ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 14.02.2022, 8:17
دیگر تکرار نشود

مهدی رجبی

دختر، زن و مادری که هنوز ۱۸ سال نداشت چند روز پیش در اهواز به طرزی جانگداز، وحشتناک و شگفتی‌آور کشته می‌شود، آن هم بوسیله پدر، عمو و شوهر وی که دست به دست هم دادند تا او را بی‌کمترین رحم و شفقتی گوشاگوش سر ببرند، و آنگاه به‌خود ببالند، و این حرکت بی‌شرمانه را در خیابان و در پیش چشمان مردم رهگذر به نمایش بگذارند، سپس احساس سربلندی خود را با غرور به دیگران نشان بدهند.

این کشتار بیرحمانه چنان آزار دهنده بود که زبان و واژگان برای توصیف آن احساس خواری می‌کنند. این رویداد همه مردم ایران را از زن و مرد منقلب و آشفته خاطر ساخته است، البته منهای آنهایی که گرفتار نگرش ویژه یی هستند که به بهانه‌های توجیه ناشندنی چون «دفاع از ناموس»، «واکنش به خیانت»، «غیرت مردانه» و «تعصب قومی» و غیره می‌کوشند تا خود را از عذاب وجدان رها سازند. چگونه می‌شود با شنیدن یا دیدن این خبر یا صحنه گرفتار آشفتگی روحی و به‌هم ریختگی دل و دماغ نشد، آن هم برای چند و چندین روز؟

من یقین دارم، بسیاری از کسانی که گرفتار این نگرش قرون وسطایی و تهی فکرانه هستند، و در این رابطه از در توجیه و یا بی‌تفاوتی بر می‌آیند (و خوشبختانه شمارشان به نسبت خیل فراوان ایرانیان برآشفته از این ماجرا بسیار اندک است)، روی و گوش خود را از دیدن و شنیدن این خبر بر گرداندند تا دچار آشفتگی روحی نشوند. آنها نیز مانند دیگر ایرانیان خواهان این هستند که چنین ماجراهای زن‌کشی، دخترکشی دیگر تکرار نشود، آن هم در سده بیست و یکم و چهارده قرن پس از آنکه دین اسلام کوشید تا به غرش این تعصب‌های وحشیانه و ضدانسانی سرو سامان بدهند.[۱]

تکانه این ماجرا چنان پرتوان بود که امواج نیرومندی در ذهن همگان بوجود آورد، و خوشبختانه بساط بحث و گفتگو پیرامون آن را دامن زد. گروهی از سر اندیشه‌پردازی و واکاوی علت‌های رخ دادن آن، و گروهی از سر خشم و برتافتگی. برخی آن را از زاویه جامعه‌شناسانه و توجه به سنت، واپس‌ماندگی فرهنگی و اجتماعی، دورافتادن از کاروان تمدن و ناکارآمد بودن نظام آموزشی بررسی می‌نمودند، و برخی دیگر آن را از دیدگاه سیاسی و حقوقی و تمرکز روی نارسایی‌ها و تناقضات سامانه قانونی کشور در این زمینه با اشاره به بی‌میلی و بی‌تفاوتی مقام‌های حکومتی پی‌جویی می‌کردند.

نویسنده ضمن دست مریزاد گفتن به همه آنهایی که ذهن خود را به کار می‌اندازند تا در این زمینه کاری بکنند تا چنین رویدادهای تلخ و دردناکی دیگر رخ ندهد، سر آن دارد که این ماجرا را در رابطه با تجربه خود در کشور فرانسه قرار داده، و پیشنهادی برای فراهم کردن زمینه این کار بنماید که چنین جنایت‌های تکان دهنده‌ای دیگر تکرار نشود، و دختران و زنان بیگناه قربانی این رفتارهای ددمنشانه نشوند.

ولی پیش از آن باید اشاره‌وار بگویم، چه خوب است که تمرکز ذهنی همه کسانی که از شوک این رویداد هولناک برانگیخته شده‌اند، روی این نباشد که گناهکار کیست، چرا که گناه این ماجرا به پای بسیار کسان نوشته می‌شود، از مقام‌های حقوقی و سیاسی بی‌تفاوت و مخالف ستیز با سنت‌های واپس‌مانده و ناسازگار با اصلاح نظام قانونی در این رابطه[۲]، تا رسانه‌هایی که بر کوس دفاع از «ناموس و غیرت مردانه» می‌دمند، و بازاریان و اهالی محله سجاد که او را ریشخند می‌کردند، تا بی‌تفاوتی جامعه‌ای که هنوز عقد کردن دختران سیزده ساله و فرستادن این کودکان را به خانه شوهر امکان می‌دهد، تا کم‌کاری روشنفکران و نویسندگانی چون من که به اندازه باید و شاید روی این نوع موضوع‌های «درجه دوم» کار نکردند، همگی در رخ دادن این ماجرا سهم دارند.[۳] ولی در این روزها که بار سمبلیک و احساسی موضوع بس سنگین است، باید از نیروی پرتوان امواج این ماجرا بهره گرفت، و پیش از آنکه از دامنه آن کاسته شود، واکنشی درخور نشان داد تا چنین رخدادهایی دیگر تکرار نشود.

***

بیست سال پیش در یکی از حومه‌های پاریس، چند پسر جوان و نوجوان از سر «غیرت مردانه» و «تعصب» کور در واکنش به رفتار یکی از دختران ۱۷ ساله مسلمان محله خودشان به نام سوحان که نمی‌خواست بنابر میل آنها لباس بپوشد یا رفتار کند، دست به دست هم دادند، و او را زنده زنده سوزاندند و کشتند. (ماه اکتبر ۲۰۰۲)

جامعه فرانسه از جمله مسلمانان آن سخت از این ماجرا بر آشفته و خشمگین شدند. ماجراهایی چند و واکنش‌های گوناگون پدیدار شد، در این میان، گروهی از زنان فرانسوی ساکن حومه‌های شهری که بخش مهمی‌شان مسلمان‌نشین بودند، بر آن شدند تا راهپیمایی بزرگی در اعتراض به رخ دادن این کشتار دردناک در سرتاسر فرانسه، بویژه با گذرکردن از آن حومه‌ها براه بیندازند، زیر عنوان «نه فاحشه، نه سربزیر»[۴]. این نام اشاره به فرهنگ رایج در این محله‌های مسلمان‌نشین دارد حاکی از اینکه زنان و دخترانی را که نمی‌خواستند بنابر میل، عادت و نگرش واپس‌ماندگان سنتی رفتار کنند، «فاحشه» می‌نامیدند، و از آنها می‌خواستند که تن به رسوم و سنت آنها بدهند و «سربزیر» باشند.

این ابتکار آنها موج اعتراض بلندی به‌راه انداخت، و تبدیل به جنبشی سراسری گردید. نشست‌ها و گردهمایی در بسیاری از حومه‌های شهری برای گفتگو و هم‌اندیشی پیرامون شرایط زندگی زنان و دختران این محله‌ها برپا شد، تا با نگاه به زندگی امروزین روی رابطه میان جامعه نوین و هنجارهای آن در هم‌سنجی با شیوه نگرش و رفتار سنتی رایج در این محله‌ها تامل نماید. گذشته از آنکه این حرکت تاثیر به‌سزایی در بسیج جوانان و نوجوانان این محله‌ها برای اندیشیدن و درس آموزی در این راستا داشت، زمینه را فراهم کرد تا نشست‌های بحث و گفتگو در دبستان‌ها و دبیرستان‌ها بر سر این موضوع برپا شود.

افزون براین، انجمن‌های غیرحکومتی پرشماری شکل گرفتند که با بهره‌گیری از کارکنانی حقوق‌بگیر وظیفه‌دار پشتیبانی و دستیاری از دختران و زنانی شدند که گرفتار پیآمدهای شوم کنش‌ها و واکنش‌های برامده از «دفاع از ناموس» و «غیرت پدرانه و برادرانه» می‌شدند و زندگی‌شان سیاه می‌گردید. در ادامه این ماجرا دستگاه حکومتی ناگزیر شد تا چارچوب‌هایی برای پشتیبانی عملی و نگهداری از زنان و دخترانی که به آن دلایل زندگی‌شان در خطر بود، بوجود آورد.

ناگفته نماند که با به‌وجود تکان اجتماعی و سیاسی این ماجرا و پیآمدهای اثربخش آن در پدید آوردن دستگاه‌های حمایتی از این زنان و دختران در خطر، هنوز خبرهای ناگوار از زن‌کشی به‌دلیل تعصب مردانه هر دو روز یکبار بگوش می‌رسد، و هنوز دستگاه‌ها و چارچوب اداری و حقوقی فرانسه برای دفاع از زنان و دخترانی که جانشان در خطر است، از آمادگی بایسته و شایسته بی‌بهره‌اند، البته در هم‌سنجی با کشورهای شمال اروپا و نه در همسنجی با ایران و پاکستان.

با نگاه به این تجربه آرزو دارم و حقیرانه پیشنهاد می‌کنم، حرکتی سمبلیک به راه بیفتد تا اذهان مردم و حکومتیان را آنچنان تکان دهد که بکوشند تا شرایط برای جلوگیری از تکرار این جنایت‌های هولناک فراهم گردد.

می‌توان پیشنهاد داد تا همه جوانان بویژه زنان روز هفتم و چهلم مرگ مونا (غزل) لباس سیاه بپوشند.

می‌توان پیشنهاد داد تا گروه‌هایی از زنان شهرهای مختلف دست همکاری به زنان محله مونا داده و با هم یک عزاداری مشترک و در اعتراض به رخ دادن این جنایت (و نه این اعتراض به این یا آن مقام و شخص) برپاسازند.

می‌توان پیشنهاد داد تا نشست‌هایی با شرکت اندیشمندان در محله‌ها و در محیط‌های آموزشی برای تامل روی موضوع‌هایی که با این ماجرا در ارتباط‌اند، تدارک دیده شود.

یا پیشنهادهایی دیگر از این دست...

مهدی رجبی
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
————————————-
[۱] نا گفته نماند که یکی از دلایل تکرار ماجراهای دخترکشی، این پنداره است که اسلام حق جان و زندگی دختران را زیر عنوان ولی الدمّ به پدرران آنها داده است. حال آنکه این ادعایی بی پایه است و همه فقیهان اسلام از آن دفاع نمی‌کنند.
[۲] یکی از راه‌های قانونی مبارزه با این قتل‌های تعصب آمیز که «غیرت مردانه» یا «دفاع از ناموس» را بازمی تاباند، تصویب لایحه پیشنهادی در حمایت از زنان در برابر خشونت بود که مدت درازی است در بین پرونده‌های دیگر خاک می‌خورد.
[۳] همچنانکه یکی از دوستان یادآور شد ، سهم عوامل و نیروهایی که در این ماجرا دخیل‌اند، یکسان نیست. از آنجاکه نیت من در اینجا بررسی تحلیلی نیست، بدان نمی‌پردازم، ولی بدنیست اشاره نمود که جامعه از مسئولیت خود در حمایت از جان و زندگی شهروندان خویش در برابر خشونت و جنایت استعفا کرده است.
[۴] Ni pute, ni soumise



نظر خوانندگان:


■ شوک حادثه فوق لایه‌هایی از تفکرات و رسوم جاری در شهرستان‌ها را در قالب کامنت‌ها و پست‌ها در توییتر برملا کرد، که باورش در عصر حاضر سخت بود. برخی اشاره کرده بودند که در شهرهاشون خانواده دختر در مراسم عروسی شرکت نمی‌کنند، چون رفتن دختر به خانه یک مرد دیگر را مایه شرمساری می‌دانند و یا مردانی که اجازه ازدواج و آمدن خواستگار به دخترانشان نمی‌دهند، زیرا داشتن رابطه برای آنها سرشکستگی است.
قاضی


■ نظام فقها و قوانین عصر حجری آنها همه مشکل نیست آنچه که «روشنفکر» دوره پهلوی را در کنار اخوند متحجری به نام خمینی قرار داد (سوای از ظاهر سیاسی مبارزه با امپریالیسم و …) سنگر سکسوالیته بود. سنگر سکسوالیته یعنی اگر ما سیطره فقه و آخوند را در هر زمینه‌ای که بتوانیم پس بزنیم و آنها را عقب برانیم آخرین سنگری که محکم در آن می‌ایستند و حتی روشنفکران هم نمی‌توانند این سنگر را از دست آنها بگیرند همین سنگر سکسوالیته است.
اگر ما در مورد قوانین کیفری و جزایی، قوانین تجارت و مضاربه و حتی پیمان زناشویی و همینطور آموزش و پرورش بتوانیم سلطه فقه را پس بزنیم و این موارد را در حیطه خرد بشری (سکولاریسم) قرار دهیم صنف آخوند در سنگر سکسوالیته محکم می‌ایستد و می گوید «مگر شما ناموس ندارید، مگر شما غیرت ندارید، کجا رفت پاکدامنی زنان ما؟ کجا رفت عفت و حیای زن ایرانی؟» روشنفکر ایرانی در مقابل چنین جملاتی قالب تهی می‌کند در سنگر سکسوالیته روشنفکر در کنار آخوند می‌ایستد. جمعیتی که تنها چند روز پیش از ۱۲ بهمن و ورود خمینی محله جمشید موسوم به شهر نو را به آتش کشیدند و زنان قربانی تجارت سکس را به شعله‌های آتش سپردند در کله‌های پخته شده در کوره سنت ایرانی - اسلامی خود «غیرت» و «ناموس پرستی» را مرور می‌کردند.
ما به انقلاب جنسی به تمام معنا نیاز داریم تا از همسنگری با آخوند پرهیز شود. «روشنفکر» ایرانی اگر دخترش دوست پسر بگیرد رگ غیرتش می‌جنبد. «روشنفکر» ایرانی اگر شریک زندگی که انتخاب می‌کند باکره نباشد به رگ غیرتش بر می‌خورد و در بهترین حالت او را طلاق می‌دهد. به قول صادق هدایت مرد ایرانی تا پیش از ازدواج از جماع با خر هم ابایی ندارد ولی هنگام ازدواج دنبال باکره می‌گردد.
در جریان این قتل‌های ناموسی خود قاتل هم قربانی است. کدام انسان می تواند به راحتی دست به چنین قتل فجیعی بزند مگر آنکه سنت ستبری که هزاران سال واژه های «غیرت» و «ناموس» را برای او تقدیس کرده از او یک قاتل نه چندان بالفطره بار آورده است. با تدوین صدها «قانون حمایت از خانواده» هم نمی‌توان جلوی اینچنین قتل‌هایی را گرفت. باید انقلاب جنسی به تمام معنا رخ دهد. باید به پدر و برادر دختر ایرانی فهماند اگر دختر شما در سن ۱۴ سالگی دوست پسر گرفت این حق طبیعی اوست. شما صاحب آن دختر نیستید. شما حداکثر می‌توانید به دختر خود آموزش دهید که چگونه از حاملگی پیش از ازدواج یا سرایت امراض مقاربتی جلوگیری کند.
سکس قوی‌ترین غریزه انسان است چه آنکه اگر نبود کمتر آدمی به مسئولیت خانواده تن می‌داد. این غریزه طبیعی را باید محترم شمرد و اجازه داد نوجوانان در مدارس مختلط با هم معاشرت داشته باشند. امری به نام بکارت را باید مردود دانست. سکس پیش از ازدواج به رسمیت شناخته شود. از واژه‌هایی مانند غیرت و ناموس تقدس‌زدایی شود. چند نفر از به اصطلاح روشنفکران ما در این زمینه تلاش کرده‌اند؟ چند کتاب در زمینه احمقانه بودن مفاهیمی مانند غیرت و ناموس نوشته شده است؟ ستايش‌هاى ما از مادر خود فريبى است زيرا ما مردان ايرانى زنانگى مادران (غريزه جنسى) را تحت عنوان غيرت و ناموس در تملك خود در مى‌اوريم و در واقع زير پاى خود له مى‌كنيم.
رنجبر