زیباترین و فریباترین دختر ایران زمین نوروز است. آن روزها نیمههای اخر اسفند از راه میرسید و تا روز عید دلربایی میکرد. امسال خبری از آن دختر جوان فریبا نیست. چشمها و سینههایی جانشین آن دختر زیبا شدهاند که با نفرت و کینه به خود، به گذشته و آینده نظر میکنند. هرچه بود و شد از سوی حکومت انکار میشود. امسال بیش از مردم پذیرای نوروز شده است تا اعلام کند هر چه بود گذشت. سال جدیدی در راه است و همه چیز را باید فراموش کرد و دوباره به روال گذشته بازگشت. جریانات سیاسی خارج از کشور به این غم و کینه انبار شده، مثل یک سرمایه عظیم مینگرند. بازی که آغاز کردهاند بدون فعال سازی این ذخیره تلنبار شده، به سرانجام نخواهد رسید. آنها سود سرمایههاشان را در فعال شدن نفرت و کینه تلنبار شده مردم سرکوب شده جستجو میکنند.
ستمدیده وقتی اعتراض میکند، در یک موضع اخلاقی میایستد. به صرف اعتراض، ستمگران را رسوا میکند و در موضع حقیقت مینشیند. اما قدرت ستمدیده تا جایی است که بتواند حقانیت خود را حفظ کند. به محض آنکه حقانیتاش از دست برود، همجنس و هم سنخ ستمگران میشود، پلیدی به ستمدیده هم منتقل میشود و بازی حق و باطل سیاسی به بازی صرف قدرت عریان تنزل پیدا میکند.
یکی از مجاری نفوذ ستمگران به جبهه ستمدیدگان، نفرت و کینه انبار شده در خانه دل ستمدیدگان است. هر چه شدت و مدت سرکوب بیشتر باشد، حجم نفرت در میان ستمدیدگان افزون و افزونتر میشود. یکباره میبینی ستمدیدگان از انگیزههای اصلی اعتراض خود غفلت میکنند. مساله محوری دیگر رفع ستمکاری نیست. آنها که روزی روزگاری به خاطر نادیده گرفته شدگی، طرفدار برابری و انصاف بودند، به خاطر بیعدالتیها، جانفدایان عدالت بودند به خاطر شدت سرکوب شدگی، طرفداران سینه چاک آزادی بودند، تغییر سرشت میدهند. انتقام گیرندگان صرف میشوند. تنها به حذف و سرکوب سرکوب کنندگان میاندیشند. خبر ندارند که همسرشت ستمگران شدهاند. منتظر فرصتاند تا سرکوب کنند، بی عدالتی کنند، نمیدانند آنها خود نیز به دشمنان آزادی تبدیل شدهاند.
سرکوبگر هنگامی در رژیم سرکوب خود به اوج موفقیت دست پیدا میکند که حریف خود را مثل خود سرکوبگر ساخته باشد. آنگاه بازی تقلیل پیدا میکند به اینکه فعلا چه کسی فرصت و امکان سرکوب دیگری را دارد. سرکوبگر اگر پیروز میدان باشد که هیچ، اما اگر شکست هم بخورد امکانی تاریخی برای احیای دوباره خود تولید میکند. امکانی برای آنکه روزی روزگاری دوباره سر برآورد.
همه نانی که امروز رضا پهلوی میخورد، حاصل امکان تاریخی است که پدرش در انبار مخالفین انقلابیاش ذخیره کرده بود. از ما که مخالف انقلابیاش بودیم، ستمگران بالقوهای ساخته بود و نمیدانستیم. حال که زمانی گذشته، دیگر بحثی از سرشت اخلاقی این و آن در میان نیست. بحث دیگری روی میز است: «کدامیک بیشتر ستمگر بودند؟» حال طرفداران هر کدام باید اسناد و مدارک خود را روی میز بگذارند و ثابت کنند کدامیک ستمگرتر از دیگری بودند. رضا پهلوی بر اساس اسناد و مدارکی که عرضه میکند نتیجه گرفته است در دوران پدرش کمتر ستمکاری شده بود. احساس حقانیت میکند و به میدان آمده است.
ستمدیده باید راهی جز تلنبار کردن کینه و نفرت اختیار کند تا حقانیت خود را در میدان منازعه حفظ کند. ستمدیده باید چشم خود را به ستمگر ببندد. از ارزشهای اخلاقی خود دفاع کند. منادی و دعوت کننده به حقانیت ارزشهای اخلاقی باشد و پذیرای هر کس که آنها را بپذیرد. دفاع از ارزشهای اخلاقی، عاری از هر گونه کینه ورزی و انگیزه انتقام، راه نفوذ پلیدی را به جبهه معترضین میبندد. این کاری است بسیار دشوار و گاهی ناممکن. اما تنها راه ممانعت از چرخه بازتولید پلیدی در چرخه تاریخی قدرت سیاسی همین است.
باید بغضها را فروداد به استقبال آن فریباترین دختر ایران رفت. در روزگاری که به سر میبریم، ستایش زیبایی متر و معیار حراست از حریم حقانیت است. تنها زیبایی است که از میدان بازتولید کینهها فراتر مینشیند. آب زنیم راه را نوروز از راه میرسد.