توهمزدگان نورسیدهای که خود را تا پشت در دفتر رضا پهلوی رساندهاند، مدتی پیش در رویای “نجات میهن” و سعادت رعایا، به پشت لودر پریدند تا در سه شماره از روی نعش “اسلامگراها”، “تجزیهطلبان” و “کمونیستها” که اسامی رمز هر جنبده سیاسی غیرخودی است، رد شوند و برای نجات “مستضعفین” از راه قدس به تهران برسند. کار آنها چنان بالا گرفت که توانستند ادبیات شبهفاشیستی خود را به بیانیه مطبوعاتی آقای پهلوی هم تزریق کنند و جان تازهای در کالبد ژنرالهای پیر و بوقچیهای از رده خارج شده لسآنجلس بدمند.
دستگیری مصطفی تاجزاده نخستین آزمون لودریستها و بوقچیهای جدیدشان بود و الحق و الانصاف که از پس این آزمون سر بلند در آمدند و در عناد با مبارزه سیاسی، خرد و میهندوستی، همه رکوردهای پیشین را جا به جا کردند.
جهان لودریستها و غوغاسالاران، جهانی دو قطبی است. در یک سو “پردیس پهلوی” یا جامعه بیطبقه توحیدی و غیر توحیدی و در سوی دیگر سراسر تباهی و تاریکی! یا با منی، یا دشمن منی! آنها از روی دست نیاکان نازی و استالینست خود انشا مینویسند. در این نگاه “هر چه خرابتر، بهتر” و “خرابی چونکه از حد بگذرد، آباد می گردد”! هر که در فکر اصلاح امور است و زمانی در انتخاباتی شرکت کرد، خاین و همدست “دشمن” است و شایسته بند و زنجیری است که “دشمن” در “همدستی با آنها” میسازد و میبافد. تاجزاده، دولتآبادی، زهرا رهنورد، پروین اعرابی، نسرین ستوده یا نرگس محمدی، فرقی نمیکنند، همه مشاطهگر چهره “دشمن” و همچون پهودیان، کشیشها، لیبرالها، سوسیالیستها و سوسیالدموکراتها، فقط شایسته چرخهای لودر هایی هستند که “راه حل نهائی” را تدارک می بینند.
وقتی “سرنگونی به هر قیمت” زنجیر پاره میکند، آینده کشور و منافع ملی در پس هیاهوی غوغاسالاران گم میشوند. هر نوع نگرانی نسبت به خطر فروپاشی کشور، همدستی با “دشمن” شمرده میشود و هر نوع جنبش مطالبهمحوری فقط تا جایی تحمل میشود که به امر سرنگونی خدمت کند و به هیچ دستآورد حداقلی منجر نگردد! و در نهایت این راه، وقاحت مدرن بر روی صفحه نقرهای دهان دریده بانگ تکفیر اصلاحطلبی برمیآورد. دستگیری تاجزاده فقط مشت خدای سال ۶۰ و خدای قاصمالجبارین رهبر نظام را باز نکرد، بیآبرویی لودریست و غوغاسالاران خوش رنگ و بو را هم بر ملا کرد و نشان داد که هر دو طرف به یک اندازه با جامعه مدنی و راه حل مدنی بیگانهاند!
فیسبوک نویسنده