فارغ از اعتراض در کف خیابان، یک چیز را میتوان پرسید که موضع عمومی مردم در این میان چیست؟ چون تعداد معترضین در مقایسه با جمعیت، این امید را نزد برخی از طرفداران سادهانگار وضع موجود زنده میکند که از این وضع عبور میکنند. به نظر میرسد که این ماجرا را باید دقیقتر تحلیل کرد.
ابتدا باید پذیرفت که اکثریت قاطع جامعه از وضعیت موجود رضایت ندارند، حتی اگر در عمل با معترضین کف خیابان همراهی نکنند، مخالفتی نیز ابراز نمیدارند. چون اگر مردم با آنان مخالف باشند، اصولاً چنین اعتراضاتی شکل نمیگرفت و یا اگر میگرفت، به سرعت تمام میشد. تداوم آن نشاندهنده عدم مخالفت مردم است.
پس چرا حمایت عملی و همراهی نمیکنند؟ به نظر بنده دو علت میتواند داشته باشد. اول ترس از پرداخت هزینه، دوم فقدان چشمانداز مثبت و امیدبخش نسبت به سرنوشت این جریان اعتراضی است.
در میان این دو عامل، اولی یا همان ترس از اهمیت کمتری برخوردار است. یکی به این علت که اگر مسأله ترس بود چرا برخی دیگر از اقدامات اعتراضی کمهزینه نیز هنوز همراهی عملی مردم را جذب نکرده است، مثل شعارهای شبانه. دیگر اینکه زیادی معترضین و تداوم آن هزینههای اعتراض را کم و اهمیت این عامل را کم میکند.
ولی عامل دوم یعنی فقدان چشمانداز، عامل موثر اصلی در عدم همراهی عملی مردم است. در حقیقت اکثریت قاطع گمان میکنند که وضعیت قابل دفاعی که به طور نسبی تضمین شده باشد در انتظار آنان نیست و لذا دلیلی ندارد که وضعیت فعلی هر چند نامطلوب را نیز از دست بدهند.
این واقعیتی روشن است. به همین علت نیز مهمترین استدلال معترضین در نقد وضع موجود این است که هر چه بخواهد بشود، بهتر از این است که هست. دور از ذهن است که کسی این استدلال را حداقل در این مرحله بپذیرد. چون گزینههای پیش رو و احتمالی میتواند بدتر از این باشد. شاید به همین علت است که برخی از طرفداران وضع موجود مینویسند که بعد از ما جهنم است!
آیا از این استدلال میتوان نتیجه گرفت که وضعیت همین گونه باقی می ماند؟ پاسخ خیر است. زیرا از یک سو دولت فعلی قادر به حل ملموس هیچ مسأله ای از قبیل رشد اقتصادی و کاهش تورم و ثبات نرخ ارز و افزایش اشتغال و تامین مسکن نیست. از سوی دیگر تداوم وضع موجود کمکم مردم را خسته میکند و با آن نتیجه غیر منطقی همدل میکند تا معتقد شوند، هر چیزی بهتر از این وضع خواهد شد.
یک گزینه منطقی دیگر هم این است که مردم خسته شوند و دور اعتراض را خط بکشند که طبعا رخ نخواهد داد. هر یک از این دو حالت مطلوب یکی از دو طرف منازعه است. البته نتیجه هر دو حالت در بلندمدت ویرانی ایران است و بس. پس چه باید کرد؟
معتقدم که شرایط جامعه ایران مطلقاً به بیش از آغاز اعتراضات برنخواهد گشت. اتفاقات و شعارهایی که در سطح جامعه داده شده، مسایلی که در سطح هنرمندان، ورزشکاران و دانشگاهها و رسانهها رخ داده است، شرایط را غیر قابل بازگشت کرده است.
تغییر را حتی در ادبیات و رویکرد طرفداران وضع موجود هم میبینیم. پس باید یک گام به پیش برداشت و اگر مجموعهای از شهروندان معتبر و مورد اعتماد بتوانند چشماندازی حداقلی، عملی و با نتایج ملموس ارایه دهند، این احتمال جدی وجود دارد که از طرف مردم و به عنوان راهی برای عبور از بنبست موجود پذیرفته شود و این پذیرش به عنوان راه برونرفت پیش پای حکومت نیز قرار گیرد.
مجموعهای که قادر به انجام این کار هستند شامل کسانی میشوند که قادرند چنین مطالبهای را نمایندگی کنند، از اصولگرایان مستقل و محترم گرفته تا بخش بزرگی از نیروهای مستقل در اقتصاد، فرهنگ، دانشگاه، سیاست، ورزش، هنر و... این تنها راهی است که میتواند پیش روی جامعه ایران قرار گیرد.
پیامی که اگر با پاسخ مثبت حکومت همراه شد، طبعاً مسیر جدیدی پیش روی ملت باز خواهد شد در غیر این صورت غیر منتظره نخواهد بود که مردم به چشمانداز سلبی، که هر چه باشد بهتر از این وضع است تن بدهند. برای تحقق این برنامه و ارایه آن زمان زیادی در اختیار نیست.