ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 21.09.2022, 20:00
فیصله!

جامعه نو

شورای سردبیری: پیچ‌های تاریخیِ یک جامعه، مانند پیچ‌های یک جادۀ کوهستانی مشخصات فنی دارند. شاید عبارت مشخصات فنی دربارۀ پیچ‌های مسیرِ تاریخ عجیب باشد اما به‌واقع، مسیر تاریخ و جوامعی که از آن عبور می‌کنند، مانند پیچِ جاده‌ها و وسایلِ عبورکننده از آن‌ها مشخصاتِ فنی دارند که در امکانِ عبورِ امن مؤثرند. وضعیت کنونیِ ایران و عزمِ بخشِ وسیعی از جامعه برای تغییرِ وضعیت نیز چنین است. مردمِ ایران در عبور از گردنۀ تغییرِ یک نظام سیاسیِ نامطلوب و مضر، با چه کیفیاتی مواجه‌اند و چقدر توانِ پیمایش دارند؟ پاسخ در همان مشخصاتِ فنیِ گردنه و عبورکننده است. نگاهی به این مشخصات فنی بیندازیم.

۱ - ریشه و پایداری

نظامِ حاکم در ایران، پیکرۀ خوش‌بنیانی است: ریشه‌‌اش عمیق‌ترین باورهای وسیع‌ترین بخشِ جامعه، یعنی باورهای مذهبیِ توده است! این بنیان همچون ستونِ مرکزیِ یک آسمان‌خراشِ عظیم، همۀ نیک و بدِ حکومت را بر خود گرفته و آن را چهار دهه استوار نگه‌داشته است. چهل سال اشتباهاتِ فردی و خطاهای شناختی، تعارضات در ساختارِ حقوقی و قراضگیِ سیستمی، بلاهت اقتصادی، تکثیرِ موریانۀ فساد و حکومت‌پناه شدنِ فاسدان و غارتگران و ایضاً زورگوییِ انواع شحنه و گزمه و عسس و محتسب به شهروندان، هنوز آن ستونِ محوری را از زیر پای حکومت بیرون نکشیده است. فروریختنِ بسیاری از اجزای استوار بر این ستونِ مرکزی، هر روز رخ داده ولی ریشۀ ستون هنوز در عمق زمین است.

روزی نیست که از فساد اقتصادی، ستم اجتماعی، گاف سیاسی، رسواییِ خارجی و بی‌شعوریِ ارکان پرده‌ برنگیرند ولی نباید حیرت کرد که چگونه هنوز استوار است و کُری می‌خواند و قدمی به عقب برنمی‌دارد. ساختمانِ تجارت جهانیِ نیویورک، صد سالِ دیگر هم سر پا بود اگر آن هواپیمای غول‌پیکر با آن سرعت، ضربه‌ای چنان اساسی به آن نمی‌زد و ستونِ مرکزی‌اش را در آتشِ خود ذوب نمی‌کرد. حکومتِ ایران هم می‌تواند بسیار کیفور و غزل‌خوان باشد که فعلاً در افقِ نزدیکش سایۀ چنین ضربه‌ای دیده نمی‌شود.

۲ - ایدئولوژی و موریانه

مشخصۀ فنیِ مهمِ دوم در نظامِ کنونیِ ایران، ریشه در ضرورت‌های حفظ قدرت دارد. نظامِ زاده از انقلاب و بر دوش باورهای دینی، حالا باید آن دین را به ایدئولوژی تبدیل می‌کرد تا از چشمۀ قدرتِ آن دائماً بنوشد و استخوان‌هایش را محکم کند. برایش آشکار نبود که باورِ قدسی در استحاله به ایدئولوژی، به‌تدریج توان خود را از دست می‌دهد. ندیده بود که ناسیونالیسمِ آلمانی طی یک دهه و در تبدیل به ایدئولوژیِ ناسیونال‌سوسیالیسمِ نازی‌ها، از توان تهی شد!

اینکه پس از سه دهه تلاشِ معمارانِ حکومت ایران برای تبدیلِ یک بنای خشت و گلیِ آرامش‌بخش و پر سایه به قلعه و برج و بارویی از سنگ و فولاد، با ناکامی و فروریختنِ همه‌چیز مواجهیم به همین دلیل است. تبدیلِ دین به ایدئولوژیِ قدرت، اشتباه بود و آشکار است که چگونه نقطه‌ضعفِ بزرگِ حکومت شده است. موریانه‌های حکومتی که خودشان نتیجۀ کارکردِ قدرتِ ایدئولوژیکِ استبدادی (توزیع رانت برای حفظ تمرکز قدرت) هستند، حسابِ اعتباریِ حکومت را نزد جامعه خالی و به‌تدریج توده‌ها را از آن دور کرده‌اند زیرا توهمِ «این‌همانی» بین ایدئولوژیِ حکومت و باور دینی نزد مردم از بین رفته «...حکومتی که متشکل از دزدان و فاسدان و تشکیلاتِ مافیایی است چه ربطی به خدا و پیر و پیغمبر دارد؟»

این روندی است که هم‌اکنون در ایران جریان دارد و تنها کارِ اجتماعی که می‌توان برای نتیجه‌بخش بودنِ آن کرد، تسریعِ آن از طریق توزیعِ اطلاعات و توسعۀ فرهنگ است؛ همان علتِ دشمنیِ عمیقِ ارکان حکومت با فرهنگ، رسانه‌ها و شبکه‌های ارتباطی!

۳ - خشم و آهن

مشخصۀ فنیِ سومِ وضعیت حاضر، تعادلِ حاصل از تقابلِ خشم و سلاح است. این قاعدۀ همۀ حکومت‌های ناکارآمد و فاسد است که تنها راه حفظِ ثباتِ خود را زور و قهر و در نهایت گلوله بدانند و به همین علت صفتِ مشترکِ آن‌ها، اقتدارگرایی است. تلقی از امنیت (یعنی سکوت جامعه و سلطۀ آرامشِ گورستانی،) ریشۀ عشقِ کارگزارانِ حکومت به عبارتِ النصر بالرعب است. لذا درحالی‌که جامعه در سطوحِ زیرین و زیرِ فشارِ معیشت و خشم از نابرابری و ستم می‌جوشد، در ظاهرِ آن جز انعکاسی از آن تقلای زیرین برای دوام آوردن دیده نمی‌شود. امری که غالباً سبب این سوءبرداشت می‌شود که پتانسیلی برای درگرفتنِ شورش‌های بنیان‌کن، بدونِ مقصد و البته صدمه‌زننده وجود ندارد. برخی فنرِ فشرده را که ریشه‌های اولیۀ آن را در فرازهای پیشین ذکر کردیم نمی‌بینند.

فورانِ ویرانگرِ خشم، غالباً مانند ویرانگری‌های آتش‌فشان‌هایی است که مدت‌ها جز دود و جرقه بیرون نداده‌اند. کسی نمی‌تواند زمان، علت، شدت و فرجامِ فوران‌های اجتماعیِ ایران را پیش‌بینی کند ولی احتمالِ وقوع آن به قطعیت نزدیک اما مقطع زمانیِ بروزِ آن نامعلوم است.

۴- موتور و جعبه‌دنده

جز شباهت به آتش‌فشان، خشمِ توده‌ها به سیل هم شبیه است. هرچه سرِ راهش باشد با قدرت می‌برد و چیزی به‌جا نمی‌گذارد و نیز مانند سیل «آورد» ندارد. تودۀ خشمگین می‌داند چه را نمی‌خواهد و آن را سرانجام له می‌کند اما نمی‌داند چه می‌خواهد و زیر عواقبِ اقدامِ خود دفن می‌شود. به همین علت از آغازِ تاریخِ شناختۀ جوامع، خشم و تحرکِ اجتماعی تا به جنبشِ هدفمند تبدیل نشده و سازمان و راهبر نیافته، چیزی جز شورشِ کورِ بی‌هدف نبوده است.

از اسطورۀ پیشواییِ کاوه در هدایتِ خشمِ توده به کاخِ ضحاک تا جنبش سبز به زعامت میرحسین موسوی برای به رسمیت شناختنِ حق مردم در برابر میل حاکم، ماجراهایی از تبدیل خشم و مطالبه به جنبشِ هدفمند بوده‌اند. اگر این مشخصۀ فنی را اجمالاً سازوکارِ جعبه‌دنده بنامیم، وجود آن برای تبدیل و تنظیمِ توان موتور (همان قدرت توده) به حرکت و پیشروی، بسیار ضروری است.

در ایران غالباً از این شکایت می‌شود که در روندِ سیاسیِ هماورد شدنِ توانِ توده با قدرتِ حکومت و هنگام حادث شدنِ تحرک‌های اعتراضی، جای احزاب و تشکل‌ها و راهبران خالی است زیرا اساساً در جبهۀ مردم چنین عناصری وجود ندارد. ارزیابیِ عمدتاً درستی است و البته دلایلی دارد. وظیفۀ این الف بررسیِ آن دلایل نیست و شاید در بحثی دیگر به آن‌هم بپردازیم اما نیاز به هدفمندسازیِ تحرکِ اجتماعی و استفاده از فرصتِ مذاکره با حکومت در وقت مقتضی، حاکی از ضرورتِ وجودِ هستۀ راهبر و سازمانده است. سخنگو و راهبر همچون جعبه‌دنده‌ای است که میزانِ انتقالِ قدرتِ موتور را تنظیم می‌کند و در متعادل کردنِ تحرک خیابانی و مذاکره با حکومت (که ظریف و مهم است) نقش دارد.

مجموعۀ مشخصاتِ فنی فوق می‌تواند مبنای برخی ارزیابی‌ها و راه‌جویی‌ها باشد:

* - حکومتِ ایران، نظامی فاقدِ پشتوانۀ اجتماعی نیست اما به دلایلی میزانِ تاب‌آوریِ آن در برابر تحرکات اجتماعی کاهش یافته و روزبه‌روز نازل‌تر و سیستم نیز شکننده‌تر می‌شود. بااین‌حال هنوز توانِ مقاومت دارد و تصورِ «افتادنِ» آن با تحرکاتِ محدودِ خیابانی، خطای عدم شناخت است.

* - این نظام و حکومت هنوز بدیلِ مشخص و حداقل ترسیم یا تصورشده‌ای ندارد. به دلیل یکدست شدنِ حاکمیت و تمرکزِ حکومت بر محو مخالفان داخلی، زاده شدنِ سیستمِ بدیل از دل نظام (یعنی اپوزیسیونِ داخلی آن، اصلاح‌طلبان) ناممکن است. از نظر سازمان و رهبری، بیرون از دایرۀ حکومت نیز (به‌استثنای معدود فعالانِ گروه‌های مدنی) برهوت است.

*- حکومت نتوانسته رابطۀ مناسبی با اقشارِ وسیعی از هر سه طبقۀ مهمِ جامعه برقرار کند و تعارضِ اهداف، سلایق و منافعِ بدنۀ آن با گروه‌های اجتماعی، پیکرۀ آن را بسیار لاغر کرده است. میزانِ نارضایتی‌های مختلف آن‌قدر بالا و خشمِ حاصل از آن چنان‌ شدید می‌شود که ممکن است لایه‌های انباشته‌ای از اجتماع در مقطعی بر آن آوار شوند اما نتیجۀ این آوار گرچه برای عقب راندنِ حکومت و امتیازگیری مناسب است اما فعلاً تواناییِ به زیر کشیدنِ حکومت را ندارد زیرا فاقدِ سایر اسبابِ تغییرِ فیصله‌بخش و ایجاد وضعیتِ با ثبات ملی است.

* - نتیجه آنکه، تنها امکانِ تغییرِ بدون برنامه، بروزِ شورش‌های کور آخرالزمانی با پتانسیلِ بسیار بالا و منجر به ذوبِ حکومت است که به دلایل مختلف منجر به وضعیتی بدتر می‌شود. فعلاً تنها یک مسیرِ حراست‌شدۀ طبیعی وجود دارد که هم امنیتِ نسبی دارد و هم هدفِ معقول‌تر و در دسترس‌تر: فشارِ اجتماعیِ کنترل‌شده!

* - فشارِ اجتماعیِ کنترل‌شده با هدفِ عقب نشاندنِ حکومت و امتیازگیری از آن، هنوز در ایران ممکن است. در همین سالِ جاری دو گروه اجتماعی از این طریق توانسته‌اند حکومت را وادار به عقب‌نشینیِ نسبی از اراده‌اش کنند. بازنشستگان و معلمان! هر دو مورد، با سازمان‌دهیِ حداقلی و کنترلِ مطالبه، به پیشرفت نسبی رسیده‌اند و می‌توانند مدل‌هایی باشند قابل تکرار و توسعه. باید دید چگونه می‌توان خواست‌های عمومی‌تر (مثل حذف مزاحمتِ گشت ارشاد یا حذف فشارِ حکومت دربارۀ پوشش مردم) را عاقلانه در الگوی فوق قالب‌بندی و برنامه‌ریزی کرد. این قالب‌ریزی را فعلاً جامعه بدون برنامه‌ریزیِ مرکزی و با ابتکاراتِ فردی انجام می‌دهد و به خاطر فقدان چارچوب مشخص، با سایر تحرکات همپوشانیِ نامطلوب دارد.

* - در مقطع کنونی، جامعه صرفاً در حال چاک دادنِ تدریجیِ تورِ سلطۀ حکومت بر همه‌چیز و طبق اراده‌های غلط و شیطانی آن است؛ در حالِ سائیدنِ و ارّه کردنِ زنجیرهاست و شکل‌گیریِ یک رویاروییِ نهایی و فیصله‌بخش (امری که پشتِ آن ناآگاهی به وضعیت داخلی است و تشویق و هورای خباثت‌آمیز در خارج) نه در دایرۀ امکان است و نه در فضای خیر ملی.

ما در حالِ یک چرخشِ تاریخیِ عظیمِ دیگر در مسیرِ بالا رفتن از گردنۀ مشروطه‌سازیِ قدرت هستیم. این صعود، هم وسیله و هم سرعتِ مناسب می‌خواهد. اراده‌گراییِ خام‌دستانه و احساسی در برابر ارادۀ اقتدارگرای حکومت، فقط هزینه است!