یکی از پرسشهای اساسی در باره ایران آینده این است که محور اتحاد و انسجام مردم چه باید باشد؟ اسلام یا ایران؟
اگر در زمان حضور و حاکمیت پیامبر خاتم ص یا امامان معصوم ع بودیم، بدون شک اسلام میتوانست همه افراد و اقوام و مذاهب و ادیان را در زیر چتر خود گرد آورد، چه آن که قران، پیامبر را رحمت برای جهانیان (انبیاء/ ١٠٧) معرفی میکند و امام علی ع در دوره کوتاه حکمرانی خود به فرستادهاش بهعنوان حاکم مصر فرمان میدهد که محور تعاملش با جامعه مصر باید “انسان” با هر عقیده و مسلکی باشد، نه مسلمان. (عهدنامه مالک اشتر) اما در عصر فقدان دسترسی به حجت معصوم - که مفسر و مجری قران و دین است - و با وجود اختلاف قرائتها و اجتهادها که همیشه امکان حاکمیت یک قرائت استبدادی و جباری از دین وجود دارد، اسلام و مذهب نمی تواند محور اتحاد سیاسی و انسجام ملی باشد بلکه ای بسا عامل تفرقه و قطبی شدن جامعه و ابزار غلبه و سرکوب یک گرایش و قرائت، بر مردمی متنوع با گرایشها و مذاهب گوناگون خواهد شد.
آنچه پس از پیامبر در دوران حاکمیت بنی امیه و بنی عباس و سپس خلافت عثمانی و نیز در مقاطعی از حاکمیت صفویان، رخ داد، مصداقی از همین هژمونی و سرکوب دینی و مذهبی بوده است.
در جمهوری اسلامی نیز که در سال ۵۸ با وعده استقرار دموکراسی و رعایت حقوق همه شهروندان با هر عقیده و مذهب، به رفراندوم گذاشته شد و نظام استقرار یافت، شاهد غلبه و حاکمیت اسلامی عاری از آزادی، رحمانیت، تساهل، مدارا و دگرپذیری هستیم که خود را نماینده اسلام ناب می داند و برای بقا و تداوم خود حاضر است همه موازین شرعی، عقلی، اخلاقی و انسانی را نقض کند، دم به دم دروغ بگوید، آدم بکشد، اعدام کند، صدها نفر را کور کند، هزار هزار زندانی کند و در عین حال باعث فقر و فلاکت و عقب ماندگی و جلای وطن دهها هزار نخبه در یک کشور ثروتمند باشد.
البته این امر به عنوان یک “امکان” وجود داشت که با غلبه قرائت عالمانی چون طالقانی، مطهری، بهشتی، سید موسی صدر و منتظری متاخر، کار جمهوری اسلامی به این نقطه بحرانی و عاری از مشروعیت نکشد و نظام مستقر با استناد به ولایت مطلقه فقیه، برای مردم قدرت نمایی نکند و اسلام جباری را به جای اسلام رحمانی ننشاند اما از آنجا که فقه و حوزه های علمیه و اکثریت متدینان فاقد چنین ظرفیتی بودند، گویا رسیدن به این نقطه، محتوم بوده است.
اکنون با این تجربه، تردیدی باقی نمانده است که اسلام و فقه موجود نه شایستگی تأسیس یک نظام مردم سالار مبتنی بر قرائتی انسانی و عقلانی از اسلام را دارد و نه می تواند محور اتحاد و انسجام ملی و سرزمینی باشد. و تنها گزینه پیش رو، “ایران” با حکومتی عرفی و فرادینی است. ایرانی که پیوسته تعاملی سازنده با اسلام داشته و مهد اقوام و مذاهب و فرهنگهای گوناگون بوده است.
ایران ضمن آن که پذیرای مذهب اهل بیت ع و تشیع بوده است اما در بُعدی وسیعتر، بستری برای محبت اهل بیت بوده که شیعه و سنی در آن مشترک بودهاند.
مؤلفان شش کتب حدیثی مهم اهل سنت همگی ایرانی بودهاند. ابوحنیفه یکی از چهار امام اهل سنت، زاده ایران قدیم و افغانستان امروز بوده است.
کوروش کبیر که بر اساس قرائتی قوی همان ذوالقرنین مورد ستایش قران است و صاحب فضائلی چشمگیر در حکمرانی از جمله رواداری مذهبی، میتواند یکی از محورهای انسجام ایرانیان با هر قوم و زبان و مذهب و عقیدهای باشد.
مجموعه ایران و تمدن ایرانی (در یک جمع بندی از نقاط قوت و ضعف و برآیند سنجی و با پرهیز از گرایشهای افراطی باستانی و شوونیستی) می تواند ضمن تعامل و گفتگو با دیگر تمدنها، عامل اتحاد و انسجام ایرانیان باشد و برای همه ساکنان خود مادری مهربان و الهام بخش باشد.
انتخاب ایران به جای اسلام به عنوان محور اتحاد و انسجام، هم نجاتبخش اسلام و هم احیاکننده مجدد ایران پس از تجربه فشل و شکست خورده جمهوری اسلامی است.
تلگرام نویسنده