با دوستی که در دو دهه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ فعّال سیاسی بود در باره کوششی برای تشکیل یک نهاد ائتلافی مدنی و فرهنگی متعهّد به جمهوريّت، اعلامیه جهانی حقوق بشر، برابری جنسی، احترام به تنوّع بینش سیاسی و جدائی دین از حکومت گفتگو میکردیم بعد از شنیدن توضیحات من در باره این پروژه پاسخ داد که به این نوع فعّاليّتها خوشبین نیست چون بر مبنای تجربيّات گذشته به این نتیجه رسیده که سیاست پدر و مادر ندارد. این تعبیر نیشدار از سیاست را در ايّام نو جوانی از عموی پیرم شنیده بودم که فعّال مشروطهخواهی بود و علیرغم حمایت از اصلاحات امنيّتی، اجتماعی و فرهنگی رضا شاه، استبداد پهلوی را نفی هدف اصلی انقلاب مشروطيّت میدانست.
اصطلاح «سیاست پدر و مادر ندارد» متاٌثر از سوء استفاده و فریبکاری در اعمال قدرت است و کموبیش در همه کشورها وجود دارد. وقتی میگوئیم حرفهای پدر و مادر ندارد احساسمان این است که نمیتوان به کاربرد آن اطمینان کرد زیرا که خطر فساد و فریب و در نتیجه یأس و سرخوردگی تهدیدمان میکند. این احساس در رژیمهای استبدادی میتواند چنان فراگیر و عمیق شود که کوششها برای دفاع از آزادی و عدالت اجتماعی با بیاعتمادی و سوء ظن رو برو بشود. این ضایعه احساسی و رفتاری در جمع ایرانیانی که به امید دستیابی به آزادی و عدالت از انقلاب ۱۳۵۷ حمایت کردند ولی از جهنّم ولایت فقیه سر در آوردند چنان تشدید شده که برخورد سازنده با آن نیاز به گفتگوی انتقادی مستمر دارد.
فعّالین سیاسی ضدّولایت فقیه در خارج از کشور در بر ملا کردن ظلم و فساد رژیم و ارائه بحث و تحلیل انتزاعی و تئوریک خلّاق و پر کارند ولی در بنای نهادی دمکراتیک و آینده نگر کارنامه قبولی ندارند. پیش از انقلاب، خصوصاً در دهه ۱۳۵۰، مدینههای فاضله فرامرزی و مطلقاندیشی زمینی و آسمانی مانع بحث منطقی و مداراجویانه در جمع منتقدین و مخالفین استبداد حاکم بود. اگر چه در جوامعی زندگی میکردیم که گفتگو بین رقبای سیاسی امری عادی بود ولی ما نه اهمّیتی برای این نوع گفتگوها قائل میشدیم و نه کنجکاو بودیم که از بینش و منطق منتقدین خود سر در بیاوریم. کلّیات حاکم بر ذهن کمبودی نداشت که به فکر تکمیل آن باشیم. در۴۲ سال گذشته گفتمان دمکراسی و حقوق بشر در جمع دگراندیشان و فعّالین سیاسی و مدنی مقیم خارج رشد چشمگیری داشته ولی این تحول امید بخش در تقلیل موانع احساسی و رفتاری برای ایجاد تشکّلهای دمکراتیک دستآورد قابلتوجهی نداشته. این تضاد ریشه در این واقعيّت دارد که بر ملا کردن ظلم و فساد استبداد میتواند دستآورد پژوهش و کوشش افراد باشد حال آنکه نهادسازی دمکراتیک و آیندهنگر نیاز به اراده جمعی، تشکیلات، منشور، اساسنامه و اعضای حق عضويّتپرداز دارد.
چالش بیسابقهای که آزادیخواهان ایران با آن رو برو هستند این است که ولایت فقیه فقط یک استبداد سیاسی نیست بلکه در حریم خصوصی زندگی اتباع کشور دخالت میکند و تخطّی از اوهام ۱۴۰۰ سال پیش قبایل شبه جزیره عربستان را گناه و مستوجب مجازات میداند. لذا در ولایت فقیه دفاع از حقوق بشر و پروژه نهادسازی برای بحث و ترویج فرهنگ ائتلاف جمهوریخواهان دمکرات خواهناخواه یک اقدام سیاسی است ولی نه به این معنی که یک حزب یا گروهی با بینش خاصّی که هدفش بدیل قدرت حاکم شدن است. صدها نهاد حقوق بشر و پروژههای مدنی و فرهنگی در کشورهای دمکراتیک اعضائی دارند که در انتخابات به کاندیداهای مختلف راٌی میدهند ولی همکاری برای دفاع یا ترویج حقوق بشر و ارزشهای دمکراتیک برایشان اولويّت دارد.
فهم عام، تجربيّات تاریخی و تحقیقات پژوهشی به بشر آموختهاند که حوزه سیاست، چه داخلی و چه بینالمللی، متاٌثر از اختلافات منافع، عقیده، سلیقه و اصطکاک شخصیّت است. لذا صلح، مدنیّت و انصاف در امور جوامع روزگار ما نیاز به سازش و مدارا در روابط و رقابت سیاستمداران، گروها و احزاب سیاسی دارد. به بیان دیگر، پرهیز از مطلقاندیشی، سیاه و سفید دیدن امور اجتماعی و فرهنگی و احترام به مشروعیّت رقیب در چارچوب قانون پیششرطهای یک جامعه باز و مدنی است. جدائی مذهب از حکومت اصلیترین این پیششرطهاست. احزاب و رهبران سیاسی که مدّعی دانستن حقیقت مطلق زمینی یا آسمانی در حریم گفتمانهای انتزاعی وعده بهشت میدهند ولی در موضع قدرت جهنّم میسازند. استالین، هیتلر و خمینی از این قماش بودند که از دست زدن به هر نوع خشونت و ریاکاری به نام هدف وسیله را توجیه میکند ابا نداشتند. مدنیّت سیاسی یعنی احترام گذاشتن به اعتقادات و راه و رسم زندگی خصوصی افراد. رژیمهائی که در حریم خصوصی زندگی دخالت میکنند فقط از طریق زندانی کردن و شکنجه و اعدام منتقدین و مخالفین قادر به ادامه تسلّط خود هستند. ولایت مطلقه فقیه یک نمونه نا متعارف این نوع استبداد فراگیر در جهان معاصر است.
سیاست یکی از دیرینهترین حرفههای بشر است و بدون آن انسان قادر به تشکیل جامعه و بر آوردن نیازهای جمعی خود نیست. لذا باور به این گزاره که سیاست پدر و مادر ندارد معنیاش واگذار کردن داوطلبانه سرنوشت خود به دیگران است. بنا بر این اگر ما به سیاست بیعلاقه باشیم، سیاست همیشه به ما علاقمند است. دیگر اینکه سیاستمداران از اعضای بنیآدمند و در این صورت چنانچه در رفتار و کردار آنان در فرهنگها و جوامع و ادوار مختلف تشابهات زشت و زیبائی میبینیم، ضروری است که علل و نتایج اعمال اعمال آنان را در کیفيّت و توازن ساختار قدرت جستجو کنیم تا در نيّت و فطرت و شخصيّت آنان.
دانش سیاست علم دقیقه نیست زیرا سوژهای بسیار بغرنج دارد و رویدادهای سیاسی همیشه قابل پیشبینی نیستند و چه بسا که تبین وقایع با ابهام و کثرت جمعبندی تواٌم است. لذا هیچ تفسیر و تحلیلی نهائی نیست و چه بسا که پیامد عمل سیاستمداران خود آنان را شگفت زده میکند. کشورهای غربی در طی دو قرن مبارزه و تجربه برای مهار و کنترل قدرت سیاسی نهادها و شیوههائی ابداع کردهاند که با همه کمبودها و آسیبپذیریها برای بشريّت جذّابيّت پیدا کرده ولی هنوز حتّی در جوامع دمکراتیک بخشهائی از مردم سیاست را بیپدر و مادر میدانند. چرا که روی کره خاکی جامعهای وجود ندارد که نشانههایی از بیپدر و مادر بودن سیاست در آن یافت نشود ولی آیا میتوان ادّعا کرد که بیپدر و مادر بودن سیاست و یا نفی و نقض حقوق بشر در کشورهای استبدادی و دمکراتیک یکسان است؟ توجّه به کموبیش بیپدر و مادری سیاست از اهمّیت زیر بنایی برخوردار است زیرا حرفه سیاست تا آنجا که مربوط به نظم، امنيّت و عدالت اجتماعی است به بود و نبود یا نیک و بد محدود نمیشود بلکه در حریم دائمی بهتر و بدتر و کمتر و بیشتر حرکت میکند.
یکی از ویژه گیهای عصر تجدّد این است که مرکزيّت سنّتی تعیین ارزشها و اولويّتها متلاشی میشود و آدمها در ساختن هويّت فردی و گروهی خویش فعّال میگردند و لیبرالیسم معرفتی رقیب تقدّس موروثی میشود و در تقابل با دولت مقتدر و کلیسا و روحانيّت مدافع آزادی و جامعه مدنی میگردد. ایران کنونی ما جامعهای است که رشد تنوّع ارزشی و عقیدتی و فرهنگی آن بدانجا رسیده که تنها یک رژیم سیاسی کثرتپذیر که ثبات و سلامت جامعه را در حل و فصل مسالمتجویانه اصطکاکات میبیند قادر به بر قراری حاکميّت مدنی و مردمی است.
روشنفکران، پژوهشگران و فعّالین آزادیخواه ایران باید این واقعيّت تاریخی را که در عرصه سیاست معصوميّت و تقدّس نمیتواند معیار تحلیل و ارزیابی اندیشه و عمل باشد را وارد گفتمان عام جامعه کنند و بحث و مناظره را از اسارت قالبهای مطلقگرایی که همه تضادها و ناملایمات را به جنگ نیک و بد و حق و ناحق تبدیل میکنند رها سازند. تنها راه تقلیل خطا و انحراف در حوزه سیاست مهار قدرت و قانونمند کردن اقتدار رهبری و محدود نمودن نقش فرد در تصمیمگیری است. دلتنگی و احساس ندامت از گذشته مشکلی را حل نمیکند. باید با گذشتهها برخوردی خالی از عقده و خیالانگیزی داشت و از تجربههای تلخ برای برخورد با واقعيّات موجود بهره گرفت.
پیشنهاد کنندگان ایجاد بنیادی برای جمهوری و دمکراسی مواضع و اهداف خود را در منشور ضمیمه ارائه دادهاند و قرار است که به زودی در جلسه عام هواداران پروژه مدیران یا هيٌت اجرایی موقّت آن انتخاب شوند. نکات ذیل اصول راهنمای پروژه مورد نظر است:
۱- فرض ما این است که ولایت فقیه به بنبست میرسد و فرو پاشی بسی محتمل است ولی کی و چگونه قابل پیشبینی نیست. گسترش روز افزون جنبشهای اجتماعی، معیشتی و آزادیخواهی در سراسر کشور فرض ما را تاٌئید میکند. باشد که این فروپاشی در یک خلاء سیاسی رخ ندهد.
۲- ما بر این باوریم که بعد از اضمحلال ولایت فقیه رقابت سیاسی بین احزاب و گروهها و شخصيّتهای متنفّذ برای نفوذ یا کنترل حکومت ایران آینده اجتنابناپذیر خواهد بود. در چنین شرایطی نیروهای متعهّد به جمهوريّت، دمکراسی، حقوق بشر، برابری جنسی و جدایی دین از حکومت که برای پایهریزی و ماهيّت رژیم آینده ارزشها و مواضع ساختاری مشترک دارند ولی در رابطه با مسایل اقتصادی، سیاست خارجی، اجتماعی، آموزشی، فرهنگی و هنری از اولويّتهای متنوّع دفاع میکنند در صورتی قادر به ایفای نقشی کارساز در نهادینه کردن رژیم بعد از ولایت فقیه هستند که یک جبهه ائتلافی تشکیل دهند. ائتلاف نه اتّحاد است و نه همه با هم. بلکه کوتاه آمدن از مواضع حدّاکثری و کنار آمدن با یکدیگر در حدّی که در انتخابات آزاد کاندیدهای مشترک داشته باشند. قبل از انقلاب به دلایل نفوذ فرهنگ قبیلهگی، پیروی از مدینههای فاضله فرامرزی و مطلقاندیشی ایدئولوژیک گزینه ائتلاف در دستور کار گروهها و احزاب پیرو تجدّد و تغیرات ساختاری جامعه نبود.
۳- ائتلاف مذکور و نظام جمهوری، یکباره خلق نخواهند شد. به هر میزان که جمهور مردم در هر حوزه خرد یا کلانی از زندگی جاری خود، با عقبراندن اقتدار استبدادی حاکم، سرنوشت خویش را به دست بگیرند و به هر میزان که گفتمان جمهوریت در متن جامعه تعمیق و گسترش یابد و نهادینه شود، راه برای ائتلاف و همکاری و پاسخگوئی به نیاز جامعه در ایجاد اراده سیاسی واحد برای گذاربه دموکراسی و جمهوری هموارتر خواهد شد. فعالیت بنیاد بر بسترسازی اجتماعی و گفتمانی برای این گذار متمرکز خواهد بود.
۴- بعد از فاجعه ولایت فقیه بسیاری از فعّالین ملّی، لیبرال، سوسیالدمکرات و چپ، بومیتر، تاریخیتر و واقعبینانهتر میاندیشند و در انتقاد از مواضع پیشین خود باز و صادقانه سخن میگویند. این تحوّل گرانقدر به گسترش مقبوليّت گفتمان دمکراسی و حقوق بشر در اقشار مختلف جامعه ایران کمک کرده و امید به ضرورت ائتلاف آنان را تقویت نموده.
۵- گفتن ندارد که جای این ائتلاف داخل کشور و مجریان آن احزاب و گروهها و پژوهشگران و شخصيّتهائی هستند که در ایران برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی مبارزه میکنند و با گروههای اجتماعی برای بازتاب دادن به منافع و مواضع آنان ارتباط ارگانیک دارند. در حال حاضر استبداد روان پریش ولایت فقیه امکان طرح ایده چنین ائتلافی در داخل کشور را ناممکن کرده است.
۶- ما در خارج کشور میتوانیم نقش قابلتوجّهی برای پیشبرد فرهنگی و گفتمانی ائتلاف ایفا کنیم و چالشهای دستیابی به آن را به بحث و مناظره گذارده و از طریق مناسب با علاقمندان داخل کشور تماس و گفتگو بر قرار کنیم. همانطور که در منشور پروژه پیشنهادی توضیح داده شده، مناسبات درونی بنیاد غیر هرمی و دمکراتیک خواهد بود. مسئولین یا مدیران تشکیلات برای مدّت معيّنی انتخاب میشوند و تجدید انتخاب آنان بیش از یک بار نخواهد بود.
۷- ما انتقادات و اصلاحات فعّالین معتقد به جمهوری و دمکراسی را از پروژه پیشنهادی خوشآمد میگوئیم و امیدواریم که با یاری آنان چالشها و مشکلاتی را که در راه عملی کردنش وجود دارد از طریق گفتگو از پیش پا برداریم.
■ با سلام به آقای منصور فرهنگ
در رابطه با مهمترین مسائل کلیدی در مقاله شما، از جمله موضوع ائتلاف، تفکر نقادانه باز و صادقانه، پرهیز از دگم اندیشی و... همنظر هستم. از هدف مرکزی بنیاد شما یعنی ایجاد دیالوگ و بحث و مناظره هم استقبال میکنم. به نظر من اما اجرای موفقیتآمیز این اهداف، مستلزم یک امر کلیدی، یعنی داشتن تواضع فکری است. در بند آخر مقاله شما آمده است که:
۷- ما انتقادات و اصلاحات فعّالین معتقد به جمهوری و دمکراسی را از پروژه پیشنهادی خوشآمد میگوئیم و امیدواریم که با یاری آنان چالشها و مشکلاتی را که در راه عملی کردنش وجود دارد از طریق گفتگو از پیش پا برداریم.
تجربه دیالوگ و گفتگوی من (ایمیل و ..) با عدهای از بنیانگذاران بنیاد جمهوری و دموکراسی، این ادعای شما را ثابت نمیکند بلکه برعکس به جای تواضع فکری شاهد تکبر فکری بودهام.
احمد هاشمی
■ سپاس از دکتر فرهنگ عزیز که با صراحت و صمیمت بر یکی از کمبودهای جامعه ایرانی دست گذاشتند و بر ضرورت بازسازی رابطه متقابل سیاست و شهروند و جایگاه کنترل دموکراتیک بر کنشگران سیاسی در ثمربخشی کنش سیاسی و اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن سیاست تاکید کردند و بر نقش بنیاد در دست تاسیس برای جمهوری و دموکراسی در تولید گفتمان جمهوری پای فشردند.
از احمد هاشمی گرامی هم سپاسگزارم که برخلاف گفتگوهای خصوصی، در اینجا با نگاه مثبتی به فعالیت ما توجه کردهاند. امیدوارم که این نگاه مثبت تداوم یابد و از همکاری ایشان هم بهرهمند بشویم.
احمد پورمندی
■ با سلام به آقای احمد پورمندی گرامی
گفتگوی “خصوصی” من با شما، ربطی به نگاه مثبت و یا منفی به فعالیت های شما نداشت. من از دوست عزیز دیگری از بنیانگذاران بنیاد، سه سئوال مشخص را مطرح کردم، چرائی امتناع ایشان از پاسخ به سئوالاتم هنوز هم برای من روشن نیست. ممنون که شما به سئوالاتم پاسخ دادید.
سه سئوال مشخص:
⦁ این بنیاد یک ائتلاف سیاسی فراگیر جمهوریخواهان و دموکراسیخواهان است؟
⦁ یا ائتلاف سیاسی جمهوریخواهانی که طرفدار گذار دموکراتیک در ایران هستند؟
⦁ این بنیاد یک اتاق فکر، اندیشکده سیاسی است؟
فرض بر اینکه یا ائتلاف سیاسی است و یا اتاق فکر چرا برپائی این یا آن فرم تشکیلاتی به راه اندازی یک ایستگاه تلویزیون منوط شده است؟
در پاسخ، شما به همراه تعریف اتاق فکر به نقل قول از “ویکی پدیا”، اهداف بنیاد را بر شمردید:
١- بستر سازى عملى و نظرى براى همراهى، همانديشى و ائتلاف جمهوريخواهان
٢- تبليغ و ترويج بنيانهاى جمهوريت يعنى آزادى، برابرى، همبستگى، كرامت انسان، حفظ محيط زيست و صلح
٣- ترسيم چهره ايران فردا از منظر جمهوريخواهى
۴- تبليغ و ترويج ضرورت گذار خشونت پرهيز از ج.ا. به دموكراسى و جمهورى عرفى
۵- تبليغ و ترويج اصل همبستگى ملى بر پايه اين حكم كه ايران ملك مشاع همه باشندگان اين سرزمين است. تمتع از نعمات اين كشور حق همه مردم و دفاع از آب، خاك، هوا و ثروت هاى مادى و معنوى ايران وظيفه مشترك همه شهروندان است.
در پاسخ شما نوشتم که: وافعیت این است که حتی سازمان های سیاسی چه جمهوری خواه و غیر جمهوری خواه تبعیدی برونمرزی به دلیل اینکه در میدان سیاست ایران حضور ندارند، هیچ وقت نمیتوانند به معنای واقعی کلمه سیاستورزی کنند. این سازمانها در عمل میتوانند در خارج از کشور فقط دو کارکرد یک اتاق فکر سیاسی را پیش ببرند، که متاسفانه در این دو عرصه نیز ناموفق هستند. بر اساس اهدافی که شما در نظر گرفتهاید، برای بنیاد شما نیز مانند سازمانهای سیاسی برونمرزی به دلایلی که در بالا توضیح دادم، تنها دو کارکرد بالا باقی می ماند. این مهم نیست که شما چه نامی دارید، عملا تبدیل به سازمان سیاسی میشوید.
و اضافه کردم که: اتاق فکرهای سیاسی دو کارکرد و نقش کلیدی دارند:
الف- فکرسازی و تولید فکر در رابطه با سیاستگذاری و گفتمانهای سیاسی، تحقیق، تجزیه و تحلیل امور سیاسی به منظور مشوره دهی به سیاستسازان و تصمیم گیرندگان
ب- گشودن گرههای فکری در فرآیندهای عملی سیاست و آگاهسازی عمومی در رابطه با این مسائل دیگر جوابی از شما نشنیدم.
ارادتمند احمد هاشمی
■ احمد هاشمی گرامی!
آنچه ما به عنوان پیشنویس منشور تهیه کردهایم، نوشته قرانی نیست. پیشنویسی است به منظور تبادل نظر و مدتی است که گروه کاری برگزیده شده تا بر اساس نظراتی که مطرح شده و در آینده مطرح میشوند، آن را تکمیل و تدقیق کند. اینکه در خارج ار کشور تا چه حدی میتوان سیاستورزی کرد، موضوعی مورد اختلاف است و بنیاد هم چون قصد سیاستورزی از خارج را ندارد، صرفا به مثابه یک بحث نظری با آن تماس میگیرد. علاوه بر این، من میان اهداف پنجگانهای که در منشور آمده و آن وظایف دو گانهای که شما پیشنهاد کردهاید، هیچ تعارضی نمیبینم و بیشتر یک معنی است و دو صورت. هدف ما “تولید فکر” بر بستر جمهوریت و “گشودن گرههای فکری در فرآیندهای عملی سیاست و آگاهسازی عمومی در رابطه با این مسائل” است. البته ما قائل به حرکت از نقطه صفر نیستیم. جمهوریخواهی، باور به خدشهناپذیری مرزهای ایران و حق تملک مساوی همه ایرانیان بر این ملک مشاع و خشونتپرهیزی را از داشتههای مشترک خود میدانیم و قصد کشف مجدد قاره آمریکا را نداریم. همانطور که دکتر فرهنگ در مقاله تاکید کرده است، نقدها و پیشنهادها را حتی اگر از موضعی نامهربان و دانای کل هم مطرح بشوند، با طیب خاطر پذیرا هستیم و خود را وامدار منتقدین میدانیم.
احمد پورمندی
■ احمد پورمندی گرامی
من یک منتقد سیاسی هستم و در این اروپای دموکراتیک زندگی میکنم، “قصد کشف مجدد آمریکا” را هم ندارم و از آنجایی که هر روز در حال یادگرفتن هستم و دریافتهام که جهان پیرامون من، جهانی پیچیده و پر مسئله است، هیچ ادعائی از این قبیل که “دانای کل” هستم، را هم ندارم. و شما هم بهتر است که بحث را نه با برچسپزنی و پلمیک ارزان، بلکه با عقلانیت سیاسی در سطح موضوع دنبال کنید. من سئوالاتی داشتم و دنبال پاسخ بودم ابتدا با امتناع مواجه شدم و اکنون از جانب شما یا خیالبافی هستم که “قصد کشف مجدد آمریکا” را دارم و یا اینکه” دانای کل” هستم. بهر حال معتقد هستم که داشتن تواضع فکری شرط اولیه برای برقراری گفتگو و دیالوگ است و از آنجائیکه من شاهد تکبر فکری بودهام، میتوانم در رابطه با ادعاهای شما بگویم که: “دو صد گفته نیم کردار نیست”
احمد هاشمی
■ جناب دکتر فرهنگ با تشکر از مقاله با ارزش شما و نیز انتشار منشور “بنیاد برای جمهوری و دموکراسی”. چند نکته در باره این نوشته و منشور به نظرم میرسد که بطور خلاصه عرض میشود:
- در ادبیات مهندسی معروف است که فرم و شکل یک سازه را ماموریت و عملکرد آن تعیین میکند. فکر میکنم این اصل برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز تا حد زیادی صادق است. نمیدانم چه ساختاری برای بنیاد در نظر دارید اما توجه شود که هر چقدر ماموریتهای بنیاد مشخصتر و دقیقتر تعریف شود ساختار آن نیز از همان ابتدا متناسب تنظیم شده و به موفقیت آن کمک میکند. مثلا آیا بنیاد یک سازمان خواهد بود یا اتاق فکر و یا انجمن و یا پژوهشکده و یا شورا یا شبکه اجتماعی و یا نه مانند جبهه سیاسی برای ائتلاف احزاب و تشکلهای سیاسی باورمند به دموکراسی عمل خواهد کرد. مشکل آنجا است که چون ماموریت “بنیاد” با دقت تعریف نشده شکل و فرم مناسب آن نیز مبهم است. بنابراین ابتدا ماموریت و رسالت بنیاد با دقت تعریف شود.
- “منشور پروژه پیشنهادی” که پیوست مقاله شده است یک نوشته نهایی و دقیق که بسنده چنین منظوری باشد نبوده بیشتر نوشتهای مقدماتی به نظر می رسد. صرفنظر از نا دقیق بودن مبانی ارزشی تا انجا که دقت کردم هیچکدام از اهداف بنیاد را اصولا نمیتوان “هدف” دانست. یعنی با تعریف هدف در ادبیات مدیریت نمیخواند. توضیح آنکه یک هدف باید به اصطلاح verifiable باشد یعنی بالضروره تحقق آن قابل سنجش باشد تا معلوم شود سازمان یا بنیادی که آن هدف را برای خود تعیین کرده در هر زمان تا چه میزانی در تحقق هدف یا هدفهای خود موفق بوده و اگر نبوده و به هدف (ها) نزدیک نشده چرا؟ بررسی و دلایل آن معلوم شود. هیچکدام از مواردی که به عنوان هدف آورده اید این خاصیت مهم را ندارند. دو، سه مورد اول را میآورم بقیه هم به همان قیاس. “فراهم آوردن بستر، ابزار و سکوهای تسهیلگر برای برگزاری سمینارها، اندیشکدهها و رسانههای مشترک به منظور هماندیشی و هموارکردن راه گفتگو، همکاری و ائتلاف جمهوریخواهان”. ده سال دیگر از هیات امناء و مدیر اجرایی بنیاد پرسیده شود چقدر در نیل به این هدف موفق بودهایم میتوانند بگویند برای فراهم آوردن بستر و ابزارو سکوهای تسهیلگر ... تلاش زیادی کرده است. و نمیتوان ایرادی به آنها گرفت چون هر کسی ممکن است فراهم کردن بستر ....هم اندیشی و ... را یکجور تعریف کند. چون هدف قابل سنجش نیست یکی ممکن است او را موفق و دیگری ناموفق ارزیابی کند.
“تبلیغ و ترویج ارزش های پایهای نظام جمهوری” اولا انواع و اقسام نظام جمهوری وجود دارد از جمهوری های مادام العمر و غیردموکراتیک تا جمهوریهای دموکراتیک. از حمهوریهای کمونیستی تا جمهوریهای سرمایهداری. از جمهوریهای دینی (ایران، پاکستان..) تا جمهوریهای نظامی. حتی با فرض جمهوری دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر آیا هدف بنیاد تبلیغ و ترویج ارزش های پایهای نظام جمهوری است یعنی آیا بنیاد یک موسسه تبلیغاتی خواهد بود. چطور میتوان بعد از مدتی فهمید بنیاد در هدف خود موفق بوده یا خیر؟ چقدر ترویج کرده باشد موفق و چقدر ناموفق ارزیابی میشود.
هدف بعدی حتی بیمعنیتر است. “تامل و ژرفانگری پیرامون اصول کلی ناظر بر ساختن دمکراسی، ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران پسا جمهوری اسلامی از نگاه جمهوریخواهان و سازماندهی مطالعات سامانمند در زمینههائی نظیر توسعه پایدارو قانون اساسی”!؟ برای تامل و ژرفانگری پیرامون اصول کلی ناظر بر ساختن دموکراسی.... نیازی به تاسیس بنیاد نیست. هر کسی میتواند اینکار را بکند و یا اگر مایل به مطالعه منظم و عمیق این مفاهیم است برود در یک دانشگاه معتبر رشته علوم سیاسی یا اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی یا فلسفه سیاست و غیره ثبت نام کند و مطالعه کند.
ادبیات وسیعی در نحوه تعیین اهداف مناسب برای سازمانها و تشکلها وجود دارد که نمیتوان در اینجا به آن پرداخت. مسلما در بین موسسان بنیاد شخصیتهایی هستند که اگر هم رشته تحصیلی آنها مدیریت نبوده کتابها و مقاله های علوم مدیریت را مطالعه کرده و این مفاهیم را به خوبی میدانند. خلاصه به نظر میرسد این نوشته که بنام منشور منتشر شده به هیچ وجه برای این منظور (تاسیس بنیاد مدنی فرهنگی سیاسی) کافی نیست و توصیه میکنم موسسان محترم متن منقحی را که مناسب این منظور است تنظیم و منتشر کنند. چون سطح کیفی متن منشور از همان اول بر اقبال فعالان سیاسی اجتماعی نسبت به “بنیاد” تاثیر میگذارد. امیدوارم این نکات صرفا انتقاد مشفقانه تلقی شود چون هیچگونه قصد عیبجویی در کار نبوده است.
خسرو خدیوی
■ با سلام به آقای خسرو خدیوی
نوشته شما را با دقت خواندم و با شما کاملا همنظر هستم و باید اعتراف کنم، که حتی اگر دوستان بنیاد اجازه گفتگو و دیالوگ به من میدادند، نمیتوانستم با این دقت و ظرافت که شما موضوع شکافتهاید، مسائل را بیان کنم.
به اعتبار تجربیاتم در اندیشکده حزبی، حزب سبز اتریش و همچنین تحصیل در رشته “مدیریت پروژهها و پروسهها ” به موازات تخصص فنی، نقائص زیادی در “منشور پروؤه پیشنهادی” دیدم و برای اینکه دلایل دوستان را بشنوم چند سئوال مطرح کردم با این هدف که امکان بحث مفصلتر فراهم شود، که متاسفانه ممکن نشد.
شما بهتر از من می دانید که رسالت یا ماموریت یک سازمان، اطاق فکر، اندیشکده و.. بیانگر فلسفه وجودی آن است و همچنین موید نقش آن در جامعه میباشد، برای توضیح ماموریت، به این سئوالات باید پاسخ داده شود: الف - چرا این سازمان وجود دارد و ب - چه وظایفی برعهده میگیرد و ج- این وظایف را برای چه کسانی میخواهد و د- چگونه این وظایف به اجرا در میآید؟ و در ادامه توضیح ماموریت، عناصر برنامهریزی تعیین میشود و همچننین تمایز آن از سایر سازمانها مشخص میگردد. با تکیه بر این فورمولبندی من متوجه نقائص زیادی در توضیحات دوستان بنیاد شدم و مانند شما هیچ قصد ایرادگیری نداشتم بلکه برعکس تمایل داشتم که در صورت تشکیل اتاق فکر یا اندیشکده با دوستان همراه شوم تا شاید بتوانم با تجربیات و دانش اندکم قدری مفید واقع شوم.
با احترام احمد هاشمی
■ احمد هاشمی گرامی! نوشتهاید که “اگر دوستان بنیاد اجازه گفتگو و دیالوگ به من میدادند”، برای دیالوگ به اجازه نیاز نیست. دست ما به سوی همه دوستان دراز است. فقط به عنوان یک توصیه خیرخواهانه ، افعال “است” و “میباشد” و ... چندان مناسب دیالوگ نیستند. اینکه شما اهداف بنیاد را به زبانی دیگر بازنویسی کنید و اصرار بر تمایز داشته باشید، نشانگر علاقه شما به دیالوگ و ” تواضع فکری” مورد اشاره شما نیست. دوست عزیز! دست ما به سوی شما هم دراز است. به جای گله گزاری در اینجا، در جلسه مجمع عمومی غیرتعهدآور باورمندان شرکت کنید و در جلسات مشورتی و وسایل ارتباطی بنیاد به ما در تدقیق اسناد و تصحیح مسیر کمک بکنید.
با ارادت / احمد پورمندی
■ جناب فرهنگ، سیاست اتفاقا پدر و مادر دارد، فامیل و تاریخ دارد ولی نباید پدر و مادر دیگران را بشناسد و ملاک کارخود قرار دهد. یعنی سیاست نباید به هیچوجه تبعیضآمیز و تبعیض گرا و ضد هر گروه اقلیت بر اساس معیارهای انسانی و حقوق بشری و بینالمللی باشد. در جهان متکثر امروز در هیچ امر سیاسی دیگر توافق و تفاهم صد در صدی اتفاق نمیافتد. در زیر سایه اندیشههای در حال رشد دموکراسی، شرایط روانی، محیطی، اقلیمی و تاریخی افراد، تنوع و تکثر آرا آنچنان بالا رفته که تشکل و توافق و پیوستن و همبستگی و اتحاد مورد نظر شما را تقریبا محال و غیرممکن میکند. شاید بهترین راه ابتدا تشکیل یک حزب با اسم و مرام و اصول و اساسنامه ویژه خود باشد و بعد در پی جلب و درخواست از افرد با نفوذ و طبقات مختلف مردم در پیوستن به حزب موردنظر مدنظر قرار گیرد. مثلا اگر نام حزب را «حزب خرد و پیشرفت» بگذارید، معنی و مفهوم خیلی از مطالبی را که در این مقاله آوردهاید در آن مستتر میشود و موجب جلب نظر بسیاری صاحبنظران خواهد شد.
رضا سالاری