iran-emrooz.net | Wed, 28.06.2006, 6:08
ضرورت مدرنیزه کردن اسلام و اصلاحات
دکتر کاظم علمداری
چهارشنبه ٧ تير ١٣٨٥
در بخش ١٣ در باره اشتباهات اصلاح طلبان و کاندیدای اصلی آنها دکتر مصطفی معین در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، و نبود چشم اندازی روشن بر اساس واقعیت موجود جامعه که نیازمند حرکتی رادیکال بود نوشتنم. اشتباه اصلی معین این بود که او راه شکست خورده اصلاح طلبان را پی گرفت. در این بخش، به ضرورت مدرنیزه کردن اسلام و نقش بازدارنده روحانیت در آن خواهم پرداخت. به دلیل طولانی شدن، این مطلب در دو بخش ارائه میشود.
سراب "جامعه اسلامی"
"اسلامی که قرنها بصورت مجموعهای از اندیشهها و ارزشها در ذهنها وجود داشت امروز ببرکت انقلاب اسلامی به صحنه اداره زندگی و ایجاد نظام آمده است و حکومتی را تأسیس کرده است و در نتیجه نه تنها ذهن و اندیشه که در صحنه زندگی و عمل نیز رقیبان و مخالفان خود را به مبارزه طلبیده است."[١]
اگر این سخنان سید محمد خاتمی را با واقعیتی که در جامعه ایران، وبرخی کشورهای مسلمان نشین میگذرد مقایسه کنیم در مییابیم که حکومت اسلامی که ظاهرا قرنها بصورت مجموعه اندیشه و ارزشها در ذهن مسلمانانی چون آقای خاتمی وجود داشته است، سرابی بیش نبود. زیرا اگر مقصود و منظور از این ارزشها و اندیشهها نیک بختی انسان باشد، نه شرارتهایی که القاعده به نام اسلام مرتکب میشود، درعمل حکومت اسلامی ایران بر اساس همین اندیشهها وارزشها به جامعهای بدل شده است که فقر، فساد، تبعیض، سو استفادههای کلان مالی، رشوه گیری، فحشا، اعتیاد به موارد مخدر، بیکاری، سرکوب خشونت بار مخالفان، ظلم و بی عدالتی، آوارگی چند ملیون ایرانی، و معضلات اجتماعی دیگر از ویژگیهای بر جسته آن است. به نظر نمیرسد که با وجود این مشکلات انکار ناپذیر که برخی از رهبران جمهوری اسلامی نیز بارها به آن اذعان کرده اند، جای مباهات برای هیچ مسلمانی باقی گذاشته باشد.[٢] در حکومت اسلامی، که نام حکومت مضتضعفان بر آن نهاده اند، فاصله طبقاتی نیز از زمان شاه نه کمتر، که بیشتر شده است.[٣] ضریب جینی (فاصله فقیر و غنی) در ایران ٤٣، یکی از بالاترین ضریبها در دنیا است.[٤] در سطح داخل و خارج نیز حکومت روحانیون به موقعیت پیشین اسلام لطمه وارد کرده است. مشکل نیست سنجیده شود که امروز در ایران و جهان، اسلام از اعتبار و احترام کمتری نسبت به پیش از انقلاب ایران برخوردار است. امروز در تمام ممالک دیگر به مسلمانان، از جمله ایرانیان به چشم ترویست نگاه میکنند. این درست است که بخش بزرگی از این تصویرغلط نتیجه عملیات گروههای تروریستی مانند القاعده است، ولی آیا میتوان ترور مخالفان، چه در داخل و چه درخارج که بدست فرستادههای امنیتی جمهوری اسلامی رخ داده است، و یا نمایش رسمی و علنی ثبت نام هزاران نفربرای عملیات استشهادی که ظاهرا جمهوری اسلامی آنها را در "لشکر استشهادی" برای عملیات انتحاری تربیت میکند را در این رابطه دخیل ندانست؟[٥] شک و تردید نسبت به ایرانیان در خارج حتی قبل از شروع عملیات تروریستی القاعده بوجود آمده بود. بد نامی ایران از زمان گروگانگیری بی سابقه دیپلماتهای آمریکایی در تهران آغاز شد. عملیاتی که با حذف دولت موقت بارزگان توسط روحانیون تند رو و دانشجویان خط امام، ایران را به مسیری برد که امروز شاهد آن هستیم.
تلاش حکومت روحانیون برای اعمال ارزشها و اندیشه مورد نظر آقای خاتمی، ٢٧ سال جامعه ایران را در تنش و تضاد و درگیری مداوم با مردم خود، و دول دیگر نگهداشته، نیرو، بخش بزرگی از انرژی و خلاقیت ایرانی را هدر داده است.
کشمکش با دول دیگر جامعه ایران را از امکانات جهانی رشد و توسعه محروم کرده، و ما را از کشورهای هم سنگ و هم ردیف خود عقب تر نگهداشته است. کافی است که صادرات سالانه ٨ میلیارد دلاری غیر نفتی ایران را با صاردات ٢٠٠ میلیارد دلاری کره جنوبی، و ٧٠ میلیارد دلاری ترکیه، کشورهایی که پیش از انقلاب ار ایران عقب تر بودند، مقایسه کنیم تا دریابیم که این ارزشها واندیشهها قرون گذشته چه مضار یا منافعای برای این مملکت بوجود آورده است.
وضعیت کنونی نتیجه حکومت روحانیت معتقد به ارزشها و اندیشههای قرون گذشته است. این گروه در گذشته نیزهر زمان که توانست از مدرن شدن جامعه جلوگیری کرد. بطور مثال آنگاه که در آستانه سده بیستم سواد آموزی، به ویژه سواد آموزی زنان ضرورت حیاتی رشد بود، آنها با شدت با آن مخالفت و در مواردی مدارس را تخریب کردند.[٦] آنگاه که حق رای زنان پیش آمد، آنها مسلمانان متعصب را تحریک کرده به خیابان کشاندند. و امروز که برابری حقوق زنان و آزادی و دمکراسی مطرح است به مقابله فیزیکی با تجمع زنان برخاستهاند. با تمام این مخالفتها با حقوق زنان، آنگاه که مسأله قدرت گیری روحانیت پیش آمد، و به حمایت زنان نیاز داشتند از آنها بعنوان سیاهی لشکر در خیابانها استفاده کردند. اسلام سنتی و ارزشهایی که مربوط به قرنهای گذشته است، نه عامل پیشرفت، خوشبختی، رفاه و آسایش مردم، بلکه باعث رنج و اذیت و آزار و کاربرد خشونت دولتی علیه آنها شده است. بر خلاف نطر خاتمی یکی از وظایف اصلی اصلاح طلبان، نه پشتیبانی از این ارزشها و اندیشههای قرون گذشته، بلکه تقویت ویژگیهای دنیای مدرن و نوسازی اسلام بود. آنچنانکه در دنیای مسیحیت نیز رخ داد، و بدون آن غرب تحول نمییافت. اصلاح طلبان از این وظیفه حیاتی خود غفلت ورزیدند، و به فتاوی و فرامین روحانیت گردن نهادند، و خاتمی به دلیل منافع صنفی خود در این زمینه نقش منفی ایفا نمود.
ظاهر و باطن انقلاب
اصلاحات نیازمند مدرنیزه کردن اسلام در ایران بود تا افکار عقب مانده روحانیت سنتی حاکم و ارزشها واندیشه قرون گذشته را با دگرگونیهای جامعه کنونی ایران و جامعه جهانی همآهنگ کند. در آغاز انقلاب پس از فشار سنت گرایان و رادیکالهای اسلامی بسیاری ظاهر خود را به رنگ آنها در آوردند. بطوری که وانمود شد که مردم برای تغییر این ظواهر انقلاب کرده بودند. پوششهای سنتی و و سلیقههای چون نتراشیدن ریش و پیراهن بدون یقه و چادر و مقنعه پوشیدن و خواستهای از این نوع در زمان محمد رضا شاه کاملا آزاد بود و مردم نیازی نداشتند که برای آن انقلاب کنند. روحانیت سنتی و رادیکالهای اسلامی گفتمان انقلاب را به این صورت سطحی تغییر دادند، و در پناه آن مردم را به تعصب و تقابل یگدیگر کشاند تا پایههای حکومت خود را مستحکم کنند. اینچنین آنها به امتیازهای مادی بزرگی دست یافتنند. برعکس جریاناتی که اصرار بر اجرای خواستهای واقعی انقلاب چون آزادی، و مناسبات دمکراتیک داشتند را با براه انداختن هیستری مستمر توده ای، و حملات و هیجانهای خیایانی تحت عنوان مبارزه با ضد انقلاب یکی پس از دیگری سرکوب کردند. اگر عامل اصلی حذف دولت موقت بازرگان را خط امامیها به عهده داشتند، امروز خط امامیهای تعدیل یافته، خود قربانی اصول گرایان شدهاند. روند حذف، و تقسیم بر دو در جمهوری اسلامی از انقلاب تا به امروز ادامه داشته است و ادامه خواهد یافت.
هیچ سندی وجود ندارد که خواست یا یکی از خواستهای انقلاب را حجاب اجباری زنان بداند، یا آنها را از حقوقی که در زمان شاه بدست آورده بودند محروم، کند، و یا دانشگاهها و مراکز علمی را برای ٥/٢ تا ٣ سال تطعیل کند و به تصفیه استادان و دانشجویان، از جمله آنهائی که خود در انقلاب نقش داشتند، بپردازند. اما با قدرت گیری روحانیت این وقایع رخ داد. تمام فشار روحانیت پس از قدرت گیری بر آن بوده است که جامعه را با افکار و شیوه زندگی آنها، به تعبیر آقای خاتمی، ارزشها و اندیشههای قرون گذشته، منطبق کند. دانشگاهها و مراکز علمی را زیر نفوذ حوزههای علمیه در آورند. این امر یعنی غلبه دادن کامل فقه وسنت حوزهها برعقلانیت علمی دانشگاهها. این امر ابتدا با هدف تحکیم وحدت داشنگاه و حوزه آغاز شد، ولی با ایجاد تشکیلات بسیج دانشگاهی و دانشجویی، روحانیت کنترل دانشگاهها را بدست گرفت. تا به امروز که ریاست دانشگاه تهران را به یک روحانی سپردهاند. البته اینگونه خواستها در جامعه به سادگی و بدون مقاومت مردم انجام نگرفت. روحانیت برای پیاده کردن اهداف خود در جامعه و حذف مخالفان، خشونت بی سابقهای به کار گرفت. از جمله تصفیه، مهاجرت دادن، دستگیری، و اعدام چندین برابر بیشتر ازآنچه در انقلاب کشته شده بودند، مکانیسم اجرای این خواستها بود. با کنترل دانشگاهها و مراکزعلمی، و گسترش فساد اداری، و و غلیه کامل روحانیت بر ارکان جامعه، بسیاری از سرمایههای فکری و مالی از ایران رانده شدند. روحانیت برای کنترل همیشگی مردم در هر سازمان و تشکیلات، از جمله دانشگاهها دفتر نظارت و نهاد رهبری بوجود آورد. این مراکز کارکردی جز کنترل مردم ندارند..
مقابله با عقلانیت جامعه
می دانیم اندیشمندانی مانند ماکس وبر راز اصلی پیشرفت غرب را عقلانیت علمی و فلسفی مستتر در فرهنگ و مناسبات اقتصادی آنها دانسته اند، وعقب ماندگی شرق را نبود این عقلانیت. یکی از عوامل ممانعت از رشد اندیشه عقلانی در ایران از آغاز تا به امروز روحانیت بوده است که امروز به شکل قدرت کامل دولتی در آمده ا ست. تمام دغدغه روحانیت ایجاد جامعه سنتی مطابق با معیارهای فقهی و ارزشهای قرون گذشته بوده است، نه رفاه و آسایش مردم. روحانیت ار آغاز پیدایش نگرش عقلی در جهان اسلام کوشید که آنرا با زور از بین ببرد. بلایایی که بر سر فلاسفه اسلامی مدافع آموزش اندیشه عقلی از قرن دوم هجری تا به امروز، از معتزله تا ابن رشد و ملا صدرا توسط روحانیت سنی وشیعی انجام گرفته در تاریخ ثبت است.[٧] بسیاری از مراسم و مناسک دینی در شعیه فرار از عقلانیت و توسل جستن به احساسات و هیجانهای تودهای است. روحانیت رمز بقای حکومت خود را در ایران دامن زدن به اینگونه احساسات و مخالفت بسیار تند وخصمانه با اندیشه عقلانی میداند. دستگیری، محاکمه و محکوم کردن دکترهاشم آغا جری نمونهای از این شیوه است. آغاجری کارخلافی مرتکب نشده بود که اینگونه مورد غضب روحانیت قرار گرفت و مجازات اعدام برای او صادر شد. او تنها در سخنرانی خود مردم را به تفکر و تعقل در باره رفتار خود با "مراجع تقلید" دعوت کرده بود. ولی واکنش شدید روحانیت نسبت به سخنان او نشان داد که آنها دعوت به تعقل را جرمی شناسند که مجازات آن اعدام است. اصلاح طلبان تا با اینگونه مشکلات بنیادی بر خورد درستی نداشته باشند، قادر نخواهند بود بر مشکلات ساختاری اصلاحات فائق آیند. تقلید از مراجع روحانی نقطه مقابل اندیشه عقلی، ضرورت خلاقیت انسان، توسعه و اصلاح جامعه است.
ضدیت با زندگی مدرن
روحانیت سنتی و بنیاد گرایان، پاسدار نوعی اسلام هستند که با ارزشهای دنیای مدرن در تقابل است. خشونت ورزی جمهوری اسلامی علیه مردم و همه چیز را در قالب دشمن و توطئه دیدن از همین تقابل ریشه میگیرد. آنها گرایش جوانان به شادی و خارج از معیارهای آنها و گرایش به زندگی مدرن را زیر عنوان هجوم امپریالسم فرهنگی تخطئه میکنند. مردم به دینی گرایش دارند که با زندگی روز مره شان در تضاد نباشد. خواست شرکت زنان در استادیوم ورزشی نمونهای از آن است. ولی روحانیت آنرا بر نمیتابد. اگر چه روحانیت سنتی با شرکت پسران نیز در استادیومهای ورزشی مخالف است، ولی نمیداند که چگونه مانع آنها شود. روحانیون اینگونه سرگرمیهای تودهای دنیای مدرن را رقیب منبر و مسجد خود میدانند که جوانان را از شنیدن موعظههای آنها باز میدارد.
اصلاح طلبان در رابطه اصلاح دین سنتی از جمله اصلاح خود روحانیت کوشش جدی وسازمان یافته به عمل نیاوردند و برعکس تابع گفتمان آنها شدند و آنها را به عنوان خبرگان نیز پذیرفتهاند. خاتمی از یک سو پیش از انتخاب خود به ریاست جمهوری، برخی از روحانیون را متحجر که دورانشان گذشته است معرفی میکند،[٨] و از سوی دیگر در زمان ریاست جمهوری اش مردم را تشویق نمود که در انتخابات مجلس خبرگان که عمدتا مجمعی از همین روحانیون متحجر است، شرکت کنند. مجلس خبرگان، محل تجمع عقب مانده ترین روحانیون سنتی است که هیچ کارکردی برای جامعه ندارد. (من در این باره در قسمت بعد توضیح خواهم داد). نمونه دیگر آن تن دادن به فشار همین روحانیت برای شرکت ندادن زنان در کابینه بود.علی رغم تحول فکری و باز اندیشی که پیشروان نو اندیش دینی دریک دهه گذشته به عمل آورده اند، اصلاح طلبان در حوزه سیاسی و عملی همچنان در پی مراجع تقلید مانده اند، و افکار عقب مانده آنها را چالش نکردهاند.
ضرورت اندیشه و عمل رادیکال
برای اصلاح ساختار قدرت و جامعه میبایست پیوند سنتی با مراجع روحانی شکسته شود و استقلال فرد واقعیت یابد. در زمینههای دیگر نیز اصلاح طلبان ناچاربودند که گفتمان سنتی انقلاب را پشت سر گذارده برنامهای نوین در حوزه نظری و عملی برای مدرنیزه کردن دین و جامعه بریزند. اصلاح طلبان اصلاحات ماندگاری درساختار جامعه انجام ندادند. آنچه کردند درشکل، و زود گذر بود که دولت احمدی نژاد در صدد پا ک سازی آن است. آنچه غیر قابل بر گشت است دگرگونیهایی است که در ساخت و بافت جامعه رخ داده است و از کنترل روحانیت و دولت احمدی نژاد خارج است. این تحول اجتماعی نیز علی رغم میل حکومت، و به دلیل تحولات اجتناب ناپذیر جهانی در ایران رخ داده است. این روند ادامه خواهد یافت، ولی در بطن نهاد اسلامی بدون پیدا شدن لوترها و کالوینها که در اندیشه و در عمل رادیکال باشند، نوگرایی انجام نخواهد شد. برعکس، در واکنش به روند جهانی شدن، جوامع اسلامی زیر نفوذ سنت گرایان، با پدیدههای مخربی چون القاعده و طالبان روبرو خواهد شد. روحانیت سنتی در ایران نیز از هم اکنون هزاران نو جوان را بسیج کرده است که در صورت از دست دادن قدرت از آنها بعنوان بمبهای متحرک انتحاری استفاده کند. یعنی اگر آنها در قدرت نباشند، جهان را به نابودی خواهند کشاند.
تجاوز و خشونت نهادینه شده در جمهوری اسلامی
مقابله جدی با فرهنگ خشونت و تجاوز قانونی به حقوق دیگران نهادینه شده در ساختار جمهوری اسلامی ضرورت دیگر اصلاحات است. خشونت ورزی از آغاز پیدایش جمهوری اسلامی با آن همراه بوده است. جامعه ایران هنوز از حد یک جامعه مدنی فاصله زیادی دارد. جامعه مدنی، جامعهای است که دولت نیروی اش صرف چگونگی کنترل فکر و عمل مردم نشود، و از مردم ترس و نگرانی نداشته باشد که برعلیه اش توطئه و قیام کنند؛ و از سوی دیگر مردم هم دولت را نماینده خود بدانند، و با انتخاب یک دولت نگران نباشند که زندگی شان زیر رو بشود. دولت هم بداند که خود را به "زور، و زر و تزویر" بر جامعه تحمیل نکرده است، و پس از یک انتخابات مانند لشکریان قوم پیروز به تسخیر ادارات دولتی وتصفیه کارمندان نپردازند. بلکه آنها برای دروهای در قدرتاند و سپس با آرامش خیال پستهای خود را به منتخبین جدید میسپرند.
تنش درونی نظام، و تنش خصمانهای که نظام با اکثریت مردم به دلیل عدم هماهنگی ذهنی، فکری،عقیدتی و سیاسی با آنها دارد، کاربرد خشونت را به بخشی از طبیعت این نظام تبدیل کرده است. به ویژه برخی رهبران روحانی نظام خشونت را توجیه و اسلامی دانسته هوادارن خود را به آن تشویق میکنند. این گروهها بطور دائم در حال طراحی و برنامه ریزی برای تخریب مخالفان و از میدان بدر کردن آنها هستند. از سرکوبهای اوایل دهه شصت، تا اعدامهای دسته جمعی سال ٦٧، تا برنامه هویت فرهنگی و پروژه از بین بردن روشنفکران و نویسنگان غیرخودی، تا توطتههای حذف فیزیکی و ترور افراد اپوزسیون، و تا ماجرای قتلهای زنجیری، همه نشان میدهد که جریاناتی در درون نظام (روحانیت حاکم) با خواست انحصاری قدرت، کاربرد خشونت و پروژههای حذفی را بطور سیستماتیک پی گرفته و ادامه داهاند. بدون قطع این روند، و جاری شدن عقلانیت، و اخلاق مدار گری، و رعایت اصول و حقوق انسانی در درون نظام، امکان اصلاح وجود ندارد. نبود شکیبایی در نهاد قدرت و خصلت انحصاری ایدئولوژیک - دینی آن، و تمامیت خواهی، راه هرگونه آشتی ملی و توافق اجتماعی را بسته است. عدم رسالت تاریخی ذهنیت غالب در نظام جمهوری اسلامی، (روحانیت سنتی و بنیاد گرا) آنرا در برابر رشد عقلانی جامعه ایران و جهان ناتوان کرده تنها راه را توسل به خشونت و تحریک احساسات مذهبی مردم میبیند. این همه از ناتوانی تاریخی یک جریان اجتماعی – فکری ناشی میشود که توان رقابت در عرصههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و اندیشه را از دست داده و نتوانسته است خواستهای خود را با تحولات دنیای مدرن با استدلال، منطق و حقوق برابر مطابقت دهد. این تفکر چون در ایران بر اهرم قدرت سیاسی، و نظامی سلطه یافته است حل مشکلات دنیا را از این دریچه خشونت ورزی تفسیر میکند. یعنی نظم جامعه را تابع اصولی میداند که زور هر کس چربید میتواند حق کسانی که ذهنیت او را نمیپذیرند پایمال کند، و حتی آنها را بطور فیزیکی حذف نماید، و یا برای حکومت کردن مردم را مرعوب کند. پی گبری روش اصلاحی با حاکمیت اینگونه جریانات خشونت گرا، که تجاوز به حقوق دیگران را توجیه اسلامی میکنند، ممکن نبود، و نیست.
استبداد دینی - سیاسی و اقتصاد رانتی
درسراسر تاریخ ٢٥٠٠ ساله ایران، بر خلاف غرب، ساختار اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و دینی فرصت اصلاح و تکوین نوین پیدا نکرده است. پایه این ساختار دو نهاد سلطنت و دین بوده است. هر دو نهاد از سابقه مناسبات استبدادی برخوردارند. نفوذ تمدن مدرن به ایران ویژگی استبدای این دو نهاد را به چالش جدی کشید. سلطنت حذف شد، ولی استبداد فردی آن در شکلی دیگر باقی ماند. دین که میبایست حافظ اخلاق جامعه و حامی مردم باشد به فساد و حشونت دولتی آلوده شده است. اصلاح دین، و جدایی کامل آن از قدرت سیاسی ضرورت اجتباب ناپذیر اصلاحات و تحول به دمکراسی در ایران است. حاکمیت اسلامی میکوشد که بینش و روش استبدادی خود را در پوشش الهی جلوه دهد. واقعیت این است که نهاد روحانیت پدیده اصلاح نشده دوران گذشته است که اصلاحات دمکراتیک با حضور این پدیده در قدرت سیاسی ممکن نیست.
اینکه چرا ایران صد سال پس از اولین کوشش در جهت حکومت مشروطه و کسب دمکراسی در جا زده است بیشتر ناشی از دولت رانتی، یا اقتصاد دولتی، و تداوم استبداد سیاسی - دینی است که سابقه طولانی و تاریخی در ایران دارد، و هیچ زمان امکان اصلاح پیدا نکرد. دولت در ایران تنها نهاد اداره مملکت، يا خدمت به مردم و حفظ قدرت نبوده و نیست، بلکه ممر در آمدهای هنگفت برای تسخیر کنندگان پستهای دولتی نیزبوده و هست. ممر در آمدهای هنگفتی که از راه سالم، قانونی و شرعی کمتر میتوان به آن دست یافت. حتی برخی از اصلاح طلبان، و آنها که به خلاف کاری مالی آلوده نشدند، نیز از عواید رانتهای دولتی بی بهره نماندند. دولت در ایران بر خلاف شعارها نه نوکر مردم، بلکه ارباب پدر سالار و قصی القلبی بوده که اولین وظیفه خود را تقویت ارگانهای سرکوب و کنترل مردم و همیشگی کردن حکومت گروهی خاص دانسته است. این وضعیت سد بزرگ تحول و توسعه اقتصادی و سیاسی جامعه ایران است.[٩] روحانیت سنتی و دین اصلاح نشده اهرم توجیهی حفظ این مناسبات بوده است.
امتیازهای ویژه و قوانین ابدی
از انقلاب و شکل گیری جمهموری اسلامی در ایران، ساختار سیاسی ایران امتیازهای ویژهای را برای گروه خاص کنار گذاشته است که شهروندان عادی را شامل نمیشود. علیرضا علوی تبار، یکی از صاحب نظران اصلاخ طلبان مینویسد: "جمهوری اسلامی به عنوان حکومت دينی دو مشخصه دارد. اولا دينداران و مفسران دين يعنی روحانيان نسبت به مردم امتيازاتی دارند ثانيا قانونی اگر متکی به يک قاعده شريعت باشد الی الابد مشروعيت دارد و بايد اجرا بشود حتی اگر کسی آن را نخواهد. روشنفکران دينی ديگر طرفدار حکومت دينی به اين معنا نيستند. به برابری سياسی در بين همه شهروندان معتقدند. معتقديم اين ملت است، امت نيست. مردم به دليل يکسانی عقيده به آن نپيوستهاند. يک ملتی مالکيت مشاع و برابر نسبت به يک سرزمين دارد بنابراين در اداره اش هم حق برابر دارد. پس ما به حکومت دينی به اين مفهوم اعتقادی نداريم."[١٠] این دیگاه میبایست اساس برنامه سیاسی اصلاح طلبان، و شعار ایران برای همه ایرانیان قرار میگرفت.
قانون در جمهوری اسلامی، بر پایه سنتهای دیرنیه و دگمهای دینی استوار است و رابطهای با نیازمندیهای کنونی جامعه مدرن ندارد. این قوانین بزرگترین سد تحول جامعه به جلو است. اینگونه قوانین دینی بالطبع، نگهبان دینی و مجریان دینی نیز میطلبد. بنابراین قدرت اجرایی نیز دربست دراختیار آنها قرار گرفته است. اصلاح طلبان باید طرحی رادیکال برای جدایی دین از دولت ارائه میدادند.
در پی این امتیاز گیریهای مقامات بالا در نظام سیاسی، بخش کوچکی از جمعیت ایران در پناه همین گروه و همرنگ کردن ظاهری و ارزشی خود با آنها، وطی یک رابطه متقابل کلاینتالیستی، یعنی دریافت امتیازهای اجتماعی و اقتصادی در برابر حمایت از روحانیت، به پایگاه اجتماعی این قشر بدل شده است. اگر در بالا حکومت میان گروه چند صد نفره در گردش است، در پائین، در محل کار، مدرسه و دانشگاه و کوچه و خیابان خودیهای صاحب امتیازهای ویژه با لباس و چهره متفاوتی خود را از دیگران متمایز کردهاند. یعنی جامعه از نظر فیزیکی نیز تقسیم شده است. این امر تا به حدی نهادینه شده که تراشیدن و نتراشیدن ریش برای مردان و نوع و شیوه لباس پوشیدن جوانان مذکر و پوششهای غلیظ و دو قبضه مقنعه و چادر مشکی برای زنان، و خواهر و برادر و حاجی آقا و حاجی خانم نامیدن یکدیگر به گفتمان غالب در آمده و نشانههای تفکیک گروههای وابسته به نظام شده است. بطور مثال یک مرد ریش تراشیده نمیتواند صاحب مقام جدی در ایران بشود. اینگونه نمایشها و ظاهر سازی از جمله پدیدههایی است که انقلاب و غلبه سنتی ترین قشرهای جامعه به همراه آورده است. بطوری که نتراشیدن ریش، و پوشیدن پیراهن بدون یقه برای مردان، بعنوان سنبل تبعیت از روحانیت سنتی حاکم امتیازی است که در برخی موارد حتی نقش مدارک دانشگاهی و تواناییهای کاری دیگر را فرعی میکند. بهمین دلیل پبشرفت در ایران فدای این گونه ظاهر سازیها، و وسواسهای افراطی و بیمار گونه و سنتهای قشر خاصی که قدرت را در اختیار دارد شده است. اصلاح طلبان پیروی و دنباله روی از روحانیت سنتی و عوامفریبی، و امیتاز گیری بر اساس ظواهر افراد را نه تنها چالش نکرده اند، خود نیز تابع آن شدهاند. متعصب ترین و قشری ترین مذهبیون حکومتی پیشرفته ترین دست آوردهای تکنولوژیک غرب را مصرف میکنند، ولی بر سر یقه پیراهن، یا کراوات، تحت عنوان غربی بودن دست به عوامفریبی میزنند. البته همین گروهها در مورد استفاده از کت و شلوار که آنهم غربی است به روی خودشان نمیآورند. لباس سنتی مردان در ایران قباء و شال کمر است، که زیبایی خود را دارد و استفاده از آن هیچ ایرادی ندارد، و کت و شلوار به شکلی که امروز رایج است محصول غرب است. اصلاح طلبان باید پیروی از الگوهای ظاهری "مراجع تقلید" را رها کنند و در مورد استفاده کردن و یا نکردن نوع خاصی ملبسه و پوشش آزادی فردی و تعقل را ملاک قرار دهند، و گفتمانهای متنوع منبطق بر شرایط جغرافیایی و فرهنگی ایران را تشویق کنند، نه دستورات مراجع تقلید را.
امتیاز گیری و امتیاز دهیها بر اساس ظاهر افراد و نوع پوشش، آرایش و پیرایش به سادگی به عوام فریبی و فساد اخلاقی بدل شده، و تبعیض و فاصله اجتماعی به وجود آورده است.
بخش دیگری از جامعه، فرصت طلبانه کاری به سیاست سرکوب نظام و پس ماندن جامعه از تحولات جهانی ندارد. آنها در پی منافع اقتصادی خود اند، و با استفاده از اهرمهای موجود ثروت اندوزی میکنند. آنها با چهرهای دوگانه، بخشی از در آمد خود را به صورت رشوه، و یا توجیهات دینی به مقامات حکومتی یا وابستگان آنها تحویل داده آنها را با خود همراه کردهاند و به سود جویی خود ادامه میدهند. نمونه بر جسته و لو رفته آن شهرام جزایری است که نشان داد استعداد رشوه گیری وظاهر سازی برای آن در میان مقامات جمهوری اسلامی بسیار زیاد است. پدیده آقا زادهها و فساد مالی و اداری باندهای وابسته به دولت، و وجود اسکلههای خصوصی آنقدر زیاد است که مقابله با آن به یکی از شعارهای اصلی انتخاباتی و بسیج کننده احمدی نژاد در آمد. اصلاح طلبان نه تنها با این پدیده مخرب و فاسد کننده جامعه و سیاست مقابله نکردند، بلکه برخی از آنها نیز از این منابع استفاده کردند.
دنباله این مطلب پایانی در بخش بعدی خواهد آمد.
بخشهای پيشين:
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم
قسمت دهم
قسمت يازده
قسمت دوازده
قسمت چهارده
-----------------------
[1] سید محمد خاتمی، بیم موج، سیمای جوان، تهران: 1372، ص. 194.
[2] برای نمونه نگاه کنید به نامه آیت اله طاهری، امام جمعه پیشین اصفهان به آیت اله خامنه ای.
[3]، سایت بازتاب، "نصف درآمد ايران در جيب 20 درصد طبقه ثروتمند". نک. http://www.baztab.com/print.php?id=25281
[4] این ضریب در کشورهای اروپای غربی بین 25 تا 32.7 است. کشور سوئد 25 و فرانسه 32.7 است. مطابق ضریب جینی 1 کمترین و 100 بیشترین فاصله طبقاتی را نشان میدهد. ضریب جینی در آمریکا یکی از بالا ترین در جهان 44 است. نک.
Martin N. Marger, Social Inequality: Patterns and Processes, Mayfield Publishing company, 1999, p. 46.
[5] فرانسیس هریسون خبرنگار ب ب سی در تهران گزارش میدهد که: "اين نيرو وابسته به گروهی موسوم به "کميته بزرگداشت شهدای نهضت جهانی اسلام" است که میگويد از 55 هزار داوطلب برای ماموريتهای "استشهادی" برای دفاع از اسلام ثبت نام کرده است."
"هشدار 'شهادت طلبان' ايرانی به آمريکا"،
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2006/05/060525_si-suicidebombersgroup.shtml
[6] برای نمونه نگاه کنید به تاریخ مشروطیت نوشته احمدی کسروی. کسروی در باره مدرسه رشدیه مینویسد: "... با آنکه چیزی از دانشهای نوین نمیآموخت، و پروای بسیار مینمود، باز ملایان بدستاویز آنکه الفبا دیگر شده و یکراه نوینی پیش آمده ناخشنودی نمودند و سر انجام او را از مجسد برون کردند. چند سال بدینسان از جایی میرفت و بهر کجا ترشروییها از مردم میدید تا حیاط مسجد شیخ السلام را که مدرسه کهن بوده گرفت و با پول خود اطاقهای پاکیزهای ساخت، و آنجا را دبستان گردانیده نیمکت و تخته سیاه و دیگر افزارها فراهم گردانید، و شاگردان هم گرد آمدند. دیر گاهی در اینجا بود ولی چون ملایان نا خشنودی مینمودند روزی طلبهها بآنجا ریختند، و همه نیکمتها را در هم شکستند و دبستان را بهم زدند." انتشارات امیر کبیر، چ 11، 1354، ص. 21.
[7] نگاه کنید به کتاب نگارنده زیر عنوان "جرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت" تهران: نشر توسه، چ 14، 1385.
[8] سید محمد خاتمی، پیشین.
[9] برای مطالعه نظر نگارنده در باره موانع سه گانه ساختار فر هنگی، ساختار اجتماعی و نقش قدرت متمرکز در بعدی از توسعه مدرن یعنی نا پایداری احزاب به مقاله اینجانب زیر عنوان "معمای نا پایداری حزب در ایران" در ماهنامه "نامه" شماره 51، مراجعه کنید.
[10]، فاصله گرفتن از حکومت دينی، چهارشنبه 02 نوامبر 2005 عليرضا علوی تبار در مصاحبه با سیروس علی نژاد
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/11/051102_pm-cy-alavitabar-4.shtml