سخت بتوان گفت که خبر بازداشت آقای تاجزاده کسی را غافلگیر کرده است. از خفقان سیاسی که سراغ داریم هر توقعی غیر از این جای تعجب داشت. گذشته از تعجب، علیرغم علاقه و ارادت شخصی خودم به آقای تاجزاده، حتی نمیتوانم بگویم که این خبر تأسفبارتر از دیگر اخبار بازداشتها و برخوردهای سیاسی بود. دستکم میتوانیم به خود تسلّی دهیم که تاجزاده یک سیاستمدار کهنهکار است که با آگاهی کامل به همین خطرات وارد بازی قدرت شده؛ تأسف را بهتر است برای شهروندی نگه داریم که هیچ چیز بجز حداقلهای یک حقوق بدیهی و زیستی خود را نمیخواهند و گاه هزینههایی به مراتب سنگینتر متحمل میشوند.
پس در این یادداشت، بدون احساس نیاز به همراهی با موج انبوهی از تاسفنامهها و حمایتنامههایی که شاهد هستیم، میخواهم از خلال همین موج بیانیهنویسیها به نقد مسیری بپردازم که مصطفی تاجزاده در چند سال اخیر تلاش کرد به عنوان راهی جدید باز کند و به باور من حالا دیگر به یک شکست مطلق انجامیده است.
پروژهی «اصلاحات ساختاری»، تلاشی بود برای گسترش دامنهی هدف اصلاحطلبی، از سطح افزایش کیفیت اجرایی، به اصلاح ساختارها، قوانین و نهادهای کشور. طی ربع قرنی که از آغاز جنبش اصلاحات سپری شده بود، اصلاحطلبان هرگز به این پرسش پاسخ ندادند که نسبت این جریان با مبانی دموکراسیخواهی چیست؟ (البته بجز پاسخهای صریح چهرههای حزب کارگزاران که رسما اعلام کردند دموکراسیخواهی هیچ جایی در برنامههایشان ندارد!) و اگر هدف در نهایت دموکراسیخواهی است، چهارچوبهای قانونی نظام ولایت فقیه چه تناسبی با حداقلهای مورد نیاز چنین هدفی دارد؟ در نهایت این تاجزاده بود که با تعبیر «اصلاحات ساختاری» خود، برای نخستین بار تلاش کرد چشماندازی از ضرورت تغییر در مبانی قانونی کشور را به رسمیت بشناسد.
چنین تحولی، روی کاغذ و با هر عقل سلیمی ضروری به نظر میرسید، اما یک ایراد بزرگ داشت: منتقدان تاجزاده به درستی سوال میپرسیدند که چطور حکومتی که دیگر به حداقلهای همان اصلاحات در سطح «تدارکاتچی» هم رضایت نمیدهد، قرار است به مطالبهی بزرگتری در سطح اصلاح قانون اساسی خودش رضایت بدهد؟
اینجا بود که تاجزاده انتقاد در عرصهی «شرایط عینی قدرت» را با همان منطق «شرایط عینی قدرت» پاسخ میداد. خلاصهی استدلال آقای تاجزاده این بود که میپذیرفت ما در کوتاه مدت وارد مرحلهی انسداد سیاسی شدهایم و امکان زیادی برای نقشآفرینی نداریم، اما در همین مدت میتوانیم هستهی یک گفتمان و یک جریان سیاسی جدید را تدارک ببینیم که در آیندهی احتمالا نزدیک بتواند برای کشور نجاتبخش باشد. یعنی در روز مبادایی به کار بیاید که حکومت شکست مطلق خود در مسیر یکدستسازی قدرت را کاملا درک کرده و به قول معروف سرش به سنگ خورده باشد.
شاید بزرگترین محرک تاجزاده برای این ایده، تجربهی تاریخی دولت بختیار بود. تاجزاده امیدوار بود اگر اینبار هم حاکمیت به مرحله «صدای انقلاب شما را شنیدم» رسید، جامعه بتواند به جای ادامهی مسیر انقلابی، گزینهای را پیشنهاد بدهد که هم برای حکومت قابل قبول باشد و هم در بین نیروهای منتقد. با چنین منطقی، برخوردهای حکومت در کوتاه مدت (نظیر همین بازداشت اخیر) نمیتوانست شکستی در پروژهی اصلاحات ساختاری ایجاد کند؛ بلکه حتی میتوانست ضرورت آن و حتی نزدیکی «روز مبادا» را بیشتر عیان کند. شکست پروژهی تاجزاده اما، از جایی آغاز شد که شاید هرگز حسابش را نمیکرد!
بازداشت آقای تاجزاده، بلافاصله با سه بیانیهی رسمی از جانب اصلاحطلبان مواجه شد. نخست بیانیهی «جبههی اصلاحات». (اینجا بخوانید) سپس بیانیهی حزب اتحاد ملت. (اینجا بخوانید) و سومی بیانیهای با بیش از یک هزار امضا از فعالان اصلاحطلب. (اینجا بخوانید) ظاهر هر سه بیانیه، حمایت از آقای تاجزاده و اعتراض به بازداشت ایشان است، اما با دقت در متن بیانیهها مشخص میشود در هرسه مورد فقط یک چیز مشترک است: «اعلام برائت از اقدام علیه نظام، مرزبندی با پروژهی تاجزاده و آمادگی برای مبارزه با نیروهای برانداز در کنار حکومت»!
کمترین نیاز تاجزاده برای تحقق ایدهی بلندپروازانهاش، باور به ایدهی «ایران برای همهی ایرانیان» بود. او با به رسمیت شناختن اصالت نیروهایی با گفتمان براندازی، گام بلندی در این مسیر برداشت. در مواجهه با براندازها، تاجزاده بر «هدف مشترک دموکراسیخواهی» با چشمانداز یک «نظام سکولار دموکراتیک» انگشت گذاشت و تمایز پیشنهاد خود را صرفا یک اختلاف در سطح «روش» معرفی کرد. او حتی گامی هم فراتر گذاشت و صراحتا تاکید کرد «اگر بین استبداد سکولار و استبداد مذهبی محدود باشیم، استبداد سکولار ارجحیت دارد». ادعایی که حالا به بزرگترین هراس و حتی کابوس دوستان اصلاحطلبش بدل شده!
در هر سه بیانیهی مورد اشاره، اصلاحطلبان فراموش نکردهاند که یادآوری کنند انتقاداتی به منش اخیر تاجزاده دارند. (تاکید بر اختلاف نظر سیاسی، در نامهای که صرفا خواستار آزادی یک فرد بیگناه یا پرهیز از رفتارهای غیرقانونی حکومت است چه ضرورتی دارد؟) فراتر از این مرزبندی با پروژهی سیاسی تاجزاده، هر سه بیانیه در یک کلیدواژهی عجیب اما آشنا و راهگشا مشترک هستند: «ویرانیطلب» خواندن نیروهای برانداز!
در چهارچوب گفتمان تاجزاده، براندازی و اصلاحات ساختاری دو پاسخ به یک هدف مصلحانه و دلسوزانه برای نجات کشور هستند، ولو آنکه یکی از نظر اجرایی دارای آسیبهای خطرناک قلمداد شود. «ویرانی» در منطق تاجزاده، صرفا یک پیامد نامطلوب است که در کمین روش براندازها نشسته؛ در منطق سه بیانیهی اخیر اما، براندازها اساسا «طالب ویرانی» مملکت هستند!
کلید راهگشای این رویکرد مشترک در هر سه بیانیه را باید در بیانیهی دیگری جست که بهزاد نبوی به صورت انفرادی منتشر کرده است. (اینجا ببینید) آقای نبوی، دوست و هم حزبی دیرینهی تاجزاده هم از فرصت ظاهری درخواست برای آزادی او استفاده کرده تا اهداف و آرمانهایش از انقلاب سال ۵۷ را تشریح کند! جایی که به طرزی عجیب و احتمالا بیسابقه، نبوی یکی از اهداف انقلاب را خواست مردم برای «حاکمیت تعالیم دینی» معرفی میکند. همین آقای نبوی، چند سال پیش و در تعریضی غیرمستقیم به رویکرد علیرضا علویتبار هشدار داده بود: برخیها اصلاحطلبی را به شکل یک روش برای براندازی میبینند! و در واقع، از همان زمان اعلام کرده بود که بر خلاف تاجزاده، مخالفتش با براندازی، نه به دلیل روش آن، بلکه دقیقا به دلیل هدف آن است!
در یک کلام، امثال آقای نبوی، بیش از هر زمان نگران سرنگونی حاکمیت «اسلامگرایان» شدهاند و بر خلاف تاجزاده، آمادگی دارند که در برابر هرگونه خطر سکولاریسم، ولو برای دفاع تمام قد از یک استبداد اسلامی سینهسپر کنند.
به باور من، هیچ یک از این بیانیهها، بر خلاف ظاهرشان، با هدف حمایت از تاجزاده منتشر نشدهاند. بلکه کاملا برعکس، بزنگاه و بهانهای برای اصلاحطلبان فراهم آوردهاند که بتوانند در زرورقی موجه و آبرومند، آشکارا مواضع خود علیه او و پروژهی اصلاحات ساختاریاش را فریاد بزنند. اینان، با آن کلیدواژهی «ویرانیطلبی» که همچون اثر انگشت از خود بر جای میگذارند، دقیقا همانهایی هستند که همین یک سال پیش، در مواجهه با نامزدی تاجزاده در انتخابات ریاستجمهوری، طاقت نیاوردند که حداقل تا رسیدن خبر رد صلاحیت او سکوت کنند. پیش قدم شدند و قلم به دست گرفتند تا علیه «نفس نامزدی او در انتخابات» مقاله بنویسند. (یعنی کاری که خود حکومت هم ممنوع نکرده بود اینها نفرین میکردند)
بدین ترتیب، پیام واضح اردوگاه اصلاحطلبان به تاجزاده آن است که شاید تا اطلاع ثانوی بتواند به عنوان یک «همراه پیشین» از همدلی «گعدهای» و «محفلی» دوستان سابقش بهرهمند شود، اما قطعا در پیشبرد پروژهی سیاسیاش نه تنها حمایت جریان اصلاحات را با خود ندارد، بلکه باید خود را آمادهی مخالفتهای آشکارتری کند. پروژهی اصلاحات ساختاری تاجزاده میتوانست تا رسیدن کفگیر حاکمیت به ته دیگ صبر کند، و میتوانست تا آن زمان همچنان به گفتگو برای جلب لایههای بیشتری از نیروهای برانداز امیدوار باقی بماند، اما کمترین ضرورت در پرهیز از تجربهی «بختیار شدن»، پیشگیری از واقعهی اخراج بختیار از جبههی ملی بود. جبههی اصلاحات اما خیلی زودتر از آنچه تصور میشد آب پاکی را به دست تاجزاده ریخت.
کانال «مجمع دیوانگان»