ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 18.07.2006, 16:11
مسأله‌ی فلسطين و اتفاقات جديد

احمد قابل
سه‌شنبه ٢٧ تير ۱۳۸۵
به نام خداوند رحمان

هجوم دو طرفه‌ی رژيم اشغالگر فلسطين و حزب‌الله لبنان به يكديگر و به خاك و خون كشيده شدن انسان‌های بی‌گناه در فلسطين و لبنان ، و تعرض وحشيانه‌ی هميشگی و اخير اشغالگران صهيونيست به مال و جان مردم مسلمان و مظلوم فلسطين ، مسأله‌ای است كه صرفنظر از برخی ملاحظات ديپلماتيك ، از منظری عقلانی و شرعی نيز بايد مورد بررسی قرار گيرد.
گرچه اين موضوع ، همچون زخمی بهبود نيافتنی ، در پيكره‌ی خاورميانه خود نمايی می‌كند و توان و تدبير و طرح‌های عقلای جامعه‌ی بشری را (به منزله‌ی حكيمان و طبيبان مدعی) در درمان آن ، به عجز كشانده است ، ولی مشكل جامعه‌ی بشری را جز انديشه و رفتار منطقی و معقول بشر ، نمی‌تواند آسان كند.
به ميدان كشاندن ادعاهای شرعی (دينی) تنها از آن جهت مورد نظر است كه ؛ ‌«دوری ادعاهای موجود را از حقيقت ، نشان دهد‌».
به گمان من ، سهم برخی از مدعيان شريعت (چه شريعت كليمی و چه شريعت محمدی) را در بسياری از جنايات كم نظيری كه در اين خصوص و در شش دهه‌ی گذشته انجام گرفته ، نمی‌توان ناديده گرفت.
البته انكار سهم قدرت‌های استعماری در پديد آوردن و ماندگاری اين زخم كهن نيز ممكن نيست و در مثل ، به ‌«انكار آفتاب ، در ميانه‌ی روز گرم تابستان خاورميانه‌» می‌ماند!!
با توجه به اين مقدمه ، دو سويه‌ی بحث را پی می‌گيرم. ١- بررسی اتفاقات جديد منطقه. ٢- بررسی كلی مسأله‌ی فلسطين.

اتفاقات جديد منطقه


الف) تعرض وحشيانه‌ی اشغالگران فلسطين به فلسطينيان و كشتار غير نظاميان و انهدام زيرساخت‌های اقتصادی منطقه‌ی تحت اختيار دولت فلسطين و آدم ربايی‌های گسترده‌ی مردم و اعضای حكومت خودگردان ، نه منطبق با حقوق بشر است و نه مبتنی بر رعايت احكام شريعت كليمی.
نقض عهد و پيمان ، در تمامی انديشه‌های الهی و بشری ، ناپسند است. محاصره‌ی دولت منتخب ملت فلسطين ، و تعرض مداوم به منطقه‌ی غزه ، و كشتار غير نظاميان و تخريب منازل مسكونی آنان (عليرغم ادعای پايبندی به طرح صلح خاورميانه و خصوصا ‌«نقشه‌ی راه‌») ، چيزی جز نقض عهد و پيمان نيست و حقيقتا ‌«جنايت عليه بشريت‌» است.

ب) تعرض حزب‌الله لبنان به نظاميان اسرائيلی و به اسارت گرفتن برخی از آنان ، اگر با ادعای پاسخگويی به ‌«جنايات اشغالگران عليه فلسطينيان و آدم ربايی‌های گسترده در منطقه‌ی غزه‌» انجام گرفته است ، بايد بررسی گردد كه ؛ ‌«آيا ملت لبنان (كه طبيعتا بايد هزينه‌ی بيشمار اقدامات حزب‌الله را بپردازند) نمايندگی چنين اقدامی را به حزب‌الله داده‌اند يا خير ؟‌». اگر پاسخ مثبت باشد ، اين اقدام (از منظر ملت لبنان) مشروع خواهد بود ، هرچند از منظر ‌«پايبندی به قرارداد آتش بس حزب‌الله با اسرائيل‌» و يا از منظر ‌«پايبندی لبنان به قوانين بين المللی‌» اقدام به نقض عهد و پيمان محسوب شده و نامشروع خواهد بود.
با توجه به آگاهی و پيش بينی مسئولان حزب‌الله لبنان از خُلق و خوی دولتمردان صهيونيست در تعرض وحشيانه به غير نظاميان و هدف قراردادن آنان و تخريب زيرساخت‌های اقتصادی لبنان (كه بارها آن را تجربه كرده اند) و عدم وجود نظر سنجی ، برای اطلاع از رضايت يا عدم رضايت مردم لبنان ، در تمامی جنايات صهيونيست‌ها در لبنان و كشتار زنان و كودكان و غير نظاميان ، و خسارت‌های اقتصادی ، حزب‌الله لبنان نيز سهامدار است.
امير مؤمنان (ع) در توصيه‌ای أكيد به فرزندش امام مجتبی (ع) می‌گويد ؛ ‌«هيچگاه به كسی هجوم نكن و كسی را ابتدائا دعوت به مبارزه نكن... چرا كه آغاز كننده و دعوت كننده‌ی به مبارزه ، ستمگر است (لاتدعونّ الی مبارزة... فإن الداعی باغ).
پ) حزب‌الله لبنان كه در دوران اشغال كشورش توسط صهيو نيست‌ها ، مقاومتی شديد و كاملا معقول و مشروع از خود نشان داد و افتخار كم نظيری در تاريخ ملل عرب و مسلمان ، كسب كرد و جامعه‌ی شيعيان را اعتباری فراوان بخشيد ، نبايد در ‌«دام غرور‌» گرفتار شود. در تاريخ لبنان و جهان ، تمامی وقايع مثبت و منفی زندگی افراد و گروه‌ها ثبت می‌شوند و ‌«شايسته نبود و نيست كه خدمت شايان حزب‌الله لبنان ، به خيانت تبديل شود‌».
متأسفانه ، اقدام اخير آنان در تحريك صهيونيست‌ها (با روشی خلاف معاهدات بين المللی و خلاف شريعت) و در معرض تاراج قرار دادن جان و اموال شخصی و ملی ملت لبنان ، اقدامی مغرورانه و ضربه‌ای سنگين به آن سابقه‌ی درخشان بود.

ت) صرفنظر از مسئوليت‌های حقوقی افراد و نهادهای دولتی و بين المللی در اين وقايع خسارت بار ، از منظر انسانی و اخلاقی ، می‌توان سقوط اخلاقی مسئولان جوامع بشری را مشاهده كرد. بايد از همه‌ی آنان پرسيد كه ؛ ‌«در برابر ربودن دو نظامی اسرائيلی ، از سوی يك گروه نظامی ، آيا يك ملت بی‌گناه و جان و مال غير نظاميان بايد مورد تعرض قرار گيرد و ثروت ملی لبنانی‌ها بايد منهدم گردد ، يا صرفا می‌توان گروه نظامی متعرض را مورد هجوم و محاصره قرار داد ؟!!‌». كدام منطق عقلانی ، اخلاقی و يا الهی ، اجازه می‌دهد كه برای آزادی دو نظامی ربوده شده ، دهها و صدها بيگناه را كشت و زندگی يك ملت را مختل و سرمايه‌های عمومی آنان را منهدم كرد ؟!!
رفتارهای دوگانه‌ی نهادهايی چون ‌«شورای امنيت سازمان ملل متحد‌» در باره‌ی ‌«جنايتكاران جنگی در صربستان و فلسطين‌» و ‌«اعمال زور عليه دولت‌هايی كه به قطعنامه‌های شورای امنيت اعتنا نمی‌كنند و استثا كردن اسرائيل (كه بيشترين قطعنامه‌ها را زير پا گذاشته است) از اين قاعده‌» و ‌«ايجاد مصونيت سياسی و امنيتی برای رژيم اشغالگر فلسطين ، در برابر تمامی اقدامات ضد بشری آن‌» منجر به سلب اعتماد بخش عظيمی از جوامع بشری ، نسبت به كارايی مجامع بين المللی شده است.

ث) همه‌ی افرادی كه می‌توانند در پايان بخشيدن به اين فجايع ، نقشی ايفاكنند ، مسئوليت انسانی و شرعی دارند كه هرچه زودتر به اين ‌«مسابقه‌ی شرارت بار‌» پايان دهند.
هرگونه حمايت از متجاوزان (با هر نام و نشانی كه باشند) گناهی آشكار خواهد بود و حمايت از بزرگترين گناهان (اكبر الكبائر) محسوب می‌گردد ، چرا كه از نظر شريعت‌های خداوندی ، مصداق بارز ‌«اعانت بر گناه و دشمنی = التعاون علی الإثم و العدوان‌» است.

بررسی كلی مسأله‌ی فلسطين


١- فلسطين سرزمينی است كه نزد پيروان سه شريعت ؛ كليمی ، مسيحی و محمدی (عليهم صلوات الله) از احترام و تقدس خاصی برخوردار بوده و هست.
سرزمينی كه جايگاه چهار پيامبر اولواالعزم خداوندی ؛ ‌«ابراهيم خليل‌الله ، موسی كليم‌الله ، عيسی روح‌الله و محمد حبيب‌الله (عليهم صلوات الله)‌» بوده و پيامبرانی چون ؛ ‌«داود و سليمان و...‌» را ساليان سال ، در خود جای داده و بر خويش حاكم ديده است.
سرزمينی كه معراج محمد بن عبدالله (ص) بوده است.
در اين ميان ، شهر ‌«بيت المقدس‌» يا ‌«اورشليم‌» دارای تقدس بيشتری است. وجود عبادتگاهی به نام ‌«مسجد الأقصی‌» با تاريخی بيش از هفت قرن و معبدی به نام ‌«هيكل سليمان‌» با تاريخی بيش از بيست قرن (كه احتمالا روی هم قرار گرفته‌اند و در زمان تسلط مسلمانان ، بر خرابه‌های معبد يهوديان ، مسجد فعلی ساخته شده است) در اين شهر تاريخی ، جايگاه ويژه‌ای به آن بخشيده است.
از نظر شريعت محمدی (ص) ترديدی نيست كه ؛ ‌«مسجد الأقصی ، قبله گاه اول و آخر يهوديان و قبله گاه اول مسلمانان‌» بوده است. طبيعی است كه ‌«قبله‌» بودن اين جايگاه مشترك ، سبب تعلق خاطر شديد هردو گروه ، به اين مكان و اين شهر شده است.

٢- بر خلاف ديدگاه قرآن كريم كه ‌«تخريب معابد يهوديان و مسيحيان و مسلمانان‌» را به عنوان ‌«فساد فی الأرض‌» معرفی می‌كند (١)، مسلمانانی كه مثل ساير افراد بشر ، رفتاری مبتنی بر احساسات و عواطف فردی و مبتنی بر تحريف رويكردهای مذهبی داشته و دارند ، در طول تاريخ تسلط خود بر سرزمين پيروان ساير شرايع (يهوديان و مسيحيان) ، اقدام به تخريب معابد آنان كرده و معابد خويش را بجای آنها برپا می‌ساختند.
گرچه اين رويكرد ، از سوی پيروان ساير شرايع در مورد سرزمين‌های اسلامی نيز بكار رفته است ، ولی از پيروان شريعت محمدی (ص) انتظاری ديگر می‌رفت. كاش با رويكرد قرآنی ، به تمامی معابد خدا پرستان ، با ديده‌ی احترام می‌نگريستند و از تخريب آن (كه متأسفانه به حساب اسلام گذاشته شده) پرهيز می‌كردند.
مسلمانان عصر ما ، هنوز از تبعات ‌«مسجد بابری‌» در هندوستان و ‌«مسجد الأقصی‌» در فلسطين ، رهايی نيافته‌اند و هرروزه ، شقاوت‌هايی را بايد تحمل كنند كه بخشی از آن ، ناشی از غفلت و جهالت پيشينيان خويش است.
حتی اگر ثابت شود كه ‌«مسجد الأقصی بر ويرانه‌های هيكل سليمان ، بنا شده است‌» ، رويكرد عمومی بشر كه در نهادهای علمی و پذيرفته شده‌ی بين المللی تجلی می‌يابد ، اجازه نمی‌دهد كه ‌«مسجد الأقصی خراب شود‌».
اين مسجد عظيم القدر ، اثری باستانی و شناخته شده در مجامعی چون ‌«يونسكو‌» و جزء مهمی از فرهنگ بشری و تاريخ جهان است. كسی كه به تخريب آن بيانديشد ، در انديشه‌ی خطرناك ‌«ايجاد فساد در زمين‌» است و هر فرد يا گروهی در مسير تخريب آن قرار گيرد ، هيچ عنوانی جز ‌«مفسد فی الأرض‌» را به او نمی‌توان داد و طبيعتا بايد از اقدام فساد انگيز او ، جلوگيری كرد. طبيعی است كه جامعه‌ی بشری در برابر افرادی كه سعی در ايجاد فساد و برهم زدن امنيت بشر را دارند ، ساكت نمی‌نشيند و مانع اقدامات نابخردانه‌ی آنان خواهند شد.

٣- اگر بقای مسجد الأقصی در شهر بيت المقدس يا اورشليم ، امری پسنديده و منطقی است (كه از نظر مجامع علمی و فرهنگی بين المللی ، مثل ‌«يونسكو‌» چنين است) ، طبيعتا متولی آن بايد مسلمانان باشند.

٤- اگر ثابت شود كه معبد ‌«هيكل سليمان‌» در همانجايی است كه اكنون ‌«مسجد الأقصی‌» در آنجا قرار دارد (كه از بحث تغيير قبله در شريعت محمدی ، چنين امری ثابت می‌شود) ، بايد امكان بهره گيری عبادی يهوديان نيز در آن مسجد فراهم گردد (خواه با ايجاد بنای خاص و يا با حضور در درون مسجد). طبيعتا بايد متولی مراجعه‌ی يهوديان به اين مكان ، خود يهوديان باشد.
بنا براين ، تولی مشترك يهوديان و مسلمانان بر اين مكان و تردد آنان در مكان عبادی مشترك ، امری كاملا معقول و مشروع خواهد بود. پيشنهاد می‌شود كه برای هماهنگی بيشتر ، شورايی از عالمان مسلمان و يهود ، راهكارهايی مشترك در خصوص اداره‌ی مسجد و معبد ياد شده را (به گونه‌ای كه اصطكاكی با مقدسات شرعی هركدام نداشته باشد) پيدا كرده و آن را اعمال كنند.

٥- ترديدی نيست كه سرزمين فلسطين ، سرزمين موعود حضرت موسی (ع) به بنی اسرائيل و پيروان خويش در آن زمان بوده است. به عبارت ديگر ، بيش ازدوازده قرن پيش از بعثت خاتم الأنبياء (ص) چنين وعده‌ای به آنان داده شده و چندی پس از او ، آنان بر فلسطين مسلط شده‌اند.
بنابراين ، سابقه‌ی يهوديان در اين سرزمين ، بسيار بيشتر از مسلمانان است و از نظر تاريخی ، كسی نمی‌تواند اين مطلب را انكار كند. از طرف ديگر ، ترديدی نيست كه بنی اسرائيل در آن زمان ، عرب نبوده‌اند و زبان مادری آنان ، عبری بوده است.
ولی واقعيت دومی كه پديد آمده و هيچيك از طرف‌های درگير در وضعيت كنونی فلسطين در آن نقش نداشته‌اند ، تصرف اين سرزمين (و بسياری از سرزمين‌های آسيايی و افريقايی و اروپايی) توسط مسلمانان قرون گذشته است.
مسلمانان آن زمان ، با بهره گيری از روش پذيرفته شده و رايج قرون گذشته ، و اقتضائات آن ، (كه نيروی مغلوب ، يا اعتقاد دينی خود را با نيروی غالب هماهنگ می‌كرد و يا به عنوان ‌«معاهد = قراردادی‌» در آن مكان باقی می‌ماند و سلطه‌ی نيروی غالب را می‌پذيرفت و يا به سرزمينی خارج از سلطه‌ی نيروی غالب ، كوچ می‌كرد) بسياری از سرزمين‌ها را به تصرف خويش در آوردند.
مردم يهودی سرزمين فلسطين ، در زمان تسلط مسلمانان نيز از اين قاعده پيروی كرده و برخی از آنان به اسلام گرويده و گروه‌هايی نيز از فلسطين به اروپا و يا برخی كشورهای آسيايی ، كوچ كردند و گروهی نيز در فلسطين و با اعتقاد سابق خويش ، باقی ماندند.

٦- تا قرن بيستم و پيش از تشكيل سازمان ملل متحد ، روش تعيين مرزها و شكل گيری ملت‌ها و حقوق آن‌ها و روند لشكركشی‌ها و كشورگشايی‌ها ، با اندك تفاوت‌هايی ، همان روش و روند قرون اوليه و وسطايی گذشته‌ی بشر بود. هركشوری كه قدرت نظامی بيشتر و حاكمانی حريص تر برای گسترش حوزه‌ی اقتدار خويش داشت ، دست به تهاجم می‌زد و سرزمين‌های ديگران را تحت اختيار و قدرت خويش می‌گرفت و باورها و خواست‌های خود را با استفاده‌ی از زور ، در آنجا اعمال می‌كرد.
دولت بريتانيا نيز يكی از كشورهای استعماری بود كه سرزمين‌های تحت سلطه‌ی خويش (و خصوصا كشورهای منطقه‌ی خاورميانه) را منطبق با اراده‌ی خويش اداره می‌كرد. البته در اوائل قرن بيستم ، حركت‌های ملی گرايانه و استقلال طلبانه ، در كشورهايی كه حكومت‌های مستقل و مستقر را (پيش از پديده‌ی استعماری آن زمان) تجربه كرده بودند ، مجددا از سر گرفته شد و عملا امكان اعمال اراده‌ی آزاد استعمارگران را تا حدودی محدود كرد.

٧- پس از پايان جنگ جهانی دوم و تشكيل ‌«سازمان ملل متحد‌» و استقلال طلبی بيش از پيش ملت‌ها ، روش كاری استعمارگران دچار تحول شد و كشورها و ملت‌های استقلال طلب و تحت سلطه ، با تعدادی بيش از پيش ، به استقلال رسيدند و استعمارگران را مجبور به خروج از خاك خويش كردند.
در چنين وضعيتی بود كه منطقه‌ی فلسطين (كه پيش از تسلط استعمار انگليس ، تحت اراده‌ی امپراطوری عثمانی بود) به عنوان حكومتی مستقل از امپراطوری عثمانی و با دو حاكميت پنهان و آشكار عربی و عبری ، يا مسلمان و يهودی پديدار شد.
ثروت هنگفت يهوديان و خريداری اراضی از فلسطينيان و رايزنی‌های بزرگان يهود با دولت بريتانيا و اتفاقات دردآوری كه برای يهوديان اروپا در جنگ دوم جهانی رقم خورده بود ، نوعی توافق پنهانی قدرت‌های پيروز جنگ را در مورد بازگرداندن يهوديان به فلسطين ، درپی داشت. مجموعه‌ی عوامل يادشده ، سبب اقتدار روزافزون دولت يهوديان و ضعيف شدن حكومت مسلمانان فلسطين شد و از آن پس ، با تجاوزهای پی در پی و كشتارهای بی‌رحمانه و نسل كشی‌های كم نظير ، تمامی خاك فلسطين اندك اندك اشغال شد و بخش‌هايی از خاك كشورهای عربی ؛ ‌«اردن ، سوريه ، لبنان و مصر‌» نيز به اشغال صهيونيست‌ها درآمد.

٨- گرچه اين تسلط خونين ، منجر به استقرار دولت غاصب ‌«اسرائيل‌» شد ، ولی قطعنامه‌های شورای امنيت سازمان ملل متحد ، نشان می‌داد كه تمامی اين اقدامات ، از منظر جامعه‌ی جهانی كاملا غير قانونی و تجاوزگرايانه است.
هيچ دولتی به اندازه‌ی دولت اسرائيل ، قطعنامه‌های شورای امنيت سازمان ملل (كه جنبه‌ی اجرائی دارد) و قطعنامه‌های مجمع عمومی سازمان ملل را برعليه خود نديده است و هيچيك از دولت‌ها‌ی عضو سازمان ملل ، تا اين اندازه گستاخ و ناقض قطعنامه‌ها و قراردادهای بين المللی نبوده است.
جدا بلحاظ كثرت تخلف ، هيچ متخلفی به پای دولت غاصب فلسطين (اسرائيل) نمی‌رسد و البته هيچ كشوری با آنهمه چشم پوشی از سوی شورای امنيت سازمان ملل ، مواجه نشده است.
اين گستاخی ، ناشی از حمايت بی‌دريغ قدرت‌های پيروز جنگ و استعمار جديد ، از رژيم صهيونيستی و بی‌توجهی مطلق به ظلم و ستمی بود كه بر فلسطينيان و ساير اعراب تحت ستم اسرائيل ، می‌رفت.

٩- موضوع ديگری كه قضيه‌ی فلسطين را همچنان زنده نگه داشته است ، ماندن اكثريت فلسطينيان تحت ستم ، در فلسطين اشغالی است. ماندنی كه هر از چندی با مقاومت‌های جانانه‌ی فلسطينيان (و البته با جنايات وحشيانه‌ی طرف اسرائيلی) همراه بوده و كوچ كنندگان را نيز به مبارزه‌ی نظامی با رژيم اشغالگر ، وادار كرده است.
پديد آمدن ‌«سازمان آزاديبخش فلسطين‌» و گروه‌های مسلح و مبارز تشكيل دهنده‌ی آن ، برخی رويكردهای جهانی را به سود و سوی فلسطينيان رقم زد.
افكار عمومی مسلمانان در طول اين زمان ، هيچگاه ترديدی در ‌«حقانيت موضع فلسطينيان‌» نداشت. دولت‌های عربی و اسلامی ، كم و بيش به حمايت از سازمان ازاديبخش فلسطين پرداختند و برخی جنگ‌ها نيز بين كشورهای عربی و اسرائيل ، پديد آمد كه با حمايت حاميان قدرتمند خارجی اسرائيل ، هيچگاه به عقب نشينی عمده‌ی اسرائيل از سرزمين‌های اشغالی منجر نگرديد.

١٠- در دو سه دهه‌ی اخير ، طرح‌های مختلفی برای صلح خاورميانه و درگيری اعراب و اسرائيل و يا در خصوص فلسطين و رژيم صهيونيستی ، از سوی قدرت‌های بزرگ دنيا و با موافقت سازمان ملل متحد ، مطرح شدند كه آخرين آن با عنوان ‌«نقشه‌ی راه‌» تاكنون راه به صلحی پايدار نبرده است.
گرچه در اين طرح اخير ، دولت مستقل فلسطينی را با محدوديت‌های شديد سرزمينی (باريكه‌ی غزه و شايد كمی از سواحل غربی رود اردن) و سياسی و نظامی ، به رسميت شناخته می‌شود ، ولی آغاز آن تنها با استقرار دولتی خودگردان (تحت اراده‌ی كلی رژيم صهيونيستی) و حكومتی مبتنی بر رأی ملت فلسطين موافقت كرده است.
نقايص اين طرح (كه با مفاد بسياری از قطعنامه‌های پيشين سازمان ملل متحد تعارض دارد) سبب اختلاف در بين گروه‌های فلسطينی شده است. عدم توجه به بازگشت آوارگان فلسطينی و سهم بسيار كم ٥ درصدی از سرزمين فلسطين و... مانع عمده برای جلب رضايت فلسطينيان بوده و هست.

١١- اكنون بين واقعيت‌ها و حقيقت‌ها در مسأله‌ی فلسطين ، تعارض و تزاحم آشكاری پديد آمده است. مدعيان فلسطينی و غير فلسطينی مسأله‌ی فلسطين ، هريك به چيزی می‌انديشند و مطلوبی را پی می‌گيرند.
برخی كشورها و اكثريت افكار عمومی اعراب ، مسأله‌ی فلسطين را به عنوان ‌«مسأله‌ای عربی‌» تلقی می‌كنند و تصميم گيری در باره‌ی آن را در گرو ‌«موافقت اعراب‌» ارزيابی می‌كنند.
برخی كشورهای غير عرب مسلمان و برخی از اعراب ، مسأله را به عوان ‌«مسأله‌ای اسلامی‌» تلقی كرده و تصميم گيری در باره‌ی آن را ، ‌«حق تمامی مسلمانان‌» می‌دانند.
به همين جهت ، برخی غير فلسطينيان به خود اجازه می‌دادند كه مثلا رويكرد ‌«ياسر عرفات‌» را با تلقی خود ‌«خيانت‌» بدانند و او را ‌«خائن‌» بخوانند.

داوری در مسأله‌ی فلسطين و تلقی واقع گرايانه و حقيقت جويانه ، پس از مرور اجمالی روند ياد شده ، تا حدودی ممكن خواهد بود. چيزی كه پيش از هر طرح و برنامه‌ای ، بايد در پی آن بود و گرنه ، هر طرح و برنامه‌ای در اين خصوص ، با شكست مواجه خواهد شد.

سخن آخر


اكنون برخی پيشنهادها و دلائل آن را از نظر می‌گذرانيم ؛

الف) قضيه‌ی فلسطين و اشغال آن و ايجاد دولت اسرائيل ، نه يك مسأله‌ی اسلامی و نه عربی ، بلكه تنها ‌«مسأله‌ای فلسطينی‌» است و تنها كسانی كه حق تصميم گيری در باره‌ی آن را دارند ، ملت فلسطين و يا منتخبان حقيقی آن ملت‌اند.
اعراب و مسلمانان ، بايد با تمام وجود از ملت و منتخبان ملت فلسطين (به عنوان ملتی عرب و مسلمان) حمايت كنند و آنان را برای تحقق خواسته‌های منطقی و معقولشان در مجامع جهانی ، ياری كنند.
دليل اين مطلب ‌«حق طبيعی تعيين سرنوشت برای هر ملت‌» است. ملت‌های مصر ، عراق ، ايران ، مالزی ، پاكستان ، ازبكستان و... نه حق تعيين سرنوشت ملت فلسطين را دارند و نه واقعيت جامعه‌ی جهانی ، چنان دخالتی را می‌پذيرد.
آوارگی ، ناامنی ، كشتار وحشيانه‌ی عزيزان و بستگان و دوستان ، تخريب منازل مسكونی و مزارع ، تحمل نگاه‌های سنگين برخی افراد از ملت‌هايی كه فلسطينيان آواره در آنجا بسر می‌برند و... چيزی است كه تنها ملت فلسطين آن را لمس می‌كنند و حاميان مالی آن‌ها از ساير ملل ، تنها به حال آنان می‌گريند و كار خاصی برای پايان دادن به اين نابسامانی‌ها انجام نمی‌دهند.
بنا براين بايد همه‌ی اعراب و مسلمانان از تبليغات بی‌پشتوانه و بيهوده‌ای كه مسأله را عربی يا اسلامی می‌كند ، پرهيز كنند و بجای آن به حمايت‌های جدّی مادی و معنوی از ملت و دولت فلسطين بپردازند. برای مدلل كردن اين مطلب ، به دو نكته اشاره می‌كنم ؛

١- طرفداران اسلامی كردن مسأله‌ی فلسطين می‌گويند : ‌«مسلمان بودن اكثريت مردم ساكن فلسطين (لا اقل در زمان اشغال = شش دهه‌ی پيش) و وجود قبله‌ی اول مسلمانان در بيت المقدس ، دو دليل اصلی برای اسلامی بودن مسأله است‌».
هرچند مقتضای دقيق و عملی اين رويكرد ، چندان مشخص نيست كه آيا منظور مدعيان ‌«دادن حق تصميم گيری به سازمان كنفرانس اسلامی‌» است يا بايد از مسلمانان سرتاسر جهان ، نظر سنجی شود ؟
ردّ اين ادعا ، دشوار نيست ، چرا كه با اقدامات رژيم صهيونيستی ، بسياری از يهوديان سراسر جهان به فلسطين مهاجرت كرده‌اند و بافت جمعيتی كنونی آن دچار تغيير شده است.
لزوم بازگشت به عقبه‌ی تاريخ (برای اثبات اكثريت عددی مسلمانان ساكن اين سرزمين) ، تيغ دو دمی است كه يهوديان نيز به آن استناد می‌كنند و می‌گويند : ‌«اين سرزمين ، قبل از پديد آمدن شريعت اسلامی ، تعلق به اكثريت قريب به اتفاق يهوديان ساكن اين سرزمين داشته است‌».
هيچ دليل علمی‌ای وجود ندارد كه بازگشت به عقبه‌ی تاريخ ، اگر در حد ٥ يا ٦ دهه باشد را بپذيرد و اگر در حدّ ٧ يا ٨ يا ١٥ سده باشد ، آن را نپذيرد!!
در خصوص ‌«وجود قبله‌ی اول مسلمانان در بيت المقدس‌» بايد گفت كه ؛ ‌«مبتنی بر متون اوليه‌ی شريعت محمدی (ص) ، ترديدی نيست كه در سال‌های آغازين اين شريعت ، مسلمانان به سوی قبله گاه يهوديان (به صورت مشترك) نماز می‌گذاردند و پس از چندی ، قبله‌ی مسلمانان ، اختصاصی شد و به سوی كعبه ، نماز گزاردند‌». بنا بر اين و طبق اقرار شريعت محمدی (ص) ، پيش و پس از بعثت پيامبر اسلام (ص) ، قبله گاه هميشگی يهوديان ، بيت المقدس و جايگاه مسجد الأقصی بوده است.
حال بايد پرسيد كه ؛ ‌«اگر تعلق خاطر مسلمانان به قبله‌ی اول خود (و نه قبله‌ی دائمی) سبب مالكيت آنان بر سرزمين آن قبله می‌شود ، آيا تعلق خاطر يهوديان به قبله‌ی دائمی و اول و آخر خويش ، سبب مالكيت آنان بر سرزمين آن قبله نمی‌شود ؟!!‌».
حتی با اين منطق ناصحيح ، يهوديان می‌توانند مدعی شوند كه ؛ ‌«پيامبر اسلام ، پس از چندی ، از مالكيت و تعلق خاطر به مسجد الأقصی (به عنوان قبله) اعراض كرده و كعبه (بيت الحرام) را بجای آن مالك شده و به آن تعلق خاطر پيدا كرده است‌».
ترديدی نيست كه اين استدلال ، پيش و بيش از آنكه ادعای مسلمانان را به اثبات رساند ، به اثبات ادعای يهوديان می‌پردازد ، چرا كه اگر ‌«تعلق خاطر چند ساله (كمتر از دو دهه) به عنوان قبله‌ی مسلمانان ، سبب اولويت حق مسلمانان بر حق يهوديانی شود كه تعلق خاطر چند هزار ساله به همان چيز دارند‌» عملا در همه‌ی بخش‌های ادعا (اكثريت نفرات ، سابقه‌ی تاريخی و ارزش ايمانی) ، حربه‌ای به دست رقيب می‌دهد كه تمامی ادعاهای باطل خويش را در مجادله‌ی با مسلمانان ، به اثبات رساند!!
حق آن است كه هيچيك از اين دلائل ، حقی برای مسلمانان غير فلسطينی ايجاد نمی‌كند و واقعيت غصب سرزمين‌های آباء و اجدادی مسلمانان ساكن فلسطين را توسط متجاوزان صهيونيست در قرن بيستم را نمی‌تواند انكار كند.

٢- در مورد بازگشت به تاريخ ، هر تاريخی قبل از تشكيل سازمان ملل متحد ، سبب اختلاف خواهد بود و عملا بر مشكلات خواهد افزود. بايد بر اين نكته پای فشرد كه در تاريخ زندگی بشر ، اولين بار با تشكيل سازمان ملل متحد بود كه مجمع و راهكار مشخصی برای تصميم گيری‌های بين المللی گسترده و شامل تمامی ملل ، فراهم گشت و مورد استقبال اكثر قريب به اتفاق ملل جهان قرار گرفت.
موجوديت كشورهايی كه عضويت سازمان ملل را پذيرفته و منشور ملل متحد را امضاء كرده‌اند ، در يك معاهده‌ی قانونی بين المللی (كه از نظر شرعی نيز معتبر است) پذيرفته شده و از اواسط قرن بيستم ، تمامی ملل و دول عضو اين سازمان ، اين موجوديت را به رسميت شناخته‌اند و هيچ ملت و يا دولتی ، از آن پس نمی‌تواند مدعی چيزی شود كه از نظر اين سازمان (خصوصا مجمع عمومی آن ، كه تمامی ملت‌ها را در تصميم گيری‌ها شركت می‌دهد) تأييد نشده باشد.
اعتراف به موجوديت ملت و كشور فلسطين ، در اسناد و قطعنامه‌های متعدد سازمان ملل ديده می‌شود و اقرار به تجاوزگری‌های رژيم غاصب ، در جای جای آن اسناد و قطعنامه‌ها ، وجود دارد. نه بازگشتی به تاريخ پيش از آن لازم است و نه استدلال‌های سست مدعيان دو طرف ، توان حل مشكل تاريخی موجود را داشته و دارد.
همه‌ی ادعاهای طرف‌های درگير در مسأله‌ی فلسطين ، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و شورای امنيت آن (و ساير نهاد‌های بين المللی) رسيدگی شده است و عليرغم وجود برخی داوری‌های غير عادلانه و جانب دارانه ، موجوديت فلسطين كاملا به رسميت شناخته شده است. بايد بر اين نكته پای فشرد و واقعيت را با اين حقيقت منطبق كرد.
چشم بستن بر واقعيت‌های نسبتا عادلانه تر امروز زندگی بشر (نسبت به واقعيت‌های ناعادلانه تر پيشين) و بازگشت به تاريخ پر از تجاوز و وحشيگری برخی حاكمان و پيروان آنان در گذشته‌های دور و نزديك ، هيچ راهی برای حل دعاوی پايان ناپذير مهاجمان و هجوم زدگان و تأمين زندگی مناسب امروز ، پيش پای بشر قرار نمی‌دهد.
آشكار است كه اگر بنا شود كه رسيدگی به همه‌ی اختلافات بين ملت‌ها ، مبتنی بر تاريخ گذشته رقم بخورد ، بايد شاهد درگيری‌های بی‌شمار و خونباری بين اكثر كشورها با يكديگر باشيم. مثلا ؛ هندوستان برای بازگرداندن ‌«كوه نور و دريای نور‌» با ايران درگير شود (و البته ، ايران نيز به خاطر يكی از آن‌ها با انگليس درگير شود) و يا ايران با كشورهای آسيای ميانه و قفقاز ، درگير شود و در جنوب نيز ، با بحرين و عراق و... درگير شود.
اگر ملت ايران ، جدايی بحرين و منطقه‌ی قفقاز را پذيرفته است و اكنون ادعايی در باره‌ی آن‌ها ندارد (چرا كه اين كشورها نيز به عنوان كشورهايی مستقل ، به عضويت سازمان ملل در آمده اند)، بايد اين حق را برای ملت فلسطين نيز به رسميت بشناسد كه در صورت نياز ، آنان نيز مبتنی بر برخی ملاحظات امنيتی و اجتماعی و اقتصادی و سياسی ، و با توجه به واقعيت‌های جهان امروز ، به تصميم سازمان ملل متحد ، بسنده كنند و در نهايت ، تصميمی مشابه ملت ايران بگيرند.
گرچه شكل تصميم گيری در سازمان ملل متحد ، مواجه با برخی انتقادات بجا و نقايص عمده‌ای است كه هنوز هم حقوق برخی مظلومان را استيفا نكرده و به نفع برخی ظالمان ، داوری‌هايی كرده و می‌كند ، ولی ترديدی نيست كه وجود ‌«سازمان ملل متحد و مكانيزم تصميم گيری در آن ، نسبت به روابط بين المللی‌» در مقايسه با دوره‌های تاريخی قبل از تشكيل اين سازمان جهانی و فقدان آن ، پيشرفتی قابل توجه در مناسبات بشری ، بشمار می‌آيد و اقرار به همين مطلب ، باعث گرديده است كه بسياری از دولت‌های منتقد ، همچنان بر عضويت خويش در اين سازمان جهانی تأكيد ورزند.

ب) تلاش همه‌ی انسان‌های حقيقت جو و واقع گرا ، بايد در اين طريق بكار رود كه ؛ ‌«پيشنهادهای فلسطينيان و حاميان آنان در مجامع بشری و يا مذاكرات مربوط به موجوديت فلسطين ، چندان عقلانی بوده و آنچنان عادلانه و واقعگرايانه باشد كه هيچ كشور يا سياستمداری ، از آن عدول نكرده و فاصله نگيرد و به خود اجازه ندهد كه فلسطينيان را به كمتر از پنجاه درصد سرزمين‌های فلسطينی ، قانع كند‌».
ناتوانی حكومت‌ها و افراد مدعی در ‌«واداركردن مجامع جهانی به رعايت حقوق حقه‌ی فلسطينيان‌» نبايد فشار فزاينده بر فلسطينيان بی‌دفاع و تحميل نظريات غير واقعی به ايشان را درپی داشته باشد.
هنر برخی بی‌هنران و زورمداران بی‌زور صحنه‌ی سياست ، چيزی جز فشار بر فلسطينيان نبوده و نيست. طبيعی است كه هيچ فرد عاقل فلسطينی را نمی‌توان يافت كه با وجود امكان دستيابی به مزايای بيشتر برای ملت خويش ، از رويكردهايی حمايت كند كه امكان كمتری را به فلسطينيان می‌دهد. اگر به برخی ادعاهای گزاف مدعيان پر ادعا توجهی نمی‌كنند ، تنها از آن باب است كه گزاف گويی آنان و تهی بودن ادعا‌ها را لمس كرده‌اند.

پ) اگر اكثريت ملت فلسطين يا منتخبان حقيقی آن‌ها به اين نقطه رسيده باشند كه ؛ ‌«موجوديت اسرائيل را در بخشی از سرزمين‌های اشغالی ، به رسميت بشناسند‌» ، بايد به اين انتخاب آنان احترام گذاشت و بدون بهره گيری از اتهام پراكنی ، بايد قبول كرد كه در شرايط اضطراری ، پذيرش اموری كه عقلا قبيح است ، جايز و گاه عقلا لازم و شرعا واجب می‌شود.
هر موضعی كه از سوی منتخبان حقيقی ملت فلسطين ، اعلام گردد ، ديگران بايد موضع آنان را تقويت كنند و تا تحقق خواسته‌های آنان ، از پای ننشينند.
قبول عضويت سازمان ملل متحد از سوی كشورهای اسلامی و عربی و امضای منشور آن سازمان ، خود به منزله‌ی قبول مكانيزم حاكم بر ‌آن نيز هست و طبق همين مكانيزم ، موجوديت ‌«اسرائيل‌» به عنوان يك كشور مستقل (در بخشی از اراضی فلسطين) به رسميت شناخته شده است. بنا بر اين ، عليرغم ميل باطنی ، بايد به اين واقعيت تلخ (مثل واقعيت‌های تلخ جدايی منطقه‌ی قفقاز و بحرين از ايران و...) ، اعتراف كرد و درپی ‌«تحقق بخشيدن به موجوديت رسمی و واقعی كشور مستقل فلسطين‌» بود.

ت) برای استقرار صلح پايدار در خاورميانه ، قرار داد صلحی عادلانه بين فلسطينيان و رژيم اشغالگر ، در مجمع عمومی ساز مان ملل متحد و تحت نظارت شورای امنيت (با توجه به تمامی سوابق ، از قطعنامه‌ها و اقدامات پيشين اين نهاد بين‌المللی) بررسی شده و تصويب گردد. نيروهای بين المللی حافظ صلح ، با اختيار و اقتدار كامل نسبت به جلوگيری از تجاوز متجاوز و سركوب آن ، در حد فاصل تعيين شده در قرارداد ، مستقر شوند و تمامی مفاد قرارداد ، به اجرا گذاشته شود. طبيعی است كه اين قرارداد ، به منزله‌ی فصل الخطاب جامعه‌ی بشری خواهد بود و تمامی كشورهای عربی و اسلامی (با توجه به پذيرش معاهدات مربوط به مكانيسم عمل سازمان ملل متحد) شرعا و عقلا ملزم به مراعات نتايج آن خواهند بود.

ث) در دنيای امروز كه بسياری از يهوديان ساكن فلسطين ، متولد شده در اين سرزمين‌اند و در حقيقت ، با عزم و اراده‌ی خويش به اين مكان نيامده‌اند و جای ديگری را به عنوان وطن خويش نمی‌شناسند (و بسا كه با سياست‌های غير اخلاقی حاكمان خويش ، موافق هم نيستند) و لااقل ، اختلاطی غير قابل تفكيك با متجاوزان پديد آمده است ، هرگونه تعرض به جان و مال غير نظاميان يهودی ساكن در فلسطين ، جنايتی مشابه جنايات غاصبان صهيونيست است كه از نظر شرعی ، حرام مؤكد است.
طبيعی است كه صهيونيست‌های جنايتكار ، اگر دست به آن اقدامات وحشيانه می‌زنند ، به هيچ شريعتی پايبند نيستند و مثل برخی حاكمان كشورهای اسلامی ، صرفا درپی كسب منافع خويش‌اند و از شرايع ، استفاده‌ی ابزاری می‌كنند. پس هيچ فرد يا گروه مسلمانی نمی‌تواند به اتكای جنايات آنان ، دست به جنايت بزند و يا اقدامات خلاف شرع خود را توجيه كند (و لايجرمنكم شنآن قوم علی الاّ تعدلوا ، اعدلوا هو اقرب للتقوی).
البته حساب نظاميان و نيروهای مسلح و امنيتی و حتی سياسی رژيم اشغالگر ، در صورت اقدام به تعرض و نقض معاهدات بين المللی ، از مردم عادی جدا است و نيروهای مسلمان ، حق دفاع از خود را در برابر هر مهاجمی ، خواهند داشت.

از خدای رحمان بايد خواست كه روحيه‌ی صلح و مسالمت جويی را در پيروان شرايع كليمی (ع) و محمدی (ص) چندان برجسته سازد تا زندگی در آرامش و آسايش را از اين پس ، تجربه كنند و از ظلم و تعدی ، بپرهيزند و رويكرد منفی پيشينيان خويش را در پيش نگيرند.
به اميد روزی كه ملت‌های منطقه‌ی آشوب زده‌ی خاورميانه ، شاهد شادمانی و سرور و نشاط و زندگی مناسب را در آغوش گيرند و توان و استعداد خود را در مسير دانش و اخلاق و ايمان ، به كار گيرند و به همنوعان خود در سرتا سر جهان ، از اين طريق ، خدمت كنند.

خدايا چنان كن سر انجام كار // تو خوشنود باشی و ما رستگار

احمد قابل.................. ٢٨/٤/١٣٨٥...................... مشهد................... ١٨/٧/٢٠٠٦


******************************
پاورقی ؛

١= در دو آيه از آيات قرآن می‌خوانيم ؛ «... و لولا دفع‌الله الناس بعضهم ببعض ، لفسدت الأرض... // سوره‌ی بقرة /٢٥١‌» و «... و لولا دفع‌الله الناس بعضهم ببعض ، لهُدِّمت صوامع و بِیَع و صلوات و مساجد یُذكر فيها اسم‌الله كثيرا... // سوره‌ی حج /٤٠‌». بنا بر اين معلوم می‌گردد كه ؛ ‌«انهدام معابد يهود و نصاری و مسلمين ، از نظر قرآن ، مصداق بارز فساد فی الأرض است‌».