کشورها به حسب میزان نقشی که در تعاملات و تحولات جهانی ایفا میکنند، از اعتبار بینالمللی برخوردار میشوند، بخشی از این نقش و اعتبار ناشی از موقعیتهای طبیعی از قبیل جغرافیای سیاسی، جمعیت، تمدن و فرهنگ و دانش عمومی است، بخش دیگر آن نیز به ظرفیتهای ناشی از نهادهای انسان ساخته موجود در کشور است که دولت ملت را قادر میسازند پاسخگوی مقتضیات ملی و فرا ملی روز باشند.
چه بسا کشورهایی که گرانترین منابع از عناصر ثروتساز را در اختیار دارند اما فاقد نهادهای انسان ساختهای هستند که بتوانند از ثروت و موقعیت طبیعی بهره ببرند.
از سوی دیگر این نهادها و ساختارهای تاسیسی توسط انسان هستند که موقعیتها و فرصتها را به قدرت و ثروت تبدیل میکنند، بنابراین بدون دولت ملت متحد و کارآمد موقعیت وثروت طبیعی به تنهایی برای کسب اعتبار حهانی کافی نیست.
نکتهای که نباید فراموش کرد، نقش زایشی و هم افزایی قدرت و ثروت است که برخورداری از آنها به طور فزاینده ای بر تقویت دیگری اثر میگذارد.
عوامل فرسایش اعتبار:
۱- انزوای جهانی به هر دلیلی به ویژه انزوای طولانی مدت موجب کاهش روزافزون اعتبار جهانی کشورها میشود، کشورهای جهان اسناد تعامل و تفاهم نامههای خود را بدون لحاظ کردن کشورهای منزوی تنظیم میکنند.
۲- جنگ، جنگ افروزی و سوژه امنیتی شدن: هر گونه تکیه بر سلاح و نظامیگری کشور را به مایه نگرانی و سوژه امنیتی شدن سوق میدهد و موجب دوری گزینی از آن میگردد.
۳- حاکمان غیر حرفهای: حاکمان غیر سیاسی و ناشی کار که در اثر کودتا ، انقلاب یا هر حادثهای که پستها را بدون شایستگی به آماتورها واگذار میکند موجب بیاعتباری کشور میگردد.
۴- محدودیت شدید منابع طبیعی و انسانی: بدون منابع طبیعی و انسانی موثر حتی با دولتهای توانا کشورها امکان کسب اعتبار چندانی نخواهند یافت.
۵- ژئوپلتیک بنبستپذیر: برخی کشورها در موقعیتهایی از لحاظ جغرافیایی واقع شدهاند که واحدهای سیاسی دیگر نیاز چندانی به روابط با آنها ندارند.
۶- جنگ داخلی: افتراق حکومت و مردم، جنگهای داخلی به مرور کشورها را از تعاملات جهانی حذف میکنند.
۷- ایدئولوژی سیاسی متعارض: سطح تعارض با نظم موجود جهانی هرگز نباید و نمیتواند به مرحله نفی تمدن و همه سرمایههای بشری ورود کند، تعارض باید در سطحی عقلایی و قابل بالانس کنترل شود.
۸- نفی فلسفی تمدن و نفی همکاری ذاتی در زیست مشترک: زمانی که اختلاف فلسفی در سطح نقد و قابل گفتگو وجود دارد چه بسا موجب رشد و تعالی باشد اما نفی فلسفی همه عرصههای مشترک را درگیر تضاد دائمی میکند.
کارکردهای منفی فرسایش اعتبار بینالمللی:
۱- ترد و حذف: کمترین کشوری حاضر است اعتبار خود را در شراکت با طرفی که فاقد اعتبار است خدشه دار کند، از این جهت فرسایش اعتبار موجب ترد و تنها ماندن کشورها میشود.
۲- عدم مشارکت: کشورهای فاقد اعتبار را به عهدنامهها و پیمانهای عمده جهانی و منطقهای دعوت نمیکنند.
۳- تمرکز همسایگان بر مهار چند جانبه: وقتی کشوری اعتبار و وجه جهانی خود را از دست میدهد همسایگان آن در جهت کنترل و مهار هر چه بیشتر آن تلاش خواهند کرد.
۴- سقوط اعتبار اسناد و پول ملی: اعتبار اسناد، روادید و پول ملی هر کشوری مستقیما به اعتبار جهانی آن بستگی دارد.
۵- مهاجرت نخبگان و صاحبان سرمایه: نخبگان علمی به شدت جذب مناطق و کشورهایی میشوند که علایق علمی خود را در آنجا دنبال کنند و چنین فرصتهایی در یک کشور بدون اعتبار جهانی یافت نمیشود.
۶- فقر عمومی و ملی: اعتبار جهانی جاذبه ثروت و سواد را ایجاد میکند و برعکس کاهش اعتبار موجب فرار سرمایه و سواد میگردد که نتیجه اینها گسترش و تعمیق فقر ملی میشود.
۷- کاهش کیفیت آموزش و رکود در نوآوری: اعتبار جهانی موجب تقویت ارتباط علمی ، آمد و شد اساتید و در نتیجه افزایش کیفیت آموزش ، دانش و پویایی و نوآوری میگردد و بر عکس آن نیز صادق است.
۸- تبدیل کشور به مهره بازی قدرتهای خارجی: اعتبار جهانی موجب تقویت قدرت مانور و تعامل مثبت شده و مانع به بازی گرفتن کشور در کش و قوس منازعات قدرتهای بزرگ میشود.
۹- رشد فساد، غارت، نومیدی: و بالاخره فروپاشی همه ساختارهای لازم، وقتی کاهش اعتبار جهانی فرصت پویایی و ثروت سازی را از نخبگان و کارگزاران سلب میکند، کارگزاران مایوس از آینده اقدام به غارت اموال عمومی میکنند و ساختار سیاسی کم اعتبار نمیتواند پیگرد بینالمللی غارتگران را اجرا کند.
پرواضح است که فرسایش اعتبار جهانی کشورها را به مرور زمان ضعیف و ناتوان کرده و کار به جایی میرسد که مردم به مهاجرت گسترده یا به قیامهای خشن و حتی ویرانگر روی میآورند.