ما ایرانیها از نگاه یکدیگر، همه خائن و جنایتکاریم! اصلاً لازم نیست راه دوری برویم. همین ۲۰۰ سال اخیر کافی است. فقط نمونهوار، چند مورد را یادآور میشوم.
از امیرکبیر شروع میکنیم. دستش به خون هزاران بابی آلوده است و به اتهام خیانت به شاه و سلطنت کشته میشود. ازنظر موافقان او، او بزرگترین خدمتگزار کشور و مردم است و خائنان واقعی ناصرالدینشاه، مادر و اطرافیان او هستند.
رضاشاه برای رسیدن به قدرت، همهی کسانی را که رقیب خود میدانست، ازجمله بعضی از رهبران مشروطه را، یکییکی سر به نیست کرد و چشم دیدن هیچ مخالف و گوش شنیدن کمترین مخالفت را نداشت. مخالفانش براین نظرند که “به اذن و حمایت اربابش انگلیس آمد و به امر او هم رفت”. دوستداران او اما، او را “پدر ایرانِ نوین و شاهی کبیر” میدانند.
بر سر مصدق هم همان بلای امیرکبیر میآید. به اتهام کودتا علیه شاه و خاندان سلطنت ساقط میشود و در حصر، عمرش را به پایان میرساند. پیروانش او را نماد شخصیتی ملی و محمدرضا شاه را خائن واقعی میدانند.
در این میان، کمونیستها و در رأس آنها حزب تودهی ایران، متهماند که “به دستور اربابانشان در شوروی مأموریتهای ضد میهنی” خود را پیش میبرند، ولی همراه با مصدقیها سرکوب میشوند و دههها از عرصهی سیاست حذف میشوند. وفاداران به این حزب اما، حزب خود را مردمیترین و میهنیترین حزب دوران مینامند و خائن واقعی را شاه میدانند.
از مقطع کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا انقلاب ۵۷، شخصیتها و انقلابیونی را داریم که به نام و در راه مردم و خلق مبارزه میکنند و جانشان را در این راه از دست میدهند. شخصیتها و انقلابیونی که ازنظر رژیم حاکم، خائن، خرابکار و تروریست هستند و از نگاه دوستدارانشان، شهید و خدمتگزار ملت.
و بعد نوبت به خمینی و همدستان او میرسد. او که به جرم خیانت به کشور و سلطنت تبعید میشود، ۱۵ سال بعد، با استقبال میلیونها ایرانی به وطن بازمیگردد و با عنوان “امام”، انقلاب را رهبری میکند. اما چند سالی طول نمیکشد که نظام برخاسته از انقلاب، فرزندان خود را میبلعد و آنانی که خود را “شیفتهی خدمت به مردم” معرفی کردند، “شیفتهی قدرت” شدند و همه کار کردند، بهجز “خدمت به مردم”!
از جملهی همدستان خمینی در آغازِ برپایی جمهوری اسلامی، بعضی از سران جبههی ملی و نهضت آزادی ایران بودند که بهجای حمایت از همفکر و همرزم خود، شاپور بختیار، از “دشمنان ملیون” حمایت کردند و دیدیم که چه بر سر آنها آمد. آیا آنها به مردم ایران خدمت کردند یا خیانت؟
از آنطرف، فدائیان به همراهی حزب توده و دیگر متحدانشان و مجاهدین با همگامی دیگر گروههای مخالف را داریم که اولیها در کنار “نظام مقدس و مردمی” و دومیها در برابر “نظام نامقدس و ضدمردمی” آن میایستند و در نهایت، هر دو به وطن “خیانت” میکنند.
و بعد، دیگر، موج “خیانتکاران و جنایتکاران” است که میآید. نخستوزیران و رئیسجمهورهایی که وقتی میآیند، خادماند و وقتی میروند، خائن! مسئولان و کارگزارانی که متهماند “باایمان و جیب خالی میآیند و “بیایمان و جیب پُر میروند!” حتی آنانی که در همهی دوران به اصطلاح بیتفاوت و بیطرف بودند و در برابر تبعیضات و بیدادگریها سکوت اختیار کردند، نیز همواره به “خیانت” متهم شده و میشوند.
باری، بسته به اینکه ما در کدام دسته قرار بگیریم و چگونه به وقایع بنگریم، هم خادمیم، هم خائن! ولی در نهایت، همهی ما از نگاه یکدیگر خائنیم!
با چنین نگاهی، ما هیچگاه به هم نزدیک نخواهیم شد و به همدلی و همبستگی برای ساختن ایرانی آباد و آزاد نخواهیم رسید.
دیماه ۱۴۰۰