پژوهشگر “مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی” پاریس
اردشیر زاهدی فرزند سرلشگر زاهدی کودتاچی اصلی ۲۸ مرداد البته به فرماندهی کرومیت روزولت از عوامل ”سیا”، سازمان جاسوسی آمریکا بود که از سوی امریکا در زمان ریاست جمهوی “ژنرال آیزنهاور” و دولت “وینسیتون چرچیل” در انگلستان، که هر دو سابقه نظامیگری داشتند، برای این ماموریت تعیین شده بود؛ البته بعد از گریختن محمد رضاشاه همانند عادت همیشه که به هنگام بروز هر بحرانی میگریخت. اردشیر زاهدی همان پیرمردی که چند روز قبل از سوی رادیوهای خارجی مرگ او اعلام شد، در اشغال رادیو تهران که با مهدی میراشرافی مدیر روزنامه آتش شرکت داشت. میراشرافی روزهای اول انقلاب در اصفهان اعدام شد. به او یک کارخانه بزرگ ریسندگی و بافندگی از سوی دربار به رسم پاداش بدو داده شده بود و پاداش اردشیر در این کودتا از سوی شاه، ازدواج با شهناز دختر او و سفارت ایران در آمریکا شد. اردشیر در اولین فرصت و یکی دو سال بعد از کودتا، جشن بزرگی با دعوت تعدادی از رجال آمریکا در عید نوروز با غذاهای ایرانی در سفارت گرفت. اما این جشن مورد هجوم حدود شصت نفر از دانشجویان ایرانی در آمریکا به رهبری صادق قطبزاده قرار گرفت. میهمانی در اثر هجوم بههم ریخت و دانشجویان با دخالت پلیس همه بازداشت شدند تا بعد از چند ساعت با دخالت خانم روزولت آزاد گردیدند.
بعدها خانم آلبرایت وزیرخارجه و بعد کلینتون و فراتر اوباما هر کدام به گونهای از نقش آمریکا در کودتا معذرت خواستند. ولی انگلستان هرگز معذرتی و...نخواست. زیرا که درآن مقطع هنوز خیال میکردند به خاطر وسعت مستعمرات شیری بوده که آفتابش غروب نمیکنند ولی معروف بود که مصدق این شیر را با ملی کردن نفت شکست؛ زیرا که از آن به بعد “ملی کردنها در جهان آغاز شد”(پیر سالینجر روزنامهنگارو مشاورکندی و...) و انگلستان مجبور شد در کنسرسیوم نفتی که تاسیس شد بیشترین سهم را به آمریکا بدهد. آمریکا ۵۰ درصد و انگلستان ۴۰ درصد حتی کشورهای دیگری چون فرانسه و.. از اروپا سهم بردند.
و اما کودتا؛ در زمانیکه واحدهای نظامی نگهبان خانه مصدق قهرمان ملی شدن نفت در برابر هجوم تانکها و کامیونهای پر از سرباز کودتاچیان سقوط کرد و.... زیرا که از ساعت ۱۲ ظهر در چهار راه قصر نیروهای زرهی به فرماندهی “تیمور بختیار” وارد خیابانها شده بعضی تا شمال خیابان سه راه ضرابخانه رفته و بعضی محاصره ایستگاه رادیو تهران قبل از پل سیدخندان و تعدادی برای حمله به خانه مصدق در خیابان کاخ و تعدادی برای آوردن سرلشگر زاهدی و کرومیت روز ولت از سازمان سیای آمریکا، به طرف مخفیگاه آنها به شمیران رفته تا او را به خیابانها بیاورند. “او را به زور سوار زرهپوش کرده به خیابانها میآورند، چه باور نمیکردند کار به همین راحتی باشد”(سرهنگ مصور رحمانی). چه رییس ستاد ارتش یک افسر مهندس بود در حالیکه “در این موقع باید افسری ستاد دیده و متخصص و رزمی باشد”. گروهی هم به سوی خیابان سوم اسفند پایگاه دژبان رفته تا زندانیان کودتای ۲۵ مرداد را آزاد کنند و کردند.
در واحدی که تا سه را ه ضرابخانه رفت به فرماندهی سرهنگ قربان نژاد که از افسران حزب توده بود ودرضمن مترجم کتاب ” جنگ کبیر میهنی ” متعلق به مقاومتهای روسها در جنگ دوم چهانی - در سه راه ضرابخانه این سرهنگ با کمیته مرکزی حزب توده تماس گرفته واز کیانوری دبیرکل حزب سوال میکند که “من میتوانم علیه کودتا عمل کنم و....” کیانور ی جواب میدهد که ” مصدق وزاهدی هردو از “بورژوازی” ایرانند وبرای ما فرقی نمیکند!!” افسر دیگری از گارد حفاظت رادیو میگوید “وقتی کودتاچیان برای اشغال رادیوامدند خیال داشتم همه را به مسلسل ببندم ولی فکرکردم چون حزب با مصدق مخالف است لابد با کودتا موافق است به علاوه دستوری هم از حزب نیامده بود” انورخامه ای کتاب “از انشعاب تا کودتا” ص ۴۱۹.
واحدی که ایستگاه رادیو تهران را محاصره کرده بود با آمدن گروهی ضدملی ودرباری چون ” مهدی میراشرافی مدیر روزنامه آتش واردشیر زاهدی و...باحمایت وراهنمایی اردشیر زاهدی ” باکمک افسران زرهی وارد اطاق پخش شده ومیکروفون را گرفته دراختیار میراشرافی مدیر روزنامه “آتـش” وسردبیرش “شمس قنات آبادی نماینده کاشانی” قرارداده - میراشرافی فریاد میزند” مردم انقلاب کردند – دکتر فاطمی را کشتند و...مردم به خیابان هابریزید”.
واحدی که به سوی خیابان کاخ رفتند برای بازداشت یا قتل مصدق، بعد از محاصره خانه مصدق، درگیری بین نیروهای حافظ خانه مصدق و اینها آغاز شد. مهندس زیرکزاده و دکتر صدیقی و چند نفر دیگر و... همراه مصدق با اصرار که او را از مهلکه خارج نمایند و او ابتدا ردکرده و میگوید “شما به منزل همسایه با نردبان بروید ولی من در این اطاق میمانم تا با کشتن من داغ پیروزی بر دل کودتاچیان بماند”.(دکتر صدیقی) در همین حال شعبان بیمخ و احمد عشقی و امیر موبور از طرفداران کاشانی با تعدادی لومپنهای خیابان پامنار و مهدی قصاب در سه راه سیروس، از طرفداران آیتاله بهبهانی که آیتاله درباری بودند، با لومپنهای آن محله در خیابان سیروس و سرچشمه گردهم آمده، و در چهارراه مخبر الدوله تعدادی فواحش از رفیقههای شاه و تعدادی فواحش شهر نو به رهبری “پری بلنده” گروههایی بودند که به سوی مجلس در حال تظاهرات به سود شاه بودند تا طبقه متوسط آن روزی و.... را که همیشه از طرفداران مصدق بودند از واکنش بازدارند، و به نسبتی بازداشتند. زیرا که مصدق از آنها خواسته بود ساکت باشند تا بتواند کودتا را خنثی کند.
در چنین موقعیتی مراکز احزاب ملی به آتش کشیده شد. در جلوی دیدگان اعضای آنها که به خاطر “در خواست مصدق برای امنیت و حفظ آن خواسته بود عکسالعملی نشان ندهند”، از حزب ایران تا حزب مردم ایران، حزب ملت ایران و نیروی سوم، حتی بعضی که به روی بامها گریختند اوباش گرفته و از بام به پایین پرتاب نمودند. به ویژه کلوپ نیروی سوم خلیل ملکی که در خیابان انقلاب بود.
در چنین شرایطی غروب روز ۲۸ مرداد شهر زیر دود و آتش آسمان رنگ “خون” به خود گرفته، به ویژه با مقاومت جانانه واحد حافظ خانه دکتر مصدق به فرماندهی “سرهنگ ممتاز” که از دو طرف تعداد زیادی شهید و کشته شدند و یکبار نیروهای کودتاچی را به عقب راندند، در حالی که تعداد تانکهای ارتش با دو تانک این واحد قابل مقایسه نبود و بعد هم رانندگانشان رفته بودند.
دکتر مصدق با همراهان مدت ۲۴ ساعت در زیرزمین آن خانه همسایه پنهان بودند، در آخرین لحظات سرهنگ علمیه بازپرس افسران کودتاچی در کودتای اول ۲۵ مرداد به خدمت او رسیده و اظهار میدارد “آقا اینها همه خائنند” منظور نظامیان اطراف او تا کودتاچیان بوده است. از سرتیپ دفتری که فامیل سببی او بود که درلحظات آخر به ریاست شهربانی منصوب شد تا... مصدق درجواب میگوید “آقا آدم ندارم چه کنم!!”، ننگی که هرگز خانواده پهلوی، انگلیس و آمریکا به عنوان دولتهای کودتاچی و حتی روسیه که نمیتوانند در تاریخ جهان به عنوان دولتهای سلطهگر و.... رها شوند.
چند ساعت از ظهر گذشته بود که خانه مصدق به توپ بسته شد و اوباش و اجامر به رهبری شعبان بیمخ و... خانه او را غارت نمودند از فرشهای تکه پاره شده تا میز و صندلی و سماور و ظرف و ظروف. ساعتی قبل رادیو تهران اعلام کرده “از ساعت هفت شب حکومت نظامی است از خانههای خود خارج نشوید”، البته تا ده شب مردم در خیابانها بودند، در همین وقت “دوچرخهای دوترکه” از خیابان ری حامل محمد نخشب و حسین شاه حسینی به سوی خیابان فرهنگ امیریه در حرکت بود ساعتی بعد در منزل آیتاله زنجانی، محمد نخشب از حزب مردم ایران، داریوش فروهر از حزب ملت ایران، خورگامی از حزب ایران و شاه حسینی از جبهه ملی، به پیشنهاد محمد نخشب بنای نهضت مقاومت ملی را گذاردند و تعدادی “تراکت” کوچک با این عنوان که “نهضت ادامه دارد” نوشته و پخش کردند. فردا بازار اعتصاب شد و نظامیان کودتاچی درب چندین مغازه را گل گرفتند. روزنامه “صبح امروز” از سوی نهضت مقاومت تا برآمدن جبهه ملی دوم به نسبتی مخفی منتشر شد. که درآن این شعر ” سالها میگذرد که “یکی ظلمت افسانهای دردآلود – خیمه افکنده به سر منزل صبح – تا که خفاش فراموش کند زشتی قبح”.
در ساعتهای غروب ۲۸ مرداد دو نفر از شاگردان دکتر انور خامهای که خیلی “پرولتر و انقلابی” بودند در این غارت شرکت داشتند. درخیابان استانبول با استاد خود روبرو شده که ایشان مطابق نوشته خودشان ۵۰ نفر شاگرد داشته که مارکسیسم را با تجدیدنظرهایی بدانان میآموخته است - میفرماید “وقتی که از اینها سوال کردم چرا این کار را کردید جواب دادند – برای اینکه مصدق بورژوا بود!!” (از کتاب “از انشعاب تاکودتاص ۴۴۱”) در چنین شرایطی قهرمان ملی کردن نفت به بند کشیده میشود. بعدها سیاوش کسرایی از حزب توده سفری به مسکو کرد از آن جا توسط شجریان به سایه پیغام داد “کلاه سرمان رفت همهاش دروغ بود” و بعد به سختی با کمک حقوق بشر به اتریش گریخت و درآن چا فوت نمود. ۲۴ ساعت بعد دکتر مصدق وارد ساخمان “باشگاه افسران” در خیابان سوم اسفند شد زاهدی و نظامیانی به استقبالش آمدند؟!! و مصدق نخست وزیری خود را اعلام نمود. منتها نظامیان تابع دربار و شاه بودند که هنوز در گریز و غایب بود.
بعد از مدتی که دکتر مصدق در بیدادگاه نظامی حضوریافت. “بعداز معرفی خود، در رابطه با ادعای قیام مردم” چک دلاری به مبلغ در حدود ۳۷۰هزار دلار که در بانک ملی همان روز برادران رشیدیان عوامل سفارت انگلیس که تبدیل به ریال آن روز شده بود رو میکند. شاهد رسوایی دولتهای قانونشکن غربی و شرقی و سلطهگر شده و....
آیا مرگ استالین فرصت تازهای به انگلیس و آمریکا برای کودتا نبود؟ و یا چنانکه شایع شد “آمریکا و انگلیس با سکوت دربارهی تناقضات باقیمانده در ساختار قدرت در روسیه آنروز توافق روسها را درباره کودتا نگرفته بودند؟” زیرا که روسیه طلاهای ایران را به دولت ملی مصدق نداد ولی به دولت کودتایی زاهدی بعد از مدتی داد.
■ در جواب جناب نکوروح با کمال احترام توجه خوانندگان گرامی ایشان را به مطلب زیر که از دهان یک شخصیت علمی-سیاسی شناخته شده جهانی برآمده یعنی دکتر پطروس غالی; از جوانی همراه افسران آزاد(همچون ژنرال محمد نجیب، جمال عبدالناصر، انورالسادات، صوفی ابوطالب و.....) پادشاه دست نشانده استعمار انگلیس را سرنگون کرده و به استعمار در مصر پایان بخشیدند، بزرگترین شاهراه آبی جهان را ملی کرده انگلیس را از پردرآمدترین کانال بیرون انداختند، ناسیونالیسم عرب را بر علیه استعمار بیدار کردند... و بالاخره مصر را به پایگاهی برای رساندن کمکهای شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیست موجود به جنبشهای استقلالطلبانه آفریقا مخصوصا الجزایر تبدیل کردند و به این دلیل مورد حمله نظامی مشترک اسراییل، انگلیس، فرانسه قرار گرفت که بیاد داریم با اولتیماتوم شوروی (مالینکف)عقب کشیدند.
در سابقه پطروس غالی: وزیرخارجه سادات بود که بزرگترین جنگ را بر علیه اسراییل راه انداختند و صحرای سینا را از چنگ اسراییل درآوردند. پطروس غالی امضاکننده صلح کمپ دیوید، دبیرکل سازمان ملل متحد و آخرین سمت او ریاست فرانکوفونی در دنیا بود و ضمنا تدریس در دانشگاههای مصر و اروپا و امریکا را هم در سابقه خود دارد.
حال او که در پشت و روی پرده سیاست دستاندرکار و مورد اعتماد همه بود، در مصاحبه با تلویزیون کانادا در جواب خبرنگار که پرسید «چرا اعراب در برابر اسراییل شکست خوردند؟» گفت سادات، عبدالناصر و .... را رهاکنید و وقت خود را با فرعیات تلف نکنید. در دنیا فقط یک جنگ بود و نه بیش که جنگ سرد نام گرفت که دو طرف یاد و اردوگاه داشت و هر دولتی یا هر حرکتی خواسته و یا نخواسته به نفع این یا آن اوردوگاه وارد عمل بود. ما در این جنگ درکمپ شوروی صف بستیم و با شکست شوروی هم شکست خوردیم. در پایان به نظر حقیر جز این ذهنیات، نیات و سلیقه و مواضع شخصی افراد، گروهها و دستهجات سیاسی و در بدترین صورت تبلیغات استعماری ست که در حول واقعیات میچرخند.
جعفر خدیر
■ جناب جعفر خدیر، نگارنده برخلاف نقل قول جنابعالی از مصاحبه آقای پطروس غالی با خبرنگار تلویزیون کانادا که به این صورت مرقوم فرمودید:
خبرنگار: «چرا اعراب در برابر اسراییل شکست خوردند؟» پطروس غالی: «..سادات، عبدالناصر و .... را رهاکنید و وقت خود را با فرعیات تلف نکنید. در دنیا فقط یک جنگ بود و نه بیش که جنگ سرد نام گرفت که دو طرف یاد و اردوگاه داشت و هر دولتی یا هر حرکتی خواسته و یا نخواسته به نفع این یا آن اوردوگاه وارد عمل بود. ما در این جنگ درکمپ شوروی صف بستیم و با شکست شوروی هم شکست خوردیم. .....»
متاسفانه تاریخ دقیق این مصاحبه را ارائه نفرمودید. ولی باتوجه به این فاکت از مصاحبه : «..ما در این جنگ در کمپ شوروی صف بسستیم و با شکست شوروی هم شکست خوردیم ..» مصاحبه بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» صورت گرفته بود. حرف بنده این ست که این پرسش و پاسخ با واقعیت های تاریخی منطبق نیست!
اولا ، کیست که نداند بعداز عبدالناصر و شوک اجتماعی و عوارض ناشی از شکست جنگ شش روزه، سادات روابط مصر با اتحاد جماهیر شوروی را به هم پیمانی با ایالات متحده آمریکا تبدیل کرد و سالیانه میلیاردها دلار به ارتش مصر مستقیما کمک شد که هنوز ادامه دارد. امروزه در محاقل سیاسی آمریکا این موضوع در زیر علامت سئوال بزرگی قرار دارد.
ثانیا، قرار داد صلح کمپ دیود در سال ۱۹۷۸ (در آستانهی انقلاب اسلامی ایران ۱۳۵۷) بین مصر و اسرائیل که با واکنش بایکوت توسط اتحاد جماهیر شوروی، سازمان آزادیبخش فلسطین ، کشورهای صف مقدم مقاومت (لیبی، سوریه ، عراق و...) روبرو شد که حکایت از آن صف بندی می کند. ولی مصر سالها در جبهه کشورهای عربی طرفدار غرب قرار گرفته بود.
اما بهر صورت برخلاف نظر آقای پطxروس غالی، مبارزه علیه استعمار و سرمایهداری پیش از انقلاب اکتبر روسیه و تاسیس کشور شوراها در جهان وجود داشته ست. جنگ جهانی اول ناشی از رقابت کشور های سرمایهداری و استعماری بود در بحبوحه جنگ جهانی اول که موجب پیامدهای بزرگی شد؛ از جمله انقلاب سوسیالیستی در روسیه تزاری صورت گرفت.
ـ خلافت عثمانی منحل گردید.
ـ کشورهای جدید عربی تشکیل شد.
ـ امپراتوریهای آلمان و اتریش شکست خوردند و به جمهوری تبدیل شدند.
ـ احزاب سوسیال دموکرات، سوسیالیست و کمونیست و رادیکال در اروپا و سراسر جهان از محبوبیت پیشتری در بین مردم برخوردار شدند و جنبش های دموکراتیک در همه جا کم و بیش تقویت شد.
ـ بحران مالی جهانی دهه ۱۹۳۰ که به «بحران تناوبی سیستم سرمایه داری» معروف ست. در همه جا سایه افکند.
از تبعات این بحران ظهور نازیسم، فاشیسم و دیکتاتوری نظامی در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، ژاپن و.... بود که به جنگ جهانی دوم فرا روئید. در ایران و سایر کشور های جهان نیروهای سیاسی و روشنفکری از گرایش های جدیدی که قبل از انقلاب اکثبر ۱۹۱۷ در روسیه و ظهور رایش سوم در آلمان وجود نداشت متاثر شدند. اگر بعداز انقلاب مشروطه بسیاری از فرهنگیان و نخبگان و هنرمندان به مشروطه خواهی روی آوردند. در شهریور ۱۳۲۰ جنبش مشروطه بشدت صدمه دیده بود بخشی به روسیه سوسیالیستی و بخشی دیگر به آلمان نازیستی گرایش پیدا کرده بودند. حرفم را تمام می کنم که در ایران کسانی مانند دکتر محمد مصدقها با اطمینان و اعتماد به نفس بر نوعی سوسیال دموکراسی ایرانی پافشاری کردند که قابل تحسین ست.
از این زاویه باید تاکید کرد: جنبشی که قبل از جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه در کشور های سرمایه داری حامل آرمانهای انتقادی و سوسیال دموکراتیک داشتند. با حفظ مواضع خود نسبت به مناسبات حاکم در «سوسیالیسم واقعا موجود» نیز مرزبندی داشتند و هرگز با شوروی همسو و همراه نشدند و هنوز نیز ادامه دارد.
دریغ که بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» سرمایهداران بزرگ و نمایندگان سیاسی آنها بنا بر ماهیت همیشگی خود حملات گستردهای علیه دستاوردهای احزاب سوسیال دموکرات در سراسر جهان انجام دادهاند که موجب محو و نابودی بسیاری از قرار دادهای نیک اجتماعی گردیده ست.
به همین دلایل اعتقاد راسخ دارد که «جنگ سرد» موجب تضعیف تلاشهای انتقادی علیه ناهنجارهای اجتماعی در تمام کشور های جهان شد. نه دستاوردی چشم گیر و دموکراتیک در کشور های بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موچود» می بینیم. نه وضع اجتماعی و دولت رفاه در کشور های سرمایهداری از استاندارهای قبل از جنگ سرد بالا تر رفته ست. چرا با حذف یک طرف از جنگ سرد «شوروی» مسائل عدیدهی اجتماعی بقوت خود باقی ست؟ اگر چرخشی در روند سیاسی جهان صورت نگیرد. بحران های عدیدهای در پیش خواهد بود مانند ۲۰۰۸!!!
با احترام؛ کامران امیدوارپور
■ پرسشهای بابک امیرخسروی از محمود نکوروح:
سلام آقای نکوروح.
نوشته شما را در«ایران امروز» باعلاقه خواندم. پرسشهای چندی برایم پیش آمد، ولی تنها برخی ازآنها را با شما در میان میگذارم:
۱ - علاقه مندم بدانم که کودتای ۲۸ مرداد که شما ازآن سخن میگویید آیا واقعا به گونه کودتای ۲۵ مرداد، ازپیش تدارک شده و برنامهریزی شده بود؟ اگر آری، چگونه و متکی به کدام اسناد معتبر؟
درباره کودتای ۲۵ مرداد اسناد و مدارک تردیدناپذیر فراوانی برای آشناپی با نقش سازمان امنیتی انگلستان(MI6) و آمریکا (سیا) و نقش کرمیت روزولت ویا بازیگران ایرانی آن، وجود دارد. آیا درباره فاجعه ۲۸ مرداد نیز چنین فاکتهای کموبیش مشخص و قانع کننده را در اختیار دارید؟ خواهش میکنم اگر دارید لطفا برای اقناع من آن فاکتها را بفرستید.
دوست ارجمندم! لطفا از کلیگوییها که مثلاْ دولت آمریکا خود به کودتا اذعان دارد و یا لاف و گزافهای دیگر، پرهیز کنید. نیاز من به دادهها و اسناد معتبر است.
۲ – نوشتهاید: «اردشیرزاهدی فرزند سرلشگر زاهدی کودتاچی اصلی ۲۸ مرداد البته به فرماندهی کرمیت روزولت ازعوامل «سیا» سازمان جاسوسی آمریکا بود»!
پرسش من این است: برپایه کدام دادهها و اسناد، میفرمایید که دربازه زمانی پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد، اردشیر زاهدی یا سرلشگر زاهدی زیرفرماندهی کرمیت روزولت بانی کودتای ۲۸ مرداد بودند؟ اگر مینوشتید آرزوی آن را داشتند، و یا مثلاْ به رایزنی پرداختند که چگونه درآینده دولت دکتر مصدق را سرنگون کنند و امثال آن، حرفی نداشتم. خواست من در رابطه با فاجعه ۲۸ مرداد و دستیابی به دادههاست.
تا آنجا که من دنبال کردهام، پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد، قاطبه افسران بازیگر کودتای ۲۵ مرداد دستگیر شده، سرلشگر زاهدی «کودتاچی اصلی» در سفارت آمریکا مخفی شده و اردشیر زاهدی نیز به خانهای پناه برده و کرمیت روزولت نیز به همچنین. جز یک مصاحبه از اردشیر زاهدی با دو روزنامهنگار آمریکاپی در مخفی گاهش، و سفر مخفیانهاش به اصفهان برای جلب حمایت فرمانده لشگر، دادهای جدی از اقدامات آنها ندارم.
کرمیت روزولت که در لافوگزاف ید طولانی دارد با این حال در ۲۶ مرداد مینویسد چگونه در مخفی گاه خود با آگاهی از تظاهرات تودهایها که خیابانها را به تسخیر خود درآورد... به هراس میافتد و مینویسد:«من و بیل(همکار سیای او) کاری نداشتیم جز این که انتظار بکشیم. ناخنی دیگر برایمان باقی نمانده بود که بجویم...»!
مایلم بدانم در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد، کدام مرکزیتی و چه کسانی طرح کودتای دوم را ریختند و به چه ترتیبی سازمان دادند؟
۲ – نوشتهاید: از ساعت ۱۲ ظهر در چهارراه قصر نیروهای زرهی به فرماندهی «تیمور بختیار» وارد خانهها شدند!
آٔیا اطمینان دارید که سرهنگ تیمور بختیار روز ۲۸ مرداد در تهران بود تا به اقداماتی که مطرح کردهاید دست بزند؟ سندی در تایید حرفتان دار ید؟
۳ - میفرماپید سرهنگ قرباننژاد که از افسران حزب توده ایران بود....در سه راه ضرابخانه این سرهنگ با کمیته مرکزی حزب توده تماس گرفته و از کیانوری دبیرکل حزب سوال میکند که: «میتوانم علیه کودتا عمل کنم و کیانوری جواب میدهد که «مصدق و زاهدی هر دو از بورژوازی ایرانند و برای ما فرق نمیکند»!
بسیار علاقمندم بدانم این مطلب شگفتآور را از کجا آوردهاید؟
۴ – میفرماپید «روسیه طلاهای ایران را به دولت ملی مصدق نداد ولی به دولت زاهدی بعد از مدتی داد». آیا واقعا شما نمیدانید که مذاکره برای پس دادن طلاهای ایران در زمان مصدق آغاز شده بود ولی کودتا و سقوط مصدق نتیجه را به بعد از سقوط دولت ملی مصدق کشاند؟
ابهام در نوشته شما بیش ازاینهاست ولی فعلاْ به همین اکتفا میکنم.
ارادتمند بابک امیرخسروی۲۷.۱۱.۲۰۲۱
■ پاسخ به پرسشهای بابک امیرخسروی
با سلام و ارادت آقای امیر خسروی
۱- در کودتای دوم با دزدی رییس شهربانی توسط افسران بازنشسته – بقایی و.. و بسیج مجدد “شعبان بیمخها – البته با نقشآفرینی لاتمنشانه اردشیرزاهدی – که حتی در سهشنبه گذشته این امررا در مصاحبه با آقای فانی در برنامه “به عبارت دیگر بیبیسی” فرصت یک کلمه به آقای فانی جز “کار انگلیسها با مدرک گفت” که درپاسخ بدو گفت “شکمی حرف نزن و اجازه نداد او حرف در نیم ساعت بزند”.
اردشیر زاهدی در کودتای دوم همراه با مهدی میراشرافی مدیرروزنامه آتش بود. در واقع زمانی که دکتر مصدق با شکست کودتای اول تقریبا خیالش راحت شده بود و به احزاب و دیگر گروهها پیام داد ساکت باشید تا فضا را مدیریت کند و بزرگترین اشتباهش که رییس وفادار شهربانی را برداشت و سرتیپ متین دفتری دامادش را به جای او گماشت و در لحظات آخر او به کودتاچیان جدید “سربازان حکومت نظامی برای نظم و.. که از قبل بوده و بیکباره فرماندهانشان شاهی شده” پیوست.
در این مقطع من دانشآموز دارالفنون بودم، و اوباش میدان امین سلطان ابتدا با شعار مصدق پیروز است و... مردم زیادی را جمع نمودند و در جلوی دارالفنون بیکباره شعارشان “جاویدشاه” شد – و با ما دانشآموزان دارالفنون که غالبا با احزاب ملی بودیم درگیر شدند، و تعدادی از سربازان حکومت نظامی در میدان سپه به کمک آنها آمده که من یک “قنداق تفنگ خوردم و تا سالها جایش درد میکرد. امری که کرمیت روزولت را درزندن وپدرش را درمخفی گاه که ناامید شده و....مات نمود.
۲- در مورد سرتیپ بختیار که با تانکها آمد، او فرمانده لشکر زرهی در چهار راه قصر بود که بعدها من و تعدادی دیگر گرفتار زندان و حمام شکنجه او شدیم و...
۳- یکی از دوستان من که پزشک است و با سرهنگ قرباننژاد دوست و شیفته ”کتاب جنگ کبیر میهنی” که آن را خوانده، سرهنگ این مطلب را بدو گفته است. ولی “آیا سوسیالیسم، مارکس و لنین و... در برابر بورژوازی نبود”؟!!
۴- من اینکه روسیه طلاها را به دولت مصدق داده باشد تردید دارم. اگر چنین بود مصدق در آخر کارش دویست میلیون تومان چاپ و منتشر نمیکرد که حسین مکی در همان روز که حالا چون همه یاران جبهه ملی مخالف شده بود باسروصدا منتشر نمود.
درآخر سر البته شما فرمودید “ابهامها زیاد است” که برای من از طرف شما طبیعی است چون شما نویسنده کتاب قطور “نظر از درون به نقش حزب توده ایران” بوده که روزنامه اطلاعات منتشرنمود. ولی من به خاطر عضویت در حزب مردم ایران – حزب ایران و... حتی در سیام تیر در صحنه مبازات سیاسی ایران به خاطر شرایط سنی حضور داشته... اگر اشتباهی شده شاید گذشت زمان هفتاد هشتاد ساله باشد که من تا آن جا که بیاد دارم نوشتم.
پایدار باشید / محمود نکوروح
■ سلام آقای نکوروح، سپاس ازتوضیحات. چند کلمه دیگر:
۱ - من ازشما نخواسته بودم که شرح وقایع روز ۲۸ مرداد یا پیش ازآن را توضیح دهید. متاسفانه تازه آنجا نیز خطا و بیدقتی درنوشته شما کم نیست.
مثلا شعبان بیمخ که از نقش آفرینی او در۲۸ مرداد صحبت میکنید، تا اوایل بعد ازظهر درزندان بود. پس ازآنست که او را اززندان بیرون آوردند و به هیاهو برخاست. بازیگر بود ولی نقشی در تدارک و سازماندهی قبلی آن نداشت .این که شما مثلاْ در دارالفنون چه دیدید، ربطی به پرسش من ندارد. خواهش می کنم باردیگر به پرسشهای من نظری بیفکنید.
سوال اصلی من این بود که آیا کودتای ۲۸ مرداد که شما مدعی هستید، چگونه دربازه زمانی ۲۵ تا ۲۸ مرداد برنامهریزی شده بود؟ خواسته بودم توضیح دهید این ماجرا چگونه صورت گرفته بود؟ به ویژه اگر سند معتبر و قابلاتکایی در این باره دارید از ارسال آن مضایقه نفرمایید؟
مجبور به تکرارم که اردشیر زاهدی و میراشرافی و کسانی که اسم میبرید، تا ظهر ۲۸ مرداد از ترس در مخفیگاه بودند. ازاین رو، «نقشآفرینی لاتمنشانه اردشیرزاهدی» که اشاره میکنید، در صبح ۲۸ مرداد چه و چگونه بود؟ لطفاْ شاهد از زمانی که بعد ازظهر ۲۸ مرداد، هنگامی که دیگر ورق برگشته بود، نیاورید. به همین ترتیب لطفاْ از ارائه دادههای پیش از کودتای ۲۵ مرداد پرهیز کنید. زیرا ربطی به پرسش های من ندارند.
پرسش من دررابطه با برنامهریزی کودتای ۲۸ مرداد، کموبیش به گونه برنامهریزی و سازماندهی کودتای ۲۵ مرداد، و نقش اشخاصی نظیر اردشیر زاهدی و سرلشگر زاهدی و کرمیت روزولت بود که در مقاله شما آمدهاند. خواهش می کنم اگر دادهای دراین رابطه دارید، بفرماپید.
۲ - راستاش منظور شما را از «دزدی رییس شهربانی توسط افسران بازنشسته – بقایی»، نمیفهمم. منظورتان کدام رپیس شهربانی است؟ آیا رویداد چند ماه پیش از کودتای ۲۵ مرداد است؟ به گمانم منظورتان سرتیب افشارطوس است؟ در این صورت چه ربطی به کودتای ۲۸ مرداد دارد؟ در این صورت اگر هم ربطی با کودتا داشته باشد، مربوط به کودتای ۲۵ مرداد است نه ۲۸ مرداد! روز ۲۸ مرداد ریبس شهربانی سرتیب دفتری بود که به خطا دکتر مصدق همان روز برگزید! راستاش حرفهای شما را نمیفهمم. نمیدانم چه ربطی به پرسشهای من در رابطه با سازماندهی فاجعه ۲۸ مرداد دارد.
۳ - در رابطه با حضور سرتیب بختیار در تهران، و نقش او درکودتا، خواهش میکنم تحقیق بیشتری بکنید و اگر دادهای دارید بفرمایید. سرتیپ بختیار فقط پس از آنکه دولت مصدق سقوط کرد و زاهدی خود را نخستوزیر اعلام کرد، عصر روز ۲۸ مرداد وارد تهران بود. در راس نیروهای نظامی کرمانشاه که تحت فرماندهی سرتیپ بختیار بود و به سوی تهران روانه شد، نه تیمور بختیار، بل سرگرد رستمی گوران قرار داشت که از افسران عضو سازمان افسری حزب توده ایران بود. چند و چون آن و رفتار او را درکتاب «نظر از درون به نقش حزب توده ایران» از قول خود ایشان، نقل کرده ام.»
۴ - درمورد مطالب شگفتآوری که بهنام سرهنگ قرباننژاد و گفتگویش با کیانوری، که میفرماپید از دوستی شنیدهاید! تعجبآور است. چطور شما حرف به این مهمی را که ازکسی شنیدهاید، بدون بررسی و اطمینان از صحت آن، بازمیگوئید؟ تازه آنچه نقل کردهاید، واقعاْ شبیه داستان خسن وخسین است! گذشته ازآن که کل داستان ساختگی است.
اولاْـ قرباننژاد سرهنگ نبود و ستوان یکم بود. ثانیاْ محل ماموریت قرباننژاد حفاظت از رادیو ملی ایران بود نه سه راه ضرابخانه. ثالثاْ قرباننژاد واحد نظامی نداشت تا به هنگام رسیدن به سه راه ضرابخانه با کمیته مرکزی تماس بگیرد و وارد عمل بشود. ماموریت قرباننژاد با چهار تانک که در اختیار داشت، حفاظت از رادیو بود و نمیتوانست از جایش تکان بخورد. گذشته از آن، کمیته مرکزی حزب توده دفتر علنی نداشت که هر کس خواست تلفن بکند. هیات اجراییه در شراط مخفی فعالیت میکرد. نشستهای آنها در مخفیگاه بود و فقط افراد محدودی ازآن اطلاع داشتند. تصادفا در ۲۸ مرداد گردهماپی آنها حتی در محل معمولشان نبود، بل در نشست گاه کمیته ایالتی تهران بود. جز افراد بسیار معدود گزینش شده، کسی اطلاع نداشت که رهبری حزب کجاست تا احیانا تلفن بکند! چه رسد به یک ستوان یکم عضو ساده سازمان افسری حزب! در تهران آن روزها حدود ۲۵ هزار نفر عضو حزب بودند. مگر آنها تلفنی به رهبری حزب در آن شرایط مخفی دسترسی داشتند که قرباننژاد هم داشته باشد؟
میفرمایید: کیانوری به قرباننژاد که اجازه خواسته است که برای سرکوب کودتاگران وارد عمل بشود، گفته است: برای ما فرق نمیکند. مصدق و زاهدی هر دو بورژوا هستند. اینک برای تاپید حرفتان، مینویسید: «”آیا سوسیالیسم، مارکس و لنین و... در برابر بورژوازی نبود”؟!!».
ناچارم توضیح دهم که این درک از بورژوازی اساساً مربوط به کشورهای سرمایهداری بود. چینیها مقوله بورژوازی ملی را تئوریزه کردند. آن هستهای از کادرهای حزب که اشاره کردم، آثار لیوشاپوچی و دیگر اسناد حزب کمونیست چین را ترجمه کردند که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و زمینه را برای بحثهای تئوریک داغ در مورد دکتر مصدق و جبهه ملی فراهم ساخت. این نکته مهم را نیز اضافه کنم که پس از سی تیر ۱۳۳۱، کم کم سیاست رهبری حزب در قبال دولت دکتر مصدق واقعبینانه شد.
چون شما در رابطه با موضع قرباننژاد از کیانوری یاد کردید، بهتر است بدانید که در میان اعضای ۵ نفره هیات اجرائیه، او تنها کسی بود که به این خط فکری که دکتر مصدق نماد بورژوازی ملی در ایران است، پیوست. نوشته کیانوری در بولتن داخلی شماره ۴۴ که سروصدای زیادی هم آفرید، شاهد بارز آن است. در این صورت اگر فرض کنیم میان قرباننژاد و کیانوی گفتگوی تلفنی صورت گرفته باشد، چگونه ممکن است به قربان نژاد بگوید: برای ما فرق نمیکند مصدق و زاهدی هر دو بورژوا هستند!!
۵ - درباره طلاها نوشتهاید که: «من اینکه روسیه طلاها را به دولت مصدق داده باشد تردید دارم». تردید چرا؟ مسلم است که روسها طلاها را به دولت دکتر مصدق تحویل ندادهاند. آنچه من گفتم این بود که مذاکرات برای پس دادن طلاها، درزمان دولت دکتر مصدق آغاز شد، ولی سرنگون کردن دولت ادامه مذاکرات را به بعد از سقوط وی کشاند.
ارادتمند بابک امیرخسروی ۲۹.۱۱.۲۰۲۱
■ ۲- من در هر دو کودتا در صحنه بودم بعد از پیروزی در کودتای اول به خاطر عدهای از مردم و تودهایها که مجسمه را پایین میکشیدند از ما خواست که ساکت باشید تا نظم رابر قرار کند در این زمان بود که او سرتیپ متین دفتری را رییس شهربانی کرد و در ظهر او به سربازان حکومت نظامی پیوست که کودتای دوم را در واقع اینها همانگونه که همراه باگرفتتن رادیو توسط اردشیر زاهدی و مهدی میراشرافی که از ظهر شروع شد.
۳- من این قسمت از صحبت را شما قبول ندارم درزمانیکه حزب توده تحت تاثیر دیگاههای استالین که “این کشورها و حکومتهای خرده بورژوازی مانع انقلابات کمونیستی هستند” بود با روزنامه هایی چون بسوی آینده که هر روز مصدق را با لجنمال کردن با تیتر “مصدق عامل امپریالیسم – با نام مستعار شرنگ” توسط محمد عاصمی که به آلمان گریخت و با روزنامههای فراوان که هم از شرکت نفت توسط مصطفی فاتح هزینهاش را میگرفتند و هم از سفارت روس کاغذ(در مصاحبهای رضا مرزبان پاریس).
البته شما همین الان همه را تکذیب میکنید. قرار نیست دوست عزیز شما از من همهاش سوال کنید اجازه بده من یک سوال از شما بکنم “مگر شما در پاریس در میتینگ جبهه ملی در سالن مربوطه در منطقه ۵ به نقد حزب توده و عملکردش در مورد اعتصاب کارگران دخانیات که به خاطر درآمد یک میلیونی آن برای بودجه دولت ملی مصدق بود گریه و اظهار.... نکردید؟ و.... با احترام به شما و شجاعت شما – سخن نو آر که نو را لطافتی دگر است زمانهها گذشت و... خداحافظ.
محمود نکوروح
■ سلام آقای نکو روح!
راستاش براین توهم بودم که میتوان با شما به یک گفتگوی جدی نشست. با پاسخهاپی که دادید متوجه خطای خود شدم.
پرسش اصلی من از شما این بود که آیا کودتای ۲۸ مرداد نیز به گونه کودتای ۲۵ مرداد از پیش برنامهریزی شده بود؟ اگر آری، چگونگی آن را بفرماپید. آیا سند و شهادت معتبری دارید؟ اگر دارید لطفا مرا درجریان بگذارید. شما در ۲ پاسخی که دادید، با طرح مطالب نامربوط، جز کلیگویی سند و مدرکی ارایه ندادید. این که شما در مقام یک دانشآموز دبیرستان دارالفنون شاهد این حوادث بودید چه ربطی به سوال من دارد؟ مگر من از شما درباره آنچه در ۲۸ مرداد گذشت، پرسیده بودم که شما این توضیحات نامربوط را به میان میکشید؟
۲ ـ با توهمی که داشتم، میکوشیدم با ارائه مطالب و توضیحاتی، بیپایگی آنچه شما بنام ستوان یکم قرباننژاد مطرح ساخته بودید، نشان بدهم. ازاین رو به تعدیل سیاست رهبری حزب پس از سی تیر۱۳۳۱ در قبال دولت دکتر مصدق اشاره کردم و چگونگی مطرح شدن مقوله بوژوازی ملی و موضع کیانوری در این رابطه پرداختم.
شما در پاسخ برمیگردید به سیاست نادرست رهبری حزب در قبال دولت دکتر مصدق! حتی تا آغاز تاسیس حزب و حوادث آن روز میپردازید! آقای محترم موضوع مصطفی فاتح مربوط به سالهای ۱۳۲۱ -۲۲ برمیگردد! چه ربطی به گفتگوی مشخص ما در رابطه رویدادهای زمان حکومت دکتر مصدق دارد. مگر من گفتم که سیاست رهبری حزب در قبال دولت دکتر مصدق همواره درست یوده است؟
نیازی نیست که شما به سخنرانی اخیر من درپاریس اشاره کنید. توصیه میکنم اگر فرصت کردید لااقل فصلهای مربوط به روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و سیاست رهبری حزب در قبال آن را از کتاب ۹۰۰ صفحهای من: «نظر از درون به نقش حزب توده ایران» را بخوانید تا از موضع انتقادی من نسبت به سیاست رهبری حزب طی ۲۸ ماه حکومت اش آشنا شوید.
با توجه به بیهوده و بیفایده بودن این گفتگو، با اجازه شما این دفتر را میبندم.
ارادتمند بابک امیرخسروی ۰۱.۱۲.۲۰۲۱