ماکس سدون(Max Seddon)، رئیس دفتر مسکو در فایننشال تایمز
برگردان از: ترک اوغلی
۲۵ فوریه ۲۰۲۲
خشم فروخورده او از غرب و دلبستگی به اوکراین، وی را تهاجمیتر و غیرقابل پیش بینی تر از همیشه میکند.
ولادیمیر پوتین جوان که در یک آپارتمان جمعی در لنینگراد بزرگ شده بود، دوست داشت موشها را با چوب در راه پلهها تعقیب کند. یک روز، موش بزرگی را به گوشهای راند، موش ناگهان به سر او پرید و سعی کرد جان بهدر ببرد. این حادثه به رئیس جمهور روسیه درسی داد که او برای دههها با خود داشت. “همه باید این را در نظر داشته باشند. هرگز نباید کسی را به گوشهای برانید”.
روز پنجشنبه پوتین به ارتش خود دستور داد تا از شمال، جنوب و شرق به اوکراین حمله کنند که میتواند بزرگترین عملیات نظامی در اروپا از زمان پایان جنگ جهانی دوم باشد. علیرغم ماهها هشدار غرب در مورد برنامههای او برای حمله گستاخانه، پوتین این تهاجم را یک عملیات دفاعی توصیف کرد - حتی تا آنجا پیش رفت که به منشور مربوطه سازمان ملل استناد کند - و مدعی شد که برای روسیه “هیچ فرصتی برای اقدام دیگری باقی نگذاشتهاند”.
جنگ او در اوکراین، نقطه اوج لغزش به سمت یک خودکامگی پارانوئیدی بود که با بیرحمترین حاکمان روسیه قابل مقایسه است. اقداماتی که افسر سابق کاگب، ظاهرا برای جلوگیری از ابتلا به ویروس کرونا انجام میدهد، که شانس ابتلایش به آن بسیار پایین است، ارتباطات انسانی او را محدود کرده است. بازدیدکنندگان غربی مجبور میشوند دور یک میز بزرگ و به تعداد اندک بنشینند. متحدان، گیلاس شامپاین را در سوی دیگر یک فرش بزرگ بالا میبرند. حتی، نزدیکترین مشاوران پوتین به ندرت اجازه دارند به فاصله ۱۰ فوتی او، بدون هفتهها قرنطینه و آزمایش نزدیک شوند.
افرادی که دهههاست او را میشناسند، میگویند که این وضعیت باعث تعمیق خشم فروخورده وی از غرب و افزودن بر تعلق خاطر او به تاریخی منجر شده که روسیه بر اوکرایین تسلط داشت و او را تهاجمیتر و غیرقابل پیشبینیتر از همیشه کرده است.
گلب پاولوفسکی، مشاور سابق او میگوید: “او حتی از استالین هم منزویتر است. استالین در سالهای آخر زندگیاش به کرملین نمیآمد و در خانهاش زندگی میکرد، اما دفتر سیاسی به دیدن او میرفت و آنها گفنگو میکردند و مینوشیدند. حتی پوتین این دفتر سیاسی را هم ندارد. او تا آنجا که امکان دارد منزوی است و در چنین شرایطی مسائل عقلانی غیرمنطقی میشوند”.
آرزوهای رمانتیک پوتین برای خدمت به کشورش، در اواخر ۱۹۷۰ او را جذب بخش ضد جاسوسی کاگب (KGB) کرد. با این حال، دیری نپایید که با فروپاشی طولانی و ترسناک اتحاد جماهیر شوروی مواجه شد. وی که به درسدن آلمان شرقی اعزام شده بود، با درماندگی شاهد سقوط رژیمهای کمونیستی در شرق اروپا بود و جنبشهای ملیگرایانه در داخل، میخائیل گورباچف را تحت فشار قرار داده بودند تا کشور را باز کند.
یک شب، کمی پس از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، پوتین از مقر کاگب بیرون آمد تا با یک گروه خشمگین روبرو شود، وی سپس از یک واحد شوروی در نزدیکی محل درخواست کمک کرد و جوابی شنید که سالها او را آزار میداد: نمیتوانیم بدون دستور مسکو کاری انجام دهیم و مسکو سکوت کرده است. وی میگوید “من این احساس را داشتم که کشورم دیگر وجود ندارد”.
واضح بود که اتحاد شوروی به بیماری مرگبار و لاعلاجی به نام فلج قدرت مبتلا شده بود. در بازگشت به روسیه، پوتین کاگب را ترک کرد و به سرعت به عنوان دستیار مورد اعتماد دو رهبر بعدی روسیه؛ آناتولی سوبچک، شهردار سن پترزبورگ و بوریس یلتسین، اولین رئیس جمهور روسیه، ارتقا یافت.
هنگامی که یلتسین بهطور غیرمنتظرهای در شب سال نوی میلادی در سال ۱۹۹۹ پوتین را جانشین خود کرد، او تلاش کرد تا قدرتی را که روسیه از دست داده بود بازگرداند. در داخل کشور، او کارزار وحشیانهای را برای سرکوب جداییطلبان چچن به راه انداخت، رسانهها را زیر پا له کرد و الیگارشهای کشور را بیحرمت نمود. اما در خارج از کشور، ابتدا به دنبال متحد شدن با ایالات متحده بود و از بیل کلینتون پرسید که آیا روسیه میتواند به ناتو بپیوندد؟ سپس حمایت خود را از جنگ جورج دبلیو بوش علیه تروریسم پس از حملات ۱۱ سپتامبر اعلام کرد.
ساموئل چاراپ، دانشمند علوم سیاسی در شرکت رند میگوید: “او اساساً میخواست مانند یک نایب رئیس هیئت مدیره باشد. شما مجبور نیستید تابلو ماهیفروشی خود را تغییر دهید تا با آنچه بروکسل به شما میگوید مطابقت داشته باشد، شما میتوانید بر سر میز پسران بزرگ بنشینید”.
به گفته یکی از مقامات ارشد سابق روسیه درخواستهای پوتین شنیده نشد و کام او را از آنچه بهعنوان امتناع غرب از جدی گرفتن او تعبیر شد، تلخ کرد: “این تقصیر آنهاست. آنها باید از ما حمایت میکردند و ما را در جهان ادغام میکردند، اما علیه ما کار کردند”.
نقاط عطف کلیدی در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ رخ داد. پوتین میخائیل خودورکوفسکی، ثروتمندترین مرد روسیه در آن زمان را زندانی کرد، در حالی که به شدت از ایالات متحده به خاطر جنگ عراق، گسترش ناتو به اروپای شرقی و حمایت آن از “انقلابهای رنگین” در کشورهای شوروی سابق خشمگین شده بود. انقلاب نارنجی در اوکراین، جایی که تظاهرات، پیروزی از طریق تقلب یکی از نامزدهای مورد حمایت مسکو در انتخابات را باطل کرد، مخصوصا یک لحظه دردناک برای وی بود.
الکساندر گابویف، یکی از اعضای ارشد “مرکز کارنگی” مسکو، میگوید: “ترس از دست دادن آنچه از اتحاد جماهیر شوروی سابق باقی مانده بود، در برابر گسترش ناتو با ترس از دست دادن قدرت خود او گره خورد. به تدریج یک اراده تلافیجویی و انتقام و اشتیاق باز گرداندن از دست رفتهها در درون او سر بلند کرد.
میخائیل ساکاشویلی، رهبر “انقلاب رنگی” در گرجستان، هنگامی که پوتین در نشستی با وی در سال ۲۰۰۷ از “موزه اشغال روسیه” در تفلیس شکایت کرد، او وجود گرجیانی مانند استالین و بریا را که در راس قدرت شوروی نشستند، یاد آوری کرد. هنگامیکه ساکاشویلی در پاسخ به شوخی گفت: “چرا موزه اشغال گرجستان را در کرملین باز نمیکنید؟”، دستیاران وحشت زده او از واکنش سخت و سرد پوتین به نفس نفس افتادند.
عصبانیت پوتین از ایالات متحده و ناتو زمانی که اوکراین و گرجستان برای پیوستن به ائتلاف ناتو در سال ۲۰۰۸ درخواست کردند، آشکار شد. او به بوش هشدار داد که اوکراین “حتی یک کشور واقعی نیست”(طبق یک روایت روسی). اگرچه ناتو فقط تضمین مبهمی برای پیوستن این کشورها به این ائتلاف ارائه کرد، اما همین کافی بود تا نخستوزیر وقت، یک جنگ پنج روزه ویرانگر را علیه گرجستان آغاز کند و نیروهای خود را برای اشغال دو منطقه مرزی جدا شده بفرستد.
کادری لییک، کارشناس ارشد شورای روابط خارجی اروپا، میگوید، واکنش آرام غرب، و به دنبال آن تلاش ایالات متحده برای از سرگیری روابط با روسیه، به این معنا بود که استفاده از زور توسط پوتین «به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفت»، و این وضعیتی را ایجاد کرد که در آن، اوضاع بدتر و بدتر و بدتر شد.
ترس از تجاوز غرب و قیام داخلی در ذهن پوتین در هم تنیده شد. در دسامبر ۲۰۱۱، او ایالات متحده را متهم کرد که اعتراضات در روسیه در آستانه بازگشت او به پست ریاست جمهوری را تحریک کرده است. وی سپس انقلاب ۲۰۱۴ در اوکراین را “کودتای مسلحانه”ای توصیف کرد که وی را به تصرف شبهجزیره کریمه مجبور ساخت. این حرکات به شدت به جایگاه جهانی روسیه آسیب زد، اما محبوبیت پوتین در داخل روسیه به بالای ۸۰ درصد رسید. با مخالفت کمدامنه غرب در برابر اشغال کریمه، اشتهای او برای ماجراجویی افزایش یافت که با مداخله نظامی روسیه در سوریه در سال ۲۰۱۵ به اوج خود رسید؛ مداخلهای که مسیر جنگ داخلی در سوریه را تغییر داد.
پوتین به خوششانس بودن عادت کرده است. پاولوفسکی میگوید: “این برای یک قمارباز بسیار خطرناک است، زیرا او شروع میکند به این باور که سرنوشت با اوست. وقتی رولت روسی بازی میکنید، تا زمانی که ضربه به صدا در میآید، احساس میکنید که خدا در کنار شماست”.
با محدودتر شدن دایره اطراف پوتین، تصویر دنیایی که او دریافت میکرد تحریف شد. او و معتمدانش به طور فزایندهای تئوریهای توطئه عجیبی را مطرح میکردند مبنی بر اینکه غرب در تلاش است روسیه را از طریق همهچیز از ازدواج همجنسگرایان گرفته تا الکسی ناوالنی، فعال ضد فساد، نابود کند. “در نهایت در یک تله قرار میگیرید”، زیرا حلقه درونی شما سعی میکند فقط اخبار خوب و آنچه را که با دیدگاههای شما مطابقت دارد به شما بگوید.
تاتیانا استانووایا، موسس شرکت تحلیلی R.Politik میگوید، پوتین را تصور کنید که در مورد جنگ در اوکراین با ژنرالهای خود صحبت میکند، ژنرالها با شور و شوق فریاد خواهند زد: “بله، ما میتوانیم!” هیچ کس مقاومت نمیکند.
کشورهای غربی مذاکره با یک پوتین بیش از حد مطمئن و منزوی را، غیرممکن میدانستند. مذاکرات بر سر درگیری دونباس که با میانجیگری فرانسه و آلمان صورت گرفت به همین سبب، متوقف شد.
اوکراین سپس رئیس جمهور جدیدی به نام ولودیمیر زلنسکی را انتخاب کرد که مواضع جسورانهتری علیه پوتین اتخاذ کرد. کمدین سابق از ناتو خواست کیف را بپذیرد و نزدیکترین متحدین پوتین را در اروپا دستگیر کند. نیکولای پتروف، یکی از اعضای چتم هاوس، میگوید: “رژیم سیاسی روسیه سیستمی مافیایی است که در آن اجازه دادن به توهین، به معنای از دست دادن اقتدار رهبر است و هیچ راهی وجود ندارد که بتوانید آن را پاک کنید.”
با بدتر شدن روند صلح، نارضایتی پوتین از اوکراین و ناتو لبریز شد. تابستان گذشته، او در یک متن ۵۰۰۰ کلمه حق موجودیت اوکراین را زیر سوال برد و مدعی شد که ایالات متحده از آن کشور برای تهدید مسکو استفاده میکند. سپس، شروع به تمرکز نیروهای خود در مرزهای اوکراین کرد و به دیپلماتها گفت که «تنش خاصی» با غرب در منطقه حفظ کنند.
خواستههای او مبنی بر تعهد ناتو به عدم پذیرش اوکراین و عقبنشینی از گسترش ائتلاف ناتو به شرق، نطام امنیتی پس از جنگ سرد را بازنویسی میکرد. غرب در آخرین لحظه، تلاشهای دیپلماتیک را انجام داد. اما به گفته دستیاران، زمانی که امانوئل ماکرون از فرانسه و اولاف شولز از آلمان با پوتین در اطراف میز بزرگ کرملین ملاقات کردند، توسط مردی مورد سرزنش تاریخی قرار گرفتند، که آنها را تقریباً کاملاً در تضاد با جهان خارج اعلام میکرد.
ماموریت آنها محکوم به شکست بود. یک روز پس از موافقت با نشست سران با ایالات متحده، پوتین استقلال جداییطلبان دونباس را با هیاهو به رسمیت شناخت و تهدید کرد که اوکراین را مسئول هرگونه “خونریزی بعدی” میداند. این تلاشی آشکار برای آماده کردن جمعیت روسیه به منظور جنگ علیه “ملت برادر” اوکراین بود – که در شکل فعلی، به گفته او، یک تهدید وجودی بود.
استانووایا میگوید “در این موقع او فکر نمیکرد که آنقدر به گوشه رانده شده بود که نتواند از آن خارج شود، پس از چه چیزی باید میترسید؟”
پوتین متوجه شد که روسیه تهاجمی و ترسناک راهی موثر برای وادار کردن جهان به جدی گرفتن او است.