمام وجود از آن استقبال و آنرا یک تحول نامید!
(مجله دنیا، مورخه۵۸، آبان، شماره ۴. ص ۸۲)
و آقای فریدون تنکابنی طنزنویس حزب توده، دولت بازرگان را به «فولکس فراعنه عهد بوق» تشبیه کرد که نمیتوانست حرکت کند و «سیل خروشان انقلاب او را شست و برد»!
(پیشین...ص۸۴)
اما وقتی «فولکس فراعنه»ی بازرگان از کار افتاد، برعکس انتظار حزب توده، بولدزر جمهوری اسلامی به حرکت درآمد و خود حزب توده را نیز روبید و از بین برد! و حزب توده بهجای به قدرت رسیدن، راهی زندان شدند! مثل اینکه بهقول مولوی:
از قضا سرگنجيين صفرا فزود / روغن بادام خشکی مینمود!
و آقای فریدون تنکابنی طنزپرداز نیز که تشبیه فولکس فراعنه از او بهجای مانده، کوشید بگریزد و در سال ۶۲ دست به دامن قاچاقچیها شد تا از راه کوهها به ترکیه و از آنجا به یک کشورِ پلیدِ سرمایهداری پناهنده شود...!
به نظرم این سخن سهراب، دستِ کم در زمان او صادق بوده که گفته بود:
این سرزمین، مادرانی خوب داشته با روشنفکرانی بد...!
تلگرام نویسنده