تحریریۀ جامعه نو
نزدیک به هشتادسال پیش، وقتی آلمان در آستانۀ شکست و نابودی بود و متفقین از شرق و غرب به سویش میتاختند، اعضای متعصب حزب نازی بدون پذیرش شکست و هنوز در رؤیای سلطه بر اروپا، اعتقادات خود را تحکیم میکردند. نان و سیبزمینی پیدا نمیشد، سربازی برای رفتن به جبهه وجود نداشت، هیتلر و گوبلز برای محصلان چهاردهسالهای که از تفنگهای خود کوتاهتر بودند و باید به جبهه میرفتند سخنرانی آتشین میکردند و سربازان شوروی به دروازههای برلین رسیده بودند!
نقل است که هیتلر در قرارگاه امن خود «آشیانۀ عقاب» دربارۀ سلاح نهایی بلوف میزد و ژنرالهایی که خود را به خریت میزدند از ترس فقط تأیید میکردند. نازیها به خودشان دروغ میگفتند که اوضاع خوب است و بهزودی ورق برمیگردد، درحالیکه آن برلینِ منضبط و پر از سرودهای حماسی و فریادهای زندهباد پیشوا، در ناکامی و فقر و گرسنگی و سکوت و ناباوری غرق شده بود. آب و برق قطع بود، سر چهارراهها پلیس نبود و هیچکس باورش نمیشد این همان برلینِ منضبطی است که چند روز پیش رژههای سرشار از عشقِ پیشوا و سرخوشیِ سلطه بر جهان، به آن جلوه میبخشید.
اگر خلاصه کنیم، در ماه مه ۱۹۴۵ وقتی هیتلر دستور داد همۀ صنایع و وسایل حملونقل و تأسیسات آلمان نابود شود، در هیچ دستگاه دولتی غیر از پلیس مخفی اسآ و ستاد گشتاپو، اصلاً مسئولی نبود که دستور پیشوا را اجرا کند. معلوم بود که از مدتها پیش، فقط دو دستگاه پلیس مخفیِ سرکوب مردم آلمان و دستگاه تبلیغات، هنوز کار میکنند. ارگانهای اداری نازیها، قبل از خود نازیها، رها شده و از کار افتاده بودند. آن دو دستگاه هم ونتیلاتورهای نازیها بودند: دستگاه تنفس مصنوعی ایدئولوژی نازی در آخرین روزها!
تنفس ایدئولوژیک، آخرین فاز حفظ حیات رژیمهای توتالیتر است که حکومتهای استبدادیِ عازمِ مرحلۀ توتالیتاریسم نیز شباهت فراوانی به آن دارند: فرو کردن چنگالِ خونین در قدرت به واسطۀ ماشین سرکوب و دستگاه تبلیغات، درحالیکه سایر ارگانها از کار افتادهاند و فروپاشی و رهاشدگیِ آنها شروع شده؛ تشنجهای پیش از مرگ! این میتواند توصیفی از کل دستگاه حکمرانی رژیمهای مزبور باشد در واپسین روزها. واپسین روزهایی که در قیاس تاریخ کم از سالها نیستند و شاید سالها طول بکشند.
نتیجه آنکه اگر میخواهید ببینید یک حکومت در کدام مرحله از عمر خود قرار دارد، به کارآمدیِ دستگاه اداری و ماشین امنیتی آن بنگرید. در دوران سرازیریِ حکومتها، ناتوانیشان در ادارۀ کشور، ادارۀ بازارها، کنترل متغیرهای اقتصاد، دستگاه تربیت ایدئولوژیک محصلان و ابتکار عمل داشتن در سیاست خارجی، افزایش مییابد و گره کار از دستشان درمیرود اما در عوض، دستگاه تبلیغاتِ کماثرشان در همۀ ابعاد متورم میشود و ماشین سرکوب و حفظ امنیتشان با همۀ توان مقابل جامعه میایستد؛ وقتی نمیتوانی دست یاری به ملتی بدهی، مشت آهنین بالای سرش نگه دار!
حال میتوانید فکر کنید که حکومت فعلیِ ایران در چه مرحلهای از حیات خود قرار دارد: آیا در ادارۀ کشور و انتظام امور رو به بهبود است یا رو به افول؟ روندهای اقتصادی را در کنترل دارد یا سررشتهها را از کف داده؟ سیاست خارجیاش ورشکسته و انفعالی است یا واجد ابتکار عمل؟ و... دستگاه تبلیغات و ماشین سرکوب و حفظ امنیتش چه؟
هر نتیجهای که بگیرید فقط چند توصیه از آن درمیآید:
۱- چنین حکومتی را باید هر روز با ذکر وضعیتش شرمنده کرد و به موضع دفاعی فرستاد. حکومت حاضر به جنگ با جامعه و کشتن و کشته دادن است ولی حاضر به اصلاح یا گفتگو دربارۀ اصلاح نیست! برای گیر انداختنش نباید به اعتقادات و خطوط قرمزش کاری داشت و فقط باید حرف حساب زد و جواب خواست. باید مطالبه در برابرش گذاشت و جواب خواست. هر چه تا به حال حاصل شده، از همین راه بوده و منبعد نیز چنین خواهد بود.
۲- ناکارکردی دستگاه اداری و مدیریت امور، فساد گسترده و نظاممند، تبعیضهای سرشار از تبهکاریِ عمّال حکومت، بیعدالتی و ستم طبقاتی، بیعرضگی و پخمگی مقامات و امثال آن، هرروز صدها نشانه از ناکارآمدی و تباهی حکومت به دست میدهند. هوش سیاسی باید اینها را تشخیص دهد و چرک حکومت را جلوی چشمش آورد.
۳ - بدیهیست رسیدن به وضعیت یادشده به معنی بروز شرایط انقلاب نیست. توهم دربارۀ رسیدن زمان فروپاشی حکومتها، آسیبهای جانی و موقعیتی به جامعه میزند. وقتی ونتیلاتورها با دور بالا کار میکنند نباید فاز رویاروییِ نهایی گرفت. حکومتها باید پوسیده باشند تا از درخت تاریخ سقوط کنند. دولتهای خارجیِ رقیب، معمولاً پول خرج میکنند تا حکومتها را درحال سقوط نشان دهند و مردم را به هماوردیِ آنها بفرستند و باعث ایجاد دردسر شوند. خود مردم باید تشخیص دهند چه مطالبهای ازحکومت داشته باشند و چه دستور کاری برای تعیین سرنوشت خود از تاریخ و تجربۀ ملی بگیرند!