شگفتزدهام! با آنکه بالندگی و بلوغ مردم را میدیدم و آن را بیان میکردم، گمان میکردم «غم نان» و «درد معیشت» دیگر مجالی برای «درد آزادی و آزادگی» باقی نمیگذارد. نه فقط منِ میرزابنویس، بلکه عموم تحلیلگران، سیاستشناسان و جامعهشناسان بر این باور بودند که باید منتظر «شورش گرسنگان» باشیم. حتی من گمان میکردم، آرزوهای طبقۀ متوسط، آرمانهای جامعۀ مدنی و مطالبات جامعهای که غم نان ندارد، فراموش شده است... اما بهتزدهام از اینکه این مطالبات حتی گسترش یافته و همۀ اقشار را همدل کرده است.
مردمی که چندین سال پیاپی تورم چنددهدرصدی کمرشان را شکسته و سفره و جیبشان را به تاراج برده، در تجمعات و اعتراضاتشان یک شعار «معیشتی» نمیدهند! در برابر این مناعتطبع نباید سر تعظیم فرود آورد؟ منتظر شورش گرسنگان سر بنزین و قندوشکر بودید و دمودستگاه کوپن راه میانداختید، اما دغدغۀ اصلی مردم چیز دیگری بود! البته بر کسی پوشیده نیست که دلیل این اعتراضات بسیار گسترده است، اما اینکه مرگ جانگداز دختری کرد باعث بروز آن میشود و کل کشور چنین خود را صاحبعزا میداند، نشانۀ بلوغ و بزرگی نیست؟
در روزهایی که طالبان کابل را تصرف کرد و همسایۀ شرقی دوباره در تاریکی محض فرو رفت، بخش بزرگی از مردم ایران با نگرانی اوضاع افغانستان را پیگیری میکرد و آشکارا دردمندی را میتوانستید در حرفهایشان ببینید. آن روزها مردم ایران، مانند برادر و خواهری دلسوز و آگاه غصۀ افغانستان را میخوردند. کل دنیا ــ هم ملتها و هم دولتهایشان ــ چشمش را به روی افغانستان بست، مگر جامعۀ ایران! همان روز بر من اثبات شد، ارزشهای آزادیخواهانه و بلوغ مدنی به عناصری ریشهدار و قدرتمند در جامعۀ ایران بدل شده است. به همین دلیل، همان زمان میگفتم جامعۀ مدنی ایران پرنورترین نقطۀ خاورمیانه است.
کسانی که از آرمانهای طبقۀ متوسط متنفر بودند، برای درهمشکستن طبقۀ متوسط از طریق فشار اقتصادی بسیار تلاش کردند، اما امروز با صدای رسا میتوان شکست پروژۀ نابودی طبقۀ متوسط را اعلام کرد. شاخصهای اقتصادی لهشدن طبقۀ متوسط را آشکارا نشان میدهد، اما «طبقۀ متوسط» فقط «جسمِ مادیِ این طبقه» نیست، بلکه روح، اندیشه، آرمانها و منش آن نیز بخشی از هویت و سرشتش را میسازد. ما به قهقرا نرفتیم. ارزشها در ما نمرد و فراگیری آن امروز شگفتانگیز است.
البته تحلیل جامعهشناختی باشد برای فرصتی دیگر. فعلاً در حالت مضطر به سر میبریم؛ میان خوفِ قطع اینترنت و رجایِ ویپیان در سیَلانیم. در آینده وقت داریم همهچیز را سر فرصت واکاوی کنیم، اما برای مثال میتوانید به این متن بنگرید: «در ستایش جامعۀ ایرانی» که در آن دلایل بالندگی جامعۀ ایرانی را برشمردم. اتفاقاً یکی از مهمترین عوامل را در آنجا نیروی زنان ذکر کرده بودم که به موتور تحول جامعه بدل شدهاند. تکلیف جامعۀ ایرانی دیگر روشن است: ارزشهایی دارد و پای این ارزشها ایستاده است و با گرسنگی کشیدن هم دست از آن برنمیدارد. به همین دلیل، برای اولین بار عمیقاً حس میکنم آیندۀ ایران بیمه شده است. نمیتوان لباسهای کودک دهساله را تن جوانی بیستساله کرد! حتی اگر این جوان را بزنید، بازداشت کنید، بر سرش مشت بکوبید، فریاد بزنید... نه! نمیشود! آن لباس کودکی به تن او نمیرود!
امروز اول مهر است و من این روزها عمیقاً معنای «مهر» را حس میکنم: مردمی که «مهر» عمیقی به هم دارند و برای بهروزی خود و کشورشان دغدغه دارند و از «بیمهری» کسانی که هیچگاه حرفشان را نشنیدهاند و در پاسخ مشت و بهتان زدهاند، خستهاند. این مهر جاودان باد...