هشداری نسبت به سیاستزدایی از امر سیاسی
تصاویر تکاندهنده از پیکر رنجور دکتر فرهاد میثمی، به همان میزان که احساسات را جامعه تحت تاثیر قرار داده، تلنگری بسیار بجا بر ضرورت بازاندیشی هرچه بیشتر در باب پرسش «چه باید کرد» زده است. گویی به هر بینندهای یادآوری میکند که زمان در حال سپری شدن است و انفعال و سکون ما به از دست رفتن چه جانهای ارزشمندی میانجامد. این تلنگر اما، در مرحلهی نخست، از خود کنشگری دکتر میثمی آغاز میشود؛ پیشتر، مباحث و جدالها بر سر خشونتپرهیزی، صرفا به حدود و یا امکان اثربخشی آن معطوف بود. حال میتوان پرسش را کمی مبناییتر کرد: آیا هرگونه کنش خشونتپرهیز، لزوما از نظر سیاسی معنادار است؟
سالهاست که توافق داریم دوران قهرمانپروری گذشته و جامعهای که درصدد گذار به دموکراسی است، باید این رویکرد کلاسیک و اسطورهای را کنار بگذارد. یکی از وجوه این تعبیر، تاکید بر ضرورت «مشارکت جمعی» برای معنابخشی به امر سیاسی است. سیاست، اساسا حوزهی تدبیر و کنشورزشی عمومی است و با حوزهی اخلاقیات فردی و تهذیب نفسانی مرزبندی دارد. البته که من بر ضرورت اخلاقی بودن کنش سیاسی هم تاکید دارم، اما اخلاق سیاسی تنها در عرصهای معنادار میشود که امکان مشارکت عمومی و در نتیجه اثرگذاری بر امر اجتماعی را داشته باشد. به صورت خلاصه، تنها کنشی میتواند واجد معنای امر سیاسیِ اخلاقیِ دانسته شود، که حتی اگر هم به صورت فردی انجام میشود، حائز دو شرط اساسی باشد:
نخست آنکه قابلیت تکثیر عمومی داشته باشد. (با تعریفی نزدیک به اخلاقیات کانتی)
دوم آنکه معطوف به مطالبات مسالهمندشدهی سیاسی باشد.
پیش شرط نخست در کنش «من میمیرم تا جهان نجات پیدا کند» نقض میشود. چنین کنشی بیشتر از آنکه سیاسی باشد، باید چریکی قلمداد شود. البته نسبت به رفتارهای مورد انتقاد گروههای چریکی این تفاوت را دارد که آسیب به دیگری را متوقف کرده و تنها آسیب به خود را (از جنس شهادتطلبی) حفظ کرده است؛ اما همچنان در دو وجه دیگر کنشی چریکی است: نخست آنکه قابلیت تعمیمپذیری عمومی ندارد، و دوم آنکه تصمیم آن به صورت فردی گرفته شده و یک راهکار برآمده از خرد جمعی نیست.
در مورد شرط دوم، پیشتر دو یادداشت با عنوان «سیاستزدایی از امر سیاسی» و «در باب تقلیل مطالبه به نیاز» نوشته بودم. به صورت خلاصه، در تمایز «نیاز» با «مطالبه» میتوان گفت گرسنگی صرفا یک «نیاز» انسانی است. کار فعال سیاسی این است که این نیاز را به صورت یک مطالبهی معنادار سیاسی درآورده و یا به تعبیری «مسالهمند» کند. مثلا از ضرورت ایجاد اشتغال، یا مهار تورم سخن بگوید. حال اگر کنشگری، مسیر معکوس را بپیماید و مطالبات سیاسی را تا سر حد نیاز تقلیل دهد، مرتکب «سیاستزدایی از امر سیاسی» شده است.
نامهی اخیر بهاره هدایت خطاب به دکتر میثمی، هشداری نسبت به همین وجه دوم است. (متاسفانه نمیتوانم به متن کامل نامه ارجاع بدهم چون گویا خانم هدایت فعلا از جانب رسانهها بایکوت شدهاند و هیچ کانالی متن کامل نامه ایشان را منتشر نکرده) هدایت ضمن درخواست از دکتر میثمی برای پایان بخشیدن به اعتصاب غذا، یادآور شده که مطالبهی مطرح شده از جانب ایشان به عنوان هدف از این اعتصاب غذا (از جمله درخواست آزادی چند زندانی سیاسی خاص) یک مطالبهی غیرسیاسی است. آزاد شدن چند زندانی در بهترین حالت صرفا نیاز آنهاست. آن هم نیازی که اگر خودشان مایل به رفع آن بودند کافی بود دست از اعتراض به حکومت بردارند. پس اگر در زندان هستند، به دلیل به چالش کشیدن زیربنای یک ساختار سیاسی غیرعادلانه است. هر کنشگر دیگری نیز اگر میخواهد یک عمل معنادار سیاسی مرتکب شود که همان زیربناهای سیاسی را هدف قرار دهد و نه آنکه کنش سیاسی دیگران را به یک نیاز تقلیل دهد. همچنین در فقرهی حجاب، ترجمه کردن اهداف جنبش «زن زندگی آزادی»، به نیاز «آزادی حجاب»، یک تقلیلگرایی آشکار است که امر سیاسی و مسالهمندشدهی «زن» در جنبش اخیر را به سطح یک نیاز محدود تقلیل میدهد.
هیچ یک از این نقدها، به معنای تقلیل دادن ارادهی ارزشمند دکتر میثمی در مسیر دشواری که پیش گرفته نیست. ایشان تا همینجا نیز ثابت کرده ارادهای عملی و راسخ برای پیشبرد ایدههای خود دارد و از این نظر، جنس عملشان به کل متفاوت از برخی مدعیان است که از نقاب خشونتپرهیزی صرفا به عنوان سرپوشی بر کلبیمسلکیهای منفعلانهی خود استفاده میکنند. نامهی بهاره هدایت شاید فقط تلنگری باشد که اگر دکتر میثمی، به همان اندازه که بر شیوهی اجرایی کنشهای خود تمرکز کرده، بر ضرورت معنابخشی سیاسی آنها متمرکز نشود، در معرض این آسیب قرار دارد که حسن نیت و فداکاریاش مورد مصادره و انحراف گروههایی قرار گیرد که با هدف اصلی او هیچ سنخیتی ندارند.
کانال «مجمع دیوانگان»