مقدمه: آنهائی که میخواهند همه موضوعات مطرحه در حکومت و مردم را به مجلس موسسان آینده حواله نمایند باید توجه نمایند که موضوعات مطرحه در ”تفاهم نامه” چه سر و صدائی به پا کرده است که پایه بیشتر آن به دلیل کماطلاعی افراد و عدم توجه به مطالب مطروحه آن و توهم براین اساس بوده است. که البته لازم بود بهجای هیاهو نظرات اصلاحی خودشان را میدادند، که البته در جبهه ملی خارج از کشور نظرات اصلاحیشان را در مورد تفاهم نامه که خود در اصل پیشنهادی بود، دادند. و موضوعاتی که بهنظرشان نادرست میآمد اصلاح گردید. حالا این سروصدا در چند ماهی که پیش از اجلاس مجلس موسسان برای گفتگو میان مردم معین میشود چه بهپا خواهد شد؟ لذا لازم است که وقت زیادی تا برگزاری مجلس موسسان را به تبادل نظر در مورد مسائل مردمی و حکومتی قرار دهیم تا تبادلنظر در محیطی بدون فشار تنگی وقت صورت پذیرد. نگاه کنید به مقاله من در مورد ”تدارک مجلس موسسان، امروز یا در گشایش مجلس موسسان در آینده.”
شروع مقاله: یونسکو، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، روز ۲۱ فوریه را “روز زبان مادری” اعلام کرده است. زبان مادری یا زبان اول به زبانی گفته میشود که کودک سخن گفتن را یاد میگیرد. به قول ایرج شاعر نامدار در قطعه “مادر” ”یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آموخت!”، برخی کشورها زبان قومی را زبان مادری میخوانند. بههر حال زبانی است که کودک با آن سخن گفتن را میآموزد و ما آن را زبان مادری میخوانیم.
زبان ملی یا زبان مشترک همگانی زبانی است که همه مردم کشور با آن میتوانند سخن بگویند و سخن میگویند. در ایران زبان ملی زبان فارسی است. زبان فارسی به هیچ قومی تعلق خاص ندارد. و برخلاف آنچه تجزیهطلبان میگویند، “قوم فارس” وجود ندارد. زبان فارسی طی قرون متمادی شکل گرفته و زبانی غنی شده و با آن میتوان نه تنها بهترین نوشتهها را نوشت و بهترین اشعار را سرود بلکه امروزه در تمام دانشگاههای ایران در رشتههای مختلف علوم و پزشکی تدریس میشود.
یونسکو در کنار سایر موسسات علمی، مطالعات و تجربیات علمی در این زمینه داشته است. از نظر آناتومی و فیزیولوژی انسانی، مراکز گویائی یا تکلم، در سطح مغز، میان زبان اول و زبانی که شخص بعدا میآموزد و زبان دوم خوانده میشود، متفاوتاند. لذا آسیبهای مغزی میتوانند به یکی از این دو زبان بطور جداگانه صدمه بزند. تجربه نشان میدهد که در سکتههای مغزی زبان دوم بیشترین آسیب را میبیند. باز نشان میدهند که اگر بیش از یک زبان در کودکی یاد گرفته شود مرکز مربوطه زبانها در مغز برای همه زبانهای یادگرفته شده در آغاز یکی میباشد. من درامریکا شاهد آین هستم که افراد در سنین خیلی بالا زبان دوم که اینجا انگلیسی است را فراموش میکنند ولی زبان مادری را کاملآ در یاد دارند. این امر در تجربه زبانشناسان هم قرار دارد. باز روانشناسان نشان میدهند و در پژوهشهای یونسکو نیز نشان داده میشود که آموزش کودکان به زبان مادری در کنار زبان ملی در مراحل ابتدائی یادگیری، احتمال موفقیت بیشتر کودکان در مدرسه، ارتباط با پدر و مادر و مشارکت ایشان در یاد گیری فرزندان ایشان را در بر دارد.
من در امریکا به عنوان یک مهاجر شاهد این بودم که نه تنها درمیان خانوادههای ایرانی بلکه در میان خانوادههای مهاجر سایر کشورها نظیر امریکای لاتینیها، ایتالیائیها و سایرین کوشش بر این بود که کودک زبان مادری، یعنی زبانی که پدر و مادر با آن سخن میگویند را یاد نگیرد و تنها زبان دوم برای خانواده، در اینجا زبان انگلیسی را بیاموزد. باز شاهد آن بودم که خانوادهها بعدها متوجه این اشکال شده بودند که روابط میان ایشان و فرزندشان اشکال پیدا کرده و فرزند از روابط عاطفی عمیق کنارمانده و روابط با عمه و عمو و خاله و مادر بزرگ و پدر بزرگ و غیره را که اغلب با زبان انگلیسی آشنا نبودند را از دست داده است. لذا به فرزندان دوم به بعد خود را در ابتدا زبان مادری را یاد دادند. و خوب متوجه شدند که کودک زبان دوم را در مدرسه به سرعت فرا میگیرد. لذا یادگیری زبان مادر بسیار اهمیت دارد.
سازمان یونسکو با پیشنهاد کشوربنگلادش، در ۱۷ نوامبر سال ۱۹۹۹ روز ۲۱ فوریه (برابر ۲ اسفند) را روز جهانی زبان مادری نامید. انتخاب این روز بنا بر رویدادی است که در ۱۹۵۲ در شهر داکا پایتخت امروزی بنگالادش، که در آن روز، پیش از استقلال، پاکستان شرقی نامیده میشد، صورت گرفت. درآن رور دانشجویان دانشگاهای مختلف شهر داکا، تظاهرات مسالمتآمیزی برای پذیرفتن زبان بنگالی به عنوان زبان دوم پاکستان برپا داشتند. پلیس شهر تظاهرات آرام دانشجویان را با تیراندازی به ایشان درهم ریخت و عدهای در این تظاهرات کشته شدند.
موضوع آموزش به زبان مادری یا آموزش با زبان مادری مورد بحث و گفتگوی بسیار است.
طرفداران آموزش به زبان مادری میگویند کودک زبان مادری را خود به خود میآموزد و آموزش به زبان مادری لازم است. در حالی که باز من شاهد این امر در امریکا هستم که کودکانی که آموزش خواندن و نوشتن فارسی به عنوان زبان اول خود در برابر زبان انگلیسی را پیدا کرده در آینده در جامعه خود مسلط تر شدهاند و خود را بهتر میشناسند. و شاهد آن بودهام که نه تنها ایرانیها بلکه ایتالیائیهای بسیاری که در محیط زندگی و کار با ایشان آشنائی داشتهام و ایشان نیز با همان دلائل خانوادههای ایرانی که فرزندشان لهجه امریکائی خوب داشته باشد و امریکائی تربیت شود زبان مادری را به ایشان نیاموختند. همه ایشان در بزرگی ازآنچه پیش آمده ناراحتاند و خود را از جامعه بزرگ پدر و مادری خود جدا میبینند. لذا یادگیری خواندن و نوشتن در سالهای ابتدائی آموزش کودک به زبان مادری بسیار نقش عمدهای در ذهن و آینده کودک خواهد داشت.
در این تردید نیست که آموزش به زبان مادری بهترین شکل آموزش است و نتایج نیکوی آن در هر زمانی از زندگی شخص آشکار است. ولی مسآله عملی بودن انجام آن است. این موهبتی است که همه مردمان اجتماع در ایران و حتی درجهان، صاحب خانه باشند یا زندگی مرفه داشته باشند و یا مواهب دیگری از زندگی را داشته باشند. ولی این امر به دلیل اقتصادی و وضع امروز ایران یا جهان میسر نیست. تنها داشتن حق، کفایت به انجام موضوعات نمیکند بلکه شرایط و امکانات آن نیز برای انجام امرلازم است. مردم جهان با افزون بر ۶۷۰۰ زبان با یکدیگر گفتگو دارند. و بر اساس یونسکو نیمی از این زبانها از میان خواهند رفت. و نکته عمده آن است که ۹۶ در صد این زبانها تنها توسط چهار درصد از جمعیت جهان استفاده میشوند. لذا آموزش به زبان مادری را بر اساس امکانات باید فراهم نمود.
در ایران نیز شماره بسیاری زبان محلی و قومی وجود دارد. دراین میان چند زبان فارسی ۶۱ درصد، ترکی آذری و دیگر زبانهای ترکی مانند قشقائی، ترکمنی و غیره ۱۸ درصد، زبان کردی (در چهاردسته آن) ۷ درصد، زبان گیلکی و زبان مازندرانی ۶ درصد، زبان لری ۳ درصد، زبان عربی ۲ درصد، زبان بلوچی ۲درصد. در کنار اینها زبانهای اقلیت ارمنی، گرجی، آرامی جدید، آشوری و زبانهای چرکسی ۱ درصد.(این آمار از جدول دانشنامه فارسی ویکی پدیا برداشت شده است.)
امکان آموزش به زبان مادری برای انبوهی از زبانهای موجود در دنیا عملی نیست. و لذا همانطور که در بالا اشاره شد برآورد یونسکو نشان میدهد که نیمی از آن زبانها از میان خواهند رفت که بدون تردید همراه آن بخشی از فرهنگ مردم جهان نابود خواهد شد. ولی شرائط امروز جهانی چنین است که جهان قادر به حفظ همه زبانهای مردم جهان و همه فرهنگهای ایشان نیست. در ایران هم ما با همین دشواری جهانی روبرو هستیم، چه بسیاری زبانهای موجود در کنار زبانهای عمده در ایران که نام برده شد محکوم به از میان رفتن میباشند. تدریس به همه این زبانها در مراحلی گذشته از دوران ابتدايی، حتی برای همه آنها در همان مراحل ابتدائی نیز غیرعملی است. کشور نه تنها نمیتواند هزینه آن را تآمین نماید بلکه ابتدائی بودن خود زبان محلی نمیتواند انجام آن را در مراحل بالاتر از مراحل ابتدائی تضمین نماید. آنهائی که فیالمثل به زبان سمنانی سخن میگویند یا زبانهای محلی شبیه به آن یا دهها لهجه و زبان شبیه دیگر که در استانهائی مانند خراسان و فارس و غیره بآن سخن میگویند، کم نیستند.
ساختن آموزشی که در سالهای بالاتر از ابتدائی، برای این زبانها کارائی داشته باشد در شرایط امروز کشور عملی نیست وعملآ سرنوشت نیمی از زبانهای زنده دنیا که در بالا گفته شد را پیدا خواهند نمود یا در همان مراحل ابتدئی خود باقی خواهند ماند. این واقعیت است که کودک با آموزش به زبان مادری خود بهترین سرنوشت را خواهد داشت، ولی اگر میسر باشد. ولی در خارج از کشور ما شاهد آنیم که خانوادههای مهاجر، ایرانی، لاتن، ایتالیائی و غیره، فرزندانشان دو زبانه میشوند و اغلب زبان دوم که زبان کشور مهاجرت هست را بهتر فرامیگیرند. نوههای من سه ساله و شش ساله به دو زبان فارسی و انگلیسی صحبت میکنند و حتی نوه بزرگتر سعی میکند آن زبان را به لهجه خود یعنی لهجه فارسی یا انگلیسی بیان کند. هیچ مشکلی در یادگیری ایشان دیده نمیشود. و باز مشاهده میکنیم که زبان دوم در مهاجرت والدین تسلط بیشتری پیدا میکند. کودک در زندگی، میهن خود را کشور مهاجرت پدر و مادر خود خواهد شناخت، نه میهنی که پدر و مادر ایشان به آن تعلق دارند و میهنشان میشناسند.
هر کشور و مردم آن که اغلب در شرایط چند زبانه زندگی میکنند لزوم و احتیاج به زبان مشترک دارند. در هندوستان آمارهای بینالمللی نشان میدهند که بالغ بر ۱۹۲۰۰ زبان مادری و دیالوگ (زبان گفتگو) و ۱۲۱ زبان در بخشهائی که ۱۰۰۰۰ یا بیشتر زندگی میکنند، وجود دارد. در هندوستان در همهپرسی ابتدای استقلال از انگلیس، زبان مشترکی را برای خود معین نمودند. در همهپرسی دو زبان برای انتخاب زبان مشترک قرار داده بودند: زبان فارسی و زبان انگلیسی که زبان انگلیسی با درصد بالائی برنده همهپرسی شد. حالا توجه کنید که دشمنان زبان فارسی در ایران که عمدتآ تجزیهطلبان هستند امروزه در صحبتهای عمومی و انتشارات خود، امر داشتن زبان مشترک را اجبارآ قبول کردهاند ولی میگویند آموزش به یک زبان اجباری نیست و برای انتخاب زبان مشترک، لزومآ نباید زبان فارسی که قوم فارس به آن سخن میگویند باشد چه معنی تحمیل قوم فارس به دیگران است، صحبت قوم فارس کردن بیشتر از بیسوادی نماینده افکار تجزیهطلبانه ایشان است. و پیشنهاد میکنند که در یک همهپرسی برای زبان مشترک آن را تعیین نماید. نگاه کنید در حالیکه در هندوستان بدون همه پرسی، رهبرانی چون نهرو قبول کردند که زبان فارسی در کنار زبان انگلیسی قرار گیرد، ولی این تجزیهطلبان در ایران که نزدیک دو سوم مردم به فارسی صحبت میکنند تقاضای همهپرسی برای زبان مشترک را دارند. شما میتوانید نظرات تجزیهطلبانه ایشان را از همین راهنمائی نادرست و دشمنانه ایشان نسبت به زبان فارسی دریابید!
دنباله صحبت را بگیریم. در بحث مکالمه زبان مشترک شاهد آن هستیم که مثلآ در کشور سوئیس مردم به سه زبان فرانسه، ایتالیائی و آلمانی سخن میگویند ولی زبان فرانسوی زبان مکاتبات و روابط کشوری و زبان مشترک ایشان میباشد. و یا در انگلیس ایالت ویلز است که برخلاف سایرمردم انگیس به زبان خود یعنی زبان ویلزی صحبت میکنند ولی زبان مشترک زبان انگلیسی باقی مانده است. بعبارتی درهمه کشورها تا آنجا که من میدانم زبان مشترک وجود دارد. گفتگو دراین زمینه میتواند بیشتر ادامه پیدا نماید. از جمله حزب دمکرات کردستان پیشنهاد زبان کردی را درکردستان مینماید. درحالیکه زبان کردی به چهار شکل تکلم میشود که هر کدام آن برای همه کردها قابل فهم نیست. آنها کردی مهابادی را میخواهند زبان کردی قرار دهند. آقای دکتر علی مهرآسا که خود کرد و کردزبان است و در دولت مهندس بازرگان استاندار کردستان بود میگوید من زبان کردی مهابادی را نمیفهمم. و نیز تکلیف کردهائی که در سایر مناطق ایران مانند آذربایجان یا خراسان بهسر میبرند روشن نیست. از اینها گذشته در برخی از شهرهای آذربایجان منطقه کردنشین و ترک آذرینشین دارد. و مسائل شبیه در مورد زبانهای دیگر ایرانی و در مناطق مختلف ایران نیز وجود دارد. که تعیین کدام زبان آموزش شود را پیچیده و غیرممکن میسازد.
موضوع دیگری که در مورد ایران مطرح است یادگیری به زبان مادری در استانهای حاشیهای مملکت مانند کردستان یا آذربایجان میتواند خطر تجزیه استان را فراهم کند. تجربه گذشته و آنچه امروزه در ایران میگذرد آشکارا نشان میدهد که کشورهای استعماری و قدرتهای سودجو بi خاطر منافع خود دنبال تجزیه ایراناند. تجربه فرقه دمکرات آذربایجان و پیشه وری و کوشش شوروی برای جدائی آذربایجان از ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی در ۱۳۲۵ و اقدام ملامصطفی بارزانی در همان سال و ایجاد جمهوری کردستان با کمک شوروی، شاهد بر این مدعا است. امروزه هم ما شاهد آن هستیم که دولتهای امریکا، عربستان سعودی و دولت اسرائیل در این راستا به گروه های تجزیهطلب بهصورت علنی کمکهای سرشار مالی میکنند.
حتی دولت اسرائیل به بخشی از کردهای ایرانی در خارج از ایران، تعلیم جنگی میدهد. با این اوصاف آموزش فیالمثل به زبان کردی نه تنها بخاطر چهار بخش بودن زبان کردی و نه تنها برای اینکه مانند زبان فارسی زبان غنیای نیست که بتوان در سطحهای بالای آموزشی مانند فارسی از آن بهره گرفت بلکه مردم کردستان و ایران را از همگرائی در یک زبان مشترک به دور میاندازد. در اینجا طرفداران آموزش به زبان مادری اشاره میکنند که مثلآ در انگیس ایالت ویلز آموزش به زبان مادری یعنی ویلزی است و کسی دنبال جدائی از انگلیس نیست. در حالیکه در ایالت اسکاتلند در همان انگلیس به زبان انگلیسی تکلم میکنند و دنبال جدائی از انگلیس میباشند. آنچه اینجا صحبت از آن نمیشود این است که در انگلیس سایه کشورهای استعماری و سودجو که نقشه تجزیه کشورشان مانند ایران را دارند، وجود ندارد.
موضوع تبعیض در کشور و حضور دیکتاتوری مرکزی به خصوص نمونه فاسد آن، جمهوری اسلامی، به دشمنی اقوام با دولت مرکزی و جدائیطلبی ایشان کمک اساسی دارد. در اینجا یادآوری تاریخی دولت ملی دکتر مصدق نشان دهنده این است که از آنجا که در آن زمان تبعیض تا آنجا که در دست دولت ملی و نه حکومت که در ید قدرت ارتجاع داخلی و شاه بود، اقوام صحبت جداطلبی نداشتند و بطور نمونه رهبران قومی کرد پشتیبان دولت دکتر مصدق بودند.
و بالاخره برای دستیابی به تمدن امروز و صنعت باید زبان دومی مانند انگلیسی در کنار زبان مادری یا زبان مشترک ملی داشت. در این دوران بهطور مثال میتوان آموختن زبان مادری، به عنوان زبان دوم آموزشی مانند انگلیسی را برای علاقمندان آن زبان فراهم نمود که با یادگیری زبان مادری، ادبیات زبان مادری خود را کاوش و جستجو نمایند. در اینجا بطور نمونه از استاد محمدحسین شهریار، شاعر نامدار ایران، میتوان یاد کرد که در یک خانواده ترک آذری در تبریز به دنیا آمد و پرورش یافت. ولی مانند بقیه هموطنانش با زبان مشترک فارسی آموزش یافت. او نه تنها بهترین غزلیات فارسی بعد از حافظ را سرود بلکه منظومه ترکی زیبای حیدر بابا نیز از سرودههای اوست.
در این مقاله من بخشهای مختلفی از موضوع زبان مادری و زبان دوم و زبان مشترک را شرح دادم. بدون تردید این بحث میتواند ادامه پیدا نماید تا موضوع برای همه دستاندرکاران و برای عموم مردم بیشتر روشن شود. یادمان باشد که تجزیهطلبان از هر فرصتی برای بهم ریختن همگرائی و دوستی میان مردم استفاده میکنند. باید دشمنیها و صحبتهای نادرست و گمراه کننده ایشان را بیپاسخ باقی نگذاشت. از تجزیهطلبان مخربتر “دوستان” مردم ایراناند که به نام “ناسیونالیست” و دفاع از تمامیت ارضی ایران، میخواهند بر شدت فشار حکومت مرکزی بر اقوام و خواستهای درست ایشان افزوده شود و آن را راه حل مناسبات قومی و حکومت مرکزی میدانند، که خود ایشان را دنبال “خود مختاری” و اشکال دیگر آن میکشانند، که در واقع قدم اول برای تجزیه ایران است. در دوران شاه با تمام بیتوجهی، بخشی از موضوعات اقتصادی در استانها و تمرکززدائی از آن توجه شد. به قول یکی از رئیسان دوران شاه، اجازه روشن کردن بخاری در استان را از حکومت مرکزی میگرفتند! این آشفتگی ئاشی از مرکزگرائی را باید خردمندانه با آرامش و کنار آمدن با اقوام و پیدا کردن راه حل مناسبات استانها در رابطه با حکومت مرکزی جستجو کرد تا با فشار و زور و سرنیزه حکومت مرکزی وگرنه آن زمان است که حاصلش تجزیه ایران است.
به امید مبارزهای توانا برای رهائی از چنگال جنایتکار حکومت دیکتاتوری مذهبی جمهوری اسلامی.
محسن قائممقام – لسآنجلس
۲۸ دسامبر ۲۰۲۱
■ محسن قائممقام گرامی،
به عنوان یک خوانندهی فارسیزبان، که از پدر و مادری فارسیزبان متولد شده، و در شهری فارسیزبان بزرگ شده، از خواندن مقاله شما در مورد زبان مادری دل چرکین شدم، که در اینجا سعی میکنم علل آن را به اختصار بگویم.
اول: شما از مشاهدات شخصی خود به عنوان دلیل استفاده میکنید. در یک برخورد علمی، تعمیم مشاهدات شخصی به یک جامعه یا به یک کشور، نوعی خطا (bias) محسوب میشود. پیشنهاد میکنم از مقالات علمی تجربی، که مبتنی بر روشهای تحلیلی آماری مدرن و منجمله نمونههای بزرگ با نمونهگیری تصادفی (random sampling) باشند، استفاده کنید.
دوم: شما زبانهای غیرفارسی را در دو شکل، کوچکانگاری میکنید. شکل اول کوچکانگاری آن است که هنگام نام بردن یا بحث کردن از زبانهای غیرفارسی (مثلا ترکی یا کردی)، آنها را به انواع مختلف تقسیم میکنید، به طوری که تعداد کاربران هر کدام کم به نظر میآید. شکل دوم کوچکانگاری آن است که بعضی از زبانها را غنی نمیدانید، و آنها را قابل استفاده در سطوح بالای آموزشی به حساب نمیآورید. (کوچکانگاری دوم مرا به یاد حرفی از شفیعی کدکنی انداخت که بعضی از زبانها را قویتر از بعضی زبانهای دیگر میداند. انتقاد از او بماند برای وقتی دگر).
سوم: امیدوارم بدفهمی از من باشد، ولی گویا شما مرزنشینان را آنقدر سادهاندیش میبینید که به راحتی میتوانند بازیچه دست بیگانگان شوند و بدون فهم منافع خود، خواستههای جداییطلبانه پیدا کنند. یا اینکه چون بیگانگان برای آنها دسیسهچینی میکنند، مرزنشینان باید از حق زبان مادری کوتاه بیایند. امیدوارم اشتباه از من باشد.
چهارم: بسیار خوب است که شما مسائل اقتصادی و بودجه لازم برای آموزش به زبان مادری را مطرح میکنید. اما استدلال شما در مورد زبان انگلیسی موضوع را پیچیده میکند. به نظر میرسد پیشنهاد شما این است که همه دانشآموزان، فارسی و انگلیسی بخوانند و بعد، شاید، به علت کمبود منابع مالی، فقط زبانهایی را که بزرگتر هستند برای آموزش به زبان مادری در نظر بگیرند. امیدوارم من اشتباه کرده باشم.
پنجم: من در اینجا بیشتر به کاری ساده، که نقد نظرات شما باشد، پرداختم و کار سخت را، که بیان نظرات خودم باشد، به وقتی دیگر وا نهادم. فقط یک نکته را بگویم که به نظر من بهتر است حکومت مرکزی، تصمیمگیری در مورد تقسیم امکانات مالی برای زبانهای مادری را به صاحبان این زبان ها واگذارد.
با احترام، حسین جرجانی