معمولاً اصطلاح فرمالیسم را در هنر و ادبیات به کار میبرند و معنایش آن است که ارزش یک اثر هنری و ادبی تنها و تنها وابسته به فرم و ساختار آن است، نه پدیدآورنده یا محتوای آن. ازنظر فرمالیستها تمام چیزهای ارزشمند یک اثر در خودش، یعنی در شکل و ساختارش نهفته است و همین شکل و ساختار است که محتوا را نیز میسازد.
گرچه فرمالیسم در هنر و ادبیات مکتب و نگرش خاصی است که در دورهی خود آثار برجسته و ارزشمندی را به ارمغان آورده، اما وقتی به تندروی و زیادهروی دچار شد، آهستهآهسته از معنا و محتوا تهی شد و از مخاطبان خود فاصله گرفت؛ طوری که مخالفان آن، این اصطلاح را به تعبیر منفی به کار میبرند؛ یعنی اثری که حرف و پیامی برای گفتن ندارد و جز خط و رنگ و فرم انتزاعی در هنر و بازی با کلمات در ادبیات هدف دیگری را دنبال نمیکند.
همین تعبیرِ منفی از فرمالیسم را میتوان در دو حوزهی دیگر جامعهی انسانی نیز یافت: در دین و سیاست.
فرمالیستها و یا ظاهربینان و ظاهرسازان در دین، فقط به آداب و آئین ظاهری دین اهمیت میدهند، نه به محتوا و ارزشهای درونی آن. یعنی هر چه جنبهی نمایشی دارد و میتوان خود و دیگران را با آن شناساند و شناخت، به اصل و هر آنچه جنبهی ارزشی دارد، به فرع تبدیلشده و گاه حتی کنار گذاشته میشود. این در عمل یعنی اینکه مثلاً یک مسلمان فرمالیست شراب و گوشت خوک نمیخورد، نمازه و روزهاش قطع نمیشود، حجابش را رعایت میکند، حتی سر دقیقه و ثانیه در خیابان، سر چراغ راهنمایی هم که باشد، نمازش را بجا میآورد، اما در خفا و گاه آشکار و حتی به نام دینداری به حقوق دیگران تجاوز میکند، دروغ میگوید، حق کشی میکند، جنایت و یا در جنایت مشارکت میکند و همواره خود را مظهر حق و حقانیت و دیگران را گمراه و باطل میداند.
این بینش در سیاست هم نمود پیدا میکند. همین افراد در عرصهی سیاست ورزی نیز همین شیوه را دنبال میکنند. انسانهای پاک، سالم و کارشناس را به دلیل اینکه ظواهر دینی را رعایت نمیکنند، اخراج و آدمهای “مؤمن و متعهد و انقلابیِ” ریش و پشم دار و یا محجبه را استخدام میکنند! و همینها ۲۰-۳۰ سال بعد، درحالیکه با “مرگ بر آمریکا” گلوی خود را میدرند، فرزندان خود را برای تحصیل به آنجا میفرستند و یا خود از مدرنترین محصولات آمریکایی بهره میبرند! و یا فلان حزب اولتراناسیونالیستی بهقولمعروف شلوارش را نمیتواند بکشد بالا، اما خواهان بازگشت ۱۸ شهر قفقاز به ایران است که میداند غیرممکن است، اما برای شعار دادن خوب است! یا فلان حزب چپ از هر جریان و قدرت “ضد امپریالیستی” بیدریغ حمایت میکند، حتی اگر خودش و مردم سرزمینش زیر چرخدندههای آن له شوند! و یا برخی “ملیگراها” که ملیگرایی را فقط در ضدیت با عرب و اسلام میدانند، “درود و بدرود و سپاس” از دهانشان نمیافتد، اما با واژههای خارجی دیگر، کاری ندارند و گاه حتی برای پز دادن، چاشنی حرفهایشان هم میکنند! یا فلان سازمان سیاسی اسلامی، پسوند “دموکراتیک” را به نام نظام سیاسی موردنظرش میچسباند، بیآنکه بویی از دموکراسی برده باشد. و یا فلان حکومت اسلامی و انقلابی همهی هستی و نیستیاش را بهپای “نهضتهای مقاومت” جهان میریزد، درحالیکه مردم خودش در فقر و فلاکت دستوپا میزنند!
حالا پرسش این است که تا چه حد این نوع نگاه به دین و سیاست آگاهانه و عامدانه و تا چه اندازه “ناآگاهانه و مؤمنانه” است. ولی به هرگونهای که باشد، نفعش به خودشان میرسد و دودش به چشم مردم میرود.
اردیبهشت ۱۴۰۱