این نوشته گزارش کسانی است که نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی، انتخاب فردی: پادشاهی یا جمهوری!» را بر نتافتند و دست «ردّ» بر آن زدند و نیز کسانی که بر آن دستینه (امضا) نهادند و پشتیبانی کردند.
پیوستن به این نامه که ایرانیان را از همین امروز به برپایی دمکراسی و پاسداشت یکدیگر در درازنای مبارزه فرا میخواند، سودهای فراوانی دارد. نخست این که راستآزمایی مدعیانی است که وعده دمکراسی پس از سرنگونی نظام ولایی میدهند. کسی که دمکراسی را میشناسد و میپسندد، از همین امروز آن را به کار میبندد و از هراس جمهوری یا پادشاهی از آن تن نمیزند. مگر آن که نشناسد و نپسندد و پس وعدهاش دروغین است و مردم میبایستی بدانند.
سود دوم همآفزایی نیروهاست. اپوزیسیون آزادیخواه خشونتپرهیز، نه از لوله تفنگ، که از همبستگی مردم نیرو میگیرد. آن نامه هم ایرانیان را به همافزایی نیرو فرامیخواند.
سود سوم این که مردم کوچه و بازار چون ببیند که کوشندگان سیاسی و اجتماعی بر پایه دمکراسی و حقوق شهروندی انجمن میکنند، دلگرم و امیدوار میشوند و ببش از پیش به میدان میآیند..
در آن چه میآید، نخست به انگیزه «ردّ» کسانی میپردازیم که فراخوان این نامه را برنتافتند و از آن پشتیبانی نکردند. سپس به انگیزه کسانی میپردازیم که در پرداختن به اندیشه و نگارش این نامه و گردآوردن دستینه برای آن بسیار کوشیدند. داوری آن میماند برای خواننده.
۱. آن که امضا نکرد. چرا کسی که در نوشته و گفته خواهان دموکراسی و حقوق شهروندی برای همه ایرانیان است، از فراخوان نامه برای انجمن هواداران دمکراسی بدون پیوستن به چهرهای و دستهای پشتیبانی نکرد؟ به پنج دلیل.
«زمان سنجی». به دست اندرکاران سیاسی اپوزیسیون بیش از دیگر کوشندگان فرهنگی و اجتماعی پیشنهاد شد که از نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی!» پشتیبانی کنند و دستینه بر آن نهند. شگفتا که هم ایشان بیش از هر دسته دیگری از آن پرهیختند.
آن قدر خام نبودیم که رو به کسانی آوریم که تنها در پی همدلی همباوران خویش بودند، با دلایلی چون این که: من هوادار پادشاهی یا جمهوری چگونه میتوانم با پیرو جمهوری یا پادشاهی همآوا شوم؟ به ایشان که کاری نداشتیم. به پرچم افراختهگان دمکراسی و شهروندی پیشنهاد دادیم که نپذیرفتند و بر «انجمن همه شهروندان ایرانی»، با مهر و ادب، دست «رّد» زدند. زبده انگیزهشان دو تا بود: «زماناش نرسیده» و «زماناش گذشته».
باورمندان هنوز «زماناش نرسیده» چنین میآوردند که: ما با این نامه همداستانیم. اماز پشتیبانی آشکار از آن را به هنگام نمیدانیم، چراکه دوستان و همرزمان مان با آن موافق نخواهند بود و پس ما هم فعلا امضا نمیکنیم. کی زماناش میرسد؟ چهل و دو سال آمد و رفت. چقدر دیگر از منابع و فرصتهای ایران بسوزد؟ کی زمان آن دموکراسی میرسد که همواره وعدهاش را به مردم میدهند؟
برخی دیگر هم دست «رّد» به نامه زدند، به دلیل آن که «زماناش گذشته»، با این استدلال که: ما سالها پیش نامهها نوشتیم و با اینان و آنان امضاها کردیم و سپس از آن دوره گذر کردیم و دیگر فرصتی برای آن نداریم.
ما هم هیچ پاسخی ندادیم که هر چه باشد خسرو گروه خویشاند و صلاح آن بهتر دانند. اما این پرسش به جان و دل مان ماند که پس از گذر از دوره «نامه نویسی»، مگر به چه دورهای رسیدید که دیگر برای پشتیبانی از نامهای که به گفته خویش خردهای بر آن ندارید فرصت امضا ندارید؟ بیش از ۱۵ دقیقه، گیرم نیم یا حتی یک ساعت وقت میبرد؟ وانگهی مگر دورهای که بدان گام نهادید با جانمایه نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی!» همخوان نیست؟
در کنار «زماناش نرسیده» و «زماناش گذشته»، نیز میتوان اشاره کرد به «زمان ناپیدا». بدین ترتیب که یکی از چهرههای پر آوازه در اپوزیسیون، که با یکی از دست اندرکاران نامه دوستی و نشست و برخاستهای دور و دراز داشت تماس گرفت که امضای من را هم در پای آن نامه بگذارید. سپس باز تماس گرفت که برای رعایت اصول نامه را بدهید که نخست به شورای رهبری نشان دهم. دیگر خبری از وی نشد که نشد. حتی نیاندیشید که کسانی به رسم ادب منتظرند و انتشار نامه را معلق گذاردهاند. برای نخستین بار در درازنای دوستی دیگر به پیامها هم پاسخی نداد. به یک باره در زمان ناپیدا شد و البته ما هم منتظر ظهورش نماندیم.
«فراسیاسی». در شمار کسانی که از نامه « هدف ملی: برپاداشت دمکراسی، انتخاب فردی: پادشاهی یا جمهوری!» پشتیبانی نکردند و دستینه بر پای آن نگذاشتند، اندیشه ورزانی هم بودند که در رسانهها حضوری و آوازهای دارند.
دلیل نیم گفته «ردّ» ایشان، گرفتاری قلمی و فرهنگی و هنری بود که فرصتی برای کار سیاسی باقی نمیگذاشت. «ردّ» کردند، اما مهری هم نشان دادند که: رنجه نوشتن نامه را پاس میداریم و حتی دل در گرو آن داریم، اما چه کنیم که که کارهای مهم تر از سیاست در دست داریم!
چه کاری؟ وانگهی چه کسی از ایشان کار سیاسی خواسته بود؟ اندیشه ورزند و معنی کوشندگی سیاسی را میدانند. باشندهای که خانه همسایه را در آتش میبیند، خاموش بنشیند که کارآموخته آتش نشانی نیست؟ کسی که کسی را دردمند و برزمین افتاده میبیند تکان نخورد که دانش آموخته پزشکی نیست؟ کسی توهمی و درخواستی داشت که آن یکی آتش نشان و این دیگری پزشک نیست؟
زنده یاد محمدرضا شجریان که بر سر نظام ولایی فریاد کشید که یا فضا را برای هنرمندی بگشایید یا آوازم را از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش نکنید کنشگر سیاسی بود؟ بهتر سکوت و لبخند بازیگر و کارگردانی است که در پیشگاه جهانیان جایزه میگیرند و سخنی از همتایان دربند افتاده درون مرز نمیگویند و یادی از پیشکسوتان دورمانده در برون مرز نمیکنند که کارشان سیاسی نیست؟
از ایشان نپرسیدیم که چرا و مگر این همان نیست که هر بار در رسانهای فرصتی مییابید بزرگاش میدارید و بر پایمال کردناش از سوی جمهوری اسلامی مینالید؟ نپرسیدیم چون میدانستند و میدانستیم که دادخواستی که گیر امضای این و آن، گیرم با آوازهای چنین و چنان، باشد از همان آغاز گور زاد است. بباید دانست کار اندیشه ورزی پرتو افکنی بر سختیهای فرد در جامعه و پاسداری از حقوق اوست. خواست آزادی تکلیف شهروندی است نه کار سیاسی!
«استقلال و بیطرفی». دوستان روزنامهنگار پر پیشینه هم بودند، که دستینه بر پای نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی!» نگذاشتند و به اشاره فهماندند که میخواهند روزنامهنگار مستقل و بیطرف بمانند.
از ترس آن که مبادا پرسش را گدایی دستینهشان ارزیابی کنند، جای آن نبود که از ایشان بیشتر بپرسیم. اما این جا در پیشگاه همگان میپرسیم: استقلال از چه و بیطرف بین که؟ مگر نامه در پی پیوستن به بیگانه بود، که امضای آن غیرت استقلالطلبی را بخلد؟ یا مگر خواهان پشتیبانی فلان دسته سیاسی در بهمان کارزار انتخاباتی بود، که بیطرفی را بشکند؟ استقلال و بیطرفی در برابر نامهای که خواهان برپاداشت حاکمیت مردم و دموکراسی است به چه معناست؟
پشتیبانی همواره «خبرنگاران برون مرز» از دموکراسی و آزادی و فرستادن دادخواست و نامه به این و آن، نه تنها در غرب، بلکه در گوشه و کنار جهان، برای پاسداشت استقلال و بیطرفی روزنامهنگار است یا از میان برداشتن آن؟ شگفتا از روزنامهنگارانی که میان خودکامگی ولایی و خواست دموکراسی «مستقل و بی طرف»اند!
«عدالتجویی». برخی پایوران «ردّ» نامه «اقتصاد بازار بنیاد»، یکی از پنج اصل آن را بر نتافتند و آوردند که با پیمان نوین مشکلی ندارند، اما هر چه باشد دوستدار عدالتاند و نمیتوانند از نامهای که اقتصاد بازار را پاس میدارد پشتیبانی کنند.
وارد گفتگو نشدیم و نمیشویم، چرا که بحث با پیروان آگاه و نا آگاه ایدههای اشتراکی «رهی به دهی» نمیبرد و سودی ندارد. مگر در پیشگاه مردم، همچون در این گزارش، تا مردم از هر دو سوی بحث آگاه شوند و خود داوری کنند. این چند نکته را برای آگاهی و داوری خواننده میآوریم.
گیرم که «اقتصاد بازار بنیاد» بد و دفاع نکردنی. دوستان «چپ» خرده گیر بر اقتصاد بازار بنیاد، که در نامهای آشکار و بیپرده از پیمان نوین شاهزاده پشتیبانی کردند، این قدر نفهمیدند که در آن به سه سازمان اقتصادی بینالمللی اشاره رفته که هر سه همخوان و پشتیبان اقتصاد بازار بنیادند؟ «سازمان مشارکت بینالمللی بودجهای»، «آژانس چندجانبه تضمین سرمایهگذاری» و «انستیتو داوری استکهلم». از پیمان نوین پشتیبانی کردند و ندانستند که در آن چه آمده؟
از پی نبردن به جانمایه اقتصادی پیمان نوین گذاشته، عدالتجویان نمیدانند که گزینه رقیب اقتصاد بازار بنیاد، اقتصاد مسلک اشتراکی و در دست گرفتن مالکیت به اسم عدالت اجتماعی است؟ البته میگویند جداسری از اقتصاد بازار بنیاد به معنی پیوستن به اقتصاد دولتی و مسلک اشتراکی نیست. اما مگر در سپهر اقتصادی گزینهای جز این دو هست؟ چنانکه در سپهر سیاسی، مگر گزینهای جز دمکراسی و دیکتاتوری هست؟ راستی «عدالت جویان» چپ، همچنان که در عنوان نامه شان آمده، به کدام سامانه اقتصادی اشاره دارند که نه بر پایه مالکیت خصوصی است و نه مالکیت اشتراکی؟
این که در اقتصاد بازار بنیاد بر پایه مالکیت خصوصی، به چه اندازه از سود و دستمزد مالیات گرفته شود تا به کار برساختن سرمایه انسانی و از میان بردن رنجیدهگی شهروندان آید، میماند برای برنامه اقتصادی دولتی که به رای و انتخاب مردم، اداره کشور را برای دورهای به گردن میگیرد. هم چنان که در سپهر دموکراسی سیاسی، چگونگی حکومت، پادشاهی یا جمهوری میماند به رای مردم در همه پرسی (رفراندم) یا آنگونه که نگارنده، همچون بسیاری دیگر میپسندد، مجلس مؤسسان.
کوته سخن این که رهیدن از تنگدستی و رسیدن به شکوفایی در اقتصاد را، آزادی شهروندان فراهم میآورد و نیز تأمین اجتماعی تا سرمایه انسانی و توانمندی ایشان را بسازد و برای بهره مندی از آزادی و کوشندگی اقتصادی آماده کند. این هر دو در نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی!» آمده.
قیمگری اقتصادی به اسم عدالت برای مردم در هر کجای جهان که تجربه شد، سود و دستآوردی که نداشت هیچ، بلکه روزگار مردم را سختتر کرد و ایشان را به دریوزگی و مهاجرت کشاند. اقتصاد دولتی نظام ولایی برای «خودکفایی و درونزایی» نمونه آن است. به راستی که: هرکه ناموخت از گذشت روزگار ٫٫ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
نپیوستن دوستان چپ «عدالتجو» به نامه، البته که دلپذیر نبود. اما شاید که همان به. نه این است که نامه خواهان آزادی و خودفرمانی هر ایرانی است؟
سرخوردگان از شاهزاده رضا پهلوی. کم نبودند کسانی که از نامه پشتیبانی نکردند چون در آن اشاره به پیمان نوین رفته بود و ایشان سخت از رضا پهلوی سرخورده بودند. از تجربه خویش میگفتند که شاهزاده میآید و برمیانگیزد و میرود و دیگر هیچ. نمونه هم میآوردند از «بنیاد میهن»، «شورای ملی ایرانیان»، «ققنوس»، «فرشگرد» و نیز نشست و برخاستهای کوچک و بزرگ برای به راه انداختن ابتکار و طرحی نوین. میگفتند که آن همه به کجا رسید که دل مان را به این یکی خوش کنیم؟ و نه این است که «آزموده را آزمودن خطاست»؟
در گردآوری دستینه برای پشتیبانی از نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی!»، اگر کسی دست «رّد» بر آن میزد و امضا نمیکرد، پاسخی به وی نمیدادیم و کوششی برای اقناع نمیکردیم. سپاسی و امید دیداری و همین. اما به سرخوردگان از رضا پهلوی پاسخی دادیم که در این گزارش هم میآید که بماند: هدف نامه دعوت به انجمن ایرانیان بر پایه حقوق شهروندی و پاسداشت رنگین کمان باورهای یکدیگر است و نه گرد آوردن ایشان در پی چهرهای یا در چارچوب سازمانی.
به دیگر سخن، نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی، انتخاب فردی: پادشاهی یا جمهوری!»، همچنان که از عنواناش بر میآید، ایرانیان را به پیوستن به شاهزاده رضا پهلوی فرا نمیخواند. بلکه ایشان را به پیمان بر سر حقوق بشر و یکپارچگی میهن و دموکراسی و اقتصاد آزاد و دوستی با جهان دعوت میکند که شاهزاده نیز به آن پیوسته است.
اگر بر پایه دمکراسی و حقوق شهروندی انجمن کردیم، گام بزرگی برای مردم سالاری امروز و فردا برداشتهایم، حالا چه شاهزاده بیاید و چه نیاید. اما اگر به هر دلیلی انجمن ایرانیان و دمکراسی را در دل مبارزه بر نتابیدیم، حتی اگر از جمهوری اسلامی بگذریم، ولایت دیگری را به جای ولایت فقیه خواهیم نشاند، حالا چه شاهزاده بیاید و چه نیاید.
۲. آن که امضا کرد. داستان «رّد» کنندگان را آوردیم، داستان دوستان نامه «هدف ملی: برپاداشت دمکراسی، انتخاب فردی: پادشاهی یا جمهوری!» را نیز بیاوریم.
اندیشه نامه با رایزنی چند پر پیشینه سیاسی، به ویژه از چپ انقلابی آمده و به آزادی شهروندی پیوسته، پخته شد. از این میان چند نفری رفتند با این دلیلآوری که: اگر نامه چنین گشادهِ در باشد از دوستان قدیمی کسی نخواهند آمد. آنها که ماندند پاسخ دادند که: از راستگویان نخواهیم بود، اگر دموکراسی و حقوق شهروندی همه ایرانیان را که وعده میدهیم، از همین امروز میان خود به کار نبندیم و به گروه و دسته و کسانی اولویت دهیم.
سپس زمان نگارش نامه رسید و بر سر برداشتن جملهای و گذاشتن واژهای کار بسیار رفت. از میان کسانی که تا این جای کار همراه بودند، کسی پیشنهادی داد که پذیرفته و در نامه گنجانده شد. اما امضایش را برداشت و رفت. پس چرا پیشنهاد داد؟ حالا که داد و پذیرفته شد چرا رفت؟ جای شگفتی نیست کار که پیش میرفت، کسانی از برون آگاهی مییافتند و خرده میگرفتند و میخواستند که نامه گور زاد شود. همه کس را توان و انگیزه پایداری در برابر این فشارها نبود.
نامه که آماده شد، نیاز به دستینه برای پشتیبانی بود. میبایستی به بسیاری رو انداخته میشد. تفرعن و تنزهطلبی «رّد» کنندگان دلپسند نبود. اما به سخت کوشی بسیاری این کار شد و نتیجه داد. این مهم به پیگیری آفرینبرانگیز آن کهنه سربازان سیاسی شد که همچون هواداران تازه کار به سراغ بسیاری رفتند. و دستاندرکاران سازمانی که نامه را برای پشتیبانی به میان هموندان خود بردند و با پشتیبانی باز آوردند. نیز خبرنگاران پر پیشینهای که همچون برای گزارشی پا به میدان گذاشتند و با دست پُر بازگشتند. هنرمندانی هم بودند که قلم و صحنه و تابلو را برای چندی به کناری گذاشتند تا ایرانی را به ایرانی فرا خوانند. بسیاری دیگر نیز کوشیدند. شگفتا که هیچ یک از این کوشندگان پاس و سپاس را برنمی تافتند که: هر چه کردیم برای ایران بود.
نامه سرانجام نشان بسیاری، جمهوری و پادشاهی خواه، چپ و راست به قولی، سیاسی و اجتماعی و هنرورز و کارورز از درون و برون مرز شد. بیش از ۱۰۰ دستینه که در این روزگار بد گمانی کار بزرگی است.
نیروی اپوزیسیون در حال تحول بزرگی است. کهنه سربازان اپوزیسیون کاری کردند کارستان. کژرویهای نظام ولایی را همواره رسوا و افشا کردند و نگذاشتند که در نزد ایرانی و انیرانی و دولتی و مدنی، یکهتاز و ناافتادنی به چشم آید. اما گویا این کهنهسربازان را بیش از این کاری برنمیآید، که اگر میآمد از فرصتهای ناتوانی رژیم، بهرهها میبردند. گذار از نظام ولایی، نه به پیروی از کسی و دستهای، بلکه به انجمن کسان و دستهها نیاز دارد. گویا کهنهسربازان اپوزیسیون را سر و جان با انجمن با یکدیگر نیست.
این را مردم ناخرسند باید بدانند تا چارهی کار خویش کنند و طرحی نو دراندازند. این کار از ایرانیان برمیآید. ور نه در پی یورش تورانیان و بادیهنشینان و مغولان و ترکان، ایران دوهزار و پانصد ساله نمیشد که شد. مردم که بدانند و کار خویش را به دست گیرند، شاید که کهنه سربازان اپوزیسیون هم به خود آیند.
■ دوست بسیار عزیز و فرهیخته جناب آقای دکتر اسدی گرامی،
از اینکه به خود زحمت دادید و این گزارش مبسوط را مرقوم فرمودید، به سهم خودم و به عنوان یکی از امضاکنندگان این فراخوان، از شما صمیمانه سپاسگزاری میکنم. این گزارش شما قدم و حرکتی بود بسیار نو در طی این چهل و دو سال که به نمایندگی از سوی امضا کنندگان این فراخوان، چهره واقعی تمامی آنهائی که در ظاهر خود را جزو مبارزان واقعی برای ایران معرفی میکنند ولی در عمل طور دیگر رفتار میکنند، میباشد. هر چند که این گزارش بسیار دردناک میباشد، ولی تبدیل به آینهای شد تا چهره واقعی و رنگارنگ مدعیانی که خود را مبارزان واقعی معرفی میکنند، گشت!
این گزارش، همچنین پرده از روی علت واقعی موفقیت چهل و دو ساله رژیم در تداوم حیاتش برداشت و نشان داد که موفقیت رژیم تنها منحصر به استفاده از ترفندهایش نیست و بلکه ضعف و نبود انسجام و مهمتر از همه نبود صداقت میان گفتار و کردار اپوزیسیون میباشد تا جائیکه ولی فقیه بخود اجازه میدهد تا پس از مصونیت بخشیدن به خود و اعضای خانوادهاش، تهیه همان واکسن را برای بقیه مردم ممنوع کند، و آب از آب تکان نخورد. حقیقتا چگونه میتوان دیگرانی را که میتوانستند به این جمع بپیوندند و نپیوستند را مورد خطاب قرار داد، الله و اعلم.
راه سبز ایران
■ آقای اسدی گرامی،
نوشتار شما و نگرانی شما بسیار بجا و درست است. ای کاش خیلی از ما به سوی یکی شدن پیش رویم. هماهنگ شویم برای زمین زدن ضحاک اسلامی دوران. بویژه اینکه اکنون تمام اروپا و آمریکا به دنبال نجات ضحاک اسلامی میباشند. ببینید چگونه، عراق که کمینه (حداقل) از هفده سال پیش تاکنون غرق در خون و جنون است، بر جا خواسته و جهان او را جدی میگیرد و پاپ به دیدارش آمده.
با پوزش یک عیب جویی به نوشتارتان. شما در آغاز پیشنهاد واژه ناآشنای دستینه را برای امضا میدهید! ولی در ادامه یک در میان باز هم واژه امضا را بکار میبرید! احساس میکنم خود نیز آن را نمیپسندید! من نیز آن را اصلا ناوارد، بیمسما و نازیبا میبینم. نمیدانم پیشنهاد کیست! ولی بد نیست هرازگاهی به تارسیت دکتر حیدری ملایری بازبرد کنید. فارسی هموند (عضو) خانواده زبانهای هند و اروپایی هست. اروپاییها تا پیش از سده ۱۷ چیزی برای امضا نداشتند، آن را ساختند: سیگن، سیگنال، سیگناتور، با این روش ما نیز میتوانیم و باید زبان فارسی را توانمند سازیم. از اینرو: نشان، نشال، و نشانزد(امضا). ال در نشال در فارسی و زبانهای ایرانی هست: مال، فال، خال، شغال، روال و ...
شاد باشید / فریدون
■ با آقای اسدی همراه هستم، از پای نمینشینیم تا با همه ایرانیان در مورد یک قانون اساسی که پارلمان و نخست وزیر کشور را اداره کنند و جای مقام تشریفاتی را اگر شاه باشد با اختیاراتی در حد شاه بلژیک و یا رئیسی جمهوری چون هند، به توافق برسیم... انتخاب شاه و یا رئیس جمهور تشریفاتی را به رفراندوم بگذاریم، تا مردم بگویند چه میخواهند.
آماده
■ جناب آقای دکتر اسدی،
گزارش شما را که خواندم دو بیت شعر به خاطرم آمد: ۱: مرد آنست که در عشق صداقت دارد / در رهِ منزلِ شیرین، شهامت دارد/ به یاد زنده یاد سعیدی سیرجانی
۲: سیاهی لشکر نیاید به کار یکی مرد جنگی به از صد هزار
با سپاس و تا پیروزی، اردلان
■ دو روش، دو اندیشه، دو سیستم کاملا در دوجهت.
۱- یکی گزارش کارش را می دهد، احترام به خواننده و بیننده می گذارد، چیزی که بسیار درست، حرف های و مدرن است و ۲ آن یکی هنوز در دوران گذشته و خودمحوری و بیادبان زندگی میکند، پاسخ ندادن و گم شدن یعنی کار را جدی نگرفتن.
بهر روی جناب دکتر اسدی شما و چندین کس دیگری که میشناسم، نشان و نمونه نسل مدرن ایرانیانی هستید که تنها در غرب کپسولها شده کار و زندگی نمیکنید، شما شیره و متد مبارزه و کار سیاسی و اجتماعی را در غرب بخوبی در خود و با خود گرفتاری. من زمانی که کسانی با رفتار اینچنینی در میان ایرانیان آکادمیک می بینم امیدوار و خرسند میشوم. ما کم هستیم، اما هستیم و روز بروز هم بیشتر میشویم.
کاوه
■ آقای جمشید اسدی! بدین طریق خواستم اعلام دارم که من با بسیاری از نکاتی که شما برای یک همبستگی ملی در بین ایرانیان که با موجودیت جمهوری اسلامی مخالف میباشند، همراه خواهم بود و علاقمند هستم در این کارزار برای نجات و حفظ ایران با دیگر همپیمانان این فراخوان ملی همآواز گردم. من ساکن شهر استکهلم هستم و به شغل آموزگاری مشغول میباشم.
با آروزی موفقیت / کوروش اعتمادی
■ با درود و سپاس فراوان از زحمات و گزارش جناب ج. اسدی عزیز - من ضمن موافقت با محتوای نامه و خواهان گذاشتن امضای خود پای آن، تقاضا دارم لیست اسامی کسانی را که از امضای این نامه به هر دلیل و بهانهای خودداری کردند در انتهای نامه بیاورید تا مردم تکلیفشان را با این چهره های به اصطلاح اپوزیسیون متقلّب روشن کنند! این کار برای فردای ازادی ایران نیز بسیار مفید خواهد بود، تا چنین چهره های نان-به-نرخ-روز-خوری (مثل مصباح یزدیها) نتوانند خود را دوباره وارد صف آزادیخواهان کرده و دوباره و چند باره سدّ راه آزادی و دموکراسی و عدالت اجتمای در ایرانِ فردا گردند ...
موفق باشید/ مهدی از کانادا
■ آقای اسدی گرامی لطفا اسامی همه آنهایی که دست رد به این اتحاد زدند را بنویسید چه فرد و چه سازمان. تا از مخفیگاه خویش برون آیند و جوابگو باشند و علتش را بیان کنند و در معرض قضاوت قرار گیرند. تعارف که نداریم.
با سپاس، رهام
■ استاد گرامی مقاله مفصل و گله آمیز شما در نشریه الکترونیکی “ایران امروز” را شب گذشته خواندم و آن را بسیار مستدل و قابل توجیه تشخیص دادم و میدانم همانطور که در فرهنگ ما ایرانیان متداول است ، درد دل کردن را بهترین مسکن برای آرامش میدانیم. نا گفته نماند زمانی که مصاحبههای جالب و اثر گذار شما را در فرستندههای مختلف میدیدم و میشنیدم پیش خود میگفتم فرد وطندوست دیگری در دام شاهزاده افتاد.
استاد گرامی بدانید شاهزاده هر زمانیکه که شانسی برای تغییر رژیم پیش میآید ناگهان سرو کله او پیدا میشود و مسیر را منحرف میسازد و در ضمن خودش را هم کنار میکشد و دیگر خبری از او نمیشود. البته نا گفته نماند و شاید اگر ماهم در وضعیت او بودیم چنین میکردیم. به طور خیلی فشرده بگویم او و خانوادهاش سالهاست که در خارج از ایران خیلی اشرافانه زندگی میکنند بدون اینکه نیاز بکار کردن داشته باشند آنقدر ثروت دارند که چندین نسل آنان به راحتی میتوانند روش آنها را دنبال کنند، حال اگر این رژیم آخوندی از بین برود و دادگاه مردمی تشکیل شود پر واضح است که گذشته از سران رژیم آخوندی که زیر سئوال خواهند رفت، خاندان پهلوی هم باید جوابگو باشند و روی همین اصل است که شاهزاده گذشته از اینکه جهت تغییر رژیم قدم مثبتی بر نمیدارد بلکه هر زمانی که زمینه تغییر رژیم پیش میآید آن را با سخنرانی و بیانیه هایش برای مدتی متوقف و یا منحرف می سازد.
استاد گرامی از آنجائیکه کاملاً به علاقه شما که همانند بسیاری از هموطنانمان در ایران و خارج از ایران میباشد واقفم، سئوال من این است: شما که فردی بسیار خوش نیت، خوش فکر ، خوش بیان و برازنده هستید چرا از “بیانیه چهارده تن از فعالان مدنی و سیاسی” داخل کشور حمایت نمیکنید؟
محمد رضا شهاب، ساکن آمریکا
■ جناب آقای محمد رضا شهاب بیانیه چهارده تن داخل کشور فراگیر نبود و آنها در بودن جمهوری اسلامی و در چهارچوب سیستم جمهوری اسلامی خواهان تغییر و یا اجرای درست قانون اساسی بودند. در میهن پرستی آن افراد شکی نیست ولی نتیجه کارشان چه شد؟ مگر کم بودند از ایرانیان اپوزسیون در خارج از کشور به آن بیانیه پیوستند و به آن آری گفتند گرد هم آمدند، بعدش چه شد؟ هیچ همه منتظر بودند اتفاقی بیفتد و ما در انتظار آنها سالی دیگر را از دست دادیم . بیانیه جدید برونمرزی سخنی فراگیرتر از آن دارد و در بیرون فرصت پیش بردن هدف هم بیشتر است. اینها که نمیتوانستند در بیانیه آنها دست ببرند و تغییر دهند و چون کار آن بیانیه چهارده نفر بجایی نرسید و خیلی هاشان هم از زندان آزادشدند و رفتند سر خانه وزندگی خود بقیه هم که یا در بیمارستان و در حال از بین رفتن هستند. شما میخواهید در بیرون مردم دست روی دست بگذارند و منتظر معجزه باشند؟ هرکسی که ایرانی است و میتواند گامی بردارد و بر ندارد باید مورد عتاب قرار بگیرد نه کسانی که تا میآیند کاری بکنند بجای تشویق جلویشان بایستیم. صحنه مبارزه برای کسی تنگ نیست این گروه این راه را برای خود انتخاب کرده اند آنها هم یا موفق میشوند یا مانند دهها سازمان دیگر پس از چندی خسته شده و بکناری می نشینند. من بخاطر میآورم همین آقای اسدی جزو نخستین افرادی بود که به پشتیبانی از بیانیه چهارده نفر پیوست اما تا کی باید چشم به زندانهای ایران داشت آنها که متاسفانه سرکوب میشوند. بنظر من باید از هر جنبش فراگیر در بیرون پشتیبانی کرد اگر خودخواهی و خود رهبری و فرمان دادن که باید بما بپیوندید در کار نباشد. با همه اشکالاتی که این جنبش جدید دارد که بخودشان خواهم نوشت بنظر میرسد از همه جنبش های پیشین دموکرات تر و منطقیتر باشد. گو اینکه از گوشه و کنار دسته بندیهایی بر علیه این بیانیه و نویسندگان آن بشدت آغاز گردیده و تا آن را به شکست نکشانند آرام نخواهند گرفت ولی باید امیدوار بود که در سال نو ایران بدست خود ایرانیان میهن دوست به آزادی برسد.
سیاوش لشگری
■ جناب دکتر اسدی گرامی با درود فراوان.
گزارش جنابعالی به موقع و صادقانه بود. همینقدر که بیش ۱۰۰ نفر کنشگر سیاسی آن را امضاء کردند دستاورد خوبی است اما اجازه دهید به عنوان یک ناظر بیرونی که فعالیت رهبران سیاسی و چهرههای شناخته شده اوپوزیسون، مانند جنابعالی، را دورا دور و از طریق همین بیانیهها، گزارشها، مصاحبهها و .. دنبال میکند نکاتی چند همراه پیشنهادی مطرح کنم و امیوارم مورد توجه شما قرار گیرد:
۱- بیانیه شما مشفقانه اما بسیار کلی بود و شاید به همین دلیل انگیزه قوی نزد فعالان سیاسی و اجتماعی ایجاد نمیکرد که مثلا به آن پیوندند و یا آن را امضاء کنند. الان همه حتی دیکتاتورهای تمامیتخواه نیز خود را دموکرات میخوانند، اما با شیوه مرضیه خود، چه برسد به فعالان سیاسی که بسیاری بر روی گروه و حزب خود از دموکراسی و کلمات مشتقه آن مثل دموکراتیک، لیبرال دموکرات، سکولار دموکرات، دموکراسیخواه و غیره استفاده میکنند. و حالا ما بیاییم از آنها بخواهیم بیانیهای را امضاء کنند که دعوت آن اجرای دموکراسی در داخل تشکلها و گروههای این بزرگواران است تا سر مشقی باشد برای جوانان و مردم کشور که خواهان دموکراسی برای کشورشان هستند و آنها هم در فعالیتهایشان آنرا لحاظ کنند. طبعا ممکن است به نظرشان تحصیل حاصل و موضوعی فرعی، نه چندان به موقع و مهم تر از آن بی فایده برسد. زیرا چگونه میتوان نشان داد که قبل و بعد از امضاء کردن این بیانیه چه تغییر مهمی به سوی دموکراسی در رفتار داخل سازمانی این گروهها رخ داده است. ایان شاپیرو صاحبنظر شناخته شده علوم سیاسی و استاد دانشگاه ییل آمریکا کتاب و سلسله درسهایی دارد با عنوان مبانی اخلاقی سیاست (یا مضمونی شبیه این؛ در یوتیوب در دسترس است). در آنجا فصلی هم برای دموکراسی در خانواده و محل کار و تشکلها دارد که به خواندن یا شنیدنش میارزد.
۲- به همین دلیل احتمالا بسیاری از کنشگران سیاسی و به خصوص آنهایی که در تشکلهای شناخته شدهای هستند و منفردانه عمل نمیکنند فراخوان و یا بیانیه شما را تمهید زیرکانهای از جانب شما و دوستانتان برای متحد و یا متشکل کردن همه گروههای سیاسی اوپوزیسیون پشت سر شما یا حتی شاهزاده رضا پهلوی دانسته باشند. به خصوص که در بیانیه اشارهای هم به پیمان نوین شاهزاده شده.
۳- البته این هدفی عالی برای اثر بخشتر کردن فعالیتهای سیاسی گروهها و تشکلهای اوپوزیسیون در خارج از کشور است اما به نظر من راههای بهتری برای این تحقق این هدف عالی وجود دارد و نمیدانم چرا عملی نمیشود. یکی از این راهها که پیشنهاد میشود به شرح زیر است:
۴- جنابعالی با این وزانت و اعتبار و محبوبیتی که در بین اوپوزیسیون خارج از کشور دارید مبتکر برگزاری ویدئو کنفرانسهای ماهانهای (یا توالی دیگر که مناسب میدانید) بشوید به منظور بررسی کارشناسانه مسایل کشور. در این ویدئو کنفرانسهای آنلاین که میتواند همزمان هم توسط رادیو تلویزیونهای موجود اوپوزیسیون پخش و بر روی یوتیوب هم منتشر شود، ممکن است جلسات منظم سه تا چهار ساعته باشد که در ساعت و روز مشخصی از هرماه برگزار شود. از همه احزاب تشکلها و شخصیتهای برجسته به خصوص شاهزاده رضا پهلوی دعوت میشود در آن شرکت کنند و نظرات خود را پیرمون موضوع یا موضوعهای مشخص اظهار کنند. کنفرانس میتواند با یک سخنرانی ۲۰-۳۰ دقیقههای از سوی صاحبنظری که موضوع را مطالعه کرده شروع شده و بعد به بحث گذاشته شود و جنابعالی یا فرد مناسب دیگری هم میتواند جلسه را اداره کنید. با اینهمه مسایل مهم سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی که در کشور پیش میآید، مانند حوادث دردناک سراوان، وضعیت نابسامان مبارزه با وایروس کرونا در کشور، کمبود و گرانی کالای اساسی، مذاکرات برجام و غیره جای یک چنین ویدئو-کنفرانس منظم با شرکت تشکلهای سیاسی و شخصیتهای سیاسی و کارشناسان اقتصادی-اجتماعی خالی است. مردم کشور و جوانان علاقمند به مسایل سیاسی-اجتماعی هم میتوانند با ملاحظه این ویئو کنفرانسها از نظرات احزاب و شخصیتهایی مانند جنابعالی و حتی شاهزاده آگاه شده و اگر تصمیمی هم برای اقدامی مشترک گرفته میشود (مثلا محکومبت اعدام فعالان سیاسی یا سرکوب خشونت آمیزاعتراضات و غیره...) همانجا یا بعدا توسط برگزار کننده کنفرانس اعلام شود. این ویدئو کنفرانسهای منظم (ماهانه یا دو هفته یکبار و ..) میتواند ایزار مناسبی برای تقریب نظر و اقدامات عملی تشکلها و فعالان سیاسی در خارج از کشور شده و نظرات شاهزاده رضا پهلوی را هم بدون آنکه منتسب به جناح یا تشکل خاصی شوند منظما در اختیار هموطنان قرار دهد. امیدوارم با این نظر موافق بوده و همراه دوستانتان همتی برای برگزاری این ویدئو کنفرانسهای مهم به خرج دهید. این میتواند به یک کنفرانس داووس ایرانی با ابعاد کوچکتر تبدیل شده و بتدریج از شخصیتهای داخلی و بین المللی هم برای شرکت در آن دعوت شود.
نوید نویدی