منبع: مجمع دیوانگان
انتخابات
یکی از تعاریف عمومی که برای انتخابات در فرهنگ لغات آورده شده است این است که انتخابات نوعی فرآیند تصمیمگیری رسمی است، که در آن افراد و شهروندان فردی را برای در اختیار گرفتن مقامی سیاسی انتخاب میکنند. انتخابات به نوعی در تمام عرصههای زندگی برگزار میشود؛ بسیاری از سازمانها رهبرانشان را از طریق رایزنی و مشورت عمومی با اعضای خود انتخاب میکنند. برای بسیاری از پژوهشگران انتخابات مشخصه سیاستهای دموکراتیک محسوب میشود. برای مثال ساموئلهانتینگتون بیان میکند که نظامهای سیاسی در قرن بیستم «تا آنجایی دموکراتیک هستند که قدرتمندترین تصمیمگیرندگان جمعی آنها از طریق انتخابات آزاد، عادلانه و دورهای انتخاب شوند که در آن کاندیداها به روشنی و آزادانه برای آرا رقابت میکنند و تقریبا تمام افراد بالغ حق شرکت در انتخابات را دارا هستند».
با اینحال پیامد تاسفآور برابر گرفتن «انتخابات» با «دموکراسی»، غافل شدن از نقش انتخابات در رژیمهای اقتدارگرا و نادیده گرفتن این حقیقت است که انتخابات در این رژیمها بیشتر از آنچه معمولا میپنداریم رواج دارد. در واقع حدود نیمی از موارد انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی که بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۲۰۰۰ در سراسر جهان برگزار شده، در رژیمهای غیر دموکراتیک بوده است.(Golder,2005,16)
انتخابات در دو نوع از رژیمهای سیاسی (دموکراتیک و غیر دموکراتیک) چه تفاوتهایی میکند؟ این دو نوع رژیم چگونه در عملکرد و نقش مکانیسم میانجیگرانهای که حکومتکنندگان و حکومتشوندگان را به یکدیگر پیوند میدهد، تفاوت دارند؟
انتخابات در رژیمهای اقتدار گرا
اولین نکتهای که باید ذکر شود این است که انتخابات در رژیمهای اقتدارگرا، همانند دموکراسیها در سطوح مختلف برگزار میشود؛ برخی از آنها جهت انتخاب روسای نهادهای حکومتی، برخی جهت انتخاب قانونگذاران و برخی نیز به منظور گزینش شوراهای محلی برگزار میشود. با اینحال سطح برگزاری انتخابات هرچه که باشد، مشخصه بارزی که در تمام انتخابات اقتدارگرایانه مشترک است، محدود بودن اشکال رایزنی عمومی است. این انتخابها از این حیث محدود هستند که اولا حق رای در آنها همیشه فراگیر نیست، ثانیا امکان گزینش معنیدار حاکمان را به شرکت کنندگان در انتخابات نمیدهند. در واقع با طراحی این شکل از نظام انتخاباتی، مجراهای پایین به بالایی که از طریق آن حکومت شوندگان به حاکمان متصل میشوند، شکل غیرتوسعهیافته و ابتدایی به خود میگیرند. این امر در رقابت محدودی که در این ساختار انتخاباتی وجود دارد آشکار است. ورود به رقابت انتخاباتی برای تمام نیروهای سیاسی جامعه امکانپذیر نیست و این روند به شدت توسط گروه حاکمی که نقش نگهبان دروازه (انتخابات) را برعهده دارد، کنترل میشود.
در یک سو (رژیمهایی هستند که در آنها) از ورود بسیاری از کاندیداها در انتخابات ممانعت به عمل میآید، مگر آنهایی که توسط خود رژیم معرفی شده یا تایید شده باشند. یک نمونه کلاسیک در این مورد، انتخابات در رژیم توتالیتر اتحاد جماهیر شوروی است. برای دورهای طولانی در تاریخ این رژیم، هر حوزه انتخابیه تنها یک کاندیدا را شامل میشد که از طرف حزب کمونیست حاکم جهت تصاحب و اداره مقامهای سیاسی دست چین و معرفی میشد. مشارکت انتخاباتی اعلام شده اغلب بالا و نزدیک به ۹۹ درصد بود و طبیعتاً تمام آرا برای کاندیدای حزب کمونیست به صندوق ریخته میشد. نتایج انتخابات نیز به عنوان اعتماد بلامنازع و موکد مردم به حزب حاکم کمونیست و اهدافش اعلام میشد. البته این توهم به سختی میتوانست در طول زمان دوام بیاورد،در نتیجه و بخصوص در کشورهای اروپای شرقی که تحت کنترل شوروی بودند، برخی امتیازات و استثنائات جزئی در نظر گرفته میشد که قوانین ورود به انتخابات را آسانتر میکرد و به این ترتیب گزینش محدودی از بین کاندیداهای بیشتر در هر حوزه انتخابیه امکانپذیر بود.
اما در سوی دیگر طیف انتخابات اقتدارگرایانه نیمه رقابتی وجود دارد که مشخصه آن تحمل و پذیرش مخالفان سیاسی محدود، در جریان فرآیند انتخاباتی است. رژیم همچنین ممکن است حق رای عمومی را بپذیرد اما به شکلی همزمان ارزش رایگیری و آرا را با محدود کردن گزینههای سیاسی کاهش داده و به این ترتیب انتخابات در محدودههای پذیرفته شده سفت و سخت و محدودی برگزار شود. برای مثال در مصر و پیش از بهار عربی در سال ۲۰۱۱، احزابی که اجازه فعالیت برای انتخابات مجلس ملی را داشتند توسط کمیتهای که تحت سیطره «حزب دموکراتیک ملی رئیس جمهور مبارک» قرار داشت و حزبی قدیمی و اقتدارگرا بود، کنترل میشدند. (Economist. July 15, 201)
اینگونه عملکردها این اطمینان را برای رژیم ایجاد میکند که انتخابات گزینههای بدیلی برای رژیم کنونی یا قوانین نهادی و اساسی که بازی سیاسی بر مبنای آنها صورت میگیرد را در مقابل رای دهندگان قرار نخواهد داد. در حقیقت هدف از برگزاری چنین انتخاباتی بیشتر پیشگیری از نارضایتی عمومی از طریق روکشی ظاهری از انتخاب و نمایندگی است. تحمل و پذیرش اپوزوسیون محدود شده نیز معمولا با هدف تقویت این نمای ظاهری به کار میرود، که البته این گفته به معنی این امر نیست که این فرآیند امکان معکوس شدن ندارد، بلکه احتمال ظهور و تقویت گروههای اپوزوسیونی که به دنبال تهدید استیلای گروه تثبیت شده حاکم باشند، همواره وجود دارد. برای مثال واقعیت بوجود آمدن یک گروه اپوزوسیون را اغلب به عنوان نشانهای از شکافی عمیق در جایگاه و موقعیت گروه مسلط دانستهاند، که این روند ممکن است در نهایت به سقوط رژیم اقتدارگرا منجر شود.(Brownlee,2007)
اما چرا باید رژیمهای اقتدارگرا با انتخاباتی که روی هم رفته پرهزینه است و نتایج سیاسی فوری و بلاواسطه اندکی داشته و اغلب نیز در حکومت فعلی و سیاستهای آن تغییری ایجاد نمیکنند، خود را به درد سر بیندازند؟ پاسخ به این سوال ساده است. حکومتهای اقتدارگرا به این دلیل دست به برگزاری انتخابات میزنند که تقریبا از پیروزی در آن مطمئن هستند و خود انتخابات نیز اهداف موثر و فراوانی را برای رژیم محقق میکند.
دو عامل یا وضعیت امکان پیروزی تقریبا قطعی حکومت وقت را در انتخابات رژیمهای اقتدارگرا فراهم میکند. «در واقع حکومت کنونی زمانی دست به برگزاری انتخابات میزند که تا آن زمان مزایای سرشاری را از طریق انحصارش بر منابع دولتی و نیز ابزار قهر و خشونت به دست آورده و در کنترل و قبضه خود درآورده است». انحصار منابع به این معنی است که نظامهای حاکم، در موقعیتی قرار دارند که امکان اهدای پاداش به حمایتکنندگان و نیز توزیع غنایم دولتی به تعداد فزایندهای از افراد را به منظور کسب پشتیبانی دارا هستند. حامیپروری/حمایتگری هم برای حفظ وفاداری پشتیبانان کنونی اهمیت دارد و هم برای ایجاد تفرقه و دودستگی در نیروهای اپوزیسیون، از طریق جذب حداقل تعدادی اعضای آن با وعده سهمی از مزایا و غنایم.
کنترل مزایای دولتی علاوه بر موارد ذکر شده به ایجاد پیوندهای گسترده بین حاکمان و شهروندان در دنیای اقتدارگرایان کمک میکند. پیوندهایی که به روابط «حامی/ پیرو» معروف هستند. این روابط شامل تبادل کالا و خدمات بین بازیگرانی (در موقعیت) نابرابر است. حامیان نیازهای سیاسی پیروان، نظیر امنیت و مراقبت فیزیکی، غذا، دارو و کار را فراهم میکنند. در عوض پیروان نیز، به طور مشخص، رای به حامیان خود داده و علاوه بر این و به شکل کلیتر رضایت سیاسی و یا نیروی کار وفادار را برای حامیان خود تدارک میبینند. وابستگی مادی پیرو به حامی اغلب به معنی این است که پیروان بر خلاف ترجیحات خود رای داده و سلطه حزب برگزیده را بر مقامهای دولتی تثبیت میکنند.
انحصار حکومتهای اقتدارگرا به وسایل اجبار نیز این قدرت را به آنها میدهد که با دستکاری کردن انتخابات از نتایج دلخواه خود مطمئن شده و اقدامات کم و زیادی را بدون ترس از مجازات و زیان خاصی انجام دهند. دستکاری انتخاباتی روشها و عملکردهای متعددی را که اغلب همراه با ممانعت آشکار از رقابت معنیدار انتخاباتی است را شامل میشود. برای مثال، باز هم میتوان به نمونه انتخابات مصر پیش از بهار عربی اشاره کرد که عملکردهای محدود کننده متعدد نظیر ثبت نام گزینشی از رای دهندگان، نظارت بر فهرست انتخاباتی کاندیداها و تقلب در شمارش آرا به وفور رخ میداد. در مخالفت با این سابقه گسترده دستکاری انتخاباتی، یکی از رقبای رئیس جمهور مبارک، در انتخابات ناقص ریاست جمهوری در سال 2011 این گونه شکایت کرد که: «دارم خفه میشوم،ما نمیتوانیم ستاد مرکزی داشته باشیم، نمیتوانیم منابع مالی خود را ارتقا دهیم یا تجمعات و میتینگهای عمومی برگزار کنیم. تمام کاری که میتوانم انجام دهم این است که بروم و از بعضی جاها دیدار داشته باشم و البته بعد از اینکه این مکانها را ترک کردم، آنها (حکومت) عدهای را بازداشت کنند»! (Economist,July 15, 2010)
سوالی که به ناچار باید پرسید این است که چرا حکومتهای اقتدارگرا خود را به این مسائل و دردسرهای گوناگون گرفتار میکنند، با وجود اینکه نگرانی اصلی آنها مشورت با مردم و بازنمایی افکار عمومی نبوده و نتایج انتخابات نیز از پیش معلوم است؟ پاسخ به این سوال این است که انتخابات اهداف و عملکردهای متعددی را برای این حکومتها انجام داده که به آنها اجازه میدهد که در عین حالی که تسلط خود را بر قدرت تحکیم میبخشند، تمامیت و یکپارچگی خود رژیم اقتدارگرا را نیز تثبیت کنند.
چهار هدف را میتوان در این ارتباط شناسایی کرد:
۱- ارتباطات
۲- اطلاعات
۳- مشروعیت
۴- سوپاپ اطمینان (Gandhi and Lust-okar,2009,405_07)
ارتباطات به این امر اشاره میکند که رژیمهای اقتدارگرا تمایل شدید خود را به انفعال و سکون سیاسی از طریق دسترسی یکجانبه خود به مردم و صدور و ترویج دستورات و توجیهات اجرایی میکنند و از این طریق انتظارات و رفتارهای مد نظر خود در حال و آینده را شکل میدهند. اطلاعاتی که حتی از انتخابات غیررقابتی و نیمه رقابتی فراهم میشود ارزش فزایندهای برای رژِیم دارد. برای مثال حمایت غیرمعمول از کاندیداهای اپوزوسیون، خودداری شهروندان از رای دادن و یا آرای باطله، گروه حاکم را از نارضایتی عمومی آگاه میکند.
علاوه بر آن فرآیند انتخابات ممکن است به حاکمان این موضوع را نشان دهد که پشتیبانی از آنها برخلاف اپوزوسیون ضعیف بوده و به این ترتیب آنها میتوانند پیش از اینکه این عدم تعادل از کنترل خارج شود، آن را مهار کنند. به شکلی مشابه انتخابات میتواند به حاکمان اطلاعاتی را در باره شایستگی و وفاداری کادرهای حزبی خودشان بدهد.
سومین عملکرد انتخابات این است که به حاکمان اقتدارگرا کمک میکند تا بتوانند در مقابل چشمان مدافعان دموکراسی در داخل و خارج، مشروع و دموکراتیک به نظر برسند. به بیان سادهتر، انتخابات حداقل در سطح ظاهری میتواند به نشانهای از رفتار خوب و مناسب با شهروندان و حرکت در جهت صحیح قلمداد شود. در نهایت اینکه انتخابات میتواند در راستای کاهش فشار برای تغییر رژیم اقتدارگرا عمل کرده و به این معنی به عنوان سوپاپ اطمینان عمل کند. برای مثال انتخابات میتواند توهم گوش دادن به نظرات مردم را القا کند، یا به فرصتی برای منزوی سازی، ایجاد چند دستگی و حتی جذب همکاری نخبگان اپوزوسیون بدل شود. در نهایت چنین انتخاباتی میتواند به حاکمان کنونی و مسلط جهت انطباق، بازسازی و حتی استحکام بیشتر در کنترل سیاسی کمک کند.
با توجه به مطالب ذکر شده، شاید شگفتانگیز به نظر نرسد که حاکمان اقتدارگرایی که انتخابات برگزار میکنند، به طور متوسط طولانیتر از آنهایی که این کار را انجام نمیدهند، در قدرت باقی میمانند.
به شکل خلاصه اگر ارتباط و پیوند بین حاکمان و شهروندان را در کل به شکل فرآیند وابستگی و تاثیرگذاری متقابل ببینیم، در این صورت انتخابات اقتدارگرایانه نوع ضعیف شدهای از مکانیسم ارتباطی جامعه با دولت خواهد بود. نمایندگی سیاسی و پاسخگویی حکومتی نیز به همین ترتیب ضعیف خواهد ماند. با این حال و به گونهای پارادوکسیکال، دلیل مهمی که برای برگزاری انتخابات اقتدارگرا وجود دارد کمک به تضمین این امر است که گروه حاکم جهت حفظ و نگهداری قدرت و دولت به افراد تحت حکومت خود نیازی ندارد.