از چند روز پیش که روند تسلط طالبان بر شهرهای افغانستان سرعت گرفته بود، بویژه با تسلط آنها بر شهر مزارشریف، قطعی بود که آنها بهزودی کابل را نیز تسخیر خواهند کرد. آنچه اما در یکشنبه سیاه افغانستان گذشت، سقوط کابل نبود، بلکه واگذار شدن آن بود! در روزهای آینده ابعاد مذاکرات و زدوبندهای پشت پرده دولت افغانستان با طالبان روشنتر خواهد شد.
واقعیت این است که نه تنها در کابل بلکه در همه شهرهای افغانستان نیروهای نظامی بدون مقاومت تسلیم شدند یا از شهرها فرار کردند. از بیست سال پیش که طالبان با حمله نظامی امریکا سرنگون شدند میلیاردها دلار صرف بازسازی ارتش افغانستان شد. علیرغم ضعف این ارتش و محروم شدن آن در ماههای گذشته از پشتیبانی نظامی نیروهای امریکایی و دیگر کشورهای غربی که یکی پس از دیگری افغانستان را ترک کردند، باز هم تسلیم ارتش این کشور قبل از اینکه یک مسئله نظامی باشد، یک نقشه سیاسی است و حکایت از یک توافق سیاسی میان حکومت افغانستان و طالبان برای واگذاری قدرت دارد. چراکه اگر قرار بر مقاومت باشد اصولا هیچ ارتشی هرچند ضعیف، چنین به سرعت برق شکست نمیخورد و در برابر دشمن مثل برف در آفتاب تموز محو نمیشود.
هرچند متاسفانه سیاست همیشه با اخلاق منطبق نیست، اما تنها گذاشتن مردم افغانستان در برابر بازگشت طالبان و بیمسئولیتی در برابر مردم افغانستان دارای چنان وجهی از بیاخلاقی سیاسی است که سیاستمداران مسئول، چه افغانستانی، چه امریکایی و چه در کشورهای همسایه، نمیتوانند بدون پرداخت هزینه سیاسی در آینده نزدیک یا دور، از آن به آسانی گذر کنند. حکومت ایران نیز نمیتواند به بهانه امنیت مرزهای شرقی خود و منافع ملی چشم خود را بر آنچه بر مردم کشور همسایه، بهویژه مردم همزبان و هم فرهنگ افغانستان میگذرد، ببندد.
اگر در ۲۳ سال پیش تسلط طالبان بر افغانستان فاجعه بود، بازگشت دوباره آنها بالاتر از فاجعه هست. چراکه در طی بیست سال گذشته یک جامعه مدنی هرچند لرزان، مطبوعات و روزنامهنگاران مستقل، هنرمندان و بخشی مدرن در جامعه افغانستان شکل گرفته است. وضعیتی که در ۲۳ سال پیش که طالبان برای اولین بار بر افغانستان مسلط شدند، وجود نداشت. اکنون این قشرهای مدرن مطبوعاتی و فرهنگی افغانستان در صف اول سرکوب و در زیر تیغ تیز طالبان هستند. طالبان اگر از همان آغاز نیز سرکوب را شروع نکنند، قدرت خود را که محکم کردند به این کار دست خواهند زد، بلکه شاید شاهد انتقامگیری از کسانی باشیم که از سقوط آنها در ۲۰ سال پیش استقبال کردند. هم اکنون از کابل خبر میرسد که برخی آرایشگاهها و فروشگاهها از ترس طالبان روی پوسترهای تبلیغاتی با عکسهای زنان را با رنگ میپوشانند. برخی کاربران شبکههای مجازی نیز از ترس اکانتهای کاربری خود را بستهاند.
طبیعتا عوامل مختلفی دست به دست هم دادند تا طالبان در میان بهت و حیرت مردم افغانستان و جهان دوباره و به این سرعت کشور را تصرف کنند. حمایت بیدریغ و همهجانبه پاکستان و حمایتهای مالی برخی کشورها از طالبان، جامعه مذهبی و سنتی افغانستان، اختلافات مهم قومی و حضور حساسیت برانگیز نیروهای نظامی غربی در جامعهای مسلمان و سنتی، در کنار بیکفایتی و فساد گسترده در دستگاه دولتی و اداری ۲۰ سال اخیر و در نهایت خروج ناگهانی نیروهای امریکایی، دست به دست هم دادند تا باردیگر شاهد بازگشت طالبان باشیم.
سوال مهمی که امریکا در برابر آن قرار دارد این است که چرا پاکستان از یک سو متحد امریکاست و از سوی دیگر همین پاکستان حامی اصلی سیاسی و نظامی طالبان بود و هست؟ نقش امریکا در این میان چیست؟ امریکا نمیتواند یا نمیخواهد جلوی نقش مخرب پاکستان در تحولات داخلی افغانستان را بگیرد؟ رقابت میان امریکا و چین و موقعیت آسیای مرکزی چه نقشی در بازگذاشتن عرصه برای بازگشت دوباره طالبان به قدرت داشته است؟
روز ۲۶ اسد/مرداد ۱۴۰۰ یا ۱۵ اوت ۲۰۲۱ روز سیاه افغانستان و روزی سیاهتر در کارنامه سیاستمداران مسئول واگذاری این کشور به طالبان است. مردم ایران، عزادار عزیزان و هموطنان خود مرگ و میر کرونا و گرفتار بیکفایتی مسئولان، نگران زنان و کودکان و داغدار مردم افغانستان نیز هستند.
پ. ن: به محض خبر خروج اشرف غنی از افغانستان عدهای او را خائن خواندند و از این که کشور را ترک کرد او را سرزنش میکنند. قبل از داوری در مورد اشرف غنی باید مشخص شود که آیا او قدرت طالبان را به شکلی ارزیابی میکرد که اصولا جنگ و مقاومت در برابر طالبان را غیرممکن و بیحاصل میدانست؟ آیا فرمان مقاومت داده بود و اصولا از سوی فرماندهان نظامی اجرا نشد؟ اگر شرایط را برای مقاومت نامناسب و بیحاصل میدانسته که نهایتا به کشتار وجنگ داخلی و پیروزی طالبان میانجامید، آیا همین تسلیم کشور به طالبان بدون کشت و کشتار و خروجش از کشور بهتر از وارد شدن در جنگ داخلی دیگری نبود؟ البته اینکه یک رئیس جمهور مردمش را در چنین شرایط خطیری تنها بگذارد و فرار کند عملی زشت و مذموم است.
بازگشت طالبان بار دیگر نشان داد دمکراسی امری است که از درون یک ملت باید بجوشد، اگر درونی و داخلی نباشد در برابر باد امثال طالبان نه تنها میلرزد بلکه ساقط می شود. قابل توجه کسانی که میپندارند با حمله نظامی خارجی میتوان دمکراسی به کشورهای دیگر صادر کرد.