ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 25.11.2021, 17:50
جمهوری خطای ترکیب

محسن رنانی

پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰
کانال تلگرام نویسنده

وقتی آیت‌الله خمینی در دهم اسفند ۱۳۵۷ در مدرسه فیضیه فرمود «ما، هم دنیا را آباد می‌کنیم و هم آخرت را ...»، برای من نوجوان سیزده ساله‌ای که در یک خانواده مذهبی بالیده بودم خیلی خوشایند بود و خود را یکی از خوشبخت‌ترین آدمیانی می‌دیدم که بر حسب تصادف در زمانه و زمینی به دنیا آمده است که به او مزایای زیستی بهشتی در هر دو جهان را خواهد داد. برای من بیست سال طول کشید تا متوجه شوم این جمله حاصل یک استدلال منطقی همراه با «خطای ترکیب» است و از کسی چون بنیانگذار فقید که فقیهی فیلسوف بود، بعید و عجیب بود که برای برپایی چنان نهضت عظیمی به این دقیقه توجه نداشته باشد. من امروز تمام بحران‌های موجود کشورمان را حاصل همین «خطای ترکیب» می‌دانم که از آن زمان تاکنون در تمام ارکان نظام تصمیم‌گیری جمهوری اسلامی به صورت عمیقی جریان دارد. نقطه آغازین رسوخ خطای ترکیب در نظام تدبیر پس از انقلاب، همین تصور امکان ترکیب موفق «جمهوری» و «اسلامی» است که در قانون اساسی منعکس شده است.

در ۲۲ آبان در سخنان برخطی که با عنوان «چرا مهاجرت نمی‌کنم؟» داشتم (به دعوت عده‌ای از هموطنان مهاجر)، تاکید کردم که این سخنرانی در پاسخ به این پرسش است که چرا «من» مهاجرت نمی‌کنم. در واقع بحث من یک بحث سطح فردی و خُرد بود تا کسانی که قصد مهاجرت دارند به دشواری‌ها و آسیب‌های مهاجرت برای خودشان و فرزندانشان توجه داشته باشند. تنها در چند دقیقه پایانی این سخنرانی دو ساعته، من گریزی هم به آسیب‌های مهاجرت نخبگان برای کشور و تمدن ایران زدم. گفتم وقتی جامعه‌ای از نخبگان تخلیه شود و فقیر هم باشد، سطح عقلانیت‌ آن ‌جامعه پایین می‌آید، به راحتی شورش و تخریب و نابود می‌کند. این سخنان من که در دقایق پایانی با بیانی احساسی و هیجانی همراه بود باعث شد بگویم با خروج نخبگان «جامعه ژله‌ای می‌شود در دست جمعیتی فقیر و جاهل» و نهایتا به ویرانی می‌انجامد. برخی از دوستان این نحوه بیان من را اهانت به فقیران تلقی کردند و مشفقانه به من تذکر دادند. ضمن این که کاملا می‌پذیرم که در یک سخنرانی عمومی که شنوندگان آن طیف متنوعی را در بر می‌گیرد باید واژگان را با دقت بیشتری به کار می‌بردم و از این بابت از همه پوزش می‌خواهم؛ اما این نکته بهانه‌ای شد تا یکی از فراگیرترین خطاهای فکری در جامعه خودمان را کمی واکاوی کنم. یعنی ادعا کنم حتی اگر من به صراحت گفته بودم جامعه فقیر یک جامعه جاهل یا شورشگر و خشونتگر است نیز اهانتی به فقرا نبود. (برای شنیدن یا دیدن دیدگاه من در مورد «مهاجرت» این‌جا را کلیک کنید).

خطای ترکیب یکی از خطاهایی است که در استدلال منطقی رخ می‌دهد. مثال مرسوم آن در اقتصاد، «معمای خِست» است. وقتی یک نفر در ابتدای سال تصمیم بگیرد تا پایان سال کمتر از سال قبل خرج کند، در پایان سال او ثروتمندتر از پارسال خواهد بود. ولی اگر همه مردم یک جامعه در ابتدای یک سال تصمیم بگیرند تا پایان سال کمتر از سال قبل خرج کنند در پایان سال آن جامعه فقیرتر از پارسال خواهد بود.

در علوم سیاسی نیز بحث «تناقض رأی» که در انتخابات وجود دارد یکی از موارد خطای ترکیب است. این موضوع را هفتاد سال پیش اقتصاددانی به نام کنث ارو (Kenneth Arrow) به صورت ریاضی اثبات کرده است. یعنی در رأی‌گیری برای یک موضوع اگر همه رای دهندگان عاقل باشند و صمیمانه هم رای بدهند، باز هیچ تضمینی نیست که نتیجه رای‌گیری به نفع همه جامعه باشد. چون اگر افراد واقعاً هم بر اساس ترجیحات و اولویت‌های خود رای داده باشند، هیچ تضمینی نیست که تصمیم برآمده از انتخابات،‌ منافع عمومی و جمعی آنان را تامین کند. به همین خاطر در قضیه تناقض رای مطرح می‌شود که مردم دموکرات باید یک دیکتاتور موقت را (به نام رئیس جمهور) انتخاب کنند تا او به جای آنها مصالح جمعی را تشخیص دهد و تصمیم بگیرد. مشکل فقط این جاست که این دیکتاتورهایی که انتخاب می‌شوند بعد از رسیدن به قدرت، حرفها و افکارشان تغییر می‌کند یا در هنگام انتخابات، فریبکاری می‌کنند و وعده‌های دروغ می‌دهند، یا بعد از انتخاب شدن تلاش می‌کنند اجازه ندهند دیکتاتور بعدی (رئيس‌جمهور جدید) در یک فضای رقابتی انتخاب شود. به همین علت، در دموکراسی‌ها دوره انتخاب دیکتاتورها محدود است. یعنی وقتی انتخابات تکراری‌ می‌شود دیکتاتورهای موقت سعی می‌کنند عقلانی‌تر و تا حدودی در جهت مصالح جمعی رفتار کنند تا دوباره انتخاب شوند.

به عنوان مثال فرض کنید دولت بخواهد بودجه مشخصی را برای سرمایه‌گذاری در رشته‌های مختلف تحصیلی تخصیص دهد و تصمیم بگیرد که میزان بودجه هر رشته تحصیلی را بر اساس مقدار رای یا امتیازی که آن رشته در یک نظرخواهی عمومی می‌آورد تعیین کند. فرض کنید دولت از همه شهروندان بخواهد که از بین حدود هزار و دویست رشته دانشگاهی، سه رشته اولی که تمایل دارند دولت در آنها سرمایه‌گذاری کند را با پیامک به دبیرخانه دولت اعلام کنند. طبیعی است که می‌شود پیش‌بینی کرد که در اولویت اکثریت شهروندان یکی از رشته‌های پزشکی و مهندسی قرار داشته باشد. در این صورت این رشته‌ها بیشترین امتیاز را می‌گیرند. یعنی از نظر رای‌دهندگان بخش اعظم بودجه آموزش عالی باید به این رشته‌ها اختصاص یابد و بیش از هزار رشته دیگر نصیب بسیار کمی از بودجه خواهند برد. گرچه تک تک شهروندان بر اساس عقلانیت و تمایلات خود رای‌ داده‌اند، اما نتیجه نهایی رای‌دهی منافع بلندمدت جامعه را تضمین نمی‌کند. چون جامعه برای رفاه و پیشرفت خود نیاز به متخصصین همه رشته‌ها دارد و بودجه آموزش عالی باید به تناسب در بین همه رشته‌ها توزیع شود. بنابراین امروز هم که از طریق فناوری ارتباطات و اطلاعات امکان مشارکت جمعی در تصمیم‌گیری برای تمام موضوعات عمومی وجود، همچنان مشکل تناقض رای وجود دارد.

از این بحث می‌خواهم نتیجه بگیرم که اگر ما گفتیم که در یک جامعه آزاد با انتخابات آزاد نتیجه انتخاب جمعی مردم معمولا غیرعقلانی است این به معنی اهانت به رای‌دهنگان نیست. ممکن است تک تک رای دهندگان عقلانی رفتار کنند اما در کل، نتیجه انتخابات غیرعقلانی باشد. این مربوط به بدذاتی رای دهندگان و عاقل نبودن آنها نیست بلکه مربوط به ماهیت رای‌دهی عمومی است.

در واقع هویت‌های جمعی، موجودی متفاوت از تک تک هویت‌های فردی یا افرادی است که آن‌ها را ساخته‌اند. چرا که هویت‌های جمعی معمولا رفتارهای خاص خود را دارند که از رفتار تک تک اعضای‌شان متفاوت است. بنابراین قضاوت در مورد هویت جمعی را نباید به هویت فردی حمل کرد. مثلا اگر کسی بگوید ایرانیان تنها ملتی هستند که دین خود را دوبار به زور شمشیر عوض کردند، یعنی حاضر نبودند با هر هزینه‌ای پای دین خود بایستند و آن را حفظ کنند، این سخن اهانتی به من فرد ایرانی نیست.

سالها پیش از جنگ‌های داخلی سوریه، اگر از مسلمانانی که امروز عضو القاعده یا داعش هستند می‌پرسیدند که شما حاضرید مسلمانان دیگر را قتل عام کنید، زنده بسوزانید یا گردن بزنید، بی‌گمان پاسخ منفی بود؛ ولی همان‌ها وقتی هویت جمعی یافتند و در بستر کنش جمعی (به مثابه رای‌دهی جمعی) قرار گرفتند دست به قتل عام مسلمانان دیگر زدند (روانشناسی اجتماعی کارش همین است که نشان دهد رفتارهای جمعی الگویی متفاوت از رفتارهای فردی دارد).

مساله در مورد فقرا هم به همین ترتیب است. بنابراین گفتن این جمله از سوی من که «وقتی جامعه از نخبگان تخلیه می‌شود، فقرا در بزنگاه‌های تاریخی دست به شورش و ویرانی می‌زنند» دارای هیچ اهانتی به فقرا نیست. یک تحلیل است درباره نتیجه کنش جمعی اعتراضی فقرا. در این‌جا شورش و تخریب، صفتی برای «هویت جمعی» یا «کنش جمعی» فقرا است نه صفتی برای شخص فرد فقیر. مانند این که بگویم ثروتمندان معمولا چنان در رفاه غرق می‌شوند که دغدغه‌های مربوط به خودآگاهی انسانی خویش را از دست می‌دهند. این هم اهانتی به فرد خاص ثروتمندی نیست. یا اگر بگویم جامعه دینی مستعد ریاکاری است،‌ این هم هیچ اهانتی به یک فرد دیندار نیست. (البته وقتی تحلیل در فضای احساسی بیان می‌شود شاید رنگ قضاوت به خود بگیرد که در مورد سخنان من چنین برداشتی شده است و اکنون من پوزش عمیق خود را به تک تک ایرانیانی که احتمالا چنین احساس اهانتی از سخنان من داشته، تقدیم می‌کنم.)

اکنون بازگردیم به «جمهوری خطای ترکیب». ممکن است برای من به عنوان یک فرد ممکن باشد که فرزندم را فردی مومن و مقید به مناسک دینی بار بیاورم اما اگر حکومت به عنوان مدیر (پدر) جامعه بخواهد همه شهروندان را مومن و مقید به ایمان و مناسک خاصی تربیت کند، نتیجه آن بی‌ایمانی و بی‌قیدی اکثریت جامعه خواهد بود. برای من به عنوان یک فرد، اخلاقی و عقلانی و ستوده است که اجازه ندهم فرزندم با یک معتاد ازدواج کند، ولی اگر من قانون‌گذار باشم و قانونی بنویسم که ازدواج با معتادان را ممنوع کند، تصمیمی غیراخلاقی و غیرعقلانی و خسارت‌بار برای جامعه گرفته‌ام. درباره بسیاری از دستورات فقهی (که احکام فردی و در حوزه وظایف فردی هستند) نیز چنین است. اگر نماز را و روزه را و حجاب را و خیلی دیگر از احکام حوزه فردی را به حوزه عمومی آوردید و الزام‌آور کردید، اولین خسارت بیننده آن خود نماز و روزه و حجاب خواهد بود. این‌جاست که می‌گوییم «جمهوری اسلامی»‌ نوعی خطای ترکیب است. جامعه دینی خودش باید دینی باشد. یعنی وقتی تک تک مردم یک جامعه از درون دیندار باشند جامعه دینی وجود خواهد داشت. وقتی شما بخواهید به زور قانون و پلیس، دین را مستقر کنید، اولین آسیب بیننده آن خود دین خواهد بود. بنابراین ممکن است برای یک فرد شدنی باشد که همزمان دنیا و آخرت خود را آباد کند اما در سطح یک ملت و با فرمان حکومتی، شدنی نیست که همزمان هر دو حوزه دنیا و آخرت با هم آباد شوند، لاجرم یکی یا هر دو آسیب می‌بینند.

مساله خطای ترکیب در موارد فراوان دیگری نیز در سیاست‌های بعد از انقلاب به ما آسیب زده است. مثلا سیاست خودکفایی کشاورزی که در سه دهه گذشته از سوی مقامات عالی نظام در دستور کار قرار گرفته است و به طور جدی توسط همه دولت‌های پس از جنگ دنبال شده است سیاستی برآمده از خطای ترکیب است. ممکن است خودکفایی یک فرد یا یک خانواده به قدرتمند شدن و استقلال آن خانواده بینجامد اما خودکفایی در سطح ملی به تخریب منابع طبیعی آن ملت می‌انجامد که نتیجه آن در ایران نابودی ذخایر زیرزمینی آب کشور بوده است.

بگذارید امنیت را مثال بزنم. یک خانواده که در محیطی ناامن زندگی می‌کند، ممکن است بتواند برای امنیت خود تمام دیوارها و پنجره‌ها را نرده بکشد، دوربین امنیتی بگذارد، قفل‌ها و درها را ایمن کند، شیشه‌ها را دودی کند، سگ مراقب نگهداری کند و حتی افرادی را برای حفاظت و نگهبانی از خانه‌شان استخدام کند و همچنان یک خانواده مرفه باقی بماند؛ اما اگر یک ملت بخواهد همه امنیت خود را از طریق به کارگیری تعداد زیادی از جوانانش در نیروهای نظامی و ساخت تجهیزات نظامی پیشرفته و اول شدن در قدرت نظامی درمیان همسایگانش تامین کند قعطا به ملتی فقیر و ناامن تبدیل می‌شود. چون مجبور است در بلندمدت به جای سرمایه گذاری‌های اقتصادی، رفاهی، اجتماعی و فرهنگی، منابع مالی‌اش را به سوی امور نظامی ببرد که به تدریج قدرت خلق رفاه را در آن ملت کاهش می‌دهد. در دنیای مدرن، پیمان‌های نظامی و همکاری‌های امنیتی منطقه‌ای برای همین ابداع شده‌اند که ملت‌ها مجبور نشوند برای ایجاد امنیت، خودشان را فقیر کنند.

راستش این است که وقتی در سالهای پس از انقلاب، روحانیان از حوزه علمیه به سیاست عملیه آمدند، دستگاه فکری حوزوی که مختص عرصه رفتار فردی مومنان بود (فقه یک دستگاه فکری مربوط به تحلیل عرصه رفتارهای فردی افراد است) را به عرصه سیاست که حوزه رفتار هویت‌های جمعی است آورند و بنابراین نظام تدبیر را گرفتار خطای ترکیب سیستماتیک کردند. و البته مهندسان (که آنان نیز موضوع تخصص‌شان حوزه‌های خُرد و فردی است) از این خطای ترکیب روحانیان خیلی سوء استفاده کردند و روحانیان را به غایت فریب دادند. در واقع آنچه امروز در ایران با آن روبه‌رو هستیم دستاورد مشترک ورود روحانیان و مهندسان به حوزه سیاست است (برای بحث بیشتر در این مورد، این گفتار را بشنوید: تبانی مهندسان و روحانیان).

سخن را چکیده کنم. حاصل مجموعه سیاست‌های از نوع «خطای ترکیب» که در این چهار دهه در ایران اجرا شده این است که ایران که جایگاهش در جهان هم از نظر وسعت سرزمینی هم از نظر حجم جمعیت در رتبه هجدهم قرار دارد و قاعدتا باید در سایر حوزه‌ها رتبه‌اش نزدیک به این موقعیت باشد، اکنون در موقعیت خود قرار ندارد. یعنی گرچه از نظر قدرت نظامی، خود را به رتبه دهم دنیا رسانده است اما در عوض از نظر قدرت اقتصادی رتبه ۲۳ (بر اساس برابری قدرت خرید در سال ۲۰۲۰،‌ البته با محاسبه بانک جهانی و براساس نرخ دلار ۲۲ هزار تومان رتبه ایران ۵۱ بوده است)، از نظر درآمد سرانه (رفاه) رتبه ۱۰۳ و از نظر تمام دیگر شاخص‌های توسعه، رتبه‌هایی بین ۶۰ تا ۱۸۴ را در دنیا کسب کرده است. این دستاورد، نتیجه‌ همان سیاست‌های خطای ترکیبی است که در سه دهه پس از جنگ تحمیلی اجرا شده است. بر این اساس، نظام حکمرانی ما بیش از آن که «جمهوری»‌ یا «اسلامی» باشد، یک «نظام خطای ترکیب»‌ است.



نظر خوانندگان:


■ قضیه امکان‌ناپذیری ارو (K. Arrow’s Impossibility Theorem) درست و با دقت طرح نشده است. از جناب رنانی انتظار می‌رود در نقل قول از اقتصاددانان بزرگی مانند ارو دقت کنند زیرا موجب دریافت اشتباه از مباحث و ابتذال این نظریات می‌شود. قضیه امکان ناپذیری ارو ۵ شرط منطقی دارد و بیان می کند که با فرض این ۵ شرط ممکن است در انتقال ارجحیت های فردی به ارجحیت اجتماعی دچار تناقض شویم. مثلا اگر ۳ نفر و ۳ بسته قابل انتخاب کردن مثل آ و ب و ج داشته باشیم و دو نفر آ را به ب و به را به ج ترجیح دهند، دو نفر آ را به ج و ج را به ب ترجیح دهند و دو نفر نیز ج را به ب و ب را به آ ترجیح دهند ترجیح اکثریت دچار ناسازگاری است یعنی معلوم نیست جامعه آ را به ج ترجیح می‌دهد یا ج را به آ. دلالت‌های این قضیه و فروض ۵ گانه آن در علوم اقتصادی و سیاسی به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است و از نظر اقتصاد سیاسی اثباتی (Positive) و نیر اقتصاد سیاسی ارزشی (Normative) بررسی شده است. روایت جناب رنانی از این قضیه در اینجا دقیق نیست و نتیجه‌گیری از آنهم طبعا موثق نیست.
خسرو


■ ایکاش استاد رنانی گرامی از ذکر نام کنت اررو اجتناب کرده بودند چون بیان خودشان به گواهی ده‌ها سال تجربه به اندازه کافی گویاست و کاش دوست ارجمند خسرو بدنبال انتقادی از این دست در یک نشریه عمومی و غیر آکادمیک کمتر بگردند و به هم افزایی صداهای منطقی و نکات صحیح بیشتر بها دهند. ایکاش می‌گفتند آیا با جان کلام موافقند یا مخالف؟ ایکاش!!
مسعود ساسانی


■ جناب ساسانی، با درود و تشکر از توجه شما به اظهار نظر من در مورد نوشته جناب رنانی. مساله شخصی نیست و بنده هم به آقای رنانی و هم دیگران اساتید که دل نگران توسعه اقتصادی اجتماعی کشور هستند و برای باز کردن راه این توسعه می‌گویند و می‌نویسند و انتقاد می‌کنند احترام می گذارم. مثلا نظراتی در مورد نوشته جناب سریع القلم منتشره در ایران امروز “چرا ایرانی‌ها نمی‌توانند یک سیستم بنا کنند” داشتم که فرستادم اما نمیدانم چرا منتشر نشد. نکته آن است که مرحله کنونی توسعه حیرت‌انگیز جوامع پیشرفته بشری بر اساس دو اصل بوده است (که آنهم نتیجه عصر روشنگری است): احترام به علم و احترام به بشر و حقوق او. از احترام به علم تمام این پیشرفتهای حیرت‌انگیز که ناشی از فن‌آوری‌هایی متکی به علوم است حاصل شده و مثلا جامعه نمی‌آید برای نجات خود از شر ویروس ناشناخته (مثل کرونا-2 و بیماری ناشی از آن کوید-19) خود را به جای واکنسن هایی که نتیجه ده ها سال مطالعات دقیق آزمایشگاهی و علمی دانشگاهی است به روغن بنفشه و امثال آن دلخوش کند. و احترام به بشر و حقوق بشر هم اجازه نمی‌دهد که فردی متوهم بیاید واردات این واکسن‌ها را که به زعم او مشکوک است ممنوع کند و جان میلیون ها ایرانی را به خطر انداخته موجب مرگ ده‌ها هزار ایرانی شود. زیرا که دموکراسیها بر اساس احترام به بشر و حقوق او ایجاد شده و در دموکراسی‌ها هیچ کس نمی تواند چنین تصمیمات فاجعه باری بگیر.
حال پیشگامان جامعه ما هم اگر معتقد به توسعه همه جانبه ایران هستند همواره در نوشته ها و گفته های خود باید به این دو اصل توجه کنند. احترام به علم اجازه نمی‌دهد ما برداریم نقل قولهایی ناموثق آنهم از اساتیدی که از استوانه های علمی (در این مورد کنت ارو و علم اقتصاد) هستند، بکنیم. چون اگر استدلال و نتیجه گیری ما علمی است باید با رعایت اصول مباحث علمی ارایه شود. از آن طرف احترام به بشر و به عبارت دیگر اخلاق مدرن (مبتنی بر عقل) اجازه نمیدهد ما موضوعی را که موثق نیست منتشر کنیم چون ممکن است به فریب دیگران و پیدایش باورهای غلط منتهی شود که احتمالا هدف ما هم نبوده است. بحث زیاد است اما در حوصله این نوشته ها نمی‌گنجد.
خسرو