ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 19.09.2021, 10:14
کدام کشور دقیق‌ترین شناخت از ایران را دارد؟

محمود سریع‌القلم

منبع: کانال تلگرام نویسنده

ضمن اینکه در انتهای این مطلب، به ترتیب اهمیت، لیستی از کشورها آمده اما دلیل کانونی که انگلستان، دقیق‌ترین شناخت را دارد به‌خاطر این است که در پی تغییر در ایران نیست. ابتدا «شناخت» و «دقیق‌ترین» را تعریف می‌کنیم. منظور از شناخت، فهم یک پدیده یا جامعه آنگونه که «هست» نه آنگونه که «باید باشد.» شاید هیچ ملتی به اندازه انگلیسی‌ها، کنجکاوی برای فهم پدیده‌های «متفاوت و متضاد» را نداشته باشد. حکومت و محقق انگلیسی این توان فکری را دارد که سوژه‌ی مورد مطالعه را از نظام باورها و آرزوهای خود تفکیک کند: سعی می‌کند سوژه را آنگونه که هست و با منطق خودِ سوژه بدون آنکه آن را قبول کند بفهمد. در فرایند این شناخت، او در پی تغییر سوژه نیست.

تئوری تغییر انگلیسی بر این اصل استوار است که: اصولاً چرا باید دیگران را تغییر داد؟ مگر یک هندی یا چینی یا قطری می‌تواند در عوالم ذهنی و عینی یک انگلیسی ورود کرده و سیر کند؟ این چه کاری است که برای تغییر جوامع دیگر باید پول و منابع هزینه کرد. با این روش، انگلیسی به سراغ دالان‌های هزارتوی (Labyrinth) ذهن سوژه می‌رود تا با جامعه‌شناسی و روان‌شناسی، نظام «کنش-واکنش» او را واکاوی و استخراج کند. او به دنبال خوب و بد، غلط و درست، عاقل و نادان، موفق و غیر موفق و امثالهم نیست.

شناخت دقیق یعنی: مخاطب به چه می‌اندیشد؟ چه امری برای او مهم است؟ محرکه‌ی عصبانیت او چیست؟ عامل خوشحالی او چه می‌تواند باشد؟ اولویت‌بندی ذهن او چگونه است؟ منابع رضایت و عدم رضایت او کدامند؟ و شاید از همه مهم‌تر، تعریف سوژه از زندگی چیست؟ انگلیسی تلاش می‌کند به طور دقیق و با دقت عینی و مستقل از ذهنیت خود، به پاسخ‌های مطمئن دست یابد چون بسیار سخت و بلکه محال است حال و هوا، آداب، سنت‌ها و باورهای ملّت‌های دیگر را تغییر داد و شبیه خود کرد.

هدف از شناختِ عمیق اجتماعی و روانی سوژه چیست؟ هدف این است که دایره‌‌ای شکل داد تا خود و مخاطب در آن دایره‌ی مشترک، منافع مشترکی را تعریف کرده و آنها را با درصدهای مختلف تحقق بخشند.

نکته‌ی کلیدی در بحث فوق این است که تا چه میزان یک کشور ظرفیت ادراک و تحلیل از مخاطب را خارج از تعصبات، ارزش‌ها و قالب‌های خود کسب کرده است. شناخت دیگران صرفاً از لِنز خود باعث مخدوش شدن شناخت می‌شود (Predispositions or Pre-conceived Notions). ترسیم کردن دنیای دیگران و وصل کردن نقاط رفتاری در نقشه‌ی بزرگ ذهن یک فرد یا ملت، خود تخصص است. مدت‌هاست که گفته می‌شود جهان، جهان داده‌ها و اطلاعات است. اما شاید بتوان نکته‌ی به مراتب با اهمیت‌تری را مطرح کرد: پردازش اطلاعات از خود اطلاعات برجسته‌تر است (Information Processing).

انگلیسی‌‌ها ضمن اینکه نسبت به آنچه معرف آنهاست اعتماد به نفس دارند، ولی وقتی با تفاوت‌ها و تناقضات در محیط بین‌المللی روبرو می‌شوند در پی هضم آن در قالب منافع خود هستند. برای آنکه اطلاعات در مورد کشورها و جریان‌ها را مطالعه کنند، حتی‌المقدور نظام باورهای خود را کنار گذاشته و از زوایای درونی جهان مخاطب سعی می‌کنند او را بفهمند. از این رو، طی چند قرن عملکرد بین‌المللی انگلستان، انگلیسی‌ها به دنبال دموکراتیک کردن دیگران نبوده‌اند.

در تاریخ قاجار آمده که سفیر جدید انگلستان در ایران در بازار کاشان قدم می‌زده و ناگهان صدای اذان شنیده می‌شود. از مترجم ایرانی می‌پرسد: این صدای چیست؟ می‌گوید: دعوت مردم برای ادای نماز ظهر در مسجد است. باز می‌پرسد: این با منافع بریتانیای کبیر در تضاد است؟ جواب می‌آید: خیر، این‌ها سنن و آداب مذهبی هستند. سپس با آرامش می‌گوید: ما کاری با سنت اذان و آداب عبادت و مسجد نداریم. این‌ها مسائل محلی هستند.

اگر فهم و پردازش اطلاعاتِ یک مخاطب فرضی، صرفاً مبتنی بر نظامِ فکری پردازش‌کننده باشد، تعدد خطاها بیشتر می‌‌شود. حتی باراک اوباما در سال آخر ریاست جمهوری خود در ماه مه ۲۰۱۶ طی مصاحبه‌ای با مجله آتلانتیک به خطاهای سیاست خارجی و مشکل پردازش اطلاعات اشاره می‌کند. این درحالی است که به واسطه‌ی فناوری، هیچ کشوری به اندازه‌ی آمریکا بر داده‌‌ها در کل نظام بین‌المللی تسلط و دسترسی ندارد، اما این دسترسی به اطلاعات، ضرورتاً به توانایی در پردازش منجر نمی‌شود.

معمولاً گفته می‌شود پردازش داده‌ها محتاج تحصیل و مدرک دانشگاهی است ولی داشتن متدولوژی از داشتنِ صرفِ مدرک به مراتب کلیدی‌‌تر است. تفکیک میان آنچه هست و آنچه باید باشد، به انبوهی از مهارت‌های روشی و در عین‌حال نیاز به احاطۀ عمیق بر نظریه‌های انسان‌شناسی دارد.

یکی از نمادهای انسان‌شناسی نزد انگلیسی‌ها این است که دشمن را نباید صد در صد شکست داد چون ممکن است در مقطعی استفاده‌ای داشته باشد. از منظر تئوریک نیز، هیچ انسان و جامعه‌ای دوست ندارد کاملاً شکست بخورد. نحوۀ برخورد با دشمن خود یک تخصص است که ضرورتاً با گرفتن مدرک و دکترا به دست نمی‌آید. ضعیف‌ترین روش، روش کلامی و یا امروزی آن توییتری است. چینی‌ها بعد از انگلیسی ها، توانمندترین کشور در برخورد با دوست و دشمن هستند. Sun Tzu می‌گوید: وقتی دشمن مشغول اشتباه است نباید مزاحم او شد. انگلیسی‌ها و چینی‌ها، آرام‌ترین سیاست‌مداران و خاورمیانه‌ای‌ها عصبانی‌ترین ها را دارا هستند. عموماً ریشۀ عصبانیت و هیاهو چه فردی و چه سیاسی، در ضعفِ اعتمادِ به نفس است.

در دوران پس از رنسانس، انگلیس و فرانسه ۱۵۵ بار باهم جنگیده‌‌اند و هم اکنون نیز در محافل خصوصی، سخنان نه چندان خوبی نسبت به هم می‌گویند ولی منافع عظیمی را در دایره‌ای مشترک تعریف کرده‌اند. اصولاً انسان‌ها و جوامع به سختی یکدیگر را تائید می‌کنند، اما منافع است که آنها را به یکدیگر پایبند می‌‌کند. از این رو، شاید در کلِ متونِ علوم انسانی، هیچ شناختی با اهمیت‌تر از شناخت «طبع بشر» نباشد.

وقتی دست اندرکاران دیپلماسی ایران به اعرابِ خلیج فارس می‌گویند: شما امنیت خود را می‌خرید، این چند ضعف شناختی را دنبال می‌کند. اول اینکه این افراد، تاریخ نخوانده‌اند و با مسائل یک صد‌سال گذشته جزیرة العرب آشنایی ندارند. دوم اینکه با ساخت اجتماعی و طایفگی این منطقه ناآشنا بوده و سوم اینکه اصولاً این کشورها کدام منابع داخلی برای تامین امنیت ملّی خود را دارند که بتوان چنین انتظاری را از آنها داشت؟ همین بی‌دقتی ها در حرف زدن، زمینۀ بسیاری بدبینی‌ها شده است. آیا می‌توان گفت که رعایت روان‌شناسی کلام و مدیریت با حوصلۀ واکنش‌ها در سیاست خارجی ایران در حداقل خود است؟

ممکن است خواننده محترم این نقد را مطرح کند که نتیجه این بحث، حفظ وضع موجود و فقدان تغییر می‌شود. جواب این نقد اینگونه است که تغییر در بستر خاص خود امکان پذیر است. اگر آن بسترهای فکری و اجتماعی و ساختاری آماده نباشند و اقناع نشوند، تغییر محقق نمی‌شود. دولت فدرال آمریکا، حدود ۱۶۰۰۰ زیرمجموعه دارد و به همین دلیل تغییر در سیاست‌گذاری‌های آن، آهسته پیش می‌رود (Inertia) در حالی که در کشوری مانند چین یا روسیه، تغییر در سیاست خارجی نتیجۀ تبادلات و محاسبات در گروه‌های بسیار کوچک است و تابع بوروکراسی های گسترده نیست.

دلیلِ علمی شکست برجام، شناخت دست‌اندرکاران از نظام بین‌الملل بر اساس قالب‌های ذهنی داخلی بود. در عین حال، عدم آشنایی رسانه‌های داخلی با تاریخ و تار و پود بین‌المللی، سبب پایکوبی و جشن‌های زودرس شد. یکی از بنیان‌های تئوریک جنگ و تضاد و تقابل های تمام نشدنی در خاورمیانه بخاطراین است که عموماً همه می‌خواهند دیگران را شبیه خود کنند و نمی‌توانند دایره‌های مشترک ایجاد کنند.

از عبارت «آنچه هست و نه آنچه که باید باشد»، چه نکاتی را می‌توان برای سیاست خارجی و رفتار بین‌المللی ایران استخراج کرد؟ کدام منافع مشترک، ایران را به منطقه متصل می‌کند؟ در روابط بین‌ا‌‌‌‌‌لملل امروز، منطقه‌گرایی به معنای اتصالات گسترده اقتصادی بسیار مرسوم شده است. اما این منطقه‌گرایی، به پیش‌نیازهایی در حوزه باورهای سیاسی و فرهنگی و تاریخی وابسته است و به همین دلیل ده کشور عضو آسه‌آن (ASEAN) در جنوب و شرق آسیا به موازات تعلقات وسیع تاریخی و اجتماعی و حتی مذهبی و هم‌اکنون اقتصادی، نمونه‌ای موفق از منطقه‌گرایی را رقم زده‌اند.

یک وقت جبر جغرافیایی باعث می‌شود کشوری با همسایه‌ی خود تعامل کند بدون اینکه او را قبول داشته باشد مانند کره جنوبی نسبت به چین. اما زمانی یک کشور، همسایه‌ی خود را به دلایل مختلف در ذهن و قلب خود قبول دارد مانند کشورهای اسکاندیناوی. به نظر می‌رسد حتی عراقی‌ها که اشتراکات فراوانی با ایران دارند، در نهایت با هم‌زبان‌های خود راحت‌ترند. پاکستان عمدتاً خود را با اعراب خلیج فارس تعریف کرده است. اعراب خلیج فارس، کانون‌های مشترک فراوانی با هم دارند و با ثروت چند تریلیونی، انتخاب‌های فراوانی دارند و در اعماق ذهن خود، ایران را صرفاً جبر جغرافیایی می‌دانند. حتی جمهوری آذربایجان حلقه‌های مشترک بسیاری با ترکیه و اسراییل ایجاد کرده است. به نظرمی‌رسد ترکیه هم مرتب در پی شکار فرصت‌ها است. متدولوژی دولت بایدن در هفت ماه گذشته، هم‌گرایی خاورمیانه منهای ایران بوده و می‌خواهد آن را از دور مدیریت کند. آمریکا می‌خواهد با هم‌گرایی اقتصادی، واقعیت‌های جدید سیاسی به وجود آورد.

تجربۀ این نویسنده با ۱۱۴ کشور جهان از نزدیک، این مشاهده‌ی علمی را نشان می‌دهد که سه کشور هند، مصر و ژاپن، مستقل از اینکه چه میزان شناخت از ایرانِ امروز دارند، به‌راستی ایران را چه در سطح حاکمیت‌ها و چه در سطح مردم خودشان قبول دارند و به ایران و ایرانی، تمدنی می‌نگرند هر چند به خاطر فشار غرب فعلاً فاصله می‌گیرند. اما در سطح منطقه‌ای، ایران کشوری فوق‌العاده خاص است و غریب و نتوانسته منافع خود را با کشوری قفل کند. به همین دلیل راحت تحریم می‌شود چون با کشوری منافع استراژیک ندارد.

هم‌چنان که این نویسنده طی کتابی پیرامون سیاست خارجی ایران در سال ۱۳۷۸ تبیین نمود، به نظر می‌رسد مهم‌ترین منبع تامین امنیت و حاکمیت ملّی کشور در منطقۀ خاورمیانه، بسط ارتباطات گسترده اقتصادی و تجاری است، به طوری‌که هندی‌ها با حضور  ۹ میلیونی خود در کشورهای خلیج فارس، حدود ۳۵ میلیارد دلار در سال برای کشورشان درآمد تولید می‌‌کنند. اما به لحاظ شناختی و تئوریک، گسترش چنین روابط اقتصادی در منطقه بدون کاهش تنش در مناسبات بین‌المللی امکان‌پذیر نخواهد بود.

اگر هدف، کارآمدی و ثبات در زندگی مردم ایران باشد، سهمِ اهمیتِ سیاست خارجی در تدوین این دکترین، شاید به ۷۰ درصد برسد. از این رو، دانش بین‌المللی از آنچه که هست و واقعیت دارد چه برای سیاست‌مدار، چه نویسنده، چه رسانه، برای آیندۀ ایران تعیین کننده است.

در خاتمه، ۱۵ کشور به ترتیب بر اساس عمق شناختی که از فرهنگ، جامعه، سیاست و روان‌شناسی ایران و ایرانی دارند، آورده می‌شود. مبنای این تقسیم‌بندی، مطالعات علمی و مشاهده در صدها کنفرانس بین‌المللی نویسنده طی ۲۵ سال گذشته به عنوان یک دانشجوی روابط بین‌الملل است:

گروه الف (شناخت منحصر به فرد)
انگلستان

گروه ب (شناخت بسیار عالی)
اسراییل
فرانسه
روسیه

گروه پ (شناخت متوسط)
هند
امارات
ژاپن
ترکیه
ایتالیا
آمریکا
آلمان
چین

گروه ت (شناخت ضعیف)
عراق
عربستان
کانادا



نظر خوانندگان:


■ با درود!
نوشته‌ای جالب و مفید بود. فکرانگیز است و به آن فکر می‌کنم. در باره چین و آلمان می‌خواستم یک نکته را بگویم، بیشتر به خاطر دین من به آلمان که بسیار دوستش دارم. چینی‌ها کارشان آسان است چون مثل انگلیسی‌ها طبق نوشته آقای سریع القلم نمی‌خواهند دیگران را تغییر دهند بلکه می‌خواهند با دیگران مناسبات سودمند داشته باشند و سین سود درشت ترین حرف در مجموع جملات سیاسی آنان است. گربه میتونه با هر زبونی که میخاد میو میو کنه، اما باید بتونه برای چین هم موش بگیره. آلمانها، روشنفکران و دانشمندان آلمانی، بر عکس تا حدی شناختی رمانتیک از ایران دارند. شناختی که دوست دارند داشته باشند. ایران سرزمین اولین اقوام آریایی بود، پدید آورنده تنها دین یکتاپرست آریایی، پیوند قومی با اروپاییان، تحریک کننده خاطرات باستانی قومی. سرزمین شعر و افکار لطیف. مردمان تسلیم‌ناپذیر و سرکش، سازندگان امپراتوری‌ها، مستعدان برای دوستی ژرف با آلمان و غیره. این را نه بر اساس پژوهش سیاسی که بیشتر بر پایه تاریخ و ادبیات حوزه فرهنگی آلمان می‌گویم. از دیوان شرقی گوته تا چنین گفت زرتشت نیچه، از سمفونی چنین گفت زرتشت ریچارد اشتراوس تا نامه‌های پارسی سون دل بلانس سوئدی آلمانی، از فیلمهای قدیمی ببر ایشناپور و مقبره هندی فریتز لانگ تا بزرگنمایی توانایی ایرانیان در دیپلوماسی در جریان مذاکرات برجام. نمی‌دانستند که تمام این دیپلوماسی با گرفتن یک عدد فال پیش ملا خرافات می‌تواند باد هوا شود. آلمانی‌ها نمی‌توانند روح خیالپرداز و هنرپرست خود را از سیاست دور نگهدارند. مثل ایرانیان، گاهی فرصت‌سوز هستند و از پشت یک عینک ایدئولوژیک یا فلسفی یا ادبی به دیگران نگاه می‌کنند. به قول چرچیل در جلد اول خاطرات جنگ جهانی دوم، آلمانیان متمدن‌ترین، منظم‌ترین، مفیدترین و بدبخت‌ترین ملت اروپا هستند. در تولید و سازندگی و اقتصاد سرآمد و در سیاست بیچاره.
من همیشه این احساس را داشتم که کاش می‌شد ایران را از جلو چشم آلمان مخفی کنم تا در برابر ارزیابی‌های خیالی و گاه زیبای آنها شرمنده نشوم. آخر ایران آلمان قرن نوزده و بیست کجا و ایران جنتی قرن بیست و یک کجا؟ خوب، من بیشتر قضاوت‌های قدیمی را در این یاداشت مبنا گذاشتم. شاید امروز آنها هم فهمیده باشند که «امیر» چقدر اسمش عکس خودش است و این اسم چقدر از محتوای معطوف به معنی تهی است. اما دیگر برای همه دیر فهمیده‌ها و نفهمیده‌ها دیر شده است.
امیر مُمبینی