در اوایل روی کار آمدن دولت بایدن، دولت آمریکا و اردن، یک قرارداد پانزده ساله نظامی منعقد کردند. در بند سوم این قرارداد، دولت اردن موافقت میکند که نیروهای نظامی آمریکا و عموم افراد و نهادهایی که طرفِ قرارداد وزارت دفاع آمریکا هستند به تمام امکانات نظامی و فعالیتهای مرتبط به آنها بدون هیج گونه ممانعتی از طرف مقامات اردنی، دسترسی خواهند داشت. بند هفتم این قرارداد مقرر میکند که نیروهای نظامی آمریکا و افراد وابسته به وزارت دفاع تنها با داشتن کارت هویتِ سازمانی میتوانند به اردن وارد شده و خارج شوند بدون آنکه به ویزا یا گذرنامه نیاز داشته باشند. در مقابل، آمریکا متعهد میشود سالانه ۴۲۵ میلیون دلار به اردن مساعدت نظامی کند ضمن اینکه به طور جداگانه مسئولیت حفاظت از مرزهای اردن را با هزینه خود میپذیرد.
طی دههی گذشته، آمریکا ۲۳۴ میلیون دلار برای حفاظت از مرزهای اردن (و به طور غیر مستقیم از مرزهای عربستان و اسراییل) هزینه کرده است. در ۵ سال گذشته همچنین، آمریکا ۲.۱ میلیارد دلار خریدهای نظامی اردن را فاینانس کرده است.
در منطقه جزیرة العرب، حدود چهل هزار نفر آمریکایی در حوزههای امنیتی و نظامی این کشورها مشغول به کار هستند و حدود چهار میلیارد دلار حقوق و مزایا از شش دولت این منطقه دریافت میکنند. چهار سال پیش، دولت عربستان، یک قرارداد نظامی بالغ بر ۱۲۶.۶ میلیارد دلار با آمریکا نهایی کرد که تا کنون ۲۷ میلیارد دلار ادوات نظامى به تدریج تحویل داده شده است. رهبران جدید این منطقه بر خلاف پدران خود که عمدتاً با سنت و اجماع حکمرانی میکردند، بیشتر به فنآوری و قدرت نظامی علاقمند هستند. در تاریخ ۱۷ جولای ۲۰۲۱، نیویورک تایمز از همکاری گسترده فناوری اسراییل با این کشورها خبر داد. این درحالی است که شرکتهای اسراییلی، اجرای نرم افزارهای خود در کشورهای مقصد را فقط با اپراتورهای خودشان انجام میدهند و این روش نه در خاورمیانه بلکه در آسیا، آفریقا و آمریکای مرکزی/ لاتین هم اجرا میشود. در همکاری استراتژیک عربستان با آمریکا همین بس که ۳۷۰۰۰ دانشجوی عربستانی در آمریکا تحصیل میکنند.
این دادهها و انبوهی دیگر، حکایت از تغییر روشها در سیاست خارجی آمریکا نسبت به خاورمیانه دارد. حضور فیزیکی آمریکا در عراق و افغانستان هم از نظر مالی و هم از نظر مخاطرات امنیتی برای پرسنل آمریکا، بسیار پرهزینه بود. کمااینکه پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، بایدن در بیانیهای که برای مردم آمریکا خواند اعلام کرد: ” [هم اکنون] ما آنچه بدان تواناییهای فراتر از افق گفته میشود داریم که شامل پهپادها میشوند که معنای آن این است که میتوانیم به تروریستها و اهداف خود بدون سربازان آمریکایی در روی زمین حمله کنیم.”
گفته میشود در دو دهه گذشته، ۹۱۳۴۰ مورد از این نوع حملات در خاورمیانه و آفریقا انجام شده است. ظاهراً با توافقاتی که صورت گرفته، از این به بعد، عملیاتِ احتمالی در افغانستان از طریق پهپادهای آمریکایی مستقر در پاکستان، تاجیکستان، قزاقستان و ازبکستان اجرا خواهند شد. با توجه به توافقات جدید آمریکا و اردن، عملیات علیه افراد و اهداف در عراق نیز میتواند از پایگاههای نظامی این کشور صورت پذیرد. ضمن اینکه اسراییل حضور فعالی در منطقه قفقاز و شمال عراق دارد و میتواند با آمریکا همراهی کند.
از طرفی دیگر، حتی به واسطۀ اهمیتِ قیمت و سطحِ تولیدِ نفت جهانی، آمریکا حضور و نفوذ قابل توجهی در اوپک عربی خواهد داشت زیرا جلوگیری از افزایش قیمت انرژی، مبنای مهمی دربازگشت آمریکا به نرخ رشد اقتصادی بالای سه درصد است.
همچنانکه شرکتها بعضی از خدمات خود را برونسپاری (Outsourcing) میکنند، سیاست خارجی آمریکا در دو قسمت مناقشه برانگیز، عملیات خود در خاورمیانه را برون سپاری کرده است:
الف: طی چند ماه با دیپلماسی فعال و با مدیریت تئوریک جِیک سالیوان مشاور امنیت ملی بایدن، مصر، اردن، عربستان و امارات به شدت تشویق شدهاند روابط تنگاتنگی را با عراق شکل دهند و عراق را به تدریج به حلقه عربی برگردانند و حداقل اهرمهای جدیدی را (Leverage) در عراق در تقابل با ایران به وجود آورند. عربستان و امارات هر دو پروژههای وسیعی را در عراق سرمایهگذاری خواهند کرد.
منطق آمریکا در اقناع اعراب برای همکاری با عراق روشن است: مگر شما نمیگویید ایران هلال شیعی درست کرده است، خوب شما ائتلاف عربی درست کنید و با سرمایهگذاری در عراق و مساعدت در توسعه ملّی، همکاری و حس درونعربی گسترش مییابد. ایران که پول ندارد. شما باید نگاه خود را به منطقه تغییر دهید. اختلافات خود را کنار بگذارید، ما هم در خدمتتان هستیم.
ب: کشورهای عربی منطقه خلیج فارس علاقه دارند در مسایل خاورمیانه حضور و نفوذ داشته باشند. هم پول دارند و هم انگیزه ولی آشنایی عمیقی با مسایل افغانستان ندارند. آمریکا با برونسپاری افغانستان به پاکستان از نظر عملیاتی و نظامی و به کشورهای عربی از نظر مالی و سرمایهگذاری، خود مدیریت بر کشور و موارد مناقشه برانگیز را از راه دور بر عهده گرفته است. بدین صورت، نه نگران کشته شدن آمریکاییهاست، و نه نیازی به تحمل هزینههای سنگین را دارد.
منطق آمریکا در اقناع پاکستان و اعراب روشن است: شما (پاکستان) نگران گسترش همکاریهای استراتژیک ما با هندیها هستید ولی هدف بزرگتر این همکاری Quod (آمریکا، هند، ژاپن و استرالیا)، چین است. شما جایگاه خود را دارید. حوزه نفوذ شما هم اکنون گسترش مییابد و فضای تنفسی بیشتری در توازن نیروها با هند خواهید داشت. شما که زیر و بم افغانستان را میدانید، آن را کنترل کنید. برای اعراب هم جا باز کنید. آنها هم پول و امکانات دارند و هم اراده و انگیزه برای بزرگتر کردن شعاع نفوذ خود در برابر ایران. با اعراب همکاری کنید. ما هم در خدمتتان هستیم.
مسئولین سیاست خارجی و امنیت ملی دولت بایدن قبل از اینکه به سِمَت و قدرت برسند تحصیلات خود را تمام کرده بودند و تئوریها را دقیق آموخته بودند. از این رو خوب میدانند که خاورمیانه محملی برای دموکراسی نیست. صرفاً باید آن را مدیریت کرد و هزینه هم نداد. ضمن اینکه بهرهبرداری مالی، دفاعی و سیاسی را به حداکثر ممکن رساند. به نوعی اجماع حاکمیت آمریکا در اتفاق نظر با اسراییل این است که اقتدارگرایی خاورمیانه را مدیریت دیجیتالی کنند (Digital Authoritarianism).
از این منظر، نفوذ آمریکا در خاورمیانه از پارادایم سرزمینی به پارادایم دیجیتالی تغییر یافته است. با توجه به اینکه ظرفیتهای اسراییل در نرم افزارهای امنیتِ سایبری و پهپادها نه تنها از آمریکا کمتر نیست، بلکه به اعتقاد اهل فن بعضاً بالاتر هم هست، این انتقال پارادایمی با شراکت مبهم اسراییل همراه است. این ابهام تا آنجاست که شاید آمریکا ترجیح میدهد موضوع هستهای ایران را نیز به ظرفیتهای اطلاعاتی و عملیاتی اسراییل برونسپاری کند و آن را در هالهای از ابهام حفظ کند.
اگر خوانندهی محترم فرصت کنند و مجلات تخصصی روانشناسی در جهان را تورق کنند، مشاهده خواهند کرد که بسیاری از نویسندگان مقالات این مجلات علمی، از اسراییل هستند. به صورت مقایسهای، شاید بتوان ادعا کرد که بعد از انگلستان در سطح جهانی، اسراییل است که ابزار روانشناسی را به طور قابل توجهی، در سیاست خارجی خود استفاده میکند. تزریق ابهام در فضاهای تصمیمسازی از ارکان سیاست خارجی اسراییل است.
ظهور قدرتمند مالی، تولیدی و بلکه نظامی چین در دهه اخیر، ضرورت ایجاد سامان جدیدی در سیاست داخلی و خارجی آمریکا را بهوجود آورده است. این سامان جدید با دو سوال کلیدی روبروست: کدام سیاستها را به کار گیریم تا سرمایه، پسانداز و مازاد چین کاهش یابد و کدام سیاستها را به کار گیریم تا سرمایه، پسانداز و مازاد آمریکا افزایش یابد. برای ده سال آینده، آیا باید برای مادران شاغل صاحب فرزند هزینه کرد یا بیمه اجتماعی افراد مسن؟ آیا باید برای بیمه کارگران آمریکایی هزینه کرد یا محیط زیست؟ و صدها دو گانگی برای سیاستگذاری.
ضمن اینکه در مسایل داخلی، مناظرههای جدی میان سناتورها و نمایندگان مجلس نمایندگان آمریکا در جریان است اما نسبت به هزینههای خارجی و حضور در صحنه بینالمللی و تقابل با روسیه و چین، اجماع ۹۵ درصدی وجود دارد. مدیریت دیجیتالی خاورمیانه، نه تنها هزینهها را کم میکند، بلکه دردسرهای آن را نیز به خود منطقه برونسپاری میکند.
اگر مدیریت دیجیتالی قرار است رسم شود، نوع برخورد با ایران چه خواهد بود؟ اگر ذهن طراحان آمریکایی-اسراییلی طی دو دهه گذشته واکاوی شود (Cognitive Deconstruction)، بهنظر میرسد آنها پذیرفتهاند که ایران دانش هستهای را کسب کرده است و شاید در مقطعی نیز آن را به توان بازدارندگی تبدیل کند، اما این توان باید در کنترلِ کاملِ آژانس بینالمللی انرژی هستهای باشد. چون فعلاً هماهنگی و ائتلاف با ایران ممکن نیست، بنابراین باید ضعیف، فقیر و منزوی شود.
هم اکنون، ۹۳۹ نهاد و ۳۹۴ فرد در تحریم قرار دارند. فلسفه کانونی عموم تحریمها نسبت به افراد و سازمانها، منطق «عدم دسترسی» را به همراه دارد. هرچند ایران، مستقیم و غیرمستقیم، هرآنچه را که نیاز دارد، بالاخره از چین و امثالهم میتواند وارد کند و به حق وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متکی باشد، ولی در مداری وسیعتر به فنآوری، سرمایهگذاری، یادگیری و ارتباطات، دسترسی حداقلی خواهد داشت. از این منظر، همان رهیافتی که آمریکا با ائتلافهای جدید امنیتی/اقتصادی در مقابل چین به اجرا گذاشته، اسراییل نسبت به ایران اعمال میکند: محدودکردن منابع و امکانات و مازاد برای جلوگیری از افزایش قدرت ملّی و منطقهای.
هرچند اروپاییها موافق این سیاست نیستند، ولی توان رویارویی با آمریکا را ندارند. طولانی شدن مذاکرات هم به موازات همین راهبرد است زیرا Limbo (مُعَلق نگاه داشتن) خود به مرور زمان سبب تداوم ضعیف ماندن میگردد. سوالی که از این طرف مطرح میشود این است که: آیا ایران میتواند با اتکای به روسیه، چین و روشهای غیر متعارف، از تحقق فقر، ضعف، انزوا و Limbo شدن ممانعت ورزد؟ خرداد ۱۴۰۸ زمان مناسبی برای ارزیابی این موضوع خواهد بود.
منبع: کانال تلگرام نویسنده