با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری و اعلام کاندیداتوری مصطفی تاجزاده بحثهای مختلفی میان طیفهای مختلف سیاسی ایران از جمله اصلاحطلبان، تحولخواهان و سرنگونیطلبان در گرفته است. تاکید دوباره مصطفی تاجزاده کاندیدای اصلاحطلبان پیشرو در روز ثبت نام در وزارت کشور بر این موضوع که قصد آشوب و به خیابانکشاندن مردم ندارد موضوع استفاده از خیابان برای به عقبراندن حاکمیتی که در سالهای اخیر فضای سیاسی را بیش از پیش بسته تر و صندوق رای را بی معناتر کرده است در بین اصلاحطلبان و تحولخواهانی که اصلاحطلبان را به محافظهکاری در سالهای اخیر متهم میکنند در رسانههای فارسیزبان و شبکههای اجتماعی دامن زده است.
تحولخواهان که جایگاهی میان اصلاحطلبان و سرنگونیطلبان دارند شامل بخشی از طیف چپ، ملیمذهبیها و نیروهای ملی هستند که معتقدند راه نه این است و نه آن. میگویند باید مردم را به اعتراضات خیابانی فراخواند اما نه تا مرحلهای که به انقلاب یا سرنگونی نظام منجر شود. بهزعم آنان فشار خیابانی را باید تا آنجا ادامه داد که حکومت مجبور به عقبنشینی و امتیاز دادن شود. در این مرحله است که نیروهای تحولخواه به مثابه نمایندگان رادیکال جامعه مدنی برای چانهزنی با حکومت و امتیازگیری به نفع مردم و جامعه مدنی وارد تعامل با حکومت میشوند و نهایتا از این طریق حکومت را وادار به عقبنشینی میکنند، بدون اینکه کار به خشونت گسترده، انقلاب و سرنگونی و یا به هرج و مرج و فروپاشی بکشد.
از دیدگاه اصلاحطلبی نه اعتراضات خیابانی لزوما همیشه اقدامی مذموم است و نه رای دادن همیشه عملی است مطلوب و درست. اعتراضات خیابانی به قصد طرح مطالبات سیاسی و ابراز مخالفت با سیاستهای حکومت جزو حقوق قانونی مردم است و هیچ حکومتی حق ندارد تظاهرات اعتراضی مردم را با گلوله سرکوب کند. هرچند حکومت ایران هرگز مجوز اعتراضات یا تظاهرات سیاسی را به معترضان نداده است، در حالی که طبق همین قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی مردم حق اعتراضات مسالمتآمیز را دارند.
اما پذیرش مسئولیت و توجه به پیآمدهای انسانی و سیاسی کاربرد خشونت چه از جانب حکومت و چه از سوی مردم، برای هر نیروی سیاسی که قصد دعوت مردم به خیابان دارد بسیار مهم است. اصولا از زمانی که اصلاحات سیاسی در ایران با موانع ساختاری حکومت روبرو شد بخشی از نیروها و شخصیتهای سیاسی تحولخواه هم در داخل و هم در خارج کشور بحث اعتراضات خیابانی برای عقبنشاندن حکومت را طرح کردند. آنها پیوسته اصلاحطلبان را مورد انتقاد قرار داده و میدهند که نه تنها از کشاندن مردم به خیابان خودداری میکنند بلکه وقتی خود مردم معترض ابتکار بهدست میگیرند و خودجوش به میدان میآیند، مانند دی ۹۶ و آبان ۹۸، از سوی اصلاحطلبان مورد حمایت قرار نمیگیرند. البته حداقل بخشی از اصلاحطلبان از جمله مصطفی تاجزاده در پی اعتراضات خونین آبان ۹۸ همراه با ۷۰ نفر دیگر با صدور بیانیهای هم از حق مردم برای تظاهرات دفاع کردند و هم سرکوب وحشیانه و کشتار معترضان توسط حکومت را محکوم کردند که مورد اعتراض و بازخواست حکومت نیز قرار گرفتند.
اینکه اصلاحطلبان تظاهرات خیابانی علیه حکومت را در شرایط کنونی نه توصیه میکنند و نه مورد حمایت قرار میدهند طبیعتا به مواضع اصلاحطلبانه و خشونتپرهیز آنها برمی گردد. منتقدان تحولخواه اصلاحطلبان که معتقدند باید برای قدرتمند کردن اصلاحطلبیِ پیشرو یا تحولخواهی به استفاده از خیابان روی آورد نیز البته حق دارند هر راه و روشی که خود مناسب میدانند برای پیشبرد مطالباتشان از طریق دعوت مردم به خیابان یا حمایت از حضور آنها در این صحنه، در پیش گیرند. آنها اما نمیتوانند از اصلاحطلبان درخواست ورود به کنش یا اقدامی کنند که خلاف مرام و منش و ارزیابیشان از توازن قوا در صحنه سیاسی کشور است. براندازان یا سرنگونیطلبان نیز اگر بر این باورند که نیرو و توان لازم را دارند به نوبه خود حق دارند برای رسیدن به اهداف سیاسی خویش تلاش کنند بدون اینکه دیگران را مسبب عدم موفقیت خود بدانند. نمیشود با سرمایه دیگران برای خود حساب سیاسی باز کرد. نیروهای مختلف سیاسی اپوزیسیون تنها میتوانند یکدیگر را نقد کنند و برای چرایی ترجیح راهبرد سیاسی خویش به راهبرد رقیب، استدلال کنند.
از دید نیروهای سیاسیِ طرفدار دعوت مردم به خیابان، فتیلهی حضور مردم در خیابان را میتوان در جامعهای مانند ایران به اندازه لازم یا دلخواه بالا و پایین کشید تا شعله و حرارت مطلوب برای تحول دموکراسی خواهانه فراهم گردد. این نوع توصیف از حضور مردم در خیابان اما نگاهی آرامانخواهانه و ارادهگرایانه است. در جامعهای که معضلات اقتصادی و معیشتی مردم بر دموکراسیخواهیشان اولویت دارد، در کشوری که حجم بزرگی از خشونت و نفرت در دو سمت حکومت و مردم علیه یکدیگر صف آرایی کردهاند، کنترل خشونت به سرعت از دست تحولخواهانی که خوشبینانه میپندارند قادر به کنترل دامنه خشونت هستند، خارج میشود. از این گذشته برخی از مردم و حتی بعضی از نیروهای سیاسی هنوز بعد از این همه تجربههای خونین و ناموفق هم در ایران و هم در دیگر کشورهای منطقه، تنها شروعکننده خشونت را محکوم میکنند و بر این نظر هستند که کسانی که خشونت حکومت را با خشونت متقابل پاسخ میدهند فقط از خود در مقابل دفاع میکنند و رفتار و واکنش آنها را نمیتوان مصداق خشونت گرایی نیست.
درست است که شروعکننده خشونت علیه معترضان در ایران همیشه حکومت بوده است، اما در حرکت سیاسی مهم نتیجه کار و در این مورد افتادن در دام و تلهی حکومت و پاسخ دادن خشونت با خشونت است. پاسخ دادن به خشونت خود برگزیدن راه و روش خشونتآمیز مبارزه است. از این گذشته در غلط بودن این استدلال همین بس که حاکمان خشونتگرا و سرکوبگر به آسانی میتوانند طرف مقابل را وادار به انتخاب خشونت کنند. این چه راه و روشی برای مبارزه است که به آسانی میتواند از سوی حکومت به مخالفان تحمیل شود؟ مگر یک نیروی سیاسی نباید خود مستقلا تعیینکننده راهبرد سیاسی خویش باشد؟ اگر چنین باشد که واکنشگری جای کنشگری نشسته است.
کسانی که سودای به خیابان آوردن مردم معترض در شرایط کنونی دارند توجه داشته باشند که هسته سخت قدرت در نظام جمهوری اسلامی مانند نظام سلطنتی در آستانه انقلاب “بیکس” نیست. آنها در هرحال حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد آرای مردم را با خود دارند. علیرغم در دست نبودن آمار دقیق اما نشانهها بیانگر آن هستند که آنها حدود ۱ تا ۲ درصد از این هواداران را در شبکههای مختلف حکومتی متشکل کردهاند. این به معنای آن است که هسته سخت و غیرپاسخگوی نظام حدود یک میلیون نیروی مردمی لباس شخصی یا شبه نظامی در اختیار دارد که میتواند چنانکه در جریان اعتراضات خیابانی سالهای ۹۶ و ۹۸ دیدیم در کنار نیروهای رسمی سرکوب برای مقابله خونین با تظاهرکنندگان به خیابان بیاورد. این نهایتا یعنی به نوعی مردم را در برابر مردم قرار دادن و میداندار شدن خشونت که هیچ سنخیتی با اصلاحطلبی ندارد و حتی معلوم نیست چگونه میتواند به تحولخواهی دموکراسیخواهانه در کشور کمک کند.
هم در ایران و هم در جریان اعتراضات خیابانی در دیگر کشورها شاهد بودهایم هنگامی که اعتراضات گسترش یابد نهایتا خشونتطلبان یا حاملان تفکر خشونتگرا و حذفی هستند که دست بالا را خواهند داشت. برای موفقیت در اعتراضات خیابانی هم توازن قوا و عدم امکان استفاده خشونت گسترده از سوی حکومت مهم است و هم انضباط و تبعیت شدید حزبی و سازمانی توده معترض. هنگامی که تحولخواهان از چنین تشکل و انضباطی برای هدایت و کنترل میزان فشار میدانی و خیابانی برخوردار نیستند و از سوی دیگر اکثریت مردم معترضی که به خیابان میآیند دارای مشکلات اقتصادی و معیشتی هستند و دموکراسیخواهی اولویت اولشان نیست، [هرچند دموکراسی برای حل مشکلات اقتصادی آنها نیز سودمند است] زمینه کنترل و هدایت جمعیت معترض به سرعت از بین میرود و خشونتِ دو طرفه فعال مایشاء خیابان میشود. اگر هم منظور تحولخواهان حضور نیروهای دموکراسیخواه و نزدیکتر به طبقه متوسط باشد که از نظر تعداد کمتر خواهند بود و سرکوبشان به مراتب آسانتر. سرنوشت شکست جنبش سبز که بهتدریج به خشونت کشیده شد و هر روز کوچکتر شد با وجود اینکه در شرایط بهتری جریان داشت را از یاد نبریم.
شروع اعتراضات خیابانی میتواند با آرامش و بسیار متمدنانه باشد پایانش اما میتواند از نوع دیگری و با مدیریت شده از طرف خشونتطلبان باشد، چه سرکوبگران خشونتطلب و چه معترضانی که خشونت متقابل را مقدس و مشروع میخوانند.