iran-emrooz.net | Mon, 17.07.2006, 21:00
گفتار در تريبون آزاد اختتام اعتصاب غذا
جمشيد طاهریپور
سهشنبه ٢٧ تير ١٣٨٥
جان گفتار: رفقای من در "بوخوم"، از کميته همآهنگ کنندهی اعتصا ب غذای سه روزه، مستقر در شهر "کلن"، خواستار شدند که من از سوی آنان، بعنوان جمعی که از پيشنهاد آقای گنجی پشتيبانی کرده و فعالانه در اعتصاب غذای سه روزه مشارکت داشتهاند ، در روز اختتام، از تريبون اعتصاب، به ايراد سخنرانی بپردازم. رفقای "بوخوم"، با پيگيری استوار تقاضای خود، موافقت کميته همآهنگی را بدست آوردند و من مجال آن را پيدا کردم که فشردهای از گفتار خود را ايراد کنم.
اهميت موضوع در ايراد سخنرانی از سوی من نيست. در کم و کيف تکوين اين رويداد است؛ وقتی رفيق "شهريار"، از تصميم و اقدام رفقای "بوخوم" مرا مطلع کرد؛ به او گفتم البته میپذيرم! با سرافرازی تمام میپذيرم! اما شهريار! من آنچه را که خود میانديشم میگويم... بيشتر رفقای "بوخوم" با سمتگيری سياسی من مخالفند و آنرا نادرست ارزيابی میکنند!
گفت: مسأله دقيقا" همين است، مگر آموزش شما، رفيق رحيم! اين نيست که ما بايد از گفتار در بارهی دموکراسی و حقوق بشر، به دموکرسی و حقوق بشر در کردار گذر کنيم؟ ما به اين گذر باور داريم و اينکمان اين گذار!
... به آن فيلسوف بزرگ مکتب آزادی میانديشم که در مجادله با سرسخت ترين مخالف خود گفت: "من جان خود میدهم تا تو آزادانه سخن بگوئی!". اکنون صفوف نهضت ما؛ نهضت "چپ" ايران، پر از پژواک آزادی انديشه، پر از پژواک دموکراسی و حقوق بشر است. بر همهی ما مبارک باد!
هموطنان عزيز!
خانمها! آقايان!
دوستان و رفقای ارجمند!
برای من مايه سرافرازی است که در اين ساعات که اعتصاب غذای سه روزهمان، در اعتراض به نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ايران و در خواست آزادی کليه زندانيان سياسی ايران، به پايان بيداری بخش و متحد کنندهی خود نزديک میشود، مجال اين را يافتهام که کلام و گفتاری ايراد کنم. اين نمايش سياسی اعتراض به پايمال کردن ابتدائیترين حقوق شهروندی مردم ايران، توسط حکومت کنندگان و رژيم حکومت دينی که تمدن بشری قرنهاست آن را درنورديده و در موزه تاريخ گذاشته، به پيشنهاد آقای اکبر گنجی، با شرکت آزاديخواهان ايران از صفوف همهی نحلههای سياسی فعال در اپوزسيون ايران، در مقياس ايران و جهان بر پا شده است. ما با برپائی اين اعتراض، آزادی فوری و بدون قيد و شرط سه شخصيت آزاديخواه ايران را، که برخلاف حقوق و موازين مسلم دادرسی؛ بدون تفهيم اتهام و بدون محاکمه، در بازداشت و زنداناند و میدانيم تحت آزارهای روانی و جسمی قرار دارند! خواستاريم. البته خواست ما آزادی همهی زندانيان سياسی ايران است. زندانهای رژيم از رسمی و مخفیاش گرفته، و بخصوص در زندان شهرستانها، پر شمارند زندانيان سياسی که صرفاً بخاطر دگرانديشی شان، به خاطر اعتقاد به دموکراسی و حقوق شهروندی، محبوسند و تحت آزارهای جسمی و روانی قرار دارند، ما خواهان آزادی آنها هستيم. هموطنان کرد، بلوچ، آذری و ترکمن و عرب ما، که به خاطر اعتراض مدنی به تبعيض و بیعدالتیها، تحقير و ستمی که رزيم فقها به حق و حقوق آنها روا داشته و روا میدارد در زنداناند و با آزار و شکنجهی بربرمنشانه رو برو هستند، ما به حبس وآزارشان معترضيم و رهائی شان را طلب میکنيم. مطالبهی آزادی فوری و بدون قيد وشرط سه شخصيت، که با نام و نشان بر آزادی آنها تأکيد داريم جنبهی نمادين دارد:
رامين جهانبگلو؛ فيلسوف ونمايندهی "انديشه معاصر" در ايران. متفکری که جنبش روشنگری انديشه ورزان صدر مشروطيت را احياء کرد، تا نسلهای جوان کشور جرئت آن را پيدا کنند در افکار و عادات پدران خود بنگرند، به نسلهای مرده سر تسليم فرود نياورند و چنان بيانديشند و زندگی را چنان بر پا دارند که روح زمان و حقيقت جهانی که در آن میزيند از آنان طلب میکند. متفکری که بر پايهی منظومههای تعقلی و فلسفی جهان مدرن، پيشروی جامعهی ايران بسوی دموکراسی را با نقد فرهنگ سياسی دينی و تکوين فرهنگ سياسی مدرن، امری جدائی ناپذير تحليل کرد و خود در راه آن کوشا بود. امروز صفوف اپوزسيون ايران پر از رامين جهانبگلو است! امروز، هزاران و دهها هزار رامين جهانبگلو، در جنبش دموکراسی خواهی ايران، همهی کوشش و تلاششان، دست يافتن ايران به مدنيت معاصر، به دموکراسی و حقوق بشر، به گشودن دروازههای کشور به روی مدرنيته ، يعنی تکوين عام و تام روند تاريخی ملتدولت است.
منصور اسانلو، دبيراول سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، نمادی از کار و پيکار، از عزم و رزم جنبش کارگری ايران امروز، برای دست يافتن به حق داشتن سازمان و سنديکا، حقوق بشر و شهروندی و زندگی بهتر. آزار و شکنجهای که بر او روا داشتهاند، افزون بر بربرمنشی است. من شنيدهام زبان او را دريدهاند!اما زبان سرخ او نقش امروز درفش نهضت ماست، نهضت چپ ايران که مصمم است زبان گويا و شجاع حقيقت تاريخ اين مملکت باشد، زبان گويا و شجاع حقيقت آيندهی ايران باشد؛ که نه تنها دين را از دولت جدا میخواهد، بلکه با هرنوع ايدئولوژيک کردن سياست و دينی کردن سياست مخالف است. در سمت مدرنيته ايستاده و در بنيانهای انديشگی دموکراسی و حقوق بشر خود را بازمی آفريند. مشروعه تنها حکومت دينی نيست، مشروعه خواستن سياست عين ديانت است ، دينی ديدن و دينی درک کردن سياست است. نجس و پاک کردن، خودی و غيرخودی دانستن، اصيل و غير اصيل ناميدن مردم و نيروهای شرکت کننده در جنبش دموکراسی خواهی ايران است. دموکراتيسم چپ با مشروعه در هر شکل و با همه رقماش مخالف است. نهضت ما با پايبندی به اين حقيقت اصيل و مدرن است، که قادر خواهد شد مسئوليت ميهنی و مدنی خود را در تحقق دموکراسی و برپائی جامعه مدنی در اين کشور به انجام رساند و نقشی در مقياس ملی ايفا کند. امروز هزاران فعال متعلق به نهضت چپ، میکوشند جنبش حقوق بشر، جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران را در مسير اصيل ترين ارزشهای حياتمند آرمان سياسی خود به پيش رانده و به پيروزی برسانند.
آقای علی اکبر موسوی خوئينی؛ برخاستهای از جنبش دانشجوئی ايران، نمايندهی ادوار پيشين مجلس شورای اسلامی، دانش آموختهای که زبان به نقد بدعت شوم و تباهی آور خمينی؛ اختلاط دين و حکومت گشود و اين شجاعت مدنی را داشت که بگويد سرچشمهی معضلات و مصائب امروز ايران و ايرانيان همين اختلاط است و از سر اين معرفت، منزلت خود را در اين ديد که بر ترس همگامی و هم آوازی با جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران غلبه کند. پس با جنبش زنان ايران همگام شد و همگام و همصدا با نيمهی ستمديدهتر مردم ايران؛ عليه تحقيرو نابرابری و تبعيض وستمی که حکومت دينی بر زنان ايران روا داشته و میدارد، به اعتراض برخاست. پس میتوان دينمدار و مومن به اسلام بود اما از حکومت دينی گسست. اين گسستها نشانهی اصالت انسان ايرانی است. بودن در کنار زنان و مردان اين کشور در اعتراض به تبعيض و آپارتايد جنسی ، بيانگر مردم خواهی خوئيتی است. اماخلاف نخواهد بود اگر بگويم که خوئينی و همهی کسانی که خود را در او باز میيابند؛ - از جمله همين آقای گنجی خودمان- اگر تحقق دموکراسی در اين کشور را میخواهند بايد آن اندازه شجاع باشند، که از مشروعه در هر شکل و هر رقم اش بگسلند. بايد شجاع باشند و از فرهنگ سياسی دينی بگسلند. تحقق دموکراسی در لفافهی يک آرمانخواهی دينی، اتوپيائی است که جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران را سترون و ناکام میکند. اکنون بيش از پيش روشنگری راه باز میکند، و دينداران روشن بين، آزادی دوست و مردم خواه اين مملکت را به صفوف جنبش دموکراسی خواهی فرا میخواند، بر ماست که مقدم شان را گرامی بداريم، و به آنان مساعدت برسانيم که بيشتر و بيشتر در خود و باورهای خود، دموکراسی را جستجو کنند. هم چنان که جهانبگلوها در ايده ال مدرنيته دموکراسی را جستجو میکنند و اسانلوها، در آرمان کارگری خود، دموکراسی برای ايران را جستجو میکنند. میخواهم اين را عرض بکنم که تأمل روی خود اين چهرههای نمادين، گوياتر از هر استدلالی اين را به ما اثبات میکند، که گرايشهای متنوع و متکثری در جنبش دموکراسی خواهی شرکت و حضور دارند، که ما و هرکس با تفاوتهای خود در جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران شرکت و حضور داريم. دموکراسی امر مشترک ماست و جنبش دموکراسی خواهی ايران در يک نگاه و يک تعريف خلاصه نمیشود و اگر خيلی اصرار به تعريف داشته باشيم بايد دموکراسی خواهی را پايبندی در گفتار و کردار به تکثر نگاهها، نحلهها و آرمانهای سياسی و انديشگی تعريف کنيم. هرکس ، حالا هرکه میخواهد باشد، دموکراسی و جنبش دموکراسی خواهی مردم ما را، در يک معنای خاص، در چيزی که خودش میپسندد و خودش میخواهد، خلاصه و تعريف کند، جنبش دموکراسی خواهی را، از هدف و مقصدش که رسيدن به دموکراسی است دور میکند. اين جنبش را در دست يافتن به دموکراسی، ناتوان و ناتوانتر میکند، چون چنين نگاهی که خواسته و ناخواسته انحصار خواه است ،همانگونه که مشهود است اين يا آن بخش از نيرو و توان را که به جنبش دموکراسی خواهی ايران تعلق دارد حذف میکند و کنار میگذارد و اين خطر را پديد میآورد که جنبش دموکراسی خواهی به انحطاط و زوال رو کند و نقيض خود را بپرورد و مول خمينی بزايد!
من وقتی ٢٨ سال پيش خودم را ياد میآورم میبينم يک تمايل نيرومند در ما خلاصه کردن خيزش و جنبش مردم و تحول و تحول خواهی دموکراتيک در اين کشور و دراين جامعه، در تعريف و دلخواه خودمان بوده است!! همين تمايل که سرشت آن، هميشه انحصار طلبانه است، در کانون و خاستگاه الهاماش خشنترين استبدادها را بپا کرد و در نزد ما چشم بندی شد برای نديدن استبداد و حتی دميدن به تنور بيداد و استبداد خمينی. اين يادآوری هم بدنيست که خمينی خيزش مردم مارا در ٢٧ سال پيش در معنای "اسلام عزيز" خودش تعريف کرد و حرفاش اين بود مردم برای اسلام انقلاب کردند؛ که در عرصهی سياست به معنی جمهوری اسلامی است – نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر- و حاصل شوم و ننگيناش اين استبداد است که امروز ما در اعتراض به نمونهای از بيداد آن در اينجا گرد آمدهايم. حالا من در دفاع از حيثيت جنبش دموکراسی خواهی مردم ايران عرض میکنم؛ که به قول آقای گنجی،" ترکيب آزادی است از افراد و گرايشها و جريانهای مختلف در داخل و خارج کشور"، و من دقيق ترش را میگويم؛ که تنها تا امروز، ستون فقرات متشکل آن، ترکيب آزادی است از ٨ هزارN.G.Oها که در همهی سطوح حيات جامعه فعالند، و هر کدامشان هم نگاه و آرمان خاص خود را دارند که در عرصهی سياست ده جور جمهوری خواهی و به همين تعداد نيز پادشاهی مشروطه معنی میدهد. حالا اين جنبش دموکراسی خواهی که جان مايه اش، در تکثر آن است و حياتاش هم به اين بند است که مردم توان تشخيص و حق انتخاب دارند، يک نفر ، بيايد و آن را در نگاه و آرمان خودش خلاصه کند و تز بنويسد که مثلاً تحول خواهی دموکراتيک در ايران، در عرصه سياست به معنی جمهوری خواهی است"!!!- تز ١٤ آقای گنجی-، نظرم اين است که اين همان خبط و خطای ٢٨ سال پيش است. ما جمهوريخواهان محق هستيم که از آرمان سياسی خودمان دفاع کنيم، همانگونه که مشروطه خواهان محقند از آرمان سياسی خود دفاع کنند. اما هيچ جمهوريخواه دموکرات و هيچ مشروطه خواه دموکراتی اين حق را ندارد، که بگويد "تحول خواهی دموکراتيک در ايران" در "عرصهی سياست" فقط به معنای "جمهوریخواهی" يا فقط "پادشاهی مشروطه" است، زيرا چنين بيانی؛ هژمونی طلبی آشکار و بدترين نوع انحصارطلبی در سياست است و نتيجهاش هم، تداوم تفرقهی مصيبت زای آزاديحواهان ايران، مانع تراشی و جلوگيری از وفاق و همبستگی ملی و تداوم و بازتوليد استبداد در کشور خواهد بود. خيلیها میپرسند چرا فقط معدودی از مشروطه خواهان دموکرات از فراخوان گنجی استقبال کردهاند، اما کمتر میپرسند چرا گنجی همهی مشروطه خواهان ايران را از تحول خواهی دموکراتيک بيرون کرده و آنها را غير خودی معرفی کرده است؟ من به اين ظلم معترضم! من به اين نقض حقوق بشر اعتراض دارم! من نمیتوانم در برابر پايمال کردن حق و حقوق هموطنان خودم، حتی اگر يکنفر- حالا میخواهد هرکس باشد- خاموش بمانم! شرم چنين خاموش ماندنی در زندگیام بوده! ديگر نمیخواهم شرمگين باشم.
دموکراسی خواهی معماری از بالا نيست، الهام گرفتن از پائين است ؛ معماری از بالا بجای تکثر و توافق دموکراتيک، کلمهی واحدهی حضرت رهبر را مینشاند، تشخيص مردم را تحقير و بیاثر میکند و حق انتخاب را از مردم میگيرد! يعنی همهی آن بنيادها و نهادهائی که دموکراسی را معنی و نهادينه میکند، بیاعتبار میکند و به زوال میکشاند. من میگويم بيائيم واين بار از تاريخ درس بگيريم و بجای اين که مردم و جنبش آنها را با قد و قوارهی "زيبای مثالين" خودمان تعريف کنيم، جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران را، در آن چيزی که هست برسميت بشناسيم، از آن الهام بگيريم، خود را به آن مبتنی بسازيم، ايران را برای همهی ايرانيان بخواهيم و از جنبش مردم شالودهای بسازيم برای اتحاد همهی آزاديخواهان ايران؛ يک اتحاد فراگير عام برای دموکراسی و حقوق بشر که میکوشد حکومت دينی را در ايران براندازد و دولت سکولار منتخب مردم را جای آن بنشاند. در کدام شکل نظام سياسی؟ نظرم اين است که تعين شکل نظام سياسی آينده کشور را موکول کنيم به رأی ملت ايران در يک همه پرسی آزاد و دموکراتيک که روز برگزاری آن دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
اين نخستين بار است که اپوزسيون در درون و برون مرز، همپيوندی، تجانس و سنخيت خود را به ظهور میرساند. وظيفهی ملی يکايک ماست که قدر اين همپيوندی و همگامی را پاس داشته و از دل و جان در راه استحکام آن بکوشيم. اين ظهور فرخنده و مبارک اهميت تحليلی بزرگ دارد و علامت و نشانه ايست از اين واقعيت که اگر پرورشگاه جنبش دموکراسی و حقوق مدنی، جامعهی امروز ايران است، ايرانيان برون مرز، از شمار بذر افشانان آن، بخش جدائی ناپذير آن و ادامهی آن هستند. از جنايات حکومت دينی تلاش اوست برای مخدوش کردن حافظهی تاريخی مردم ما. پيگير ترين، شجاع ترين و روشن بين ترين خدمتگزاران فرهنگ اين مملکت، فرهنگ دموکراسی، مدنيت و تجدد. بهترين و صديق ترين مدافعان و رزمندگان و پويندگان راه صلح و آزادی ، استقلال و پيشرفت، ترقی ، عدالت و تأمين اجتماعی برای ايران و مردم ايران، در صفوف ايرانيان برون مرز حضور دارند و اين دورماندگی اجباری و غربت ناخواسته و تحملی از فجيع ترين جنايات حکومت دينی و از بارزترين مصاديق نقض و پايمال کردن حقوق بشر توسط رژيم خمينی بوده است. ظهور مبارک و فرخندهی تجانس و همپيوندی اپوزسيون درون و برون مرز از اين حکايت میکند، که آزاديخواهان ايران، رانده به برون مرز- در صورت تکوين شروط و امکانهائی- استعداد ايفای نقش موثر و حتی راهبردی در جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران را دارند. نگاه و الهام ما منبعث از جنبش مردم ماست. ما را قوت و قدرت ضرورت استقرار دموکراسی در ايران اينجا گرد آورده، نمادين بودن چهرههايی که آزادی فوری و بی قيد و شرط آنها در رأس خواستهای ما قرار دارد، به ويژه از اين روست که مهر و نشان جنبش روشنگری، جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجوئی و جوانان ايران را بر نام و جبين خود دارند. و درست به همين دليل، محرک و الهام بخش نمايش سياسی اعتراض امروز ما هستند. هرآينه اين کلام و گفتار من صدای سخن حقيقت است، بيانی جز اين را سزا نيست که ما در اينجا تن خود بیقوت و رنجور خواستهايم، تا جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران قوت و قوت بيشتر پيدا کند، تا صدای آن چندان بلندی گيرد که همهی دنيا بشنود که مردم ايران خواهان پايان گرفتن حکومت دينی هستند، دموکراسی، آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی خود را طلب میکنند، طرفدار صلح و دوستی با ملل و دول جهاناند و حرفشان اين است که رأی آزاد و دموکراتيک ملت ايران ميزان و تعين کنندهی سرنوشت ايران و مردم ايران است و لاغير. مردم ما حق خود و همسران و فرزندان خودشان را برای تعين سرنوشت خود و کشورشان طلب میکنند. ما تن خود بی قوت و رنجور خواستهايم تا صدای حق بنيادين و اساسی و طبيعی مردم خود را چندان پژواک بدهيم که تمام دنيا بشنود. تمام دنيا بشنود که ايران دموکراسی و حقوق بشر میخواهد، چون بدون دموکراسی و حقوق بشر، پدران و مادران ما، برادران و خوهران ما، همسران و فرزندان ما، بی قوت و رنجور خواهند ماند. نه پيشرفت اقتصادی در کار خواهد بود و نه عدالت اجتماعی و اتفاقاً بی دموکراسی و حقوق بشر آن چيزی که هيچ در کار نخواهد بود صلح است. يک جامعه بدون دموکراسی و حقوق بشر، جامعهی منازعه و جنگ و جدال و درگيری است. جامعهی خون و خون ريزی است، جامعهی ترس و وحشت و کابوس است. جامعهی خشم و خشونت و نفرت است. در هرکجا و هراندازه که جهان بدون دموکراسی و حقوق بشر است، همان اندازه آنچه که شعله وراست ، لهيب آتش جنگ و خشونت و نفرت وکشتار است. همين لحظه که من اين سخنان را ايراد میکنم، اجلاس ١+٥ به علت تأخير عمدی رژيم ايران به بستهی پيشنهادی غرب، تصميم گرفته پروندهی هستهای ايران را به شورای امنيت ارجاع دهد. يعنی دور تازهای از بحران بر سر مناقشهی هستهای ضد ملی رژيم آغاز شده و خطر ورشکستگی کامل اقتصادی، فقر و فلاکت افزون و اقدام نظامی، عليه ميهن و مردم ما، بيش از پيش بالا گرفته! استبداد و پايمال کردن حق حاکميت ملت، اين مصائب را برای ما تدارک میبيند؛ پس کسی که صلح میخواهد، شرط مقدماش اين است که در گفتار و کردار حاکميت ملت را بخواهد، در گفتارو کرداردموکراسی بخواهد، گوهر دموکراسی هم قبول حق و حقوق برابر برای هر فرد ايرانی است؛ حالا میخواهد هرکس و از هرکجا باشد؛ میخواهد زن باشد يا مرد ، اين ريخت و لباس و آن قوميت، پاسبان پسر باشد يا شاهزاده، ديندار باشد يا بی دين ؛ جمهوری خواه باشد يا مشروطهی پادشاهی دوست دارد و يا حتی همين حکومت دينی را میخواهد. حق غير قابل تجزيه است، چون بشر مفهومی غير قابل تجزيه است. دموکراسی يعنی هرکس حق رأی دادن دارد، هرکس حق انتخاب کردن و انتخاب شدن دارد؛ بی هيچ شرط و اما و اگری.
اولين چيزی که جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران از ما فعالين اپوزسيون طلب میکند؛ ديدن خود و مردم از منظر شهروندی است، استوار کردن نگاه و فرهنگ سياسی بر محور انسان در مقام فرد و شهروند است. اگر ايران را با دموکراسی و حقوق بشر میخواهيم شرط مقدماش تحقق دموکراسی و حقوق بشر در صفوف خود ما؛ نيروهای اپوزسيون ايران است. معنای شفاف اين حرفها اين است که ما بايد يکديگر را در تفاوتهائی که داريم به رسميت بشناسيم و محترم بداريم. گفتن اين حرف آسان است اما عمل به آن خيلی مشکل است! ما هنوز عموما" حرفش را میزنيم، بيشتر ما فقط در گفتار دموکراسی خواه و جانبدار حقوق بشر هستيم. ما محتاجيم، بيش از پيش محتاجيم از گفتار در بارهی دموکراسی و حقوق بشر به دموکراسی و حقوق بشر در کردار گذر کنيم.
من ترديد دارم اين موجها نظير همين اعتصاب غذای سه روزه، که میآيد و میگذرد، ما را از اين تفرقه و بیجانیها و بيماریها و کابوسهايی که به آنها مبتلا هستيم نجات دهد و برهاند. اما عليرغم ترديدهايم، میکوشم روزن نوراميدی پيدا کنم و اگر بتوانم به آن دامنه و وسعتی ببخشم.
همهی ما به اين بلای تفرقه که دامنگير ماست معترفيم؛ ما در موقعيت فعالين چپ در تفرقه بسر میبريم. در موقعيت جمهوری خواهی، ما جمهوريخواهان ايران در تفرقه بسر میبريم. در موقعيت جنبش دموکراسی خواهی ، آزاديخواهان ايران در تفرقه بسر میبرند. در موقعيت فعال حقوق بشری، سازمان رهبری کنندهی واحدی نداريم. و...و... و. آيا از اين روز همدلی ، از اين روز پيکار مشترک، از اين اعتصاب غذای سه روزه ، چيزی! ارمغانی ، نقطهی اتکائی برای فردای ما هست که از آن جای پائی بسازيم برای حرکت در مسير کمتر متفرق بودن خودمان يا نه؟ من میخواهم به اين سوأل خودم جواب مثبت بدهم، زيرا میدانم اين همدلی و هم صدائی و همگامی جوشيده از درون خود ماست. ما در اين ١٠/١٥ سال اخير ذره ذره و روز به روز، اين باور به دموکراسی و حقوق بشر، اين يگانگی در اعتراض به پايمال کردن دموکراسی و نقض حقوق بشر در ايران خودمان را که انسانها را به خاطر معتقداتشان ، به خاطر اين که جز آن میانديشند و میخواهند که حکومت کنندگان ايران میانديشند و میخواهند، حبس و شکنجه میکنند بله! ذره ذره تدارک ديده ايم. ما، جملهی آزاديخواهان ايران، میتوانيم و بايد برای دموکراسی و حقوق بشر در ميهنمان، اتحاد استواری به عرصه آوريم و به عرصه خواهيم آورد. بذر اتحاد آزاديخواهان ايران ديری است به نهالی فرا روئيده؛ خواهد باليد و تنومند و سايه گستر خواهد شد. به شما بگويم هيج موج و بادی قادر به برکندن نهال اتحاد آزاديخواهان ايران نيست چون ريشه در آب گوارای جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران دارد، پس ثمر خواهد داد. اما اين يک روی سکهی اتحاد است. روی ديگر سکهی اتحاد، تلاشی است که هر يک از نحلهها و واحدهای سياسی شرکت کننده در جنبش دموکراسی خواهی بايد به عرصه بياورند برای نوزائی و نوانديشی و فشرده کردن صفوف خودشان. نهضت چپ ايران بايد خود را در طراز امروزين، بازآفرينی و فشرده و متحد کند. جمهوری خواهان ايران؛ کسانی که در گفتار و کردار معتقد به رأی و ارادهی آزاد و دموکراتيک جمهور مردمند، بايد در طرازی نو، اتحاد مستقل - و نه اتحاد، تحت هژمونی سياسی و ايدئولوژيک پديدار مغلوطی بنام "روشنفکران دينی" که حکومت دينی را میخواهند با "اصلاحاتی"- بله! تريبون مستقل خود را پيدا کنند. و به همين سياق بخشهائی از جنبش مونارشيک ايران؛ که نشان دادند و نشان میدهند که به اهداف و خواستهای جنبش دموکراسی و حقوق مدنی ايران ، پايبند، معتقد و وفا دار هستند. هر اندازه اين مولفههای سازندهی جنبش دموکراسی خواهی ايران، سازمان يافته تر، متحدتر و نيرومندتر و متعينتر و متشخصتر باشند، آن چه که نيرومندتر و متحدتر سر بر خواهد افراشت، اتحاد آزاديخواهان ايران برای دموکراسی، حقوق بشر و همه پرسی خواهد بود.
ما برای متحد شدن در هر مقياس و هر موقعيت و مختصات، وسيلهای جز گفتگو در دست نداريم. با سازماندهی ديالوگ ، با تأسيس تريبونهای آزاد، با گفتگو با يکديگر و فهم يکديگر ما قادر خواهيم شد، گام در گام يکديگر در راه کمتر متفرق بودن پيش برويم و سرانجام به اين ديو شکست زای تفرقه چيرگی پيدا کنيم. ما محتاجيم! بيش از پيش محتاجيم که از اين ديو تفرقه بگسليم!
بيائيم با يکديگر مهربان باشيم! انتخاب سياسی يکديگر را محترم بداريم! يکديگر را در تفاوتهای خود بازشناخته و آنرا برسميت بشناسيم؟ بيائيم راه اتحاد بپوئيم! و شيشه عمر اين ديو تفرقه را بر سنگ ناکامیهای خود بکوبيم! اين مطالبهی جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ماست، اين مطالبهی دموکراسی و حقوق بشر در ايران است ، اين صدای در حبس زندانيان ماست! آن را بشنويم!
١٦.٠٧.٠٦
متن کامل گفتار- کلن- آلمان