۱
برگزاری کمرمقِ دو راهپیمایی حکومتی با وجود تبلیغات فراوان و ادامهی اعتراضات پس از آن دو، نشان داد جنبش زنانهی ۱۴۰۱ جدیتر از آن است که حاکمیت و نیز برخی تحلیلگران تصور میکردند. ماهیتِ «اجتماعی» این جنبش و عاملیت و محوریتِ «زنان» در آن سبب شده است فرمول همیشگیِ حاکمیت برای «جمعکردنِ غائله»، یعنی تحریک عواطف مذهبیِ بخش وفادار به نظام با متهمساختن معترضان به هتک حرمت مقدسات هم اینبار کافی نباشد.
۲
بااینهمه خطای بزرگی است اگر این جنبش را صرفاً به بخش «در خیابان»اش منحصر دانسته و تقلیل دهیم. یک بخش دیگر این جنبش، که اگر بهجهت گستردهبودن و عمق بیشتر مهمتر از بخشِ درخیابان نباشد کماهمیتتر از آن نیست، بخش «درخانه»ی این جنبش است. در روزهای اخیر، بهموازات ناآرامیِ خیابان، بسیاری از محیطهای خانوادگی و فامیلی و گروههای دوستی (چه حضوری چه در فضای مجازی) نیز ناآرام بودند و به عرصهای برای مباحثات و مجادلات صریح حول محور حجاب اجباری و سیاستهای فرهنگی حاکمیت مبدل شده بودند: مباحثات پدر با فرزند، مادر با دختر، خواهر با برادر، مادر با مادربزرگ، دوست با دوست و... . اگر خیابان عرصهی فریاد بود، خانه هم عرصهای بود برای باورهایی که سست شدند؛ تابوهایی که فروریختند؛ یقینهایی که موریانهی تردید به جانشان افتاد؛ نارضایتیهایی که به خشم تبدیل شدند و خشمهایی که بدل به فریاد شدند.
طبعاً همهی معترضان، بهویژه زنانِ مذهبی یا سنتی، امکان و فرصت یا انگیزهی کافی برای حضور در خیابان را نداشتند؛ اما آنها نیز اعتراض خود را با استوری و پست اینستاگرامی، با توییت، با یادداشت، حتی با کوتکردن و لایککردن نشان دادند.
توجه داشته باشیم که حتی این کنشهای خرد و کوچک، برای کنشگران گاه هزینههای گزاف در محیطهای خانوادگی و فامیلی و دوستانه و کاری داشته و دارد. و این میان، بهطور خاص، کنشهای اعتراضی زنان مذهبی و سنتی اهمیت ویژهای دارد.
۳
پیشتر در یادداشت «عبور از ارادهگرایی دولت به خودتنظیمی جامعه» نوشته بودم که برای عبور از وضعیت بحرانی حجاب اجباری به سطحی از تعادل، لاجرم جامعهی ایرانی باید از یک مرحلهی گذار عبور کند؛ مرحلهای که عبور از آن البته آسان و بیهزینه نیست و در آن جامعه سطحی از تنش و حتی خشونتِ گریزناپذیر را تجربه خواهد کرد.
آنچه این روزها تجربه میکنیم به نوعی طلیعهی همان مرحلهی گذار است. لجاجتِ باورناپذیر حاکمیت و اصرار بر سیاست شکستخوردهی «گشت ارشاد» و خشمِ انباشتهای که با ماجرای سپیده رشنو جرقه خورد و با قتل مهسا امینی شعلهور شد، به کاتالیزوری قوی برای ورود جامعهی ایران به مرحلهی گذار مبدل شد.
باایناوصاف حتی اگر بخش درخیابان جنبش هم رو به افول بگذارد و پایان یابد (که دور از انتظار نیست)، نهتنها بخش درخانه کماکان ادامه خواهد داشت، بلکه میتوان گفت جنبش زنانهی ۱۴۰۱ تا همینجا نیز دستاورد بزرگ و ارزشمندی داشته است. دستاوردی که البته اگر حاکمیت رفتار عاقلانه و واقعبینانهای داشت، لازم نبود به این قیمت گزاف و خون بیش از ۴۰ شهروند (تا امروز و طبق آمار منابع رسمی) بهدست آید.
۴
بخشِ درخیابانِ جنبش هر فرجامی پیدا کند، این جنبشی نیست که پایان یابد و درهرحال دیگر شرایط به قبل از شهریور و مهر ۱۴۰۱ برنخواهد گشت. تغییرات حجاب که حدوداً یک دهه است در شهرهای بزرگ آغاز شده و طیف گستردهای را شامل میشود، از ظهور و اشاعهی مدلهای جدید چادر (که عملاً حجاب را بهجای ابزارِ پوشاندن و پنهانکردن به ابزارِ نمایش و تبرج مبدل میکند) و تنوع گونههای حجاب و سیالیت تعریف «محجبه» تا کشف حجاب تدریجی و کشف حجاب کامل در محیطهای کاری و اداری غیردولتی و معابر عمومی و فضاهای شهری، با این جنبش هم سرعت شتابانی گرفت و هم دامنهاش از شهرهای بزرگ فراتر رفت.
چادرهایی که در این جنبش تا شدند و به گنجه رفتند، دیگر بیرون آورده نمیشوند، گره روسریهایی که شل شد دیگر سفت نمیشود و شالهایی که روی شانه افتاد دیگر روی سر نمینشینند.
حاکمیت حتی اگر بخواهد هم دیگر مانند گذشته و با سنبهی پرزور نمیتواند سیاست غلط حجاب اجباری را ادامه دهد و ونهای نفرتپراکنِ ارشاد، حتی اگر باقی بمانند، دیگر مثل قبل امکان جولاندهی ندارند و ترس عمومی برای مقابله با آنها کمتر شده است. هزینهی مقاومت برابر حجاب اجباری حتی در محیطهای رسمی و سازمانی کاهش یافته و زنان و دخترانی که باور و علاقهای به حجاب ندارند، سهم عادلانهتری از خیابان خواهند داشت.
۵
این تصویر از آینده، طبعاً خوشایند بخشهایی از بدنهی مذهبی جامعه نخواهد بود و در برابر تحقق آن مقاومت خواهد کرد. بهخصوص در دو گروه این مقاومت جدیتر خواهد بود: یکی مذهبیهای سنتیِ میانسال به بالا که نوعاً به حجاب بهعنوان یک واجب شرعی تعصب میورزند و به غلط تصور میکنند درصورت حذف اجبار قانونی حجاب، جامعه در سراشیبی سقوط اخلاقی خواهد افتاد و «عرف» قدرت کنترل و تعادلبخشی را ندارد؛ و دوم هستهی سخت مذهبیهای وفادار نظام که باوجود استفاده از ادبیات دینی، اما درواقع تعصبشان به حجاب بیشتر بهعنوان یک نماد سیاسی و یکی از شعایر جمهوری اسلامی است. دیگر بخشها، ازجمله جوانان (بهویژه دختران) طبقه متوسط شهری با سبک زندگی مدرن که اساساً فهم و تعریف متفاوتی از حجاب دارند و آن را بیشتر بهعنوان نوعی مد و سبک زندگی میبینند، در قبال شتاب این تغییرات، موضع پذیراتر و همدلانهتری داشته و چه بسا خود نیز با آن همراه خواهند شد.
درهرحال مقاومت دو گروه مذکور طبیعی است و احتمالاً در آیندهی نزدیک بیشتر شاهد برخوردهایی از جنس ماجرای اتوبوس بیآرتی تهران یا مجادلات بین زنان در مترو و دیگر فضاهای عمومی خواهیم بود. (گرچه که دیگر جامعه نخواهد گذاشت یکی از طرفینِ نزاع با چشم کبود رو به دوربین اعترافگیری بنشیند.) این مجادلات مادام که از سطح نزاع لفظی یا حتی برخورد فیزیکی محدود فراتر نرود و به خشونت جدی نرسد، گریزناپذیر است. خوشبینانه است بعد از سالها کاشت نفرت و خشم در یک بخش جامعه و القای «قوم برگزیدهی خدا»بودن و توهم اکثریت در بخش دیگر، حالا توقع داشته باشیم همهچیز با مدارا و سلام و صلوات حل شود.
اما آنچه لازم است اینکه با هر تدبیر همهی نیروهای اجتماعی و متعهد به جامعه تلاش کنند عبور از این مرحله با حداقل هزینه و کمترین خشونت ممکن شود؛ تا رسیدن به وضعیت متوازنی که محصول خودتنظیمی جامعه باشد. وضعیتی که بخش مذهبی جامعه هم بفهمد ترسش از آیندهی آزادی حجاب بیجا بوده و اتفاقا زیست مؤمنانه (نه دینداریِ رانتی و پیوندخورده با قدرت و برخوردار از منافع و امتیازات) در چنان فضایی فراهمتر است. میتوان امیدوار بود حاکمیت با عبرتگرفتن از راه طیشده و تجربهی این جنبش، بهجای پافشاری لجوجانه بر سیاستهای مخرب قبلی، در جایگاه درست خود یعنی تنظیمگری قرار گیرد تا جامعهی ایرانی از این مرحله هم به سلامت بگذرد و نوزایی را تجربه کند
کانال تلگرام نویسنده