در مقالهای به همين عنوان من شرحی براین موضوع را نوشتم و در مطالبی در آن مقاله ذکر کردم که نیاز به گفتاری بیشتر دارد. در این مقاله کوشش دارم که برخی کمبودهای مقاله پیشین را جبران نمایم. برای ارتباط بخشیدن به این دو مقاله، افزودن رقم ۲ به این مقاله را انتخاب کردم.
در مقاله پیشین زبان مادری در ایران و کشورهای دیگر را بحث نمودیم و موارد دشواری آموزش به زبان مادری در جهان بخصوص در ایران ذکر گردید که عمده آن امکانات مالی برای انجام آن در برابر تعدد گونههای فراوان زبان و لهجههای آن در ایران و جهان است. در مورد ایران حضور قدرتهای سودجوی استعماری که در پی تجزیه ایران به سود خویش میباشند از علل منع انجام آن در شرایط حاضر کشور و حضور اینگونه قدرتهای سودجو در آسمان آن ذکر گردید.
آموزش زبان مادری که در عین اهمیت انجام آن و قبول آن به عنوان یک حق برای آموزش کودکان با زبانهای مادری ایشان، سازمان ملل و یونسکو، سازمان آموزشی و فرهنگی سازمان ملل نیز کوشش برای انجام آن را در صورت امکان خواستار گردیدهاند و ۲۱ فوریه را روز جهانی زبان مادری اعلام نمودهاند. در مقاله پیش با تفصیل بیشتری این مباحث توضیح داده شد و گفته شد که داشتن حق یک امر است و امکان اجرای آن، که یونسکو نیز به آن تآکید دارد، امری جداگانه است.
همان گونه که در مقاله پیش آورده شد، در شرایظ امروز ایران، کوشش تجزیهطلبان با کمک قدرتهای سودجوی استعماری، خطر بزرگی را برای تمامیت ارضی ایران بهوجود آورده است. نیات بخشی از مردم در اقوام مختلف کشور و در استانهای مختلف که پافشاری به آموزش زبان مادری در کنار زبان ملی و مشترک فارسی در تحت هر شرایطی را دارند را باید مبنی بر ناآگاهی ایشان از عدم امکان انجام این امر با شرایط اقتصادی موجود کشور دانست. چه از نظر امکانات مالی در برابر حضور چندین و چند زبان و لهجه گوناگون در کشور و حضور اتنیکی مختلف در استانهای مختلف کشور و حتی در شهرهای آن استانها در کنار هم، بر مشکلات امر میافزاید.
از طرف دیگر، بهکار انداختن سرمایههای هنگفت و فراهم آوردن تجهیزات نظامی و حتی آموزش تعلیمات نظامی برای تجزبه طلبان در خارج از کشور با برنامه و نقشه برای تجزیه ایران توسط قدرتهای سود جو، نظیر امریکا، انگلیس، عربستان سعودی و اسراِئیل از واقعیات امروز در شناخت أوضاع سیاسی کشورایران میباشد. کمکهای میلیونی مالی و فراهم آوردن تجهیزات نظامی و تعلیمات نظامی این قدرتها، افسانه و خیالبافی نیست، این واقعیات در گذشته و امروز وجود داشته و دارند و قدرتهای سود جو با عنوان کمک به ”مردم تحت ستم” کوشش برای تجزیه کشور را علنا میگویند و هیچ آن را کتمان نمیکنند. دولت اسرائیل، به کردهای ایرانی تعلیمات جنگهای پارتیزانی را در خارج از مرزهای ایران میدهد. امریکا و به خصوص عربستان سعودی به منظور انجام آن، کنار قراردادن کمکهای مالی هنگفت را پوشیده نمیدارند. برنامههای رادیو تلویزیونی مختلف و پرهزینهای را در اختیار کسانی قرار میدهند که در مرز خواستهها و هدفهای ایشان صحبت نمایند. سلطنتطلبان و پشتیبانان رژیم گذشته پهلوی در رده اول مهمانان و برنامهچینهای ایشان قرار دارند و یک قلم راه برای طرفداران حکومتهای ملی و دمکراتیک را بستهاند.
حکومت ملی و دمکراتیک در برنامههای ایشان تنها انواع حکومتهائی است که طرفداران حکومت پهلوی معرفی مینمایند. یعنی آنهائی که قبول کمک به هرشکل از قدرتهای خارجی در مبارزه با حکومت استبدادی را لازم میدانند. که البته آشکار است که با گرفتن کمک به هر شکل آن از یک دولت خارجی طوق اسارت خارجی را به گردن گرفتهاند و تجربه تلخ این کاردرتاریخ سیاسی ایران مکرر نشان داده شده است.
عناصر دریافت کننده این کمکها مانند مجاهدین خلق و سلطنت طلبان وابستگی به قدرتهای خارجی را پوشیده نگاه نمیدارند، و آن را تضمینی برای موفقیت خود میشناسند. تئوریهای تجزیه ایران به عنوان اینکه کشور بزرگی است و باید تجزیه شود رسماً توسط دولتهای قدرتمند اعلام شده است. برنارد لوئیس(۱)، خاورشناس مشهور انگلیسی – امریکائی، استاد درگذشته دانشگاه پرینستون در امریکا که نظرات جنجالی درباره خاورمیانه و تاریخ اسلام دارد و با زنده یاد ادوارد سعید، دانشمند فلسطینی مباحثاتی در این زمینه داشته است، رسماً نقشه چگونگی تجزیه کشور “بزرگ” ایران را طرح نمود و عرضه داشت. لذا نقشه تجزیه ایران خیلی پایهدار است.
برگردیم دنبال موضوع زبان مادری. فرهنگ و زبان فارسی را آنطور که استاد دکتر احسان یارشاطر عنوان میکند چنین است: “انسانهائی مانند من و دکتر خانلری بیشتر از آنکه به جغرافیا و طبیعت یک سرزمین دل به بندند به فرهنگ آن تعلق خاطر پیدا میکنند. در فرهنگ ما زبان برجستهترین عنصر است و کارهائی که در زبان فارسی انجام شده وصف اجزای دیگر فرهنگ ما، از جمله تاریخ ما، هم هست. امروز من عمیقاً معتقدم که وطن واقعی من فرهنگ ایران است.”
برای نشان دادن روابط میان زبان ملی و مشترک فارسی و زبانهای بومی، من بخشی از نامه دوست فاضل خود دکتر آصف خلدانی، دکتر در تاریخ، را که در رابطه با مقاله زبان مادری به من نوشتند را در اینجا نقل میکنم: “... گویشهای سمنانی، طبری، گیلکی، آذری، کردی، بلوچی، پارسی و پارسی دری تا گویش پهلوی و پارسیک و اوستائی تا زبان هخامنشیان و مادها همه از یک ریشهاند. همه برآمده و پاجوشی از “زبان ایرانی / آریائی” هستند. زبان مادری این مردم از یک ریشه است. این گویشها در گذر هزارهها از سوی مردم بومی هر منطقه زنده بوده و خواهند بود. از این جاست که چه ساده میشود زبان مادی و هخامنشیان را که بر روی میکندها (در اصل میخکندها بوده) به جای ماندهاند را دریافت یا گویش پهلوی اشکانیان و پارسیک مردم پارس را.
آنگاه در دوران پادشاهی ساسانیان بود که آنان، برای هماهنگ ساختن کارهای دیوانی در سراسر سرزمین در زیر فرمان خود، زبان پارسیک درباری را شکل میبخشند که شد “فارسی دری”. از پی فتوحات عرب و موالی آنان، افتادند به جان گویش پهلوی. اما از آن میان زبان فارسی دری روز به روز زورمندتر شد. تا که فردوسی آن زبان را جاودانه کرد. اما در زمان سلجوقیان بود که از میان دهها گویش بومی، پارسی، زبان ملی، زبان ادب و فرهنگ ما درآمد. اما دیگر گویشهای بومی گرفتار خط ناقص و نارسای عربی – که الفبای ما باشد گشتند و نتوانستند شعر و ادب بومی خود را به نوشته بکشند. واقعیتی است که تا به امروز در هر گوشهای از این سرزمین، مردم بومی به زبان محلی خود با فرزندان خود کلنجار میروند و بچهها در دبستانها فارسی یاد میگیرند و از ادب و تاريخ گذشتگان خود تا اندازهای که دولتهای بر سر کار اجازه میدهند، آشنا میشوند.
“دو سالی پیش در اردبیل بودم (یادآوری: دکتر خلدانی خودش آذری است) همهجا نامها پارسی نوشته و خوانده میشد و مردم به ترکی - آذری سخن میگفتند.” من دریغم آمد که تمام مطالب مربوط به زبان فارسی را که دکترخلدانی در نامهای در این زمینه برای من نوشتهاند را مختصر و کوتاه آنرا دراینجا بیاورم.
دنباله موضوع را بگیریم، در این شرایط نه تنها باید آزاد گذاشت که مردم اقوام و یا ایرانیان دارای گویشهای گوناگون بهرشکل ممکن به ادبیات خود راه یابند، بلکه لازم است که شرایط امر در این زمینهها را نیز فراهم آورد. این اقدام عملا دانش و یادگیری زبان مشترک و ملی فارسی را میطلبد، که خود تشویقی به یاد گیری بیشتر زبان ملی فارسی است. موسیقی، آهنگها و تصنیفها، که رایج ترین فرم در موسیقی سنتی ایران است، که حتی برخی ریشه آن را تا گاتهای زرتشت عقب میبرند را باید شناخت و از آموزش آن پشتیبانی نمود. همه میدانند که، موسیقی، شعر، تصنیف در گویشها و لهجههای مختلف ایرانی بس زیبا هستد. چه لازم نیست تا کسی گویش محلی را بداند تا از آن همه زیبائی که در موسیقی، آهنگها، تصنیفهای محلی نهفته است لذت ببرد!
در این دوره، دیکتاتورهای مذهبی جلوی موسیقی را به نام دین اسلام گرفتهاند و در اخبار خواندم که ورود آلات موسیقی را محدود ساختهاند. جلو، تصنیف سازی را هم عملآ گرفتهاند. در این بخش صحبت موسیقی بود، و من نتوانستم از دردهائی که این دیکتاتورهای مذهبی بر مردم هنجار کردهاند بدون اشاره به آن بگذرم.
برخی از دوستان به من گفتند و نوشتند که موضوع زبان مادری مبحثی فرهنگی است و باید آن را در زیر آسمان سیاست قرار نداد. در همین زمینه دوستی اظهار داشت که “طرح مطالبی از قبیل تجزیه طلبها و ناسیونالیستها با موضوع فرهنگی زبان مادری بیارتباط به نظر میرسد.”. در پاسخ به این برداشتها باید توجه داشت که موضوع آموزش با زبان مادری دو وجه میتواند داشته باشد. یکی صورت کاملاً فرهنگی و دیگری فرهنگی - سیاسی است. و اگر با برداشت فرهنگی- سیاسی به مقوله توجه نمایئم، آنگاه ارتباط آموزش زبان مادری و نسبت آن با موضوع تجزیه طلبان و یا ناسیونالیسم و غیره را درمییابیم. تنها به صورت فرهنگی به موضوع پرداختن، زاویه مهمی از موضوع، یعنی توجه سیاسی به موضوع را در پرده قرار خواهد داد. چه تنها با توجه سیاسی به موضوع است که خطر تجزیه ایران، با این همه سرمایهگذاری کشورهای به دنبال سودبری غیرموجه از ایران که صحبت آن شد، نمایان میشود.
ناآگاهی از این موضوع وموضوعات شبیه در جامعه ما بسیار است. مبحث عدم تمرکززدائی و موضوعات مربوطه را، که در مقالهای پیشتر نوشتم در همین حیطه ناآکاهی عمومی به چالش کشیده میشوند. باید به این موضوعات با دقت پرداخت و درباره آنها نوشت، و روی مباحث آن صحبت نمود و به سوالات و ایرادات آن توجه و گفتگو داشت، تا زمانیکه این مباحث در جامعه به طور وسیعی مطرح شوند و رفته رفته جا بیافتند. اگر باور داریم که اینها موضوعاتی واقعی و مهم میباشند، باید در سطح کشوری طرح و بررسی شوند، نباید از راه بندانهای سیاسی و یا مخالفتهای اجتماعی که اغلب از جانب ناآگاهان صورت میگیرد، صحنه روشنگری را ترک کرد و یا هراسید. باید بردبار بود و پشتکار به خرج داد و میدان را خالی نکرد تا این مباحث عمده اجتماعی – سیاسی و فرهنگی ما بتوانند مطرح شوند، و شکل اجتماعی لازم خود را پیدا نمایند.
محسن قائم مقام – لس آنجلس
۱۴ ژانویه ۲۰۲۲
۱. Bernard Lewis -1916- 2018