ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 18.09.2022, 21:21
پوتین و زهر پروپاگاندا

مهدی تدینی

پس از عقب‌نشینی‌های گستردۀ روس‌ها در شرق اکراین و پیشروی‌های برق‌آسای نیروهای اوکراینی برای اولین بار حتی بوی شکست روسیه به مشام رسید. اما از آن مهم‌تر، برای اولین بار، اعتراضاتی جدی‌تر نسبت به پوتین در روسیه مطرح شد؛ تا حدی که برخی نمایندگان محلی به صراحت اعلام کرده‌اند: «پوتین خطری برای روسیه است.» گروهی از نمایندگان محلیِ سن‌پترزبورگ درخواست برکناری پوتین را مطرح کرده‌اند و طرح چنین مسائلی در این ابعاد نشاندهندۀ نارضایتی‌های عمیقی در روسیه است. برای مثال، نیکیتا یوفِرِف، یکی از بانیان بیانیۀ ضدپوتین می‌گوید:

«پوتین از گسترش ناتو به شرق می‌ترسید، اما ورود نیروهای روسیه به اوکراین باعث شد مرز میان کشورهای ناتو و روسیه دوبرابر قبل شود. مسئلۀ پوتین نظامی‌زدایی اوکراین بود، اما اینک اوکراین پول‌های فراوان و کمک‌های نظامی بسیاری دریافت می‌کند. اینک جوانان بسیاری باید بمیرند و افزون بر این، شکستی هم برای اقتصاد روسیه رقم خورد. ما معتقدیم پوتین خطری برای روسیه است. پوتین با تصمیم خود برای ورود نظامیان به اکراین امنیت شهروندان روسیه را به خطر انداخت.» 

این عین جملاتی است که امثال بنده در ماه‌های اخیر می‌گفتیم و جالب است که کم‌وبیش با همان صورت‎بندی از زبان یک سیاستمدار و نمایندۀ روس بیان می‌شود؛ با این تفاوت که مشخص است او برای جلوگیری از پیگرد قضایی از به کار بردن تعبیر «حمله به اوکراین» خودداری می‌کند و به جای آن می‌گوید «ورود به اوکراین». اما واقعیت این است که زیان‌های روسیه بسیار عمیق‌تر و ماندگارتر از چیزی است که این شهروندِ نگران روس می‌گوید.

روسیه در هیچ برهه‌ای از تاریخ خود چنین منزوی نبوده است و اگر فکر می‌کنید این انزوا بی‌اهمیت است، خبر ندارید که حفظ موجودیت روسیه مدیون همین بود که همیشه متحدان بزرگی در غرب داشت. روسیه کشور بزرگ و نیرومندی است، اما همیشه با کمک بخشی از غرب از گردنه‌های سخت تاریخی گذر کرده است. حتی در جنگ سرد، نیمی از اروپا را کنار خود داشت: روسیه آن زمان یک امپراتوری عظیم توتالیتر بود با مجموعه‌ای گسترده از دولت‌های اقماریِ متحد. اما امروز ملت‌های چسبیده به مرزهای روسیه یا یک به یک به ناتو می‌پیوندند یا قلک‌هایشان را می‌شکنند تا برای تهیۀ جنگ‌افزار برای سربازان اکراینی پول جمع کنند.

در هیچ برهه‌ای از تاریخ دویست سال اخیر، یک‌چنین آرایش یکدست ضدروسی وجود نداشته است. و آیا روسیه می‌تواند امیدوار باشد در ازای چنین هزینۀ گزافی حداقل پیروزی دندانگیری در اوکراین به دست خواهد آورد؟ نه! دیگر کمتر کسی از پیروزی قاطع روسیه مطمئن است...

امروز، در اواخر هفتمین ماهی که از حملۀ روسیه به اوکراین می‌گذرد، تصویر جنگ اوکراین روزبه‌روز شفاف‌تر و واقعیت عیان‌تر می‌شود. مروری کنیم بر آنچه گذشت: روسیه در تدارک حمله به اوکراین بود و دائم انکار می‌کرد، اما هر فرد خُبره‌ای می‌فهمید این میزان تجمع نیروهای روسیه برای ترساندن نیست و باید منتظر حملۀ روسیه بود. روسیه حمله‌ای تمام‌عیار را آغاز کرد؛ جبهه‌ای در شمال و جبهه‌ای در شرق گشود. صحبت از جنگی برق‌آسا بود. قرار بود ظرف چند روز تا یک هفته کی‌یف تصرف شود. اهدافی که اعلام می‌شد عجیب، مضحک و حداکثری بود و معنایی مگر تصرف کامل اوکراین نداشت: نازی‌زدایی و نظامی‌زدایی و کوتاه کردن دست عناصر غرب‌گرا.

می‌شد حدس زد برنامۀ روسیه چه بود: خیال می‌کرد با حرکت به سوی کی‌یف و سقوط پایتخت، مقاومت‌ها در دیگر نقاط اوکراین هم متوقف می‌شود و نیمۀ شرقی کشور تا کی‌یف کامل به تصرف روس‌ها درمی‌آید. خیال می‌کرد دولت زلنسکی بازداشت یا متواری می‌شود. در هر دو حالت روس‌ها برنده بودند، زیرا دولتی دست‌نشانده مستقر می‌کردند و آن دولت مقدمات لازم برای تحقق سیاست‌های روسیه را می‌چید؛ از تشکیل یک پارلمان روس‌دوست تا برگزاری انواع همه‌پرسی و بعد هم تشکیل یک دولت روس‌دوست و ضدملی در اوکراین. دربارۀ بخش غربی اوکراین هم سر فرصت می‌شد تصمیم‌گیری کرد. اما همۀ این‌ها سرابی محض بود! نظاره‌گر بی‌طرف و آشنا به مسائل اوکراین می‌دانست این خواب و خیال پوچ است، اما آن زمان میخ آهنینِ پند و اندرز در سنگ پروپاگاندا نمی‎رفت!

همان مقاومت اندک و دستپاچۀ اوکراینی‌ها کافی بود تا روسیه در پیشروی کُند عمل کند و اعتمادبه‌نفس اوکراینی‌ها بالا برود. می‌توان گفت مهم‌ترین برهۀ جنگ همان ده روز اول بود. وقتی دولت زلنسکی میدان را خالی نکرد و در پایتخت ماند، مقاومت مستحکم شد و لحظه‌به‌لحظه پیشروی روس‌ها کند شد. کم‌وبیش همان دو هفتۀ اول مشخص بود که روسیه پا به باتلاق گذاشته و خبری از پیروزی برق‌آسا نیست، اما به چند هفته زمان نیاز بود تا روس‌ها اشتباهات اساسی خود را بپذیرند و از جبهۀ شمال عقب‌نشینی کنند.

با آنکه کرملین با همراهی و همدلی همۀ روس‌دوستان (مانند چامسکی) و جنگ‌گریزان (مانند اولاف شولتس) در غرب دائم دنیا را از جنگ هسته‌ای و جنگ جهانی می‌ترساندند، کاملاً مشخص بود هر دو گزینه پوچ است. روسیه تنهاتر از آن بود که حتی روی کاغذ بتوان به جنگی جهانی فکر کرد. هیچ نشانی از آرایش جنگ جهانی در دنیا وجود نداشت. چینی‌ها هوشیارتر از آن بودند که دلارهای غربی را فدای ناتوستیزیِ غیرصادقانۀ روس‌ها کنند... آن‌ها در این آب گل‌آلود دنبال ماهی‌های تجاری خود بودند، نه بیشتر!

روسیه بی‌سروصدا تصمیم گرفت آن اهداف جنگیِ «حداکثری» را فراموش کند و روی اهدافی «حداقلی» تمرکز کند: دونباس. تصمیم گرفت منطقۀ دونباس را با چند شهر بزرگ در شرق و جنوب تصرف کند تا بتواند هر چه زودتر بساط جنگ را با یک پیروزی آبرومندانه جمع کند. ماه‌ها گذشت و حتی در جبهۀ شرقی اهداف جنگی روسیه تحقق نیافت و سرانجام در هفته‌های گذشته، عملاً ورق جنگ برگشت و اوکراینی‌ها بخش زیادی از خاک خود را پس گرفتند. طبعاً فرماندهان روسی می‌گویند عقب‌نشینی ما خودخواسته بود، اما نگاهی به واقعیت‌های میدان نشان می‌دهد آنچه رخ داد حتی شکستی آبرومندانه نبود، فرار نیروهای روسیه بود!

در مطلبی که روز اول جنگ نوشتم، تأکید کردم همۀ تحلیل‌ها یک ایراد اساسی دارد و آن هم این است که اصلاً صورت‌مسئله‌ای که در رسانه‌ها و افکار عمومی مطرح است، نادرست است: مسئلۀ روسیه و اوکراین در وهلۀ نخست مسئلۀ روسیه و غرب نیست، بلکه مسئلۀ اساسی «مواجهۀ روسیه با ملت‌های شرق اروپاست». اگر هم در این میان ناتو به سوژۀ دعوا تبدیل شده، واقعیت این است که ناتو با عزم و ارادۀ ملت‌های شرق اروپا به شرق گسترش یافته است و می‌یابد (چنان‌که پیشتر در چند گفتار شرح داده‌ام).

تجربه نشان داده است حتی یک ائتلاف نظامی بزرگ متشکل از آمریکا و متحدانش نمی‌تواند یک «فرقۀ پابرهنه» مانند طالبان را در بلندمدت شکست دهد، حال روسیه چطور می‌خواهد یک ملت را هم از خود متنفر کند و بعد در بلندمدت شکست دهد!؟ اصلاً تمایل به ناتو در میان اوکراینی‌ها زمانی اوج گرفت و جدی شد که روسیه کریمه را جدا کرد و به حمایت از جدایی‌طلبان پرداخت. پس مسئلۀ اصلی، مواجهۀ روسیه با مردم اوکراین است که راه‌حل آن «همسایه‌دوستی» است، نه موشک‌باران و تجاوز و کشتار جوانان! البته طبیعی است که آمریکا و اروپا نیز این وسط ماهی خود را از آب گل‌آلود اوکراین می‌گیرند، اما ریشۀ مشکل و راه‌حل آن در «رابطۀ روسیه با ملت‌های شرق اروپا» نهفته است و تمرکز بر مسئلۀ ناتو و آمریکا نتیجۀ چیرگیِ پروپاگاندا بر واقعیت است.

دلیل این اشتباه بزرگ کرملین چه بود؟ شاید انتظارش را نداشته باشید، اما ریشۀ این مشکل را باید در اعماق دنیای ذهنی روسیه پیدا کرد: «واقعیت»، «حقیقت» و «پروپاگاندا». مشکل روسیه در این بود که پروپاگاندا چشم روس‌ها را بست و دستشان را از واقعیت کوتاه کرد و در نتیجه حقیقت مخدوش شد.

برای فهم این مسئله اول باید بپرسیم «حقیقت چیست؟» هر چه روایت و تعریف ما از واقعیت دقیق‌تر و عینی‌تر باشد، بهرۀ بیشتری از حقیقت دارد. فرض کنید قتلی صورت گرفته است. مجموعه‌ای از واقعیت‌ها وجود داشته است که کارآگاه و قاضی باید با بررسی به آن‌ها پی ببرند؛ از روابط انسان‌ها، روند رخدادها تا انگیزه‌ها و پیامدها... روایت و بازنماییِ نهاییِ قاضی از آنچه رخ داده هر چه به واقعیت‌ها نزدیک‌تر باشد، «حقیقی‌تر» است. طبعاً میزان دستیابی ما به حقیقت «نسبی» است و هدف کشف حداکثری حقیقت است. در واقع، هدف نهایی همۀ تفکرات و پژوهش‌ها ــ و در یک کلام هدف شناخت ــ نیز کشف حقیقت است و حقیقت هم به این ترتیب چیزی نیست مگر دقیق‌ترین و نزدیک‌ترین بازنمایی واقعیت.

پروپاگاندا زهری است که حقیقت را می‌کشد. اگر برایتان سوال است چرا روسیه چنین جنگ اشتباه و پرهزینه‌ای را آغاز کرد، جوابش در اینجاست: پروپاگاندای روسیه در طول چندین سال آن‌قدر ادعاهای نادرست دربارۀ اوکراین مطرح کرد که دیگر حقیقت گم شد. همۀ احزاب در همه‌جای دنیا ــ از جمله در دموکراسی‌های غربی ــ کم‌وزیاد پروپاگاندا دارند، اما «تکثر» و «تضارب آرا» زهر پروپاگاندا را می‌گیرد. از وقتی این تکثر زیر سایۀ تلاش پوتین برای ماندن در قدرت رنگ باخت، پروپاگاندا حقیقت را مخدوش کرد.

فاجعه زمانی رخ می‌دهد که تبلیغ جایگزین تحقیق می‌شود؛ یعنی در تحلیل‌ها پروپاگاندا جایگزین حقیقت می‌شود. درست مانند یک شکارچی که در تله‌ای می‌افتد که خود آن را کار گذاشته است. روسیه در تلۀ پروپاگاندای خود افتاد، در نتیجه همۀ تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌هایش نادرست از کار درآمد و اینک جراحتی عمیق، بسیار پرهزینه و خطرناک گشوده است و کسی نمی‌داند چقدر خونریزی خواهد کرد...

کانال تلگرام نویسنده