iran-emrooz.net | Sat, 26.08.2006, 9:50
اکبر محمدی سوءتفاهم نبود
آرشین ایرانی
http://harfha.com
شنبه ٤ شهريور ١٣٨٥
محمد قوچانی بار دیگر در مورد اکبرمحمدی مطلبی نوشته است، این بار در صفحهی «جُنگ سیاست» شرق[١]. پیش از این در ١٤ مردادماه نیز سرمقالهای دربارهی «تراژدی اکبر محمدی»[٢] نوشته بود. آن مطلب تا حدود زیادی آزاردهنده بود به ویژه بدین خاطر که درست پس از درگذشت وی نوشته شده بود. شاید قوچانی این بار خواسته است جبران مافات کند. بخش اصلی یادداشت جدید به نیت «آرامش روح آن مرحوم» و «تسلی خاطر بازماندگان» نوشته شده است. خب، طبیعی است جای انتقاد ندارد. گیرم که به زعم خود ویژگیهای خاصی را هم به او نسبت داده باشد. همانطور که نمیشود به واعظانی که نام مرحوم را از روی تکه کاغذی میخوانند و به ذکر محاسن مرحوم مغفور میپردازند، گله کرد؛ به این بخش از سخنان قوچانی هم ایرادی وارد نیست، به هر حال، مهم این است که نیت، نیت خیر و طلب آمرزش است.
در جاهایی از این متن به نظر میرسد که دیدگاه قوچانی نسبت به اکبر محمدی عوض شده است، در حالی که او دیگر زنده نیست و ارتباط با او، دست کم با لوازم مادی، مقدور نبوده است، چنین تغییری شایان توجه و البته مایهی خرسندی است. قوچانی در مقالهی نخست با تحلیلی روانشناختی اکبر محمدیِ زندانی را «دچار بحران هویت» توصیف میکند و در زمرهی کسانی که «تا زمانی که در زندان به سر میبرند، خود را در مقام رهبران سیاسی و فکری جامعهای میبینند که از آن شناخت درستی ندارند» اما اکبر محمدی در روایت دوم «چشم و چراغ مردم منطقه خود بود. بدون آن که سودای ناموری و قهرمانی داشته باشد سعی داشت گره از کار فروبسته خلق بگشاید.» از آنجایی که قوچانی نه در زندان با او معاشرتی داشته است و نه جزو «مردم منطقه» زندگی وی بوده است، بهتر است هر دو روایت را فراموش کنیم.
اما قوچانی در نوشته جدیدش پیش از آن که «از سیاست فاصله بگیرد» مطالبی را در همان چند خط اولیه نوشته است که بیارتباط با ادعاهای قبلی او در مورد اکبر محمدی نیست. نوشته است «زندانی شدن اکبر محمدی محصول یک سوءتفاهم بود، سوءتفاهمی که تا پایان زندگیاش ادامه یافت و به درگذشتش منتهی شد». آنچه قوچانی در مقالهی نخست «شیوهی ناسالم سیاستورزی»، «ساده کردن مسائل پیچیدهای مانند دستیابی به دموکراسی» و «بازیهای بیمحاسبه جوانان» نامیده بود، اکنون به «یک سوءتفاهم» تقلیل یافته است. دیدگاه او در مورد دلایل زندانی شدن محمدی هم در آن سرمقاله و هم در این یادداشت جدید جای تأملِ بسیار دارد.
شاید نیازی به یادآوری نباشد که اکبر محمدی در حین اعتراض به جنایاتی که در کوی دانشگاه رخ داده بود، به همراه عدهی زیادی از دانشجویان دستگیر و زندانی شد و در آن واقعه عدهی زیادی از غیردانشجویان نیز حضور داشتند. آن واکنش بیش از آن که سیاسی باشد، یک مسألهی انسانی بود. به نظر نمیرسد اعتراض به چنان جنایتی نیازی به دانش سیاسی داشته باشد یا لزوماً برای «دستیابی سریع به دموکراسی» باشد یا اصولاً «بازی» تلقی شود.
نکتهی عجیبتر در یادداشت نخست قوچانی این است که درگذشت اکبر محمدی را به اپوزیسیون نسبت میدهد و به سرزنش آنان میپردازد: «اپوزیسیون باید بداند برآوردن امیال سیاسی از طریق قربانی کردن افراد، اول از همه جفا در حق همان انسانهایی است که خود را مدافع آنها میداند.»، «برای برخی از گروههای اپوزیسیون یک زندانی مرده از زندانیان زنده ... برای مخالفت با حکومت مفیدتر است». اصلاً معلوم نیست چطور میتوان میان مرگ یک زندانی در زندان و اپوزیسیونی که دستش از همه چیز کوتاه است، ارتباط برقرار کرد و آنها چگونه باعث قربانی شدن اکبر محمدی شدهاند؟
در نابسامان بودن سیاستورزی در ایران شکی نیست، در این که راه دموکراسی راه دشواری است، شکی نیست، در این موضوع که اپوزیسیون (به ویژه از نوع ماهوارهای آن) گاهی مسؤولانه عمل نمیکند هم شکی نیست، اما این مسائل هیچ ربطی به مرگ اکبر محمدی ندارد. در یک قبیلهی بدوی هم که نه صحبتی از سیاستورزی مدرن است و نه اپوزیسیونی دارند و نه صحبتی از دموکراسی میشود، اگر کسی را زندانی کنند، آن قدر احساس مسؤولیت میکنند که از جان آن زندانی محافظت کنند. و اگر برای زندانی اتفاقی بیفتد، همقبیلهها هرچقدر هم از رییس قبیله بترسند، بعید است به درخت و آب و آتش اعتراض کنند. شاید محدودیتهای سانسور در ایران باعث شده است که قوچانی هیچ سخنی از سازمان زندانها و قوه قضاییه که مسؤولان اصلی این فاجعه هستند، به میان نیاورد. از این نظر بر او حرجی نیست، اما مقصر قلمداد کردن دیگران چه مشکلی را حل میکند؟ آیا فرصتی دیگر نبود که بتوان به مشکلات سیاستورزی در ایران، راه دموکراسی و اپوزیسیون پرداخت؟
قوچانی در سرمقاله شرق به حکم صادره علیه اکبر محمدی هم اعتراض کرده است، اما بدبختانه این اعتراض، اعتراضی مشروط است، مشروط به «جایگاه سیاسی و اجتماعی اکبر محمدی و میزان اثرگذاری وی». در حقیقت قوچانی پذیرفته است که قوه قضاییه حق دارد کسانی را که «جایگاه سیاسی و اجتماعی و اثرگذاری» دارند بازداشت کند و گلایهی او دقیقاً به همین «سوءتفاهم» است. اما «سوءتفاهم» معمولاً در موارد نادری رخ میدهد، وقتی به صورت فلهای و به کرات شاهد «سوءتفاهم» هستیم، دیگر «سوءتفاهم» نیست. یک روال عادی است و باید بپذیریم که این نگاه ماست که دچار «سوءتفاهم» شده است.
قوچانی با رونق مطبوعات در دورهی اصلاحات به عنوان روزنامهنگاری منتقد شناخته شد، و همواره به انتقاد پرداخته است، زمانی بیشتر به محافظهکاران و در دورهای دیگر به اصلاحطلبان. بدیهی است انتقاد حق هر روزنامهنگاری است، اما در کنار این انتقادها به کار بردن صیغهی «ما» به ویژه در دورهی جدید روزنامهنگاری وی کمی خواننده را گیج میکند. این «ما» که در سرمقاله شرق هم آمده است: «متأسفانه همه ما افرادی مانند اکبر محمدی را نادیده گرفته بودیم» به چه کسانی برمیگردد؟ همان روزنامهنگارانِ اصلاحطلبِ سابق یا روزنامهنگارانی که سابقاً اصلاحطلب بودند؟
[1] - اکبر محمدی: از جزء به کل، صفحه جنگ سیاست روزنامه شرق، 2 شهریور 1385.
http://www.sharghnewspaper.com/850602/html/js.htm#s464115
[2] - تراژدی اکبر محمدی، سرمقاله روزنامه شرق، 14 مرداد 1385 .
http://www.sharghnewspaper.com/850514/html/index.htm