امتداد
ادعای این متن این است که جنبشی که در پی فاجعه مرگ مهسا امینی و با محوریت شعار «زن، زندگی، آزادی» و جوانان و خصوصا دهه هشتادى شكل گرفت و در ماه گذشته در فضاى آنلاین و خيابان جلوههای متکثری یافت، یک جنبش اجتماعی سرکوب ناپذیر و هیبریدی است.
چرا سرکوبناپذیر است؟
لااقل به دلیل ترکیب چهار ویژگی زیر:
اولا، این ویژگی که این جنبش در طلب بازپسگیری «زندگی» است. محوریتِ زندگیجویی، آزادیهای اجتماعی و حقوق زنان در این جنبش امکان مقاومت و پیشروی در زندگی روزمره و انواع فضاهای عمومی را به حامیانش میدهد و اساسا سرکوبناپذیر است. به قول ابوالقاسم الشبی «إذا الشعب یوما اراد الحیاة/ فلا بُد أن یستجیب القدر»، «اگر مردم زندگی را طلب کنند، سرنوشت (ایضا حکومت) چارهای جز پاسخگویی ندارد.» سرکوبهای ۷۸ ، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ در شرایطی ممکن شد که مطالبهٔ محوریِ این اعتراضات قابل سرکوب و بعضا زمانمند بود، اما زندگیجویی سرکوبناپذیر است.
ثانیا، این ویژگی که بیسر و سازمان است. جریانی که رهبر و تشکل و سازمانِ هدایتگر ندارد، اساسا قابل سرکوب متمرکز نیست. نه رهبری دارد که محصور شود، نه حزب هدایتگری که ممنوعالفعالیت شود و نه سخنگویان بانفوذی که بازداشت شوند این جنبش، جنبش No body هاست.
ثالثا، ویژگیِ فراطبقاتى، فرامنطقهای و پوشش گستردهٔ جغرافیاییاش که سرکوب متمرکز کاملش را ناممکن میکند. صرف نظر از مجموع تعدادِ معترضان خیابانی در این جنبش، تعداد و پراکندگیِ شهرهای درگیر، گسترهٔ مناطق و محلات هر شهر و طیفِ نهادهای مدنی و صنفی و گروههای مرجعِ مطالبهگر در این جنبش بیشتر از جنبشهای گذشته است و سطح پوشش فراطبقاطی و فرامنطقهایِ ویژهای به آن داده است.
رابعا، این ویژگی که اکثر شهروندان ایران از مطالبهٔ محوری آن - طلب زندگی و حقوق مدنى زنان - حمايت مىکنند. اگر حقوق و آزادیهای اساسی شهروندان مورد مطالبهٔ اقلیت باشد، بعضا قابل سرکوب توسط حاکمیت است؛ گرچه وظیفهٔ هر حاکمیتِ عدالتورزی همیشه صیانت از حقوق و آزادیهای اساسی است. اما وقتی این حقوق اساسیِ شهروندی مطالبه اکثریت میشود، دیگر قابل سرکوب نیست و مادامی که پاسخ نگیرد و محقق نشود جنبشِ مطالبهاش میتواند زنده بماند و در هر فرصت جدیدی خیزش کند.
بر اساس نظرسنجیهای معتبر داخلی و خارجی چند سالی است که بیش از ۵۰ درصد کل ایرانیان، بیش از ۷۵ درصد کل ساکنان تهران و شهرهای بزرگ و اکثریت قاطع گروهای مرجع (به ویژه دانشگاهیان، روزنامهنگاران، متنفذان رسانههای اجتماعی، روشنفکران، هنرمندان، ورزشکاران و فعالان حقوق مدتی) مخالف اجبار حجاب و گشت ارشاد شدهاند. تغییرات جمعیتشناختی، فناورانه، اجتماعی و فرهنگی هم در کنار انباشت نارضیاتیهای اقتصادی و افزایش فقر، نابرابری و مطالبات معوقهٔ سیاسی، قدرتِ بسیجگریِ مطالبهگرانِ عدالت جنسیتی و آزادیهای اجتماعی را بیشتر کرده است. در چنین بستری مادامی که به مطالبات معترضان کنونی پاسخ مؤثر داده نشود، التهاب و تنش این منازعه برقرار میماند.
چرا هیبریدی است؟
از حیث روش و هدف هژمونیِ جنبشهای ۵۷ و بهار عربی «انقلابی» بود و هژمونیِ جنبشهای ۷۶ و ۷۸ «اصلاحطلبانه/رفورمیستی» بود، اما جنبش اخیر «هیبریدی» است؛ یعنی از حیث روش و هدف ترکیبی از دو دسته نیروها است: هم یک مولفه رفرمیستی (خشونتپرهیز، قانونی و تدریجیگرا) دارد و هم یک مولفه انقلابی (معطوف به تغییر ساختاری، دفعیگرا، غیرملتزم به قانون و غیرخشونتپرهیز). جلوهٔ بخشِ اصلاحگرا در موج چند میلیونیِ آنلاین چهار روز اول (از جمله جریان اینستاگرامیِ «کثافت گشت ارشاد را جمع کنید» و «نه به اجبار حجاب» و بخش بزرگی از میلیونها هشتگ مهسا امینی)، اکثر تجمعهای دانشجویی، بیانیههای تعداد زیادی از تشکلهای صنفی، مدنی و علمی (از کانون صنفی معلمان تا نویسندگان کتاب کودک، مستندسازان و انجمن جامعه شناسی ایران) بیانیههای جبهه اصلاحات ایران و احزاب اصلاحطلب و مواظع طیف گستردهای از هنرمندان، ورزشکاران و چهرههای سیاسی و دانشگاهی دیده شد.
جلوهٔ بخش انقلابی هم در بسیاری از تجمعهای خیابانی با شعارهای رادیکال و انقلابی در دهها شهر کشور و دهها نقطهٔ تهران، تجمعهای اعتراضی ایرانیان خارج از کشور در دهها شهر و تعدادی از شبکههای ماهوارهای دیده میشود.
سرنوشت جنبشِ سرکوبناپذیر هیبریدی چه میشود؟
با توجه به دو ویژگیِ سرکوبناپذیری و هیبریدی بودن این جنش، فرجامش بیش از هر عامل دیگری به نحوهٔ واکنش حاکمیت به آن بستگی دارد. بسته به نوع این واکنش، شاید بخش اصلاحگرای این جنبش تقویت شود، شاید بخش انقلابیاش غالب شود و شاید به سمت اصقلاب (refolution) حرکت کند.
اگر حاكميت، اين جنبش را عملا و جداً به رسميت نشناسد، تداوم سركوب خيابانى و آنلاين و عدم انعطاف را انتخاب كند و فضاى تقويت و دستاوردآفرينىِ بخش رفرميستىِ اين جنبش را فراهم نسازد، احتمالا بخش انقلابى اين جنبش رشد مىکند یا جریان غالبش اصقلابی میشود، صرف نظر از اینکه سرنوشتش چه میشود. اما اگر حاکمیت این جنبش اعتراضی را جداً به رسمیت بشناسد، به مطالبهٔ محوریاش - که مورد حمایت اکثر ایرانیان است - پاسخ عملی بدهد و امید به اثربخشیِ تلاش اصلاحی و خشونتپرهیز را زنده کند، این جنبش میتواند برآیند مصلحانه بیابد.
تداوم جنگ روایتهای طرفین هر نوع تغییر سبک اعتراضِ آنچه کاستلز «شبکههای خشم و امید» میخواند، هر میزان بازداشت فعالان و سرکوب خشن خیابانی و دیجیتال، و هر میزان تداوم فرسایشِ متقابلِ ناشی از منازعهای که حل نشده است، هیچ کدام نمیتواند آتشِ زیر خاکسترِ این جنبش را به نحوه پایدار خاموش کند؛ گرچه میتواند به افزایش نارضایتی، خشم، ناامیدی از اصلاحپذیریِ نظام، تشدید تحریم اقتصادی و انتخاباتی و هزینههای سهمگین برای توسعهٔ فراگیر ایران بیانجامد.
تنها راه آرام یافتن پایدار التهاب کنونی پاسخ موثر حکمرانان به مطالبت محوریِ این جنبش است. چگونه؟ در گام اول و فوری برچیدن گشت ارشاد، در گام دوم توقف تحمیل حجاب و در میانمدت باز کردن راههای خشونتپرهیز و مصلحانهٔ تحقق مطالبات اکثریت و استیفای حقوق و آزادیهای اساسیِ همه شهروندانِ جامعهٔ متکثر و چندپارهٔ ایران که بیش از هر چیز مستلزمِ یک- پذیرش تشکلیابی و سازمانیابیِ گروههای متکثرِ سیاسی و اجتماعی، دو- احیای انتخابات مشارکتی، رقابتی و آزادِ حزبمحور و سه- آزادیِ رسانهها و اینترنت، است.
راههای دیگر (از جمله طرح بسیار نارضایتیافزای صیانت/اقتدارگراییِ دیجیتال، سرکوب خشن خیابانی و تداوم سرکوبِ رقابت انتخاباتی) به آرامش پایدار نمیانجامد و حتی اگر در کوتاه مدت ظهور خیابانیِ این جنبش را مهار کند نمیتواند مانع گسترش ناراضیان، ظهور جلوههای جدیدی از این جنبش و حتی همافزاییاش با جریانهای اعتراضیِ مربوط به آب، محیط زیست، مطالبات معوقهٔ معیشتی و صنفی و سیاسی و مسائل حلنشده و انباشتهشدهٔ دیگر در آینده شود.
امروز هنوز امتیازدهیِ جدی به جامعه و تندادن به اقتضائاتِ افزایش قابلیتِ متشکل جامعه و ظرفیت حل مسئلهٔ نهادهای حکمرانی میتواند کارساز باشد. اما تعلل و تاخیر بیشتر در حل مسئله و فعالسازیِ سازوکارهایِ موثر حل دموکراتیک منازعه شاید کار را به جایی برساند که هزینههای ایرانسوزش قابل اجتناب نباشد.
«ایران قوی» اگر بخواهد از شعار و آرزو فراتر رود و در عمل محقق شود مستلزم رضایت و مشارکت طیفِ هر چه گستردهتری از ایرانیان است که نیمیشان زناناند. مستلزم پذیرش تکثر و نمایندهٔ سیاسی و تشکل داشتنِ پارههای متکثرِ جامعهٔ ایران و صیانت از آزادیهای اساسیِ همهٔ شهروندان است و نه انکار و سرکوبشان. انتخاب حاکمیت چه خواهد بود؟ گشودن روزنههای امید و حل منازعه یا بنزین ریختن روی آتشِ خشم، نفرت، تحریم و محاصره؟