نحوۀ مدیریت غلط با رد صلاحیتهای فلّهای انتخابات ۱۴۰۰ در جمهوری اسلامی در زمرۀ آخرین گامها در مسیر بیبازگشت قربانی کردن جمهوریّت نظام برخاسته از انقلاب است. دولت پنهان و حزب پادگانی بر گرد بیت رهبری به مثابۀ «قزلباش» حکومت جمهوری اسلامی از همان ابتدا با انگارۀ انتخابات آزاد و گردش قانونی قدرت در جامعه سر سازگاری و آشتی نداشتهاند. رویای نانوشته آنها احیای دولت اقتدارگرای صفویان(۱۵۰۱-۱۷۲۳ م) است. دولتی که پایاندهندۀ دوران نهصد ساله رنج و محنت ایرانیان و آغاز کسب و احیای دوبارۀ اقتدار و عظمت از دست رفتۀ آنان گردید صفویان توانستند با اقتدارگرایی بنانهاده شده بر ایدئولوژی حکومتیاشان «تشیع صفوی» به مدت متجاوز بیش از ۲۲۰ سال بر این کشور فرمانروایی کرد.
ایرانیان اکنون امّا پس از گذشت نزدیک به سیصد سال از پایان تلخ دولت صفوی اقتدار ملّی را به گونهای متفاوت تعریف میکنند. در قرن بیستویکم برای ملتّی که ۱۰۰سال است برای آزادی، عدالت اجتماعی و حکومت قانون پیکار میکند اقتدار ملی اما حتماً باید با آزادی، حقوقبشر، دمکراسی و جامعه شهروندی عجین باشد.
با نزدیک شدن «تغییر نسل» در جایگاه رهبری و “مقام عظمای ولایت نظام”، اقتدارگرایان امروز صحنۀ سیاسی ایران، دل در گروی جامعۀ دیگری دارند. آنها با تغییر خوانش و الگوی خود از جمهوریت مبتنی بر ایرانیّت و اسلامیّت در پی آن هستند ریلگذاریهای لازم برای دوران «پساخامنهای» را ساماندهی کنند. آنها شاید بتوانند با صفویسازی جمهوری اسلامی، خوانش تمامیتخواهانۀ خود از جمهوریّت برآمده از انقلاب و تنگتر کردن هرچه فزونتر فضای تنفس برای شادابترین و زندهترین جامعه در خاورمیانه، در کوتاهمدت پایداری نسبی برای خود فراهم بیاورند لیکن چه به لحاظ امنیتی و چه به لحاظ پیامدهای سیاسی – اجتماعی این تغییر الگو نه فقط برای کشور بلکه حتی برای خود حاکمیت نیز گران و سهمگین خواهد بود. حکومت بدین ترتیب طراحی شده برای جانشین آقای خامنهای حتی با اقتدارگرایی و خودکامگی بیشتر نیز مسلماً دارای بقا و دوام نبوده و دولت مستعجلی بیش نخواهد بود!( الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم)
راه مقابله با این هجمۀ تمامیتخواهانه امّا آنطوری که بعضیها در بین اصلاحطلبان محافظهکار و بوروکراتمحور به غلط میپندارند یقیناً دلبری از مقام عظمای ولایت و بدست آوردن حس ترحّم او نیست. تاریخ نشان داده است که قدرتهای سیاسی اقتدارگرا متأسفانه هیچگاه اهل مفاهمه و آشتی نبودهاند.
اصلاحطلبی امّا همواره با آمادگی و تواناییاش برای درک و انجام تغییرات و اصلاحات ساختاری و نهادی در انگارهها و پیرایهها تعریف و شناخته میگردد. اصلاحطلبان به مثابۀ نحله و اردوگاه سیاسی رقیب اصولیون اقتدارگرا در زیر خیمۀ نظام که بههرحال در این شرایط بار اصلی سازماندهی یک میثاق نظری و عملی جدید را در جهت مقابله با این انگارۀ کاذب -تمامیتخواهی و اقتدارگرایی در درون جهت مقابله با سیطرۀ دشمن خارجی- را بر دوش دارند. بر همین مبنا چالشی که اصلاحطلبان جامعه ایران حتماً بایستی خود را چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ مبانی با آن درگیر کنند، تعریف و تدوین سامانهای بدیل جهت تبیین و معرفی مدلی از امنیت پایدار همراه با تحول و آزادی و جدایی نهاد دین از نهاد دولت میباشد.
حفظ استقلال و امنیت پایدار در قرن بیستویکم تنها با «ایدئولوژیسازی» و «نظامیگری» تعریف نمیگردد بلکه با آزادی و گردش آزاد قدرت سیاسی و مشارکت شهروندان در شکلدهی سرنوشتشان است که میتوان چالشهای زمانه را مدیریت کرد. و در این راه اصلاحطلبان باید نشان بدهند فرزندان زمانۀ خویش هستند!