جمعه ٢٢ بهمن سالروز “خودکشی نهنگها” در خلیج طلایی (Golden Bay) نیوزیلند، و انقلاب اسلامی ایران است. خودکشی دست جمعی نهنگها یکی از معماهای مبهوت کننده طبیعت است. تئوریهای فراوانی در توجیه این پدیده سردرنیاوردنی و لاینحل ارائه شده است. از کشش گرانشی ماه گرفته تا فوران تشعشعات خورشیدی به سوی لایه مگنتوسفر زمین. در مورد انقلاب ٢٢ بهمن ۵۷ نیز نوشتهها و نانوشتههای فراوانی وجود دارد.
از منظر عاریت آرایههای تشبیهی علاوه بر نهنگها، انسانها نیز مسخ و مسحور میشوند و دست به “انتحار جمعی” میزنند. در نیمه دوم سال ١۳۵۷ این پدیده بهتآور دو بار اتفاق افتاد. در روز ٢٧ آبان سال ١۳۵۷ بزرگترین خودکشی دستهجمعی و آنی تاریخ بشریت زمانی رخ داد که جیمز جونز رهبر یک فرقه خرافی آخرالزمانی وعده “سرزمین موعود” را به پیروان خود داد و حدود هزار نفر “چشم بسته” در جونز تاون (Jonestown) به ندای پیشوای خویش لبیک گفتند و با خوردن سیانور به صورت جمعی خودکشی کردند. کمتر از سه ماه بعد یعنی در ٢٢ بهمن ١۳۵۷ پدیدهای مشابه اما با آغازی تدریجی ولی فرجامی مرگبارتر از انتحار جمعی جونز تاون در ایران رخ داد. میلیونها ایرانی با وهم و کژ انگاشتی حیرتآور و تصور تصویر خمینی در ماه به امید وعده “سرزمین موعود که در آن گرگ و گوسفند همزمان از یک چشمه زلال و شیرین آب مینوشند” سرنوشتی قریبالوقوع را برای خود رقم زدند که بسیار وحشتناکتر از خودکشی قریب به هزار نفر در جونز تاون بود.
برای خود نگارنده، به عنوان دانشجوی خام و جوان سال دوم پزشکی، مثل میلیونها ایرانی مسخ و مفتون شده، وقوع حادثه دقیقا در چنین روزی، بهقول فدریکو گارسیا لورکا، در ساعت پنج عصر آغاز شد. هنگامی که یک آخوند بهنام محلاتی در ساعت ۵ عصر در رادیو اعلام کرد: “توجه توجه! این صدای انقلاب اسلامی ایران است”. باید اعتراف کنم در آن زمان از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم، زیرا تصور ما بر این بود که این طلوع یک انقلاب رهاییبخش و آغاز پیشرفت برای ملت ایران است. اسفا که نمیدانستیم بعد از نواختن ناقوس مرگ غروبگونه در ساعت پنج عصر ٢٢ بهمن ۵۷، “باقی همه مرگ بود و تنها مرگ. و بعد از آن کرنای سوگ و ضجه و نوحه چون یُد فرو پوشیده سراسر مملکت را یکسر فرا گرفت”.
از همان آغاز گندمنمایان جو فروش با جعل تاریخ و استحمار عوام و خواص با اختراع قصه ابلیس و قدیس کشتار مقدس را آغاز کردند. برای نگارنده که یک دانشجوی کمسواد و ساده بودم، در اسفند۵۷ محرز شد که قربانی بزرگترین فریب تاریخ شدهایم و در چابهار مردم را به تظاهرات اعتراضی علیه استبداد نو پای دینی فرا خواندیم و رفراندوم جمهوری اسلامی را تحریم کردیم. سال پیش در سالروز این “انتحار کور” که خیلیها آن را “انفجار نور” تصور میکردند و بعضیها هنوز نیز در این “توهم منفعتطلبانه” گرفتارند، نوشتم که این به اصطلاح نور، حاصل خودزنی کور انفجار “جلیقه انتحاری” یک ملت مبتلا به “بیماری امتناع اندیشه” بود، که روشنایی آن نصیب حجرههای تاریک قرون وسطایی و منجمد آخوندهای بختکگون شد. اما برای ایران و ایرانی “زمستان اتمی”، سرکوب، کشتار، فقر، نابودی و تباهی و کوچ میلیونی را در پی داشت که حاصلی جز خاکستر زوال و افول و انجماد در پی نداشته و ندارد و نخواهد داشت.
خودکشی دستهجمعی ما، که همانند مرغ به طمع دانه در دام افتادیم، در ٢٢ بهمن از منظر روانکاوی شباهت فراوانی با مولفه خودکشی فردی و “فردگرایی افراطی” توام با “خود مظلوم پنداری” دارد که شخص خود را ایثارگرانه “قربانی” تلقی کرده و از زندگی اجتماعی و “دیگران” منفک و به نوعی متمایز میسازد تا عمل خود را توجیه کند.
عزم کلی نگارنده از جستار موجز پیش رو نه شرح وقایع تلخ گذشته است و نه ذکر مصیبت و نوحهسرایی. بلکه نگاهی نقادانه و موشکافانه به این معضل حی و حاضر سیاسی اجتماعی است که چرا فرهیختگان و اهل تدبیر و عقلا و دوراندیشان و نخبگان سیاسی راستین، که برخی از آنها هنوز هم بر مخمل نرم خیالهای خوش آن روزگاران باز نشستهاند، برای رفع این اشتباه عظیم تاریخی قادر نیستند، علیرغم تلاشهای فراوان، در کنار یکدیگر قرار بگیرند و ”دفع معضل” بکنند؟ آیا ۴۳ سال خسران و زیان کافی نیست؟ باید صادقانه و خاضعانه بپذیریم که طول کشیدن معالجه را دو سبب بیشتر نیست: نادانی طبیب یا نافرمانی بیمار. اجازه ندهیم که جمهوری اسلامی چون تالابی متعفن به دور ما بچرخد و ما آسوده در میان بر تختگاه خرد خودشیفته خویش فارغالبال بنشینیم.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان لندن
جمعه ٢٢ بهمن ١٤٠٠
.(JavaScript must be enabled to view this email address)