حداقل چند دهه است که می شنوم و می خوانم که یک نسل دو بار انقلاب نمی کند. هرچند در گذشته نیز در این باب کم و بیش اندیشیده بودم ولی این روزها، که بار دیگر پرشمارانی جنبش جاری کنونی ایران را «انقلاب» تعبیر می کنند، بیش از پیش وادارم کرد که روی این جمله بیشتر فکر کنم و جدی تر بیندیشم که چرا به راستی یک نسل دو بار انقلاب نمی کند؟ راز و رمز آن چیست؟
از همین آغاز بگویم که تا این لحظه پاسخی قاطع و روشن برای این پرسش ستبر نیافته ام ولی در این روزهای پر امید و در عین حال سرشار از انواع نگرانی ها به نکته ای توجه کرده ام که تا کنون بر من چندان مکشوف نبوده است. همین جا بگویم که تاکنون تردید داشته ام دریافت خودم را با مخاطبان در میان بگذارم یا نه چرا که ممکن است شماری آن را ناشی از محافظه کاری و توجیه بی عملی بدانند و کسانی هم آن را موجب ناامیدی و ایجاد یأس در جوانان پرشور و فداکار وطن در خیابان تفسیر کنند. در هرحال از آنجا که می بینم در این روزها نگرانی هایی که خواهم گفت، گاه از نسل من نیز ابراز می شود، ناگزیر فکر کردم دیدگاهم را با شما در میان بگذارم. بدان امید که برای جوانان عزیز و نسل دلبسته انقلاب کنونی در وطن مفید باشد.
در اینجا مجال تحلیل و تفسیر حتی وافی به مقصود نیست ولی به اجمال می گویم:
به گمانم پاسخ این پرسش که چرا یک نسل دو بار انقلاب نمی کند؟ این است که انقلابیون صادق در عمل میبینند که انقلاب محبوب و مطلوبشان به هر دلیل به نتایج مطلوب نرسیده و حتی اوضاع بدتر هم شده و حتی بالاتر برخی از دستاوردهای پیشین را هم از دست دادهاند. در پاسخ به چرایی این تغییر احوال و تصدیق به این تغییر احوال، در آغاز چنین تعلیل می شود که رهبران انقلاب خیانت کرده و یا فرصت طلبان انقلابی نما انقلاب مردم را دزدیده اند و یا به دلیل جهالت ها و سودطلبی ها و عوامل دیگر مسیر را به انحراف کشانده اند. اما در تداوم این تجربه و دریافت آگاهی های بیشتر، در مییابند که اصولا سرنوشت تمامی انقلابهای مردمی و بر آمده از جنبش های صادقانه خیابانی و عمومی معاصر کم و بیش چنین فرجامی یافته اند. از این مجموعه تجارب ناگزیر به این تحلیل می رسند که اصولا انقلاب به معنای تغییرات رادیکال و زیر و زبر کننده از طریق برانداختن رژیم هرچند فاسد و ظالم حاکم، حداقل تا زمانی که تغییرات فرهنگی مهم در اعماق جامعه و مردم رخ ندهد، کاری عبث خواهد و احتمالا تغییرات در حد جا به جایی طبقات و افراد خواهد بود. با توجه به این ملاحظات است که این تحلیل مقبولیت پیدا می کند که انقلاب اصلا مضر و مخرب و حداقل بسیار گران و پر هزینه است و به هر قیمت که شده باید از آن گریخت. در چنین روندی است که عموم انقلابیون صادق (البته جز کسانی که به هر دلیل میراث خوار انقلاب می شوند و به نام و نان می رسند)، از افعال و انقلابی پیشین خود نادم شده و می شوند «انقلابی شرمنده».
یکی از زمینه هایی که چنین نتیجه ای به بار می آورد، ملامت نسل پس از انقلاب است که پیوسته پدران انقلابی خود را سرزنش می کنند که: چرا انقلاب کردید؟ چرا در هرحال رژیمی که حداقل از جهاتی مفیدتر می نمود را ساقط کرده و رژیم بدتری را حاکم کردید؟ آیا خوشی دل تان را زده بود؟
هرچند چنین روندی را نسل انقلاب اخیر مردم ایران طی کرده و تا کنون این نسل نه تنها متهم به اشتباه شده بلکه متهم به خیانت هم شده است ولی واقعیت تلخ تر آن است که متأسفانه سرنوشت دیگر انقلاب هایی که تحت عنوان انقلاب های کلاسیک جهان طبق بندی می شوند، نیز کم و بیش چنین بوده است.
از آنجا که طولانی شد، ناگزیر در قسمت بعد پی می گیرم
جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱
یوسفی اشکوری
چرا یک نسل دو بار انقلاب نمیکند؟ (قسمت دوم)
در هرحال سرنوشت انقلاب ها و از جمله انقلاب ایران در سال ۵۷ نشان می دهد که انقلابیون عموما اندکی پس از پیروزی انقلاب شان احساس کرده اند که انقلاب منحرف شده و این احساس به تدریج افزون تر شده و افراد و گروه های بیشتری از ناراضیان را شامل می شود. هرچند شماری از اینان منفعل شده و حداکثر به انتقاداتی بسنده می کنند ولی شماری نیز رسما و علنا پرچم مخالفت برافراشته و حتی برای برانداختن نظام سیاسی منسوب به انقلاب مبارزه می کنند. این روند از یک سو به هرج و مرج و چه بسا برادرکشی و احیانا جنگ داخلی منتهی می شود و از سوی دیگر ممکن است زمینه های لازم برای بروز انقلاب های دیگر و در واقع ضد انقلاب پیشین فراهم می کند. دوگانه انقلاب / ضد انقلاب در دوران پساانقلاب سکه رایج است.
با توجه به این ملاحظات تجربی و تحلیلی است که انقلابیون سابق غالبا تمایل ندارند که تجربه ناکام قبلی را تکرار کنند. از این رو حداقل شماری از آنانی که اندک امکانی برای تحقق ایده های خود می بینند برای اصلاح و بهبود وضع موجود تلاش می کنند و چه بسا جنبش اصلاح طلبی را طرح و اجرا کنند. در تمامی انقلاب های کلاسیک جهان از فرانسه و آمریکا تا شوروی سابق و چین و جاهای دیگر، چنین بوده است.
در اینجا لازم است اشاره کنم که در این بیش از چهل سال اخیر، البته به طور خاص به استناد سرنوشت انقلاب ایران، پدیده ی انقلاب و اصولا مفهوم انقلاب از سوی عموم تحلیلگران ذیل عناوین مختلف چندان مورد نقد و نفی قرار گرفته است که گویی در هرحال باید از وقوع هر نوع انقلابی حذر کرد.
اما شگفت این که اخیرا و پس از وقوع خیزش بخش هایی قابل توجه از جوانان و حتی نوجوانان در سراسر کشور در قالب جنبشی اعتراضی در کف خیابان، بسیاری از همان کسانی که اساسا و موضوعا با پدیده انقلاب سیاسی و براندازانه مخالفت می کردند، از خیزش جاری با عنوان مثبت و امیدآفرین انقلاب یاد می کنند و به وقوع انقلابی دیگر دل بسته اند و از انقلابیون جوان ستایش می کنند. گویی آن همه عیب جویی ذاتی از وقوع هر نوع انقلابی یک باره تبدیل به همه حسن شده است!
اما از این تناقض در گفتار و کردار شماری که بگذریم، من به عنوان فردی از نسل انقلاب و کم و بیش فعال در دهه چهل و پنجاه، به رغم تمامی تجارب و ملاحظات درست، به لحاظ نظری مخالف انقلاب نیستم (به ویژه که انقلاب به فرمان این و آن رخ نمی دهد بلکه «انقلاب می شود») ولی شفاف بگویم دیگر حاضر نیستم تمامی تجارب و ملاحظات و نگرانی های محتمل را نادیده بگیرم و چشم بسته و احساسی دل به هر شعاری ولو به حق ببندم و دنبال هر صدایی بروم. در این سال ها، پس از درک حقایق تلخ، بارها با خود اندیشیده ام که ای کاش در نوجوانی و جوانی و خامی بسیاری از واقعیت ها را می دیدم و می فهمیدم که در این صورت بی تردید به گونه های دیگر عمل می کردم. یک بار نیز پیش از این یادداشتی در همین کانال با عنوان «بزرگ ترین تجربه عمر سیاسی ام» منتشر کردهام.
جان سخن آن است که بگویم این که، به رغم عمق و گستره ی این همه نارضایتی ملموس در اغلب اقشار مختلف و ضرورت تغییرات ساختاری، هنوز تقریبا از نسل پیشین کسی به جنبش اعتراضی در خیابان نپیوسته است، عمدتا به این دلیل است که «من جرّب المجرّب حلّت به الندامه». به درستی گفته اند که از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شوند. شاید به زودی تجدینظر شود.
آنچه گفتم صرفا تحلیلی بود در مقام توصیف و نه در مقام توصیه. اگر این تحلیل درست باشد، جوانان بدانند عدم حضور نسل گذشته در خیابان لزوما به معنای مخالفت با انقلاب و یا حمایت از رژیم حاکم و یا مخالفت با افکار و اعمال شان نیست بلکه برآمده از تجارب و بیم و هراسی است که معمولا از پیامدهای هر نوع رادیکالیسم زیر و زبر کننده سیاسی ناگهانی و بدون طی مقدمات لازم برای مردم و کشور است. هرچند می دانم که طرح همین ملاحظات در این شرایط ممکن است موجب سوء تفاهم و احیانا آزردگی برخی شود و یا مصداق خروس بی محل تلقی شود. اما چه باک! از آنجا که من به برخی هشدارهای نسل پیش از خود توجه نکرده ام، روا نمی دانم فرزندان عدالت خواه و انقلاب دوست خود را از آن محروم کنم.
من به عنوان کسی که حداقل از همان سالهای نخستین در شمار منتقدان جمهوری اسلامی بوده ام، گرچه وضعیت کنونی را در آستانه وقوع انقلاب سیاسی دیگر نمی بینم، اما با تمام وجود از جنبش اعتراضی مردم ایران در اقصی نقاط آن حمایت می کنم و آرزو می کنم این بار به جایی برسد و مطالبات سرکوب شده حداقل سه نسل برآورده شود. اما تا اینجا از نگرانی های خود هیچ نگفته ام ولی اگر لازم باشد از آنها هم خواهم گفت.
به امید فردایی بهتر
شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱