چقدر این نسل نوجوان و جوان را به نادانی، کمفهمی و بیاعتناییهای اجتماعی متهم میکردید؟ اشتباه میکردید. فهم این نسلهای نوجوان و جوان از مفاهیم شاید به اقتضای سن کمشان ناپخته باشد، اما بیراه نیست.
ابتدا باید سکانسی از فیلم «جدایی نادر از سیمین» را یادآوری کنم تا به سراغ حرف اصلی برویم. دختر با پدرش به پمپ بنزین میرود. پدر دختر را میفرستد بنزین بزند تا روابط اجتماعیاش تقویت شود (در حالی که در عُرف اینگونه است که حتی اگر زن راننده باشد، مرد همراهش برای بنزین زدن پیاده میشود؛ یا اگر مردی همراه زن همراه نباشد، خود متصدی جایگاه برایش بنزین میزند). وقتی دختر سوار ماشین میشود، پدر متوجه میشود متصدی پمپ بقیۀ پول را کم داده و دختر را مجبور میکند برود و بقیۀ پول را بگیرد و از آینه رفتار دخترش را زیر نظر میگیرد... همۀ حرفم، در این سکانس بیان شده است.
«آگاهی» با «سواد» فرق دارد. ممکن است کسی در رشتهای دشوار دکتری داشته باشد یا بسیار باسواد باشد، اما الزاماً فرد آگاهی نباشد. مجاری متعددی برای کسب آگاهی وجود دارد که «سواد» و «تحصیل» فقط یکی از آنهاست. مگر در این مملکت دکتر، مهندس، فیلسوف، نویسنده و به اصطلاح روشنفکر کم داشتهایم که اسوههای تاریکاندیشی بودهاند؟ پس منتظر نباشید کتاب خواندن (به ویژه کتاب درسی) الزاماً باعث تربیت فردی آگاه شود. همانطور که تصور نکنید هر کس دانشگاه نرفته یا کتابخوان نبوده، حتماً فرد «ناآگاهی» باشد؛ زیرا عنصر «تجربه و تربیت» در کسب آگاهی عناصر بسیار مهمتریاند.
اما «تربیت» هم فقط این نیست که کسی آگاهانه در مقام مربّی بالا سر کودکی بایستد و دائم به او امر و نهی کند. هرگز! بخش عمدۀ تربیت «ناخودآگاه» است. یعنی فرد درون خانواده شبانهروز زیر تربیت است. تربیت درون خانواده (و جامعه) فرایندی دائمی و بیوقفه است و عموماً ناخودآگاه صورت میگیرد. حتی دعواهای پدرومادر برای فرزند پر از نکات تربیتی است. مادری که اجازه نمیدهد حقش در خانه پایمال شود، سر حقوقش دعوا میکند و بحثهای اجتماعی را به خانه میآورد؛ پدری که شبانهروز سختافزار و نرمافزارِ «فردیتآگاهی» را در اختیار فرزندش قرار میدهد و در ذهن او تزریق میکند؛ والدینی که برای کودکشان از دو سالگی شخصیتی کامل قائلند و او را در تمام تصمیمگیریها مشارکت میدهند و به ویژه با او مانند یک فرد بزرگسال رفتار میکنند... همۀ اینها اوج تربیت است! نه آن شعارهای تکراری و بیمحتوا و بدون پشتوانۀ خانوادگی و اجتماعی که سر صف در مدرسه به خورد بچهها میدهند.
آری! این نسل نوجوان «آگاه» است، زیرا در بستر تربیتی بسیار مناسبی رشد کرده است. ملاطِ «فردگرایی» در بندبند وجود این فرزندان نهادینه شده و کاملاً طبیعی است که با این سطح از خودآگاهی و فردیتآگاهی، خیلی زود با هر نوع اقتدارگراییِ فردیتستیز درگیر میشوند. وقتی پدرومادر امروزی حتی در انتخاب نام فرزندشان دقت میکنند تا اسمی تکراری بر فرزند نگذارند، یعنی از بدو امر نهال «فردباوری» را در ذهن و خودآگاهی بچه میکارند. وقتی این بچه به (نو)جوانی میرسد، زیر این نوع تربیتِ آگاهیبخش، به حدی از «خودآگاهی» میرسد که ذاتاً فردی «آگاه» میشود ــ این آگاهی را شاید دکترها و مهندسهای قدیمیتر به دست نمیآوردند. به همین دلیل سطح خودآگاهی سیاسی هم در این نسل چندین سال جلوتر از نسلهای پیشین است؛ چنانکه این روزها میبینیم کنشگری آنها از دبیرستان شروع میشود.
معیار قرار دادن «سن شناسنامهای» برای فهم رفتار این نسل بسیار اشتباه است. کنش این نسل «برآیند سن»اش نیست، بلکه برآیندِ تجربههای عمیق میاننسلی است؛ برآیندِ تربیتی است که منجر به «انباشتی میاننسلی» میشود و در تاریخ ایران سابقه نداشته است. اینک میتوان با خیال راحت آیندۀ ایران را به این نسل سپرد. نسلی که هم آیندهساز است و هم خودِ آینده است. این نسل به معنای دقیق کلمه رؤیایی است، زیرا تجسم عینیِ رؤیاهای پدران و مادرانشان است. فقط با بغضی در گلو مینویسم: این گلستان عطرآگین و هزاررنگ دسترنج باغبانهایی است که همه جا سرکوب شدند، اما در عوض در خانه گل کاشتند...
پینوشت: این «انباشتِ میاننسلی» را در نوشتاری دیگر شرح خواهم داشت.