ما در گذشته فقیر شدیم ولی بیاخلاق نشدیم، فقیر شدیم اما همسایهمان را نکشتیم. دیگری همسایه ما را کشت. مغول آمد از ثروتمند تا فقیر از مسلمان تا نامسلمان همه ما را کشت اما ما همسایههایمان را به خاطر فقر نکشتیم. داراها کمک کردند و فقرا تحمل کردند و از بحران عبور کردیم، اما امروز شرایط به هم ریخته است.
امروز کدام ثروتمند ایرانی حاضر است پول خود را به دولت بدهد تا دولت برای برونرفت از این شرایط سرمایهگذاری کند؟ این اتفاق در دوره مصدق افتاد، مصدق اعلام میکند، ثروتمندان پول میریزند و نمیگذارند کشور در نتیجه تحریم انگلیس زمین بخورد.
اما الان ثروتمندان پول خود را به دوبی و امارات و آمریکا میبرند و کسی حاضر نیست کمک کند. سرمایهگذار ملی باید هزار بار اعتماد کند حتی اگر هزار بار کلاه سرش رفته باشد. سرمایهگذار ملی برای مملکت مانند پدر و مادر است برای فرزند، باید همیشه سرویس بدهد حتی اگر بچه هر روز اذیتش کند. یک رجل را اگر هر روز به زندان ببرند باز باید حرف حق بزند نه اینکه مهاجرت کند.
کدام ثروتمند ملی که ثروت خود را از این حکومت و نظام سیاسی و جامعه ایرانی به دست آورده امروز حاضر است پول بدهد برای کنترل گروه فقیر جامعه. پول بدهد به مرجع تقلید خودش یا به خیریه؟
چرا این اتفاق نمیافتد؟ مشکل فروپاشی اخلاقی است. همیشه آنجا که دولتها زمین خوردند سرمایهداران ملی نجاتبخش جامعه بودند. در ماجرای انقلاب انگلستان زمانی انگلیس انقلاب نمیکند و انقلاب نکردنش خود انقلابی میشود که اجازه نمیدهد توده به خیابان بریزد. بورژوازی و فئودالها و نوع مناسباتی که با اشراف پیدا میکنند مناسبات اجتماعی را تغییر میدهد ولی جامعه ایرانی چطور است؟
پروژه شاه شکست خورد و انقلابیون قوی شدند. چرا؟ متمولان این کشور انقلاب را کلید زدند. همه ثروتمندان پولهای خود را از کشور بردند و رژیم سقوط کرد.
چطور ممکن است هر روز دولت کارخانههای بسته را باز کند اما هنوز کارخانه بسته وجود داشته باشد و تولید نداشته باشیم؟ چون شما بورژوازی ملی را سرکوب کردید و آن را پدیده زشتی جلوه دادید. بورژوازی ملی ما حاضر نیست پول بدهد اما ما ادعای حکومت مردمی داریم. در حکومت مردمی توده باید تحمل کند، طبقه متوسط باید معنای جدید تولید کند و بورژوای ما امروز باید ثروتشان را برای ملت توزیع کنند. اما الان بورژوا که ثروت خود را تقسیم نمیکند، طبقه متوسط هم که سکوت کرده و خب توده هم معترض میشود. پول و فکر و انرژی باهم است.
وقتی کارخانهها تعطیل میشود، مطبوعات و دانشگاه کنترل میشود و بورژوا هم پول خود را در جایی مصرف میکند که به نفع مردم نیست وضعیت همین است.
دولتها در دنیا فقط دو وظیفه دارند. اول اینکه نیازهای اساسی را تامین کنند، چرا که این در حوزه توان و اختیار بورژوازی ملی نیست که امنیت و بهداشت و آموزش و آب تامین کند و دیگری اینکه شرایط کنشگری مدنی نیروهای اجتماعی را فراهم کند یعنی شرایط عمل طبقه متوسط را برای ارتقابخشی به اخلاق و فرهنگ فراهم کند یعنی شرایط تولید کالای ملی را فراهم کند. دولتها در هر نگاهی اعم از اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک و بازار و لیبرال و سوسیالیستی و... باید تنها نظام تعرفهای کشور را مدیریت کنند و مالیات را مدیریت کنند و نظام پولی و مالی را تسهیل کنند.
اما دولت در ایران مدعی همهچیز است. میخواهد واردات را خودش انجام دهد و در عین حال صادرات را نیز در دست داشته باشد. مالیات وضع کند، مصرف کند، ایدئولوژی تولید کند، روابط بینالملل را تسهیل کند، کار کارشناسی انجام دهد و... تحت هیچ شرایطی امکان ندارد تا دولت بتواند تمام این اقدامات را به تنهایی و به درستی انجام دهد. دولت در ایران چه کرد؟
جای همه نشست و خب طبیعتاً نفس این دولت گرفته شده است و دست به هر چه میزند خراب میشود. دلار را میخواستند پنج هزار تومان کنند شده 35 هزار تومان. تورم را میخواستند یکرقمی کنند دارد سهرقمی میشود. قرار بود تنشزدایی کنند فقط مانده با افغانستان وارد جنگ شویم.