در سالهای اخیر با هر بار برآمد رسانهای رضا پهلوی، موجی از مخالفت، نگرانی، اعتراض و افشاگری علیه او براه میافتد، از راس نظام اسلامی گرفته تا طیفهای مختلف ضد نظام. این در حالی است که خود این جریانها بهخصوص جمهوری اسلامی عامل اصلی برآمد و جدی شدن رضا پهلوی در عرصه سیاست ایران هستند.
مطرح شدن جایگاه جریان پهلویسم در افکار عمومی و احیای نفوذ آن تصادفی و ناگهانی نبوده. احیای این جریان با تاریخ شکست جمهوری اسلامی و ناکامی و زوال جریانهای سیاسی دیگر همراه بوده است. این دو قطب احیای یکی و زوال دیگری رابطه علی مستقیمی با هم داشته و دارند و اگر همین فرایند ادامه یابد، هیچ کدام از این تقابلها و افشا گریها در جلوگیری از این روند کارساز نخواهد بود. و حتا به نتیجه معکوس خواهد انجامید. جریان سلطنتطلبی هنوز تا تبدیل شدن به یک آلترناتیو بالفعل قدرت فاصله دارد اما در طیف گروهبندیهای ضدنظام با نفوذترین و بلندترین صداست. پهلویسم مهمترین رقیب در طیف اپوزیسیون است اما هنوز رقابتناپذیر نشده است.
سهم خود این جریان در رشد آن کم نبوده است، بخشهایی از آنها نیز هوشیارانه از علل و عوامل منتج به ناکامی و شکست رقبای سیاسی خود بهرهبرداری کردند و خود را لااقل در سطح گفتار با فرهنگ و نیازهای روز سیاسی انطباق دادند، یعنی با تکرار مفاهیم دموکراسی، سکولاریسم، جامعه مدنی و خشونتپرهیزی و مشابه آنها. شخص رضا پهلوی در این گفتاربرداری در طیف خود با آهنگ زمان جلو آمده است. او برای جلب اعتماد نسل جدید و بیآنکه پایه اجتماعی سنتی پهلویسم را از خود دور کند، جنبه دیکتاتوری سلطنت پدر را بهطور ملایمی نقد کرد و در این اواخر حتا به گفتار جمهوریخواهی هم نزدیک شد. این موضعگیریها در احیای جریان پهلویسم موثر واقع شده اما سرمایه اصلی که سوخت موتور این جریان را تامین کرد و هنوز بهطور موثری میکند، یک نوستالوژی تاریخی از عصر پهلوی است که به دست رسانههای پر قدرت ماهرانه ایدهالیزه شده. نیروی مقایسه میان وضعیت امروز جامعه با صورت آرمانی شده عصر پهلوی منبعی است برای جذب افکار مردم و بهخصوص نسلهای جوان.
سایر گروهبندیهای مخالف نظام اسلامی اعم از چپها، جمهوریخواهان، ملیون که فاقد چنین پیشینه و الگویی هستند تنها شانسی که برای تضمین موفقیت خود داشتند این بود که در عمل با ایجاد یک اتحادیه سیاسی نیرومند و دموکراتیک، تصویری از الگوی برتر خود را به نمایش بگذارند و اعتماد قشرهای مختلف مردم را که پیوسته از جمهوری اسلامی جدا میشدند به سود خود جلب کنند. این گروهبندیها که عمدتا در فضای آزاد و مناسب خارج از کشور هم میزیستند در آنجام این کار حیاتی شکست خوردند. نه ما چپها و جمهوریخواهان و نه دموکراتها و ملیگرایان نتوانستیم در عمل این وظیفه تاریخی را به سرانجام برسانیم. این خلائی است که بهتدریج به وسیله جریانهای حامی رضا پهلوی پر شده است. عرصه سیاست و قدرت چندان با فضای تهی سازگار نیست. هر چه تقابل مردم با نظام شدیدتر و گستردهتر بشود مردم با حساسیت و تمایل بیشتر به سوی ممکنترین و دم دستترین وسیله روی میآورند.
جریانهای سیاسی رقیب سلطنت اگر به جای جبران ضعف و ناکامیهای خود سرگرم افشای رقیب بشوند وضعیتی به مراتب بدتر از این که هستند خواهند داشت. امروز جنبش مردم ایران وارد عصر تازهای شده و بیش از هر زمان دیگر به سوی ایده وحدت میل میکند. هر گروهی که در تقابل با این ایده قرار بگیرد بیتردید بازنده است. موضوع وحدت امروز یکی از مهمترین محل چالش و رقابت سیاسی است و رضا پهلوی هوشیارانه به این اهرم تکیه داده است. مقابله با این تکیهگاه با توسل به نتیجه منفی ایده «همه با هم خمینی» در دوره انقلاب کارساز نیست، بلکه باید ایده اتحاد پیشروتر و مدرنتری را قرار داد؛ اتحاد مبتنی بر پلورالیسم برنامهای و رقابت دموکراتیک. معنای عملی و پشتیبان این شعار این است که هر جربان و خانواده سیاسی وحدت درونی خود را تامین کند. هر جریانی که از این وظیفه خود عدول کند و در عوض آن خود را با تخریب رقیب سرگرم کند به سود همان رقیب کار خواهد کرد. و این درست همان خطای است که چپها و جمهوریخواهان با اعلامیههای اخیر علیه رضا پهلوی با دیگر مرتکب شدند.
فیسبوک نویسنده