بهقدرت رساندن یا به به قدرت رسیدن برقآسای طالبان در افغانستان بعد از قریب ۲ سال مذاکره!!
محمدناصر حقانی، از فرماندهان طالبان، مشاهدات خود را چنین بیان میکند: “ما حتی یک سرباز یا پلیس هم در کابل ندیدیم. نمیتوانستیم احساساتمان را کنترل کنیم. خیلی خوشحال بودیم. اکثر رزمندگان ما از شادی اشک میریختند. ما هرگز تصور نمیکردیم بتوانیم با چنین سرعتی کابل را فتح کنیم.”
روی کار آمدن مجدد طالبان، گذاری بود ۲۰ ساله از توحش به توحش با دو شکل متفاوت ولی با ماهیتی یکسان که مورد شگفتی، خشم، تاثر و بازنگری چرایی سیر تحولات در گذشته، حال و آینده افغانستان و تاثیرات منطقهای و جهانی آن از جانب مختلف - بهطور خاص صاحبنظران و بهطور عام مردم افغانستان - منطقه و جهان گردیده است. از یک طرف اخبار کنترلشده، و از طرف دیگر گمانهزنیهای تحلیلگران بهطور چشمگیری نگرانیهای عمومی را نسبت به چشماندازی تیرهوتار، حداقل در کوتاه مدت و محتمل در میانمدت ترسیم میکند.
آنچه که تا بهحال توسط اغلب رسانهها دیده و شنیده شده، حاکی از فتوحات و ورود برقآسای طالبهای موتور سوار با کلاشینکف و شکست و خروج قویترین ارتش جهان از افغانستان آنهم ظرف چند روز! خروج شتابزدهای که حتی به آنها فرصت نداد تسلیحات بهجا مانده ۸۰ میلیارد دلاری خود را با خود ببرند و یا حداقل منهدماش کننند!!
روی زمین گلههایی از بیکفایتی ارتش “ملی” افغانستان شکل گرفته بهدست آمریکا بود و از طرف دیگر هیبت طالبها و صدالبته هزاران تروریست از بند رسته طالبان، داعش و القاعده بود. البته صحبتی از ناکارآمدی بزرگترین نیروی هوایی جهان در جلوگیری از ورود طالبان به کابل نشد که احتمالا هراس از تیر و کمانهای این قوم وحشی در عدم پرواز جتهای جنگی و بمب افکنهای امریکائیان بیتاثیر نبوده است!
مقایسه خروج اجباری آمریکا از ویتنام با افغانستان و نتیجهگیری، که گویا آمریکا به اهدافش نرسیده و شکست را پذیرفته، بیشتر به یک شوخی تلخ شبیه است و بیشتر یک ساده سازی است! آمریکا همانطور که بایدن اعلام کرد برای ملتسازی و برقراری دموکراسی راهی افغانستان نشده بود، که حالا نگران قومیتگرایی و حاکمیت وحوش طالبان باشد! بایدن تنها بخشی از حقیقت - و نه همه - را گفت! و اضافه نمود که آمریکا بیشتر برای مبارزه با تروریسم به افغانستان رفته بودند! حال آزاد کردن دهها و شاید صدها تروریست شناخته شده چه کمکی به مبارزه ضد تروریستی آمریکا میکند، امری است که آینده نشان خواهد داد!
بیخود نبود که از قدیم میگفتند، بیشتر دعواها سر لحاف ملا است! اگر افغانستان بزرگترین معادن لیتیوم جهان را نداشت، اگر مسئولان پنتاگون اعلام نمیکردند که معادن کشف شده در افغانستان میتواند این کشور را - مانند عربستان سعودی که بزرگترین صادر کننده نفت در جهان است - به بزرگترین صادر کننده لیتیوم در جهان تبدیل کند! بهسختی قابل قبول و تامل بود که شاید مردم شریف افغانستان هنوز آمادگی و لیاقت دستیابی به دموکراسی را پیدا نکردهاند و آمریکا سر خورده از دولت فاسد افغانستان و بیکفایتی مردم افغانستان، عطا را به لقا بخشیده و افغانستان را ترک کرد!!
تجربه به ما آموخته است که غارت ملتهای عقب نگاه داشته شده بسیار کم هزینهتر از غارت مللی است که دولتهای کارآمد و مردم آگاه دارند. پس چه وحوشی بهتر از طالبانهای حتی شهر ندیده - برای نابودی حرث و نسل ملتی که در آستانه دوران شکوفایی و پیشرفت بود، چه وحوشی بهتر از طالبان که نا امنی را در منطقه گسترش دهند و مفت خورده و مصرف کنندگان بیمصرف و موی دماغ کشورهای همسایه گردند و اسلام ناب خود را در منطقه گسترش دهند!
در دنیای جدیدی که قرار است رباتها و هوش مصنوعی باعث رفاه و پیشرفت خواص گردد متاسفانه آنچه بیشتر از جان و حرمت انسانها ارزشمند و کارایی دارد، مواد اولیه کمیاب و حیاتی چون لیتیوم است! طالبان ظاهرا در طی مذاکرات قطر متعهد گردیده که فروشنده قابل اعتماد لیتیوم برای آمریکا و کشورهای غربی باشد، در اینصورت تا نقض تعهدات طالبان و یا خیزش ملی مردم غیور و شریف افغانستان، پاشنه بر ظلم و تباهی و نقض فاحش حقوق بشر در افغانستان خواهد چرخید! و از کشف ثروت عظیم لیتیوم در افغانستان -که جان مایه ماشینهای برقی، تلفنهای همراه و باطریهای ذخیره و... - است سهم مردم افغانستان چیزی جز مرگ، جهل و تباهی نیست!
در ۱۴ نوامبر ۲۰۱۶ مقالهای به قلم پاتریشیا شوکر با عنوان لیتیوم “تنها امید افغانستان” در نشریه “منافع ملی” منتشر شد که ضمن پیشبینی گلدن سک مبنی بر ۳ برابر شدن بازار استفاده از لیتیوم، رقابت برای انحصاری کردن بهره برداری از معادن لیتیوم را خاطر نشان نمود. از این رو قابل انتظار است که برای مردم افغانستان تحت حاکمیت طالبان با اقتصاد از هم پاشیده، تنها امید فروش لیتیوم به ابر قدرتها در ازای غذا و دارو برای ادامه حیات مردم و سلاح برای جنگ و نا امنی برای گسترش عمارت اسلامی طالبان در منطقه باشد.
اگر بهقول احمد کسروی مردم ایران یک حکومت به آخوندها بدهکار بودند، مردم ستمدیده افغانستان - تا رسیدن به حاکمیت عقل و مدنیت - دو حکومت به طالبان بدهکار هستند. تقدیم غیرمترقبه و دودستی افغانستان به طالبان توسط آمریکا و دولت فاسد افغانستان؛ تاکید و درسی تلخ بر اصل “کس نخارد پشت من” نیز بود. درسی نه فقط برای مردم افغان بلکه برای تمامی مردم منطقه که بیاموزند که هیچ دایهای بهتر از مادر نحواهد بود و هیچ تضمینی قابل اعتمادتر از شعور و آگاهی و همت ملی مردم نیست و در پس همه کشوقوسهای داخلی و خارجی، برای کشورهای خارجی حرف اول را منافع آنها میزند ولو این منافع در زرورق حقوق بشر و دمکراسی بستهبندی شده باشد. بدون کم بها دادن به حمایتهای بینالمللی باید تاکید کرد که در کلام آخر اراده، شعور و همت ملی مردم است که رهایی آنها را رقم خواهد زد و نهایتا سقف آزادی هر ملتی متناسب با شعور و آگاهی و اراده و تلاش آنان و نیز انتخاب رهبرانی ذیصلاح است!
مجید آریا
یکم سپتامبر ۲۰۲۱