تحریریۀ جامعه نو: جامعۀ ایران و بهویژه زنان آن در تصمیمی اعلامنشده بازی خود با حکومت را از بوکس و کشتی به شطرنج تغییر دادهاند و پهلوانِ کلفتبازو را پشت میز شطرنج شکست خواهند داد. چرا؟ چون این حکومت شطرنج بلد نیست، همانقدر که دیپلماسی ندارد و نباید با آن جنگید چون تنها توانش فشردن دکمه شلیک و ماشۀ شاتگان است.
رفتار هشیارانۀ جامعه در چهار ماه اخیر بسیار قابلمطالعه است: بعدازآن سه ماهِ جنجالی شهریور تا آذر، تقابل مردم بهویژه زنان با حکومت پایان نیافت اما تغییر فاز داد. تحرکات خشونتبار از عمامهپرانی شیطنتآمیز گرفته تا تسخیر داغ خیابانها که به دود و باروتشان آلود، جای خود را به مقاومتی حذفناپذیر و بسیار فراگیرتر مقابل حکومت داد که در چهار ماه اخیر آن را از پا درآورده: سلاحی از دست حکومت نگرفته چون حکومت مقابل تاکتیک این دوره نمیتوانسته مسلح به میدان بیاید. با مقاومت مدنی و نافرمانی در برابر اوامر و مقررات بیپایه و ضدمردمی، با بیاعتنایی به تهدیدها و نیز ارائۀ استدلالهای انکارناپذیر در برابر لفاظی منبریها و سخنگویان حکومتی به مرحلۀ آچمزِ کل حکومت نزدیک شدهایم! بیشتر شرح میدهیم.
اگر بپذیریم ماهیت جنبشی که اواخر شهریور با جرقۀ مرگ مهسای جاویدنام شکل گرفت مطالبهمحور و با مضمون پسزنی مقررات حکومتیِ نافیِ حقوق زنان ایران بوده و شعار «بگذارید زندگی کنیم!» پرچم آن، تاکتیکِ بخشی از متخصصانِ امنیتی حکومت دایر بر تزریق خشونت به آن، مؤثر افتاده؛ «مطالبات دموکراتیک عمومی را به محض بالا گرفتن، آغشته به خشونت کنیم تا قابل سرکوب شوند.» پانصدوچند کشته، هزاران مجروح و نود هزار زندانی، نتیجۀ کاربرد چماق توسط بازوی سرکوبگر حکومت در برابر آن مطالبه بود. تهاجم چندباره به کمپهای تروریستی در کشور همسایه و تلاش برای ربط دادنِ آن با جنبش مهسا، در همین راستا بود. حکومت اهل جنگ مینمود و جامعه جنگ نمیتوانست!
پیامد آن را از چند زاویه میتوان دید. از نگاه حکومت، سرکوب جواب داده بود و مردم از خیابان به خانه برگشته بودند؛ اما حکومتیها خطای دید داشتند. از زاویۀ دیگر، جامعه مطالبۀ خود را محدود کرد و از صحنۀ خشونت به پشت میز شطرنج (که در آن از حکومت حاذقتر است) تغییر مکان داد: دو پرچمدار این جنگ بیآتش، زنان و دستمزدبگیران، در ماههای اخیر بدون درگیری و شعار و تدریجاً به خیابان برگشتهاند و در حال تسخیر آناند. حکومت هم که شطرنج نمیداند هر روز فرصت از دست میدهد و مهره میسوزاند. تاکتیکِ رودررو کردن مردم با هم، دوربینبازی و پیامک و جریمۀ کاری، جعل شرعیات، ماستپاشی و اعزام دختربچههای چادری به خیابان و پارک، پلمب مغازه و پاساژ تاکتیکهای ازپیشباخته در شطرنجیست که استعدادش را ندارد. پس سرعت باخت شدت خواهد گرفت، زیرا جامعه در حال کشف ارزش قلعههایی است که حکومت بدون جنگ و خونریزی مجبور به تسلیم آنها شده است.
میتوان نتایجی گرفت و حتی توصیههایی داشت. موقعیت حکومت اوایل زمستان گذشته تحکیم یافته بود چون بهاصطلاح جنود شیطانی توانستند خشونت را بارِ جنبش کنند ولی حکومت امروز بسیار تضعیف شده و صف پرشمارتری از زنان و نیروهای کف جامعه و دستمزدبگیران را مقابل خود میبیند که راهحل معقول و کارآمدی برای منصرف کردن آنها از پیگیری حقوقشان ندارد. اگر مطالبهگران جنبش حقوق مدنی یعنی زنان، دستمزدبگیران، پیشهوران و دانشجویان دستاوردهای فعلی خود را ببینند و باور کنند، این روند به نفع جامعه ادامه خواهد یافت. حکومت توان مقابله با نافرمانیهای مدنی (اعتصابات صنفی، نقض حجاب اجباری، گردهماییها و تظاهرات صنفی) را ندارد چون این تحرکات همان تاکتیکهای مسالمتآمیزِ شطرنجبازان است که حکومت در برابرشان مقهور است و فقط دستوپا میزند. تداوم نافرمانی مدنی آن را آچمز میکند.
توصیه نیز میتوان کرد: دو طایفهاند که از بازگشت به میدان خشونت خرسند میشوند؛ اول شیاطینی که در خارج از کشور و در راستای منافع بیگانگان و نادان از شرایط داخلی به تاخت میآیند و وعده میدهند که با تشدید برخوردها حکومت سرنگون خواهد شد و چنین در بوق میکنند که فقط یک گام دیگر تا سرنگونی حکومت باقی است. اینان طی چند ماه اخیر و با فروکش کردن خشونت، افسرده شدهاند و حتی توان توافق با هم را از دست دادهاند و بیشتر آویزان دولتهای خارجی میشوند تا رژیم را ساقط کنند و آنها را به حکومت برسانند! گروه دوم بخشی از متخصصان امنیتی حکومتاند که در گوش برخی مقامات ارشد میخوانند تا ترس ایشان از آینده را به فرمان اعمال خشونت و سرکوب بدل کنند.
میشود به جامعه توصیه کرد با شناخت این دو گروه که شیفتهٔ هرچه بیشتر کشاندن دامنِ خشونت بر سر کشور هستند، برای به رسمیت شناختن حقوق ملت و ادای آن به راه خود در مسیر فشار آوردنِ بیخشونت به حکومت ادامه دهد.