چرا روسیه به اوکراین حمله کرد؟
نشریه آلمانی: آقای اسنایدر، شما معروفترین صاحبنظر امریکایی در امور اوکراین هستید، آیا توحش بهکار رفته در حمله روسیه به اوکراین شما را متحیر نکرد؟
پروفسور اسنایدر: نه، این حمله یک «نسلکشی» است، و با همین عنوان هم شروع شد پوتین در واقع با اعلام «نازیزدایی» صریحا گفت که هدف نسلکشی اوکراینیهاست این تهاجم با «نازیزدایی» به معنای دقیق کلمه ارتباطی ندارد، چرا که روسها خود نازیها را حمایت میکنند.
«تیموتی اسنایدر»، تاریخدان برجسته و استاد دانشگاه ییل امریکا، در مصاحبه با نشریه معتبر «هندلز بلات»
جنگ بر سر چیست؟
در عرض بیش از ۱۰ هفتهای که از آغاز تهاجم روسیه به اوکراین گذشته نوشتارها و مقالات ارزندهای در این رابطه نوشته شده از این رو نگارنده قصد تکرار این استدلالها و روشنگریها را نداشته بلکه سعی در توضیح بعضی نکات کلیدی این رویداد از نگاهی و زاویهای دیگر دارد.
چندی پیش خانم «آنه اپلبام» مورخ مشهور امریکایی در مصاحبهای گفت: «روشن است پوتین نه یک دموکرات، بلکه جباریست که قبل از همه چیز در پی استمرار حکومت مادامالعمر خود است، از اینرو در دوره نخست حکمرانی با توجه به بهبود نسبی وضع معیشت مردم، در مقایسه با دوره یلسین، شعارش این بود: «من دموکرات نیستم٬ شاید در انواع فسادهای مالی درگیر باشم، اما میبینید معیشت روسها را بهتر کردهام.» اما در زمان حاضر با گسترش فقر و نابسامانیهای اجتماعی، پوتین به روسها میگوید: «من دموکرات نیستم٬ شاید در انواع فسادهای مالی در گیر باشم، اما میبینید روسیه بزرگ و امنی دارید.»
در این سخنان «اپلبام» نیت واقعی پوتین در لشکرکشی به اوکراین را به وضوح و سادگی بیان کرده است و البته او تنها محققی نیست که به این جمعبندی رسیده است؛ رابطه مابین ماجراجوییهای پوتین و افزایش محبوبیتش، چنانکه موسسه نظرسنجی روسی «لوادا» و یا «گالوپ» آن را تایید میکنند، آشکار و عینی است و ما آن را در بیست سال گذشته مکررا شاهد بودهایم:
در سرکوب «چچن» در عرض چند ماه پوتین ۵۰ درصد بر محبوبیتش افزود و به نحوه غیر منتظرهای در انتخابات ریاست جمهوری برنده شد، همچنین چنانکه موسسه نظرسنجی «گالوپ» نشان داده در حالیکه محبوبیت دولت پوتین در سالهای منتهی به ۲۰۱۴ به نحو چشمگیری کاهشی بود، پس از اشغال کریمه محبوبیتش از ۵۴ در صد به ۸۳ در صد افزایش یافت. در توضیح این پدیده باید به روانشناسی روسها و حساسیت آنها به مسئله امنیت و «روسیه بزرگ» توجه داشت و با توجه به همین روانشناسی است که میتوان افزایش محبوبیت استالین در سالهای اخیر را توضیح داد، در ادامه به این روانشناسی در میپردازیم.
به دیگر سخن آنچه پوتین و حلقه تنگ سیاسی اقتصادی وابسته به او را به لشکرکشی به چچن، گرجستان، کریمه و اوکراین ترغیب کرده نه ترس از گسترش «ناتو» به سوی شرق اروپا بلکه در درجه اول تلاش برای تثبیت باند مخوف او در روسیه بوده و هست.
چرا اوکراین؟
یکی از نخستین سوالاتی که از آغاز تهاجم روسیه علیه اوکراین در چند ماهه اخیر به ذهن یک نظارهگر دقیق متبادر میشود این است: چرا اوکراین؟
بهراستی، اگر تحلیل فوق را به عنوان دلیل تهاجم روسیه بپذیریم، چرا پوتین و باند او هدف دیگری، به عنوان مثال یکی از کشورهای کوچک بالتیک، را انتخاب نکردند. پروفسور «اسنایدر» در این مصاحبه دو دلیل عمده را بر میشمارد:
۱. توجه ویژه پوتین به اوکراین، چنانکه ازنظر او پیوندی تاریخی مابین روسیه و اوکراین قرنهاست که پا گرفته است. پوتین بیش از هرگاه این برداشت خود از پیوند ناگسستنی اوکراین و روسیه را در مقالهای در آغاز تابستان ۲۰۲۱ یعنی هنگامی که چند ماهی از استقرار نیروهای روسیه در مرز اوکراین میگذشت بیان کرد که در آن زمان از طرف عدهای از ناظران به عنوان اعلام علنی قصد لشکر کشی به اوکراین تلقی شد.
۲. در اکتبر امسال پوتین ۷۰ ساله میشود، او شاید این احساس را دارد که آخرین فرصتش برای یک لشکرکشی بزرگ است و فتح اوکراین میتواند به عنوان میراث بزرگی از او در تاریخ روسیه باقی بماند.
با توجه به دلایل بر شمرده از سوی پروفسور «اسنایدر» در مورد حمله به اوکراین، میتوان به این نتیجه رسید که در ذهن پوتین و باند کوچکی که سخت با او در ارتباط هستند معیار و پارامترهایی کاملا متفاوت از معیارهای جهان مدرن و دموکرات عمل میکنند و این البته کشف تازهای نیست، در سال ۲۰۱۸ «انگلا مرکل» صدراعظم وقت آلمان پس از دیداری با پوتین به «مکرون» میگوید: گویی پوتین در جهان دیگری سیر میکند.
پوتین از عشق خود به روسیه میگوید، عشقی که اگر راست باشد، یادآور عشق «اتلو» به «دزدمونا» است، آنچنان که شکسپیر برایمان میگوید: «اتلو» در انتهای راه به گوهر والای عشق زندگیش یعنی «دزدمونا» پی میبرد، آنگاه که بس دیرهنگام بود و با اشتباه بازگشتناپذیرش او را از دست داده بود، پس جان در این راه نهاد و سپرد که بر آرامگاهش بنویسند: او «دزدمونا» را دوست داشت، اما تاسفبار بد دوست داشت.
پوتین هم اگر روسیه را دوست داشته باشد، آنرا بسیاربد دوست میدارد.
در ذهن روسها چه میگذرد؟
«انسان روس جهان را نجات خواهد داد»
گوینده این سخن کسی جز «داستایوسکی» ادیب نامدار روسی نیست و اما شایدعجیب و دردناک در این قصه ان باشد که اکنون پس از ۱۵۰ سال کسانی در روسیه بر اریکه قدرتند که هنوز چنین گویند و چنین کنند.
به یاد آوریم در آن هنگام که «داستایوسکی» چنین میگفت نبردی سهمناک مابین مدرنیته و سنت در روسیه جریان داشت. این نبرد در اواخر قرن ۱۹ به فرجام نرسید. داستان مجادلات و مخاصمات «داستایوسکی» و «تورگنیف» نمونهای از آن در عرصه ادب بود، شبیه مجادله ابراهیم گلستان با آل احمد. با رویکار آمدن نظام توتالیتر استالینیی همهچیز در مسیری دیگر افتاد. این دوره طولانی هم که وجه مشخصه آن عدم شرکت مردم در فرآیند تصمیمگیریها بود، با فروپاشی اتحاد شوروی به اتمام رسید، آنگاه پس از یک دوره چند ساله فضای نسبتا باز، نظامی «اقتدارگرا» با یک ایدئولوژی فاشیستی(پوتینیسم) برسر کار آمد با مردمانی که ۸۰ درصد آنها سر بر آستانه این فاشیسم فرو آورده و شعارهای جنگطلبانه آنرا تکرار میکنند. چرا؟
در ۱۵۰ سال گذشته اگر چه میلیونها دهقان و کارگر روس باسواد شدند و چند انقلاب بزرگ را پشت سر گذاشتند، اما هیچگاه برای دورهای قابل ملاحظه تجربه دموکراتیک همانند شرکت در احزاب و سازمانهای دموکراتیک را نداشتند، بهخصوص هنگامی که از ۸۰۰۰ کیلومتر آرال به سوی شرق سخن میگوییم. بهعلاوه باید بهیاد داشت هنوز بیش از ۷۰ درصد درآمد کشور در دست دولت است، که عامل تعیینکننده در خاموش کردن تنوع فکر و اندیشه بهشمار میرود.
از همین روست که بر اساس آنچه موسسه «لوادا» میگوید بیش از ۵۰ درصد روسها که سنشان بالاتر از ۵۵ سال است و در نواحی دور از شهرهای بزرگ زندگی میکنند و تنها کانال ارتباطی آنها رادیو تلویزیون رسمی دولتی است، فاقد درک درست و واقعی از حوادث روسیه و جهان هستند(موسسسه نظر سنجی «لوادا» از معدود موسسسات هنوز مستقل در روسیه است) و از همین روست که پوتین میتواند فروپاشی «اتحاد شوروی» را به عنوان بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیست به آنها بفروشد و قیام مردم اوکراین بر علیه باند تبهکار «ویکتور یانوکویچ» در ۲۰۱۴ را با عنوان کودتا تحویلشان دهد.
دردناکتر از همه لشکرکشی جنایتکارانه به اوکراین وبه توپ بستن صدها بیمارستان و کودکستان، همراه با آواره کردن میلیونها اوکراینی از خانه و کاشانه را همچون اقدامی در راستای «نازی زدایی» جلوه داده و معترضین به این اقدامات در جامعه روسیه را به عنوان دیوانگان معرفی کند.(مراجعه شود به ترجمه مصاحبه جامعهشناس روس «گرگ یودین» با «سایتآنلاین»)
اگر دقیقتر بنگریم، به علت این ایزولاسیون خبری جامعه روس در حال حاضر و «اتحاد شوروی» در گذشته، هیچگاه شرایط لازم برای «استالینزدایی» در «اتحاد شوروی» و پارهای کشورهای شرقی را فراهم نگردیده است. (به یاد بیاوریم به در عمل ممنوع بودن حتی رادیو دو موج در اتحاد شوروی، ممنوع بودن سمتگیری آنتن تلویزیون به سوی غرب در کشورهای اروپای شرقی)، یعنی روسها هیچگاه در مقیاس ملی به آن نپرداختهاند که استالین چه انجام داد، این اقدامات چه عواقبی برای روسیه داشت و چگونه میبایست این عواقب را زدود.
البته اقلیت بزرگی هم در روسیه وجود دارند که عمدتا در شهرهای بزرگ چون مسکو و سنت پترزبورگ زندگی میکنند، به ویژه آنها که زیر ۵۵ سال هستند، با کامپیتر و اینترنت سرو کار دارند و اخبار را از کانالهای دیگری به جز رادیو و تلویزیون دولتی هم بدست میآورند. اینها کسانی هستند که فاصله معینی با دولت پوتین دارند و در تظاهرات خیابانی شرکت میکنند. بیش از ۸۰۰۰ تن از آنها در ماههای گذشته به زندان افتادهاند. حتی پارهای از روسها درکنار ارتش اوکراین بر علیه متجاوزین میجنگند. به علاوه چند صد هزار متخصص روس در صنایع مدرن در ماههای گذشته به اعتراض روسیه را ترک کردهاند، از یاد نبریم که ۶ تن از الیگارشهای روس در چند ماه گذشته «خود کشی» کردهاند.
با وجود همه این فاکتها متاسفانه چنانکه «لوادا» میگوید تقریبا ۸۰ در صد روسها در حال حاضر از سیاستهای جنگطلبانه پوتین حمایت میکنند.
«ناتو» و ترس از گسترش آن در شرق اروپا
«پس از پایان یافتن جنگ بوسنی به موجب توافقنامه دیتون، توافق کردیم که نیروهای روسیه به نیروهای حافظ صلحی که ناتو در بوسنی داشت، اضافه شوند. در سال ۱۹۹۷، ما از قانون تاسیس روابط ناتو-روسیه حمایت کردیم. در سال ۱۹۹۹ در پایان جنگ کوزوو، وزرای دفاع وقت ما و روسیه درباره پیوستن نیروهای روس به نیروهای حافظ صلح وابسته به ناتو توافق کردند. در کل این فرآیند، ما درها را برای عضویت نهایی روسیه در ناتو باز گذاشتیم و من این مساله را برای یلتسین روشن کردم و بعداً برای جانشین او در ریاست جمهوری یعنی ولادیمیر پوتین هم تأیید کردم.»(بیل کلینتون، سایت اتلانتیک)
سالهاست که پوتین و باند بینالمللی همراهش در توجیه سیاستهای تهاجمی و توسعهطلبانه خود، «ناتو» و ترس از گسترش آن را مطرح میکنند، از اینرو لازم به ذکر چند نکته هستم:
۱. حمله به اوکراین به نحوی عینی نشان داد که ترس از «ناتو» دروغی بیش نیست وگرنه هیچ فرمانده دانا و هوشیاری که آماده رزمی بزرگ با دشمنی چون «ناتو» میشود، بیش از یک پنجم نیروهای خود را در مبارزه با دشمنی «درجه دو» چون اوکراین به هلاکت نمیسپارد و در صورت ورود به جنگی ناخواسته میکوشد آنرا هرچه سریعتر به پایان رساند.(آمار تخمینی نشان از ۲۵ هزار تلفات انسانی، از جمله ۸ ژنرال در ارتش روسیه، بهعلاوه از دست دادن ۱۲۰۰ تانک و ۲۰۰ هواپیمای جنگی میدهد).
۲. محافل وابسته به روسیه مطرح میکنند که امریکا و کشورهای اروپای غربی در ۱۹۹۰ متعهد شدند که از گسترش «ناتو» به سوی شرق ممانعت شود ولی در عمل آن را رعایت نکردند. این وعده البته به طور شفاهی در ۱۹۹۰ به «گورباچف» داده شد، اما به دنبال درخواست کشورهای «بلوک شرق» سابق در سال ۱۹۹۷ برای پیوستن به «ناتو» و به دنبال یک نشست رسمی در پاریس لغو شد. در این نشست که با شرکت روسیه و سران۷ کشور صنعتی برگذار شد، روسیه در ازای دریافت کمکهای مالی متعهد گردید که با گسترش «ناتو» به سوی شرق موافقت کند در مقابل ناتو پذیرفت که در هیچ یک از این کشورهای شرق اروپا پایگاه نظامی و سلاح اتمی مستقر نکند.
۳. در جولای ۲۰۲۱ پوتین در مقالهای رسما خواستار خروج امریکاییها از تمام مناطق «بلوک شرق » سابق شد، او در مقاله دیگری خواستار منطقه نفوذ برای روسیه در «اروپای شرقی» گردید.
۴. ژنرال مینکایف در مصاحبه با خبرگذاری رسمی روسیه گفت: “کنترل بر جنوب اوکراین راه دیگری به سوی ترانس نیستریا است، جایی که ظلم به جمعیت روسی زبان وجود دارد.” «ترانس نیستریا» بخشی از کشور ملداوی به شمار میرود، اما روسیه آن را بخشی از خود میشناسد.
میتوان با جمعبندی این دادهها به این نتیجه رسید مسئله نه برسر ترس از«ناتو» است، بلکه ما با تهاجم باندی فاشیستی روبرو هستیم که تسلیم سنگر اول، یعنی اوکراین، فقط شتاب آنها برای حمله به سنگرهای بعدی را فزون میکند.
به کدام سو میرویم؟
- پوتین همین حالا هم جنگ را باخته است، زمان لازم است تا این را بفهمد.(نوح هراری)
- «در جنگ اوکراین نقشه داشتند تا روسیه را گرفتار کنند اما رئیس جمهور روسیه آدم زرنگی بود و پیشدستی کرد انشاء الله این مقدمه ظهور حضرت ولی عصر خواهد بود»(رئیس دفتر خامنهای، محمدی گلپایگانی)
در همان زمان در نوشتاری که خود را مدعی تفکر چپ میداند، میخوانیم:
«با اولین شلیک ارتش روسیه به سوی زرادخانههای ناتو در اوکراین، تثبیت دوران تازهای در جهان آغاز گردید. دوران جهانی متکثر و چند قطبی که در آن نه ناتو، نه غرب و نه هیچ قطب دیگری قادر به یکه تازی نخواهد بود. از همین رو برقراری صلح در اوکراین نیز در گروی مهار ناتو است. پیشگیری از گسترش ناتو، رسیدگی به خواست برحق مردم روسیه، برچیدن بساط نئونازیستها از زندگی مردم اوکراین، شرط پایان جنگ در اوکراین است. تأخیر در پذیرش و تحقق آن، جنایت جنگی است. همگرایی با ناتو، شراکت در این جنایت است.»(رقیه دانشگری)
شباهت بیش از اندازه و باورناپذیر دیدگاههای نمایندگان رژیمی فاشیستی-ارتجاعی که دستانشان تا مرفق به خون خلقهای منطقه آلوده است و در رویای بازگردان ایران به روابط اقتصادی اجتماعی ۱۴۰۰ سال قبل روزگار میگذراند، با کسانی که مدعی تحول به سوی یک جهان نوین و پیشرو هستند(چپ) بس حیرتانگیز است. ظاهرا فقط «ظهور حضرت ولی عصر»جای خود را به «تثبیت دوران تازهای در جهان دوران جهانی متکثر و چند قطبی» و «برچیدن بساط نئونازیستها» داده است و گرنه برای هر دو «متفکر» تجاوز به حقوق و تمامیت ارضی کشوری مستقل همراه با استدلالهای نازیگونه پوتین به یک اندازه پذیرفتنی است.
و آنچه حیرتآور است این که، پوتین پس از دو ماه از تهاجم ارتشش به اوکراین، در مراسم ۹ ماه مه از «تهدید ناتو و اوکراین» و برنامه آنها برای «عملیات تنبیهی» بر علیه روسیه در «دنباس» سخن میگوید؛ سخنانی که ظاهرا جز تکرار سخن «محمدی گلپایگانی» به نظر نمیرسد. البته در تاریخ معاصر جهان خودکامگان و فاشیستها همیشه تهاجماتشان را تحت عنوان اقدامات پیشگیرانه جلوه دادهاند: آدولف هیتلر ظاهرا در پاسخ به حمله گروهی از کماندوهای لهستانی، فرمان تهاجم به لهستان را صادر کرد، استالین کمتر هفتهای را بدون هشدار درباره توطئههای «ایگناتسی موچیتسکی» رئیس جمهور وقت لهستان میگذراند، اما در حقیقت او بود که با همدستی هیتلر نقشه تجزیه لهستان را به اجرا درآورد.
علیرغم درهم ریختگی فکری در همه این تحلیلها و سخنان به نظر میرسد یک نکته در همه آنها درست فهمیده شده است و آن حساس بودن شرایط کنونی جهان و منطقه است و اینکه درگیر نبردی هستیم که میتواند بسیاری از معادلات جهان و منطقه ما را دگرگون کند و از همین روست که خودکامان منطقه و جهان سخت چشم به فرجام آن دوختهاند. از حاکمان «سرمایهداری دولتی» چین تا ملایان تهران و جباران دمشق همه چشم و امید به «نظم نوین جهانی» دوختهاند که میبایست از ویرانههای «کیف» و بر جوی خون دانشآموزان «خارکیف» و اجساد رزمندگان «ماریوپل» ساخته شود.
و آنچه بهویژه برای ایران ما حائز اهمیت است، این است که با شکست پوتین ستون فقرات رژیم ملایان تهران، که تا مغز استخوان به روسیه وابسته است، ضربهای موثر را متحمل خواهد شد. همچنانکه درهم شکستن نظام ضد بشری ملایان در ایران نویدی بس ارزنده برای جنبش دموکراتیک و برقراری ثبات در منطقه از عراق تا لبنان و سوریه خواهد بود.
در پایان به یاد آوریم سخنان سنجیده پروفسور حراری را: «بر سنگ قبر امپراتوری روسیه نام پوتین حک خواهد شد، گورباچف باعث شد روسها و اوکراینیها احساس خواهر و برادری کنند. پوتین آنها را به دشمن تبدیل کرده است و تضمین کرده است که ملت اوکراین از این پس خود را در مخالفت با روسیه تعریف خواهد کرد.».
بهراستی هم پوتین خود را میراثدار امپراتوری روسیه و از سوی دیگر پاسدار هر آنچه از استالین و «آندروپوف» به جایمانده میداند، اما فاقد این درک است که دوران امپراتوریهای بزرگ برخاسته از شمشیر خونآلود دیر زمانی است که گذشته است و اگر هیتلر از عملیات برقآسای خود، که در عرض چند هفته موفق به تسخیر غرب اروپا شد، طرفی بست، او هم خواهد توانست با یاری ارتش مفلوک خود دستاورد چشمگیری داشته باشد.
و همچنانکه امپراتوریهای اسپانیا و عثمانی با ساختارهای قرونوسطاییشان با اولین توفانهای جهان معاصر به تاریخ پیوستند، بقایای امپراتوری روسیه هم جای بهتری نخواهد داشت. چرا که روزانه ۷ میلیارد دلار هزینه مادی جنگی بیسرانجامی است، که میبایست در نوسازی و مدرنیزه کردن ساختارهای به غایت عقب مانده روسیه به کار میرفت.
پوتین شاید پوکر باز خوبی باشد، اما با لشکرکشی به اوکراین نشان داد که فاقد چشمانداز و استراتژی است.
پایان
————————-
منابع:
1-Anne Applebaum, Atlantic: https://www.theatlantic.com/ideas/archive/2022/03/putins-war-dispelled-the-worlds-illusions/623335/
2-Anne Applebaum, Iron Curtain: The Crushing of Eastern Europe, 1944–1956
3-Timothy Snyder, Interview with Handlesblatt: https://www.handelsblatt.com/politik/international/interview-timothy-snyder-moskau-ist-zum-zentrum-des-faschismus-der-welt-geworden/28251752.html?fbclid=IwAR01vOo_nC6zqJClPEFpWl-l4-zCFmH5luWUEmY-siECp882Q5vfZc8NUko
4-Andreas Kappeler,Revisionismus und Drohungen, https://zeitschrift-osteuropa.de/hefte/2021/7/revisionismus-und-drohungen/
5-Timothy Snyder, Interview with Handlesblatt
بخشهای پیشن:
نگاه دقیقتر به آنچه در اوکراین میگذرد(۱)
نگاه دقیقتر به آنچه در اوکراین میگذرد(۲)
نگاه دقیقتر به آنچه در اوکراین میگذرد(۳)