نقدی بر مقالهی “زنکُشی، ناموس، غیرت” از مهدی تدینی
بهتازگی مهدی تدینی، نویسنده و مترجم، مقالهای با عنوان ”زنکُشی، ناموس، غیرت” در واکنش با قتل فجیع و ناباورانهی مونا حیدری، دختر نوجوانی که هنوز به سن قانونی نرسیده بود، در کانال تلگرامی خودش منتشر کرده. وی در این مقاله ضمن محکوم کردن این قتل جانگداز، ریشهی آن را در باورها و هنجارهای حاکم اجتماعی و نیز در ستیز میان سنت و مدرنیته میداند و در پایان مقاله، درک و تعریف خاص خود را از واژههای «ناموس» و «غیرت» ارائه میدهد و از مخاطبان خود دعوت میکند که “بهجای دور ریختن مفاهیم «ناموس» و «غیرت»، تعاریف درست و تربیت درستی برای آنها ایجاد کنند”، چراکه به گمان او “ناموسدوستی و غیرت اتفاقاً میتواند روابط خانوادگی را زیباتر، ایمنتر و فداکارانهتر کند.”
جدای از اینکه “تعریف خاص” ایشان از واژههای «ناموس» و «غیرت» تا چه اندازه انسانی و مدرن است یا نه، ایشان یکچیز را نادیده گرفته است. ایشان بااینکه بهدرستی جامعه و فرهنگ را بهعنوان «جمعِ قاتل» معرفی میکند که “با ساختن اخلاقیات و عُرفیاتی ذهنی چاقوها را تیز میکند و دست مجانین میدهد”، اما واژهها و مفاهیم برساخته و برآمده از همین جامعه را میستاید. واژهها و مفاهیمی که بار فرهنگی و اجتماعی و حتی تاریخی و نیز معنا و هنجارهای ویژهی خود را دارند و بر بنیاد همان معنا و هنجارها درک شده و در جامعه به کار میروند. در دانش زبانشناسی به این درک و تعبیر میگویند “هنجاری بودن معنا” (normativity of meaning).* یعنی جامعه “هنجارهای اجتماعی و اخلاقی” خود را به این واژهها، بهویژه واژههای “معنامحور اجتماعی” میدهد که در آن “بایدها” و “نبایدها”یی نهفته است و این “بایدها” و “نبایدها” “دستورها”یی در خود، در بردارند که به آن “دستوری بودن معنا” (imperative of meaning) میگویند* (گر چه این دو تعبیر در مباحث اجتماعی کاربرد عام ندارند، من اما آنها را برای روشنسازی منظورم وام میگیرم).
بنابراین، هر واژهای در جامعه و فرهنگ معینی، پیشینهی تاریخی و فرهنگی و نیز معنا و کاربرد خاص خود را دارد و من و شما، خودسر نمیتوانیم تغییری در آن دهیم، حتی اگر نیت خوبی هم داشته باشیم. واژههایی چون “بکارت”، “عفت و عصمت”، “محرم و نامحرم”، “حرام و حلال” و مانند آنها بار معنایی، اخلاقی و دینی و بر اساس آنها، کارکردهای خود را دارند و نه بر پایهی درک شخصی، بلکه بر بنیاد تعریفهای رایج و نهادینهشده در جامعه تعبیر و بهکاربرده میشوند.
واژهی “ناموس” جدای از اینکه چه معنای لغوی دارد، درک و کارکرد اجتماعی آن تعیینکننده است و “ناموس” در سادهترین و رایجترین معنای آن در جامعهی ما، چیزی نیست بهجز “احساس سلطه و تملک مرد نسبت به زن و حفاظت او، بهویژه ازنظر بدنی و جنسی” و با واژهی “غیرت” که به معنای “حسد، تعصب” و “ناموسپرستی” است، رابطهای تنگاتنگ دارد. این واژهها و مفاهیم که بیشتر ریشه در عرف و سنت جوامع، بهویژه جوامع ایلی و قبیلهای دارند، ازآنجاکه در درازای سدهها و هزارهها با باورهای دینی آمیختهشدهاند، حتی معنایی “قدسی” به خود گرفته، به بخشی از باورهای اجتماعی بدل گشته و گاه حتی موردحمایت مستقیم و غیرمستقیم قانون قرار میگیرند.
نویسنده در ادامه، با اشاره به ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود، بهعنوان انسانی فداکار، انساندوست، آزادمنش و اهل مدارا، درک شخصی و انسانی خود از این واژهها را ارائه میدهد و آن را عمومیت میبخشد و از جامعه میخواهد که ”تعریف درستی برای [این واژهها] ایجاد کند” و امیدوار است که با این کوشش، این معضل اجتماعی حل شود.
آنچه پرسشبرانگیز است، این است که نویسنده چه اصراری دارد که بهجای برساختن واژهای نوین که منظورش را بهدرستی و روشنی بشناساند، این واژهها را حفظ کند؟ اگر درک نویسنده از “ناموس” “فداکاری برای دیگران (که البته این دیگران، تصادفاً “خواهر و همسر” هستند) باشد، بیآنکه “در آزادی فردی آنها دخالت کند”، چرا به آن نام “فداکاری و آزادمنشی” نمیدهد؟! و اگر غرض از “غیرت” “ارجح بودن سلامت، بهروزی و امنیت نزدیکان بر سلامت و امنیت خود” باشد، چرا نام “نیکخواهی و مهرورزی” بر آن نمیگذارد؟
ایشان، اما در میانهی “مدرن سازی” واژهها (به گمان خود)، نگاه پنهان و نهفته در ضمیر ناخودآگاه خود را آشکار میسازد، وقتیکه از “ناموسِ من” سخن میگوید (ناموسِ من آزاد است به هر شیوه که دوست دارد و میپسندد زندگی و رفتار کند)! چه تناقض آشکاری!
باری، تجربههای تاریخی در جهان نشان داده که زنان در جامعه، نه صرفاً با نیات نیک این یا آن مرد (پدر، برادر، همسر و...)، این یا آن بخشنامه و یا قانون و یا حتی تعریفی نوین از واژههای کهن، بلکه فقط با آگاهی سیاسی و اجتماعی و مشارکت هر چه بیشتر در جامعه به حقوق فردی و اجتماعی خود دست مییابند. در این میان اما، نگاه انتقادی به عرف و سنت و باورها و هنجارهای اجتماعی و “قدسی زدایی واژهها”ی کهن و به کنار نهادن آنها و برساختن واژههایی نوین برای بیان هنجارها و ارزشهای نوین، میتواند در کنار تغییر قوانین، نقشی یاریدهنده و روشنگرانه داشته باشد.
بهمن ۱۴۰۰
———————-
منبع ارجاعات
* حجتی، محمدعلی و دیگران: “هنجاری بودن معنا”. منطق پژوهی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. سال چهارم، شمارة اول، بهار و تابستان ۱۳۹۲، صص۴۳-۶۳.
* صداقت آهنگری حسین زاده، مرتضی: “دستوری بودن معنا”(پایاننامه). وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - پژوهشگاه دانشهای بنیادی. ۱۳۸۹