آخر شب دیشب از طریق خبر رسید که سید مصطفی تاج زاده بازداشت شد. هرچند چنین اقدامی چندان غیر منتظره نبود ولی به هر تقدیر تکان دهنده بود و در عین حال سخن ناامیدکننده.
تجربه نشان میدهد که حکومتها و حکمرانان وقتی تحت فشارهای سخت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی قرار میگیرند و در عین حال در شرایط استیصال و درماندگی واقع میشوند، بیش از پیش از به سرکوبی مخالفان و مردم روی میآورند و در واقع از ابزارهای سخت برای بقا و ماندن در قدرت استفاده میکنند. این را تاریخ بارها و بارها نشان داده است. حداقل حرکتهای سینوسی حکمرانان جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون این مدعا را عیان میکند. در این باب از جمله میتوان به سرکوبیهای شدید و غالبا غیر ضرور دهه شصت و به طور خاص کشتار دهشتناک ۶۷ و نیز به سرکوبی سیاسی و مطبوعاتی و دانشجویی دوران اصلاحات و دوره متأخر ریاست جمهوری خاتمی (از قتلهای زنجیرهای گرفته تا دستگیریهای گسترده دانشجویی و جریان ملی – مذهبی در اوایل دهه هشتاد) اشاره کرد.
دستگاه رهبری و نهادهای مؤثر امنیتی جمهوری شاید گمان میکرد پس از بیش دو دهه حاکمیت نسبی دو گانه و کشمکشهای بین نهادهای انتخابی و انتصابی، با یک دست کردن نهادهای حکومتی و رفع چالشهایی بین آن دو و در واقع اقتدار یافتن حاکمان و کارگزاران مطیع و تابع ولایی، میتواند نفس راحتی بکشد و احتمالا در حد ضرور به رفع مشکلات معیشتی مردم ناراضی نیز بکوشد. اما حداقل در این یک سال نه تنها چنین نشده بلکه ناکامی در هر جهت و از هر سو بیش از پیش شده است.
همان گونه که کاملا قابل پیشبینی بود اخیر دور تازهای از خشونتها آغاز شده و چنین مینماید که دوران تازهای از اعمال محدودیتها (از جمله سختگیریهای خلاف اخلاق و قانون و عدالت در باب حجاب و پوشس زنان) و حتی علیه دگراندیشان و منتقدان غالبا دلسوز و ملی آغاز شده و به احتمال زیاد ادامه پیدا خواهد کرد. این دوران با بازداشتهای هنرمند شناخته شده رسول اف و آل احمد آغاز شد و ساعتی بعد با بازداشت تاج زاده ادامه یافت و اگر این تشخیص درست باشد باید منتظر اقداماتی از این دست و شاید هم خشن تر بود.
اما باز تجربه نشان میدهد که هرچند زحمت ما میدارند ولی در نهایت نه تنها گرهی از کار فروبسته حاکمان نمیگشاید بلکه گرهی بر گرههای پرشمار میافزاید و بحرانهایی تودرتو و درهم تنیدهای ایجاد خواهد کرد. کسانی چون موسوی و کروبی و رهنورد و تاج زاده وجدان بیدار جامعه هستند و در جهت بالندگی و ظرفیت سازی مدنی جامعه ایران بلازده کنونی میکوشند و حتی به مثابه فانوس دریایی زنگ خطر را برای کشتی توفان زده حاکمیت بی تدبیر به صدا در میآورند اما گویا چشم بینا و گوش شنوایی نیست! روند تحولات نشان میدهد که دستگاه رهبری نظام حاکم حتی صلاح و فساد خود را نیز تشخیص نمیدهد.
واقعا آیا غیر قابل تردید است که ادامه این روند به گسترش نارضایتی و نفرت عمومی و در نهایت به وقوع یک شورش و چه بسا براندازی (همان که از آن بسیار میترسند) منتهی شود؟ هرچند بازداشت تاج زاده و مانند او به سود آنان است چرا که هم آنان را از چسب ناچسب وابستگی به نظام و حداقل سوپاپ اطمینان حکومت بودن تبرئه میکند و هم جایگاه مفیدشان را در آینده تثبیت میکند ولی بی گمان به زیان جامعه و حتی حاکمان و حکومت است. در این میان آیا واقعا هنوز هم امید به توقف این «سیر نابخردی» و جبران اشتباهات مهلک هست؟
شنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۱
یوسفی اشکوری