iran-emrooz.net | Sun, 01.05.2005, 20:16
اپوزیسیون و منافع ملی
آرشین ایرانی
http://harfha.com
يكشنبه ١١ ارديبهشت ١٣٨٤
رویکرد جدید دولت امریکا و تهدیداتش علیه ایران به شدت منافع ملی ایران را تحت تأثیر قرار داده است، از سوی دیگر در انتخابات پیش رو تکلیف باقیماندهی سهم اصلاحطلبان در قدرت روشن خواهد شد. برای درک بیشتر مواضع نیروهای خارج از کشور به ویژه جمهوریخواهان در قبال این تحولات با مهرداد مشایخی گفتگویی انجام دادهام.
مشایخی دارای دکترای جامعهشناسی است و در دانشگاه جورج تاون واشنگتن جامعهشناسی سیاسی تدریس میکند و در کنار آن به پژوهش در زمینهی مسائل فرهنگی و سیاسی ایران نیز میپردازد. نام او برای ایرانیان داخل کشور نیز ناآشنا نیست، او با برخی از روزنامهها و مجلات اصلاحطلب تاکنون همکاری کرده است. گرایش سیاسی او مشابه اکثر فعالان سیاسی با چپ آغاز میشود. او در چند سال اولیه انقلاب هوادار فداییان خلق بوده است، پس از آن به بازنگری و کارهای تئوریک در نشریاتی چون «اندیشه و انقلاب»، «نظم نوین» و «کنکاش» مشغول بوده است. در شکلگیری اتحاد جمهوریخواهان ایران در خارج از کشور نقش فعالی داشته است و اکنون عضو شورای هماهنگی این اتحاد است.
این گفتگو به دو موضوع ویژه اختصاص دارد، حساسیت اپوزیسیون نسبت به منافع ملی و انتخابات ریاست جمهوری.
***
در مورد حملهی احتمالی امریکا به ایران، به نظر میرسد که بخشی از اپوزیسیون چندان بیمیل نیست، عدهای سعی میکنند حضور امریکا در خاورمیانه را صرفاً برای پیشرفت دموکراسی توجیه کنند. برخی هم داشتن فناوری هستهای را به هیچ وجه شایستهی ایران نمیدانند. به یاد داریم که زمانی اپوزیسیون چپ چنان وابستگی نظری به شوروی داشت که از حریم شوروی در ایران دفاع میکرد. به نظر شما تا چه اندازه وضعیت اپوزیسیون کنونی نسبت به امریکا با رابطهی کمونیستهای ایرانی با شوروی در گذشته قابل مقایسه است؟
برای این که من راحتتر صحبت کنم اجازه بدهید توضیح بدهم که من در اینجا دیدگاههای شخصی خودم را مطرح میکنم و به هیچ وجه نمایندهی جمهوریخواهان نیستم.
در وهلهی اول باید به یک نکته توجه داشت و آن تاریخ امریکاستیزی در ایران است؛ میدانید که جنبش چپ ایران از اوایل دههی ١٣٣٠ که کودتای ٢٨ مرداد صورت گرفت و متعاقب آن به خاطر حمایت همهجانبهای که امریکا از رژیم دیکتاتوری شاه در ایران میکرد دارای هویتی ضدامریکایی شد. درعین حال باید توجه داشت که مضاف بر آن، این نگاه، مقداری هم ناشی از ایدئولوژی خاص سازمانهای چپِ تحت تأثیر شوروی در ایران –به ویژه حزب توده ایران- بود. این تفکر در دوره انقلاب از سوی احزاب و گروههای چپ سکولار به بخش عظیمی از جنبش اسلامگرا منتقل شد و گفتمان «غربزدگی» آنها را تقویت کرد. بدین ترتیب امریکاستیزی در واقع بخشی لاینفک از هویت انقلابی-اسلامی شد. این دیدگاه در دههی اول انقلاب تضعیف میشود و با سقوط شوروی و اردوگاه «سوسیالیستی» طبعاً الگوی «سوسیالیسم واقعاً موجود» نیز از خاطرهها زدوده میشود.
از ابتدای دههی ١٣٧٠ مجموعهای از عوامل داخلی و جهانی باعث تقویت گفتمان لیبرال-دمکراتیک و فرهنگ سیاسی تازهای شد که دست کم درون آن امریکاستیزی نقش مهمی نداشت. البته گرایش ضعیفی در طیف روشنفکری سیاسی و کوشندگان سیاسی نیز شکل گرفته است که نگاه جانبدارانه و توجیهگرایانهای نسبت به ایالات متحد و سیاستهای آن در حال حاضر دارد و تا حدودی بیان یک عکسالعمل به گذشتهی افراطی است.
ولی در هر حال مقایسهی این گرایش با «رابطهی کمونیستهای ایرانی با شوروی در گذشته» اصولاً مقایسهی صحیحی نیست. چنین چیزی امروز به هیچ وجه در اپوزیسیون ایران در کلیت آن، به ویژه در میان جمهوریخواهان مشهود نیست. به خصوص در امر امکان دخالت نظامی امریکا در ایران، من به ضرس قاطع میتوانم بگویم که چه در اتحاد جمهوریخواهان، چه در طیف «ملیون» و چه در سایر نیروهای جمهوریخواه من تمایلی نسبت به مداخلهی امریکا مشاهده نمیکنم و البته چه خوب خواهد بود که اپوزیسیون ایران بیاید و به طور هماهنگ و رسمی اعلام کند که با وجود مخالفتی که با جمهوری اسلامی دارد حملهی نظامی را راهحل مناسبی برای گذار به نظام دمکراتیک نمیداند. ولی اعلام این موضع باید دقیق باشد و جایی برای سوءاستفادهی اقتدارگرایان بازنگذارد.
باید توجه داشته باشیم که شرایط سیاسی و اجتماعی ایران با افغانستان و عراق از بسیاری جهات متفاوت است. تصور من آن است که به ویژه پختگی سیاسی اپوزیسیون ایران در حدی هست که تمایز قائل بشود بین جلب حمایت جهانی برای پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر در ایران و در عین حال دوری جستن از اقدامات افراطی، نظامی و مداخلهجویانهی آشکار در سیاست ایران.
در یک کلام من به هیچ وجه بین رابطهای که اپوزیسیون سازمانیافتهی کنونی با امریکا از لحاظ فکری و عملی دارد با رابطهای که برخی کمونیستهای ایرانی در گذشته با شوروی داشتند، شباهتی نمیبینم. باید توجه داشته باشیم که رابطهی جهانی شوروی با حزب توده و دیگر احزاب کمونیست در کشورهای پیرامونی یک رابطهی بسیار ارگانیک بود؛ رابطهای بود که از مرکز به پیرامون تقریباً دیکته میشد و توسط عوامل درونی به اجرا درمیآمد و حزب توده و جریانات چپ ایران یک شیفتگی ایدئولوژیک نسبت به شوروی و سیاستهایش به مدتی طولانی داشتند. درحالی که امروز در مورد امریکا به جز تعداد بسیار قلیلی که ممکن است این گونه بیندیشند شما به هیچ وجه به شکل سازمانی و تشکیلاتی حداقل در طیف جمهوریخواه اپوزیسیون چنین چیزی را نمیبینید. ممکن است سر یک موضع معین یا حرکت معین در مقطع معین مواضعی را ببینید که بیان نوعی همسویی باشد، اما اصولاً به صورت یک سیاست درازمدت و طولانی من شاهد چنین چیزی نیستم. و این بسیار جای خوشبختی هست که اپوزیسیون ایران تا به حال دریافته است که دمکراتیکسازی در ایران محتاج سازوکار و عوامل و شرایطی هست که به هیچ وجه سازگار با اقدامی نظامی از این دست نیست، بخصوص در جامعهای که فرهنگ سیاسی و تاریخش هنوز مسألهی ٢٨ مرداد و تبعات آن را در بخشهای وسیعی از اذهان عمومی زنده نگه داشته است.
درست است که ممکن است جایی از خطرات این جنگ صحبت شده باشد، همان طور که سیاستمداران دیگر کشورها هم در این مورد نظر میدهند. منظور من این است که موضعگیری صریحی که خواهان جلوگیری از جنگ و مخالفت با حملهی امریکا باشد از سوی اپوزیسیون جمهوریخواه دیده نشده است. ضمن این که برخی افراد هم از جنگ حمایت کردهاند.
اگر به چندین بیانیهی اخیر اتحاد جمهوریخواهان در این زمینه توجه بفرمایید همانطور که اشاره کردم در بیانیههای رسمی یعنی بیانیههایی که از طرف شورای سیاسی یا شورای هماهنگی صادر شده است به دفعات در مورد ضررهای این گونه اقدامات نظامی و مداخلات مستقیم موضعگیری شده است. اگر افراد بسیار قلیلی اظهارنظری مغایر با این کرده باشند جزو همان اقلیت بسیار کوچکی هستند که قبلاً اشاره کردم. باز هم در این زمینه تصور من این است که چه فعالان حرکت جمهوریخواهی به طور عام و چه اتحاد جمهوریخواهان به طور خاص باز هم عقاید خودشان را با صراحت اعلام خواهند کرد.
چرا اپوزیسیون خارج از کشور و حتا اپوزیسیون جمهوریخواه نسبت به مسائل ملی واکنش درخوری که نشانهی دغدغهی منافع ملی باشد نشان نمیدهد. به نظرم میرسد که اتحاد جمهوریخواهان واکنشی در مقابل تحریفی که مؤسسه نشنال ژئوگرافیک مرتکب شد، انجام نداد و از زمانی که دولت امریکا وارد مرحلهی جدیدی از تهدید علیه ایران شده است، موضع روشنی نشان نداده است. آیا این موضوعات برای اتحاد جمهوریخواهان ایران اهمیتی ندارد؟
این مسأله از چند بعد نیاز به توضیح دارد. اول این که اکثر فعالان اتحاد جمهوریخواهان افرادی هستند که در نوشتههای خودشان در زمینهی مسائل ملی این حساسیت را ابراز میکنند. طبیعتاً درجهاش فرق میکند برخی کمتر و برخی بیشتر. از آنجا که اتحاد جمهوریخواهان یک طیفی هست که گرایشهای سیاسی متفاوت درونش هست، طبیعی است چنين طیفی که پایههای فکری خودش را هنوز به چپ ایران یا چپ جهان نزدیکتر میبیند، حساسیتش ممکن است به طور نسبی در مورد مسائل ملی کمتر باشد و بخش دیگری که با چپ فاصلهی بیشتری دارد به طور نسبی ممکن است حساسیتش بیشتر باشد. من این سایهروشنها را قبول دارم. اما در مجموع آن طور که من میشناسم در مورد مسائل ملی چند نکته را به طور نمونه عرض میکنم. از همان همایش برلین در سال گذشته و حتا بیانیه اول جمهوریخواهان یعنی قبل از همایش برلین در ٢ سال پیش و در چندین بیانیهی تحلیلی که اتحاد جمهوریخواهان منتشر کرده است از قبیل مسائل انرژی اتمی ایران به «تمامیت ارضی» که یکی از مهمترین جلوههای حساسیت ملی است، بارها و بارها تأکید شده است. مسألهی منافع ملی و به رسمیت شناختن حوزهای به نام منافع ملی تقریباً در اکثر بیانیههای سیاسیمان چه در سطح فعالان و چه در سطح ارگانهای رسمی به کرّات اشاره شده است. بنابراین این درک که منافع ملی وجود ندارد و همه چیز منشعب است از منافع طبقاتی و گروهی یا صنفی است تأثیر بسیار بسیار اندکی در مجموعهی فکری جمهوریخواهان دارد.
مسألهی دوم این است که شاید به آن اندازهای که شما و برخی دیگر از دوستان انتظار داشتید موضعگیری در مسائل مختلف را ندیدید. خب، راجع به این میشود صحبت کرد. یک ویژگی که امروزه وجود دارد این است که فعالیتهایی که در خارج از کشور در مورد ایران انجام میشود کمابیش دارد به سه حوزهی مجزا تفکیک میشود. یکی از آنها مسائل خاص سیاسی است که سازمانهای سیاسی معمولاً در مورد آنها اتخاذ موضع میکنند، مسألهی دیگر مسألهی حقوق بشر است که باز با افزایش سازمانهای حقوق بشری این هم به تدریج به کار تخصصی بدل میشود و آن وقت اظهارنظرهایی که سازمانهای سیاسی در این مورد میکنند گاهی انجام میگیرد و گاهی هم انجام نمیگیرد. آن هم به این خاطر که در حوزهی کار سازمانهای حقوق بشر قرار میگیرد. یکی هم حوزهی مسائل عمومی، فرهنگی و ملی جامعهی ایرانی است و باز در این باره در خارج از کشور سازمانها و گروههای بسیاری چه به صورت مقطعی و چه به صورت درازمدت در این زمینهها کار میکنند و در همین مورد خاص تحریف نام خلیج فارس که مجلهی نشنال ژئوگرافیک انجام داد، دیدیم که سازمانها و سایتهای مختلفی در این زمینه به کار افتاد و سریع اقدام کردند.
بنابراین این مسأله یک مقداری برمیگردد به این تفکیک حوزههای مختلف و این که سازمانهای سیاسی آیا در این زمینهها باید به صورت رسمی موضعگیری بکنند یا نه؟ به هر حال این موضوع جای بحث دارد و در میان جمهوریخواهان هم این بحث هست. این موضوع به معنای عدم تمایل به این امر یا مخالفت با آن نیست. همینطور که اگر شما به امضاهایی که در این مورد گذاشته شده است، نگاه بکنید، میبینید اکثر جمهوریخواهان در این زمینه همراهی و دفاع کردند. ولی خب این مسأله هست که آیا یک سازمان سیاسی که هنوز فرصت استقرار در ایران پیدا نکرده است و حکومت چنین اجازهای به او نمیدهد و ما در موقعیت خارج از کشور با محدودیتهای خاص خودش به سر میبریم، آیا در هر عرصهای که با منافع ملی ایران در تضاد است سازمانهای اینچنینی میتوانند بلافاصله اقدام بکنند، البته جای سوآل دارد و من جداً فکر میکنم که مقداری از محدودیتها در این ارتباط است. ولی به هر حال، من نکتهی شما را هم درک میکنم و جامعهی روشنفکری و جامعهی عمومی ما به هر حال در مورد مسائلی که به آن حساسیت دارد، میخواهد ببیند که جریانهای سیاسی چه میگویند. در این مورد در آینده میشود حساستر و دقیقتر عمل کرد. در عین حال باید هوشیار بود که حساسیت به منافع ملی به تعصب ملی و نادیده گرفتن حقوق اقلیتهای قومی در ایران نینجامد.
یعنی با وجود این تقسیم وظایف، اگر سازمانهایی باشند که برای حقوق بشر فعالیت کنند و سازمانهایی هم دغدغهی منافع ملی ایران را داشته باشند، آیا لازم نیست گروههای سیاسی در این زمینهها اظهار نظر کنند؟
چرا، من منظورم این نیست که به خاطر این که یک تقسیم کاری در این سه حوزهی بخصوص انجام گرفته است باید مطلق باشد. طبیعی است که منظور من این است که خواه ناخواه کار سیستماتیک و موضعگیری سیستماتیک در این حوزهها از سوی آن سازمانهای تخصصی انجام خواهد گرفت. اما در مهمترین موقعیتها، مهمترین حوادث و اتفاقاتی که احساسات ملی برانگیخته میشود چه در زمینهی حقوق بشر و چه در زمینهی مسائل ملیِ دیگر که با منافع ملی درگیری پیدا میکند، طبیعی هست که سازمانهای سیاسی از جمله جمهوریخواهان میباید که موضعگیری بکنند و من البته میپذیرم که در آن مورد بهجا بود جمهوریخواهان موضع رسمی را اعلام کنند. من فقط خواستم بگویم اگر موضعگیری نکردند به این خاطر بود که ابهام در این زمینه وجود داشت که این مسأله چقدر به ما برمیگردد و امروز به نظر میرسد که شاید درستتر بود ما اعلام موضع میکردیم.
همواره برخی از نیروهای اپوزیسیون هر نوع انتخابات در ایران را تحریم میکنند. آیا شما هم در هر صورت انتخابات پیش رو را تحریم میکنید یا این که اگر انتخابات آزادی صورت بگیرد، در آن شرکت میکنید؟
سیاست تحریم انتخابات سیاستی است که از سوی بخشی از اپوزیسیون ایران در سالهای اخیر به کار گرفته شده است، بخصوص از سوی اپوزیسون رادیکال در خارج از کشور. این سیاست تحریم زمانی که انتخابات به صورت غیرآزاد برگزار میشود، ممکن است منافعی داشته باشد و مسلماً بیان بخشی از واقعیت هست. اما در هر انتخاباتی الزاماً سالمترین و کاراترین سیاست هم نیست. بنابراین باید دید چگونه میشود بین سیاست تحریم محض و سیاست دیگری که بتواند به جزئیات و ظرایف مسأله دقت بکند تفکیک قائل شد. من فکر میکنم شرایطی که جوامعی مثل ایران دارا هستند، شرایط بسیار پیچیده و ویژهای هست. ما از یک سو در شرایطی قرار داریم که انتخابات در آن آزاد نیست و دموکراسی نهادینه نشده است و ساختار حکومت اقتدارگرایانه است. از طرف دیگر در انتخابات معمولاً فرصتهای معین و مخصوصی با توجه به نوع انتخاباتی که دربارهی آن صحبت میکنیم، وجود دارد. گاه مطرح میشود که شرایطی است که میشود از آن استفاده کرد. اصولاً سیاست تحریم بخشی از نظرگاه اپوزیسیون دمکراتیک را نمایندگی میکند. بدین ترتیب که مردم را متوجه میکند و تلاش میکند مردم را در این کانال به حرکت دربیاورد که این انتخابات آزاد نیست و ما مستحق آزادی انتخابات هستیم و چون انتخابات آزاد نیست باید از آن کناره گرفت. اما این به تنهایی کافی نیست. همانطور که انتخابات سال گذشته مجلس نشان داد. دیدیم که اپوزیسیون اگر به صورت یکپارچه هم بخواهد انتخابات را تحریم بکند، به هر حال در روزهای آخر بخشی از مردم به دلایل گوناگون مقطعی، منافع گروهی، منافع شخصی یا حتا بیاعتنایی به اپوزیسیون یا به دلایل خاص دیگری ممکن است بیایند و رأی بدهند. بنابراین باید اصولاً یک نوع جنبهی مثبت و ایجابی هم در سیاستهای گروههای اپوزیسیون باشد.
از این لحاظ من فکر میکنم که بهترین سیاست آن است که از یک طرف جهتگیری بکند در برابر سیاستی که اصلاحطلبان حکومتی در پیش گرفتهاند، یعنی با وجود تمام تضییقات و محدودیتهایی که برای آنها در این سالها ایجاد شده است باز هم تن به حداقل شرایط ممکن برای ابراز حرفشان آن هم با دیدگاههای بسیار محافظهکارانهتر از گذشته میدهند. به نظر من این سیاست غلط است و شایستهی یک اپوزیسیون دمکراتیکی که ادعای یک دیدگاه و یک تفکر جدید را دارد نیست. بنابراین در یک چنین شرایطی که انتخابات تا این لحظه در آن قرار دارد و سیاستهای حاکم بر آن نشان میدهد، نباید در آن شرکت کرد، به این صورت. اما در عین حال این آمادگی و این ظرفیت و این انعطاف باید موجود باشد که مسألهی انتخابات آزاد را صراحتاً مطرح بکند و این ایده را مطرح بکند با حکومت و با دیگر نیروهای اپوزیسیون که این حق ماست که در انتخاباتی آزاد شرکت داشته باشیم.
البته در اینجا سوآلی که پیش میآید این است که انتخابات آزاد یعنی چی؟ یک انتخابات آزاد محتاج چندین پیششرط است یکی این که کلیه نیروهای سیاسی که مشی مسالمتآمیز دارند و معتقد به دموکراسی هستند دارای این حق باشند که انتخاب بکنند و انتخاب بشوند؛ مطبوعات آزاد باشند که دیدگاههای کلیهی نیروهای سیاسی را پوشش بدهند و نظارت نهادهای غیردمکراتیک مثل شورای نگهبان برچیده شود و این امر زیر نظر نمایندگان وزارت کشور، نمایندگان تمامی احزاب و سازمانهای شرکتکننده و حتا شماری از نهادهای بینالمللی صورت گیرد؛ دیگر آن که تمامی نیروهای شرکتکننده از حق برابر و زمان مکفی برای تبلیغ نظرات خود بهرهمند شوند؛ نظراتی که احتمالاً در تقابل با ساختارهای سیاسی-حقوقی نظام قرار داشته باشند و بالاخره، حکومت به نیروهای سیاسی خارج از کشور آزادی عمل بدهد تا این نیروها بتوانند بدون این که خطری متوجه اعضایشان بشود، فعالیت بکنند. بنابراین اگر این شرایط ایجاد بشود طبیعی است که نیروهای جمهوریخواه و دیگر نیروهای دمکرات حداقل به زعم من خوب است، شرکت کنند و این البته میشود یک شکل مناسب و ایدهآل. خب فعلاً شرایط به این سمت نمیرود و هیچگونه نشانهای هم که به این سمت برود؛ دیده نشده است. با چنین شرایطی انتخابات آزاد در این مقطع به نظر من محوریترین مسأله است. و این رویکرد فرق میکند با تحریمی که جنبهی ایجابی ندارد و در هر شرایطی همان حرفها و سیاستهای کلی را مطرح میکند.
تحریم انتخابات از سوی اپوزیسیون اگر مورد استقبال هم قرار بگیرد باعث میشود که میزان مشارکت پایین بیاید و کسانی که هیچ گاه به محافظهکاران رأی نمیدهند در انتخابات شرکت نکنند و در نهایت به سود محافظهکاران تمام میشود. به عوض آن شما چه نتیجهی مثبتی از این تحریم میتوانید بگیرید؟
همیشه در هر انتخابات غیرآزادی با توجه به تنوع شرکتکنندگان و گروههایی که وجود دارند، البته در چارچوب نیروهای اسلامی، همیشه بخشیشان نسبت به برخی دیگر معتدلتر هستند و این مسأله تا ابد میتواند ادامه داشته باشد. و ما در هر دورهای میتوانیم با این شرایط مواجه باشیم. و این نه صرفاً مربوط به انتخابات مجلس میشود و نه به انتخابات ریاست جمهوری. تا زمانی که طیف نسبتاً اصلاحطلبی در میان نیروهای محافظهکار وجود داشته باشد، خب، همیشه این سوآل هست که اگر اینها انتخاب بشوند شرایط را ممکن است به طور نسبی برای مردم بهتر بکنند. این به خودی خود درست است. اما تمام واقعیت نیست.
شما در یک مرحلهای باید کمک کنید به شکلگیری یک آلترناتیو سوم. البته امروز مد است که همه خودشان را آلترناتیو سوم اعلام میکنند. از محسن رضایی و سایت بازتاب گرفته که صحبت از نیروی سوم کردند تا مجاهدین خلق و سلطنتطلبها از این واژه استفاده میکنند و حتا دانشجویان تحکیم وحدت هم گاهی از آن استفاده میکنند. البته همه این حق را دارند که از این لغت استفاده بکنند. اما آنچه که مورد نظر من است شکلگیری یک طیفی از اپوزیسیون دمکراتیک معتقد به روشهای مسالمتآمیز و در عین حال معتقد به اصلاحات ساختاری و ریشهای در ایران است. اگر استراتژی خودمان را این قرار بدهیم یعنی شکل گرفتن یک نظام جمهوری عرفی در برابر یک جمهوری اسلامی و دینی. طبیعتاً شما گاه مجبورید که در مقاطعی از این که یک جناح ممکن است شرایط کمی بهتری را نسبت به دیگری فراهم بکند، چشمپوشی بکنید برای هدف بالاتری که به هرحال مطرح کردن خواستهی تغییرات ساختاری است در ایران، نسبت به آلترناتیوی که کاندیداهای اصلاحطلب اسلامی مطرح میکنند. به هر حال این وضعیت یک زمانی باید تغییر بکند، نه به این معنی که این نیروها از صحنهی سیاسی ایران حذف بشوند. به هیچ وجه. به باور من تمامی نیروهای سیاسی ایران در یک عرصهی دمکراتیک باید در آیندهی ایران سهیم باشند و به این مفهوم یک همبستگی ملی در عرصهی سیاسی وجود داشته باشد. اما این به این معنی نیست که ما به این خاطر و با این هدف باید در هر مقطعی بین محدودیت کامل و محدودیت نسبی یکی را انتخاب بکنیم. این بستگی به تحلیل از شرایط مشخص دارد.
یک زمانی مثل خرداد ٧٦ شما با شرایطی مواجه هستید که فکر میکنید طرح یک سری خواستهها برای اولین بار در حیات جمهوری اسلامی میتواند راهگشا باشد یا حداقل یک پتانسیل و ظرفیت عظیمی را برای جامعه به همراه بیاورد. خب، در آن شرایط با وجود این که انتخابات آزاد نبود ولی حمایت از خاتمی در دور اول انتخابات ریاست جمهوری کارساز بود و فرصت سیاسی و فرصت بسیج ایجاد کرد و به نظر من اقدام درستی بود. اما ٨ سال بعد از آن با شکست پروژهی سیاسی اصلاحطلبی به مفهومی که در ایران پیاده شد، مسلماً باید به دنبال راهکارهای دیگری بود و باید کمک کرد که در ذهن مردم آگاهی از محدودیتهای اساسی و ساختاری به دست بیاید.
من فکر نمیکنم این که صرفاً بروید در انتخابات شرکت بکنید و مجبور باشید به یکی از کاندیداهای موجود رأی بدهید، کمکی بکند. کاندیداهای موجود با توجه به محدودیتهایی که برای شرکت خودشان هست طبعاً سعی میکنند که خواستههای نظام و خطوط قرمز نظام را قبل از هرچیز در نظر داشته باشند و بنابراین بسیار محافظهکارانه رفتار خواهند کرد. بنابراین بدین معنی من فکر میکنم اگر حاکمیت تغییر اساسی در سیاستهای انتخاباتیاش ایجاد نکند و شرکت در انتخابات را برای نیروهای مستقل و دگراندیش فراهم نکند طبیعی است تنها گزینه برای نیروهایی مثل جمهوریخواهان به اعتقاد من عدم شرکت است و در عین حال تبلیغ برای خواست انتخابات آزاد و روشنگری در زمینههایی که این نظام چه در ساختار حقوقی و چه در ساختار سیاسیاش بخشهای وسیعی از جامعهی ما را مورد تبعیض قرار میدهد به خاطر این قوانین موجود. یعنی به عبارتی میشود گفت که تبعیض نسبت به چندین گروه اجتماعی یکی از ویژگیهای اساسی ساختار کنونی است. نسبت به زنان، نسبت به جوانان برای حق برخورداری از شیوهی زندگیشان و نسبت به اقلیتهای دینی و قومی و نسبت به دگراندیشان که از نظر سیاسی به بدیلهای متفاوتی اعتقاد دارند و آن را دنبال میکنند. بنابراین وقتی شما با چنین شرایط تبعیضآمیزی روبرو هستید طبیعی هست که بازی در قوانین موجود به امید گرفتن یک امتیاز بسیار محدود و آن هم تحققنیافته در ٨ سال اخیر از طرف اصلاحطلبان، به نظر من تن دادن به حداقل است و یک نوع پسرفت هست برای هر نیروی سیاسی که خواستار تغییرات جدی در آیندهی سیاسی ایران است.
اگر کاندیدای جدیدی در این دو ماهه حاضر بشود با یک پلاتفرم جدید، پلاتفرمی که حاکی از این باشد که به تغییرات ساختاری میاندیشد اعلام بکند که حاضر است در ایران کاندیدا بشود و چه از طرف شورای نگهبان پذیرفته بشود و چه نشود ولی در مدت باقیمانده حاضر باشد که یک مبارزهی انتخاباتی راه بیندازد من فکر کنم در صورتی که شخصیتی باشد که پیشینهاش و مبارزاتش مورد تأیید باشد و فرد دمکراتی باشد به نظر من میشود از یک چنین آلترناتیوی استفاده کرد و به طرح خواستهی مثبت و شرایطی که به هر حال یک چنین کاندیدایی میتواند در پیشبرد مصالح دمکراتیک جامعه به جلو داشته باشد، پرداخت.
از فرصتی که برای این گفتگو به من دادید سپاسگزارم.