تهدید سخنگوی وزارت امورخارجه روسیه به فنلاند و سوئد درباره «عواقب نظامی» پیوستن احتمالی این دو کشور به ناتو نشان میدهد که روسیه هنوز به محاسبات خوشبینانه و غلط خود ادامه میدهد. پیگیری روسیه در حمله به اوکراین اتفاقا کشورهای اروپایی را متحد میکند و فنلاند و سوئد چه بسا حتی زودتر به ناتو بپیوندند.(۱)
در همین رابطه، یکی از مهمترین وقایع پس از تهاجم روسیه به اوکراین مسلح شدن مجدد آلمان است. اکنون دولت آلمان تصمیم گرفته است تا مبلغ کلانی به میزان ۱۰۰ میلیارد یورو برای بازسازی ارتش کشورش هزینه کند. درحوزه نظامی این تصمیم پس از جنگ جهانی دوم، مهمترین اقدام این کشور باید تلقی کرد. آیا این نشانی از فرسایشی شدن احتمالی جنگ خواهد بود؟ آیا آلمان سوسیال دمکرات ورود احتمالی به جنگ را پیش بینی میکند؟(۲)
روسیه در تهاجم به کشور اوکراین شاید دو مورد را خوب پیشبینی نکرده بود: یکی مقاومت قهرمانانه همه اعضای دولت و نیز تمامی ملت اوکراین بشکلی که در میان مردمی که از مرزهای کشور خارج میشوند، جوانانی دیده شدهاند که از خارج به اوکراین باز میگردند: برای «دفاع از میهن»! اینگونه ولودومير زلنسكي نام خود را در کنار سالوادور آلنده درتاریخ حک میکند.
دوم: بسیج تقریبا تمامی ملتها و کشورهای مطرح جهان در حمایت از اوکراین. این روند طرح دونالد ترامپ در جداسازی اروپا و ایالات متحده، که البته از ابتدا طرح روسیه بود، را قطعا شکست داد.
اکنون میتوان پیش بینی کرد که الیگارشی مالی روسیه که جهان غرب «سویفت» را برروی آن برای تجارت و امور مالی بسته است، اندکی دیرتر، به کرملین انتقاد کند و نارضایتی خود را به تصمیم پوتین برای ورود به جنگی که منجر به تضعیف و شاید ورشکستی آنها شده، ابراز دارند.
تاریخ قرن ۱۹ و ۲۰ روسیه سراسر تسخیر، شکست و پیروزی بود. امپراطوری روسیه در قرن ۱۹ تقریبا تمامی اروپای شرقی و نیز منطقه قفقاز و آسیای مرکزی را در تسلط خود قرار داد. در تمام دوران ۱۹۶ سال اقتدار امیراطوری روسیه در قرن ۱۷ و ۱۸میلادی، روسیه تقریبا تا سال ۱۸۸۰ تمامی مناطق آسیای مرکزی و قفقاز و بخش اعظم اروپای شرقی را در تسخیر خود داشت. اوکراین و حتی فنلاند (تا ۱۹۱۷) نیز تحت تسلط روسیه بود. با ظهور لنین و انقلاب ۱۹۱۷ و زمامداری استالین در پی جنگ جهانی دوم، با جزر و مدهایی، همین روند ادامه یافت و تقریبا تمام مناطقی که امپراطوری تزار در تسخیر داشت، مجددا در تسلط استالین قرار گرفت. این روند پس از سه قرن طولانی، تنها با ریزش دیوار برلین بود که برهم خورد و کشورهای زیر سلطه آزاد شدند.(۳)
اکنون پوپولیسم و ناسیونالیسم کرملین دراندیشه کسب اعتبار مجدد تزاری و استالینی است. درحالیکه دخالت روسیه تزاری در جنگ جهانی اول باعث بحران اقتصادی و گسترش ناراضایتی همگانی و بلاخره انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ شد و نیکلای دوم را از پا درآورد، آیا میتوان با مشاهده ضربات مالی بر الیگارشی روس و بحران اقتصادی، انتظار گسترش همه جانبۀ نارضایتی شهروندان روس علیه دولت پوتین، را پیش بینی کرد؟ این اعتراضات را از هم اکنون از سوی شهروندان میتوان دید.
روسیه امروز به دو دلیل جایگاه مناسبی برای گسترش جنگ در اروپا و بدل شدن به یک موتور جنگی پردامنه ندارد. برای بدل شدن به یک موتور جنگی پردامنه به دو هسته مرکزی نیاز است: اقتصاد جنگی قدرتمند و شرکای آماده به جنگِ قدرتمند.
خوب که بنگریم در مییابیم که در ۱۹۳۹، یعنی شش سال پس از به قدرت رسیدن هیتلر، آلمان برای شروع جنگ جهانی دوم همچون یک موتور جنگی پردامنه، این دوهسته مرکزی را در خود داشت. آلمان در جنگ جهانی اول نیز این امکان را داشت. آلمان در هر دو جنگ، هم در ۱۹۱۴، و هم در ۱۹۳۳ و ۱۹۴۱ از توان اقتصادی چشمگیری برخوردار بود. هیتلر بین ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹ توانسته بود اقتصاد جنگی کشورش را آماده کند و بیکاری را تقریبا از بین ببرد. در جنگ جهانی دوم ارتش ۲ میلیونی آلمان هیتلری بزرگترین ارتش جهان تلقی میشد. حال آنکه روسیه امروز که اقتصاد کم رمقی همانند اسپانیا دارد، در برابر غولهای بزرگی چون آمریکا و آلمان امروز قرار گرفته است.
دوم اینکه، آلمان در هر دو جنگ، شرکای جنگی مورد اطمینانی داشت که تا به آخر با آن در جنگ شرکت کردند. شریک نخست آلمان در ۱۹۳۳ ژاپن بود، یعنی بزرگترین نیروی نظامی آسیا که یک تنه به استرالیا حمله کرده بود و کل آسیای جنوب شرقی را تحت تسلط داشت و نیروهایش منطقه منچوری چین را تماما تسخیر کرده بودند. دومین شریک هیتلر ایتالیای قدرتمند بود. شمای آلمان در دوران جنگ جهانی اول با حمایت امپراطوری عثمانی و اتریش و برخی کشورهای دیگر از تصویر پیشین دور نیست.
اما نمونههای ما تنها به آلمان ختم نمیشود. حتی روسیه دوران استالین در تسخیر اروپای شرقی و قفقاز، در موقعیتی بسیار ارزنده تر از روسیه امروز قرار داشت. هم اقتصاد اتحاد جماهیر شوری قدرتمند بود و هم حمایت جهانی از شوروی حتی نزد گروههای فراگیر گرایشات چپ و مدنی در اروپا و در سراسر جهان بسیار گسترده بود. زمانیکه استالین تسخیر اروپای شرقی را آغاز کرد، هنوز بخش اعظم احزاب سوسیالیستی و کمونیستی اروپا هوادار شوروی بودند. در فرانسه حزب کمونیست پس از خاتمه جنگ جهانی دوم بیش از ۴۰ درصد آرا عمومی در انتخابات را کسب کرده بود و بیشترین نفوذ را میان کارگران داشت. پوتین امروز به هیچ وجهه از این موقعیت برخوردار نیست و در انزوا قرار دارد. پس از حمله به اوکراین وی حتی آن محبوبیت اندک جهانی را نیز از دست داده است.
روسیه امروز بغیر از بشار اسد ورشکسته، ایران که خود در تنور بحران اقتصادی میسوزد، هیچ شریک جدی در جهان ندارد. رای ممتنع چین در شورای امنیت در جمعه ۲۵ فوریه، اتفاقا نشان میدهد که چین روسیه را تنها خواهد گذاشت تا در باتلاقی که پوتین خودش کنده است دست پا بزند. روسیه در جنگ اوکراین عملا تنهاست.
اگر روسیه به تهدیدهای اتمی خود ادامه دهد، به اعتبار جهانی خود باز هم بیشتر ضربه خواهد زد. روسیه (شوروی) خود در ماجرای بحران خلیج کوبا در اکتبر ۱۹۶۲، زمانیکه شوروی میسیلهای اتمی خود را در جزیره کوبا مستقر کرده بود، در برابر تهدید نظامی کندی، عاقلانه و برای دوری جستن از هرگونه تقابل اتمی، عقب کشید. آیا شعور سیاسی پوتین از عقل عملی خروچوف کم تر است؟ آن زمان خروچوف نیمی از جهان را به نام اتحاد جماهیر شوروی تحت نفوذ خود داشت. پوتین امروز در موقعیتی بسیار ضعیف تر از آن زمان شوروی قرار دارد.
قابل یادآوری است که اگر دو خروجی دوران جدید «پوپولیسم» و «دموکراتیسم» تلقی شود(۴)، امروز در پی زیاده خواهی و نیز انزوای روسیه، هرچه بیشتر و بتدریج دمکراسی خواهی در سطح جهان رشد میکند. کشورها و مردمان جهان هرچه بیشتر تهاجم به یک کشور مستقل را محکوم میکنند و دمکراسی را ارجع میدارند.
جمهوری اسلامی عملا از تهاجم نظامی روسیه به اوکراین دفاع میکند، حال آنکه روسیه غاصب سرزمینهای ایران بوده است و همواره و در طول تاریخ بیشترین پیمان شکنی و خیانت را به ما انجام داده است. تهاجم پوتین به یک کشور مستقل و بی اعتباری روسیه در صحنه جهانی حتی برخی از صاحب نظرات رژیم اسلامی را درباره منزلت و نفوذ واقعی روسیه در حمایت از جمهوری اسلامی دچار تردید خواهد کرد.
از اینرو اپوزیسیون ایران میبایست در صحنه جهانی بر این امر پافشاری کند که «تغییر رژیم» در ایران ایده قابل تحققی ست، زیرا حامی اصلی رژیم سرکوبگر تهران، یعنی روسیه خود از اعتبار و نیز توان بی بهره است و جنگ افروزی روسیه اعتبار این کشور را ضربه پذیر کرده است، و میتوان به اتکا مردم و نیرویهای سیاسی، اسلامیون جاهل را از قدرت پائین کشید.
عطا هودشتیان – ۲۷ فوریه ۲۰۲۲
—————————————
1. https://abcnews.go.com/International/wireStory/finland-sweden-brush-off-moscows-warning-joining-nato-83126927
2. https://www.bloomberg.com/news/articles/2022-02-27/-putin-s-war-prompts-radical-rethink-for-scholz-and-germany
3. http://sf.donntu.org/sf071715.html
۴. عطا هودشتیان: رهبری نوین سیاسی، نشر باران، ژانویه ۲۰۲۲
■ مقاله اشاره کوتاه ولی ناکافی به مسالهای مبرم کرد و ان طرح مشترک پوتین و ترامپ در جدا سازی امریکا و اروپا بود. یکی از کسانی که از این حمله سرمست شد دونالد ترامپ است. از خصوصیات مشترک هر ۲ رهبر به جز بیماری کیش شخصیت و اقتدارگرایی مدرن، اقتصاد ورشکسته است. رشد تولید ناخالص ملی در دوران ۴ ساله ترامپ ۱.۶ درصد بود. این در حالیست که همان GDP در سال گذشته در امریکا در زمان بایدن به ۵.۷ رسید. بهترین شریک پوتین در به شکست کشاندن اقتصاد و دموکراسی امریکا، دوست هم کیش و بیمارش ترامپ میبود. چه زمانی بهتر از این برای پوتین برای حمله به اوکراین و به زیر کشیدن بایدن در انتخابات میان دورهای امریکا در ۲۰۲۲؟
مهرداد
■ آقای هودشتیان عزیز این فقط رهبر جمهوری اسلامی نیست که از تهاجم نظامی روسیه به اوکراین دفاع میکند. روس های وطنی و از جمله جنابی که ارغوانش هیچگاه ارغوانی نبوده چون ریشه اش در زمستان گیر کرده است همداستان با رهبر حکومت اسلامی در رابطه با حمله مغول وار روسیه به اوکراین لگدی به آمریکا میزند تا هم چنان از هویت رنگ باختهاش دفاع کند البته با اقامت و امنیت در یک کشور امپریالیستی و متحد آمریکا.
خامنهای گفت: “به نظر من اوکراین قربانی سیاست آمریکاست ما البته با جنگ و تخریب مخالف هستیم ما با کشته شدن مردم با تخریب زیربناهای ملتها ما اینها را تأیید نمیکنیم!” و آن جناب هم که ارغوان و بنفش برایش فرقی نمیکند میفرماید: “آمریکا هم بیتقصیر نیست. قرار بود بعد از سقوط شوروی کاری به کشورهای جداشده نداشته باشد، همه اعضای ورشو را برد داخل ناتو. یک سال است روسیه میگوید سر اوکراین سر به سرم نذارید. گوش نمیکنند.”
حالا خود قضاوت کنید.
بادرود پرهام
■ البته در این وانفسای جنگ و صلح فقط امثال “سایه”ها نیستند که بر خلاف ادعاهای انسان دوستی، قطع رگ و ریشههای هستی شهروندان عادی اوکراین را توسط پوتین نادیده میگیرند. گرچه ایشان در ملاقات با شجریان در دهه ۹۰ از پشیمانی زنده یاد کسرایی از دنباله روی از کمونیسم روسی ابراز ناخوشنودی کرد. نگاهی بیاندازید به ورجه ورجه های کودکانه “پیک نت” و “راه توده” و امثالهم از حمله روسیه که با مسرت خامنهای و ترامپ هم صدا هستند.
مهرداد
■ جناب دکتر هودشتیان
با درود. جای خالی تحلیلهای قوی کارشناسی که در چارچوب نظریههای موجود در “روابط بینالملل و جغرافیای سیاسی” از یکطرف و نیز استفاده از “علوم سیاسی” (توجه به ساختار رژیم روسیه و الیگارشی حاکم بر آن کشور) و نیز “روانشناسی رهبران سیاسی اقتدارگرا” (مانند پوتین) از سوی دیگر دلایل و عواملی که در وقوع این جنگ خانمان سوز موثر بودهاند را بررسی کنند، کاملا به چشم میخورد. این تحلیل با ارزش شما قدمی در مسیر درست ولیکن به نظر من نا کافی است. کتابها و مقالات زیادی در توضیح وقوع جنگها در ژورنالها و کتابهای علوم سیاسی و روابط بینالملل نوشته شده است و در بسیاری از آنها نشان داده شده است که چون جنگها یک امر خطیر و بسیار پر هزینهای (هزینه انسانی، مالی، اجتماعی، سیاسی) است دولتها و رهبران سیاسی قبل از شروع جنگ به دقت سود و زیان خود از آغاز جنگ را محاسبه می کنند و با سناریوهای مختلف نتایج و تبعات آنرا بررسی می کنند و اگر متقاعد نشوند که این جنگ به نفع آنها است وارد آن نمیشوند. حال اگر شکست بخورند نشان می دهد که محاسبات آنها اشتباه بوده و یا عواملی را در نظر نگرفته و یا فریب خورده اند (مثالهای زیادی میتوان آورد و حتی مدلهای ریاضی در احتمال وقوع جنگها توسعه یافته است). امید است جنابعالی با توجه به رشته تخصصی خود و نیز مطالعاتی که در این موضوعها دارید در یک چارچوب منطقی و نظری روابط بین الملل و علوم سیاسی انگیزه ها و دلایل شروع جنگ توسط پوتین و احتمال شکست و یا پیروزی او و اولیگارشی روسیه را بررسی و منتشر کنید تا فتح الباب و نمونهای برای دیگر تحلیلگران قرار گیرد.
خسرو خدیوی