ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 02.03.2021, 18:29
چماق‌سالاری و فرجام آن!‏

احمد پورمندی

اکبر ترکان از “سابقون” نظام جمهوری اسلامی است. دو دوره وزارت در دولت‌های ‏رفسنجانی و عنوان “ابولمشاغل” دولت اول روحانی را در پرونده دارد. با “نظام” زندگی ‏کرده و آنرا خوب می‌شناسد. او در گفتگو با خبرنگار انتخاب در پاسخ به این سوال که چرا ریاست جمهوری جواد ظریف در انتخابات ۱۴۰۰ نمی‌تواند ‏مطرح باشد، روی نکته‌ای دست می‌گذارد که کلید شناخت نظام ج.ا. ایران است. ترکان می‌گوید ظریف نمی‌آید و نمی‌تواند بیاید، زیرا “موتور سواران” نمی‌گذارند! او در ضمن، ‏مرور کوتاهی می‌کند به تاریخ موتور سواران امروز، از انصار حزب‌الله، لباس‌شخصی‌ها، نیرو‌های خود سر و.. که چگونه یک نیروی مشخص در دوره‌های مختلف با اسامی ‏متفاوت، اعمال قدرت کرده است!

برای شناخت این پدیده قدرتمند “موتور سواران”، باید اندکی به عقب و روز‌های شکل‌‏گیری این نظام باز گردیم. پس از سقوط سلطنت، بخش تعیین‌کننده قدرت به دست مثلثی ‏متشکل از روحانیت به رهبری خمینی، تجار بازار به ریاست موتلفه و اراذل و اوباش و ‏پادو‌های بازار افتاد. این سه نیرو، پیش از انقلاب کارائی ائتلاف خود را در به‌راه ‏انداختن دستجات عزاداری محرم آزموده و به نمایش گذاشته بودند. پس از پیروزی، هر ‏یک از آنها سهم خود را در کاسه ائتلاف حکومتی گذاشت: موتلفه کاسبکاری و روش‌های ‏غارت ثروت ملی را، روحانیت، حلال کردن جان و مال مردم، عوام‌فریبی و قدرت ‏بسیج عوام‌الناس را و اراذل هم چماق را!

داستان اما به اینجا ختم نشد. ائتلاف حاکم که در ‏میان بهت و ناباوری، صاحب ثروتی به بزرگی کشور ایران شده بود، در گام اول کمیته‌ها ‏و سپاه را به عنوان ارگان اعمال قهر نظام جدید تاسیس کرد. به آن بسنده نکرد و در ‏کنار آن یک “ارتش خصوصی” را هم سازماندهی کرد که در هیچ کجا حضور رسمی ‏نداشت، اما در همه جا حاضر بود. این ارتش مجمع‌الجزایری از دستجات مسلح و غیر‏مسلح و در سراسر کشور پخش بود و هست. سرنخ هر دسته و گروهی به اشخاصی در ‏نهاد‌های رسمی، از دولت و سپاه تا بیت، وزارت اطلاعات، قوه قضاییه، بازار و حوزه‌های علمیه وصل است.

بخشی از کادر‌ها و اعضای این ارتش خصوصی موجوداتی چند ‏منظوره و چندگانه سوزند. هم به عنوان افسر و درجه‌دار در سپاه و بسیج حقوق می‌گیرند ‏و هم به عنوان لباس‌شخصی، سفارت آتش می‌زنند، اسید می‌پاشند و ترور می‌کنند. وقتی ‏سران، هم‌نظر و هم‌صدا هستند، این ارتش خصوصی هم متحدا وارد صحنه می‌شود تا ‏حرف آخر را بزند! اما زمانی که در بالا اختلاف وجود دارد، این یا آن دسته به فرمان ولی ‏نعمت و فرمانده‌اش، دست به عملیات ایذائی و با برد محدودتر می‌زند.

انتخابات، کم کردن روی اصلاح‌طلبان و لت‌وپار کردن نیرو‌های اپوزیسیون و فعالین ‏مدنی، از جمله مواردی است که در این ارتش عموما اجماع و وحدت نظر وجود دارد.

در طول ۴۳ سال حیات جمهوری اسلامی، فقط قمه‌کش‌ها به سطح موتورسواران ارتقا ‏پیدا نکردند، در بالا هم اتفاقاتی افتاد و مثلت اولیه “روحانیت - بازار - اراذل” با طی ‏کردن دگردیسی خاص خود، به “مافیای نظامی- امنیتی- رانتی” تحول یافت. اراذل، سردار ‏و پاگوندار شدند، لیسانس و دکترا خریدند، داماد آیت‌الله فلانی و حاج‌آقا بهمانی شدند. ‏خواهرشان به عقد پسر آیت‌اللهی در آمد که خودش پدر زن آقازاده فلان حاج آقای بازار ‏است. در حوزه اقتصاد هم روند درهم‌آمیزی با شتاب طی شد. موتلفه وارد شراکت با ‏سرداران و روحانیون شد و به آنها درس ثروت‌اندوزی آموخت و هنگامی که قیمت نفت به ‏عرش آسمان رسید، آنها نظرکرده امام زمان‌شان را در مقام ریاست قوه مجریه یافتند و ‏به کمک او صد‌ها میلیارد دلار ثروت ملی را چپاول کردند.

همه این تحولات، گرچه در ‏برخی حوزه‌ها موشک را جایگزین قمه کرد، اما در ساختار ارتش‌های خصوصی تغییر ‏چندانی بوجود نیاورد. حتی زمانی که بخش‌هائی از این ارتش به خارج از مرز‌ها هم ‏امتداد یافت، هیچ سردسته‌ای به ادغام در قوای رسمی رضایت نداد و هیچ صاحب‌قدرتی ‏هم اجازه طرح چنین افکاری را نداد تا برای روز مبادا، بی‌چماق نماند!

ارتش خصوصی حضرات از یک نیروی ذخیره بزرگ نیز برخوردار است که آن را هم در ‏صورت نیاز به زیر “پرچم” فرا می‌خواند. حاشیه شهر‌های بزرگ و زندان‌های عادی ‏محل استقرار این نیروی ذخیره است. سردار همدانی که مسولیت امنیت تهران بزرگ را ‏در ایام جنبش سبز بر عهده داشت و در سوریه کشته شد، با افتخار از توانایی خود برای ‏بسیج ۵۰۰۰ “آدم پای کار” و “جمع کردن” جنبش سبز یاد کرده است. این اعتراف، تایید ‏دیگری بر این حقیقت است که در ج.ا.، به‌رغم همه تحولات داخلی و جهانی، “چماق” ‏کماکان حرف اول و آخر را می‌زند. زمانی مستقیما بر فرق سر دختر و پسر سبز و حق‌‏طلبان آبان فرود می‌آید، زمانی در شکل قتل عام‌هزاران زندانی سیاسی عرض اندام می‌‏کند و زمانی دیگر در شکل موشک با شعار نابودی فلان کشور به آسمان می‌رود و یا در ‏شکل امداد غیبی بر پالایشگاه بهمان کشور فرود می‌آید!

‏”چماق‌سالاری” تنها دکترین “جمع کردن” جنبش‌های اجتماعی در ج.ا. نیست. امنیت ملی ‏و سیاست خارجی هم بر پایه دکترین چماق مدیریت می‌شود. به فرمان چماق، رییس ‏جمهور خاتمی باید در سرویس بهداشتی محبوس شود تا مبادا مجبور به پاسخ دادن به لبحند ‏بیل کلینتون، رییس جمهور وقت آمریکا شود و رییس جمهور روحانی که خود نیز با چماق ‏انس و الفت و صنم‌ها داشته، ناچار می‌شود که در تمکین به فرمان آن، با حسرتی به دل ‏برای یک گفتگوی تلفنی با اوباما، به تهران باز گردد.‏

همه خرده نظریه‌هایی که از اذهان علیل امثال سردار نقدی و سرپاس عباسی تراوش می‌‏کنند، از “ام القرا” تا “عمق استراتژیک” و همه “ابزارهای دیپلماتیک نظام” از ‏گروگانگیری دو تابعیتی‌ها تا ترورو انفجار در خارج و تا تبدیل سفارتخانه‌ها به “لانه‌های ترور” همگی زیرمجموعه‌های اصل حیاتی و راهبردی “چماق‌سالاری” هستند.

حوزه تاثیر چماق به سیاست داخلی و خارجی محدود نیست. اقتصاد و فرهنگ هم به وسیله ‏این ابزار جادویی مدیریت می‌شوند. سپاه و بیت بیش از ۵۰ در صد اقتصاد کشور را با ‏چماق مال خود کرده‌اند و امپراطوری‌های سیاه اقتصادی خود را از هر گونه کنترل ‏اجتماعی و تاثیرگذاری قواعد اقتصادی منفک نموده‌اند. سرداران با چماق از سرمایه‌‏گذاران بخش خصوصی باج می‌گیرند و سرمایه‌گذاران خارجی را هم با چماق فراری می‌‏دهند.

سایه چماق بر عرصه فرهنگ از همه عرصه‌های دیگر سیاه‌تر و درازتر است. “سر ‏تاسر دشت خاوران، سنگی نیست، کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست!” از حجاب ‏اجباری و انقلاب فرهنگی، تا فاجعه کتاب‌های درسی، تا قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان ‏و هنرمندان، صداوسیما، اسید پاشی‌ها و.... ابعاد فاجعه سلطه چماق بر فرهنگ، چنان ‏بزرگ و عمیق است که بسیاری از تحلیل‌گران آن را بزرگترین ضربه ناشی از استقرار ‏نظام مبتنی بر ولایت فقیه بر پیکر ایران می‌دانند.

داشتن ارتش خصوصی، مختص جمهوری اسلامی نیست و تقریبا در همه کشورهائی که ‏در مرحله پیش از تشکیل “دولت- ملت” قرار دارند، امری متداول است. افغانستان یک ‏نمونه ناب این پدیده است. شاید بتوان نقطه عطف تعیین‌کننده در شکل‌گیری “دولت- ‏ملت” را تفویض حق انحصاری اعمال قهر به دولت و تضمین اعمال دموکراتیک این حق ‏از سوی دولت دانست. در ایران، در دو دهه آخر سلطنت پهلوی دوم، کشور تا آستانه عبور ‏از این پیچ تاریخی پیش رفت. در نتیجه اشتهای سیری‌ناپذیر شاه به استبداد فردی، کوته‌‏بینی گروه‌های برخوردار جامعه و خام‌اندیشی جوانان شورشی، ایران در عبور از این پیچ ‏تاریخی، ناکام ماند و انقلاب بهمن، ایران را از نظر شکل‌گیری دولت- ملت و تمرکز ‏دموکراتیک اعمال قهر در دست دولت، چندین دهه به عقب پرتاب کرد و کشور نه تنها به ‏تیول آن مثلث مرتجع در آمد، بلکه به عرصه تاخت و تاز دستجات مسلح “سردار و ‏خودسرنما” بدل شد.‏

ریشه‌کن کردن دستجات خشونت‌ورز وابسته به باند‌ها و جناح‌های مختلف حکومتی، دیر ‏یا زود به مطالبه بخش‌های آینده‌نگرتری از گروه‌های برخوردار جامعه بدل شده و می‌‏شود. همه نمی‌خواهند و نمی‌توانند به گزینه مهاجرت همیشگی متوسل بشوند و گروه‌های ‏بهره‌مندی نظیر سرمایه‌داران، مدیران، فن‌سالاران و دیوان‌سالاران، برای زندگی در ‏این کشور و همراهی با حکومت، به تکاندن آستین‌ها از مارهای سمی خودسر و قانونمند ‏کردن اعمال قهر نیازمند هستند.

به همان نسبت که این گروه‌ها با ناامن‌سازی‌های انواع ‏چماق‌داران فاصله می‌گیرند، مافیای رانتی- نظامی- امنیتی، خود را به اعمال قهر ‏فراقانونی و به دستجات ارتش خصوصی نیازمندتر حس می‌کند و در نتیجه شکاف بین ‏مافیا و متحدان کوچک‌تر آن، عمیق‌تر خواهد شد. با نزدیک شدن سال شاهمرگی، در ‏سایه شدت تضاد‌ها در حکومت و جامعه از یک سو و و نیاز هسته سخت قدرت به عبور ‏موفقیت‌آمیز به دوران پسا خامنه‌ای، نقش بسیار پررنگی بر عهده “گروه‌های ‏خود سر” سپرده خواهد شد، تا هر نغمه ناسازی را در نطفه خفه کنند.

سال شاهمرگی ‏احتمالا مهم‌ترین عرصه میدانداری چماق و چماق‌سالاری در طول حیات جمهوری ‏اسلامی خواهد بود. آیا چماق پیروز این میدان هم خواهد بود؟ جامعه ایران و بویژه بخش ‏فرهنگی آن، از خشونت بیزار است و گروه‌های برخوردار بزرگی هم در پیروزی چماق، ‏خود را ذیفع نمی‌بینند. این‌ها و بیشتر از این‌ها، دلایل نیرومندی بدست می‌دهند تا به این ‏پرسش پاسخ مثبت داده نشود. ‏



نظر خوانندگان:


■ سلام، آقای پورمندی،
با آنچه را در مقالۀ خود آوردید موافقم و کسی را که جو عقل سلیم در جمجمه دارد مخالف آن نمی‌بینم. گویا همان راهی می‌روید که چند تنِ انگشت شماری در دوران تاریخ بلند ایران کردند – مانند آنان شکوه‌های درستی کردید، ولی علل باورهائی که این همه بینوائی را برای ملت ایران به بارآورده است، نشان ندادید که هیچ، بلکه راه نجاتی ارائه نکردید. شما گویا مرگ “فقیه” کنونی را تنها راه و طریقت نجات ایران ازتمام معضلاتی که این حکومت مذهبی و روحانیت برای ملت ببارآورده، می‌دانید. آن روزی که آخوند دیگری به جای “رهبر” کنونی بنشیند، که حتماَ خواهد نشست؛ مانند رفسنجانی این لعبت را به ملت ارمغان داشت و ایشان لعبتان دیگری به ایرانی تحفه آورد، که از ملتی امتی ساخت، چه خواهید گفت؟ این چه خواسته، تمنای، احتیاج درونی است که ایرانی و بشر امروز را به نیروئی خارق طبیعی محتاج می‌گرداند؟ با آن فکر باز خود و قلم خوب خود، خواهشمندم، به‌صورت مقاله ارائه دهید که شاید بتوانید مردم را بهتر آگاه سازید.
با احترام، م. امینی


■ رژیم چماق، سیاست چماق و در یک کلام دیانت چماق را با کلامی روشن تشریح کردید اما کماکان در میان سطور برای اصلاح این نظام چماق کش اظهار امیدواری می‌کنید؟ آمدن ظریف یا حتا انتخاب ایشان مقابل سیاست چماق است که موتورسواران بگذارند یا نگذارند؟ آقای پورمندی شما که برای تسلط چماق با قاطعیت از “استبداد سیری ناپذیر شاه” می‌نویسید می‌توانید همین قاطعیت را در باره رژیم چماق بکار برید؟ این مافیای رانتی - نظامی - امنیتی نه می‌تواند و نه می‌خواهد مارهای سمی خودسر را از آستین بتکاند آمدن یا نیامدن ظریف این بی‌وجدانترین وزیر امور خارجه هم هیچ تاثیری نخواهد داشت.
با احترام بهروز فتحعلی


■ @آقای امینی عزیز! سپاس از لطف و توجه شما. در مورد راه نجات، اگر شما را درست فهمیده باشم، شما هم بعد دراز مدت و تاریخی مساله را در نظر دارید و هم بعد سیاسی و روز آنرا. در بعد تاریخی شاید بتوانیم از باب، ملکم، آخوندزاده، تقی زاده و بقیه بزرگان عصر روشنگری عبور بکنیم و به فصل مشترک همه آنها برسیم: انسان و کرامت انسان! ماده اول قانون اساسی آلمان می‌گوید “كرامت انسان تعرض ناپذیر است! توجه به / و حمايت از / كرامت انسان، وظيفه همه قوای حكومتى است.” ملت آلمان تا به این نقطه برسد و تا آنرا در عمل هم پیاده کند راه طولانی و سختی را پشت سر گذاشته است.
روزی که این جمله بر سر در همه موسسات آموزشی، ادارات دولتی و موسسات اجتماعی و اقتصادی کشور ما نقش ببندد و ملکه ذهن اکثریت باشندگان ایران بشود، ما دوران تارک اندیشی را به گونه برگشت ناپذیری پشت سر گذاشته‌ایم. به باور من، علت اصلی درجا زدن ها و پسرفت‌های ما این است که اصل “کرامت انسان” در فهم ملی ما جای شایسته ای ندارد. ما چون برای خود کرامت درخوری قائل نیستیم، به ظلم، تحقیر، تحمیل و تبعیض فضای عرض اندام می‌دهیم. باید بپذیریم که گناه ظالم، قبل از هر چیز به گردن مظلوم است.
در بعد سیاسی اما، متاسفم که نتوانستم نظرم را به درستی منتقل کنم. حرف من این است که در ایام شاهمرگی و دوران فترت، نظر به نقش منحصر به فرد ولی فقیه دوم و حدت تضادهای اجتماعی و درون حکومتی، یک شانس بسیار مهم برای جامعه فراهم می‌آید که خود را از غل و زنجیر استبداد مافیای حاکم رها کند. این که چگونه می‌توان از این شانس به خوبی استفاده کرد، سوال یک میلیارد دلاری زمان ماست که پاسخ آن با گفتگو و از دل گفتگو در می‌آید و شاید پاسخ سهل و ممتنع آن خود “گفتگو” باشد. در حد بضاعتم، مطالب متعددی در این باب تهیه و اشتراک گذاری کرده‌ام. مطلب زیر با عنوان ”انتخابات آزاد توافقی، تاسیس مجلس موسسان” یکی از آنهاست.
@آقای فتحعلی عزیز! در هیچ کجای نوشته من نسبت به کسانی نظیر ظریف اظهار امیدواری نشده است. برای گذار خشونت پرهیز از ج.ا. به جمهوری ایران، برداشت‌هایم را از جمله در مطلبی که در همین پست و بالای این سطور پیوست کرده‌ام، به اشتراک گذاشته‌ام. از توجه و لطف شما سپاسگزارم.
پورمندی


■ جناب پورمندی، عزیز مقاله در چارچوب شناخت ساختار سیاسی و اجتماعی و ساز و کار بقای رژیم جمهوری اسلامی و فرایند شکل‌گیری آن مقاله خوب و دقیقی است. به نظر می‌رسد روحانیت تمام سرمایه اجتماعی، تاریخی و حتا آینده خود را دارد هزینه می‌کند که به عمر این نظام فاسد و ضد منافع ملی ایران بیفزاید. انگار دکترین خمینی که حفظ نظام به هر قیمت، دائم در گوش این حضرات زنگ می‌زند. شاید خمینی، میزان جنایت، فساد و ناکارآمدی ناشی از این دکترین و درنتیجه نفرتی که امروز اکثریت مردم ایران از این نظام و روحانیت پیدا کرده اند را پیش بینی نمی کرد.
اما اگر بر بند دوم عنوان مقاله شما تمرکز کنیم سخن جناب امینی کاملا به جاست. البته بدون شک، نقد و پرسش ایشان پاسخ ساده‌ای ندارد. به ویژه شما به استراتژی غیرخشونت بار آپوزیسیون تاکید کرده اید و در عمل دست رژیم چماق باز و پرقدرت و خالی از تردید است فرومایه گان و درماندگانی چشم و خرد بسته چون هزینه ای نمی بینند در خدمت تاراج گران سیری نا پذیر قرار می گیرد.
این نکته حمل بر درستی استراتژی کار برد خشونت نشود، که به فرض محال اگرچماق در برابر چماق بالا برود ممکن است، فقط ممکن است، سریع تر موجب سقوط رژیم بشود. اما با چه هزینه و چه بدیلی که از بطن آتش و خون حاصل شود؟ درسی که از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و تمام دگرگونی های خشونت بار جهان گرفته شده کافی است که در این مورد تردید نکرد. استراتژی مبارزه خشونت بار با دیکتاتوری بدون تعیین استراژی برای ساخت نظام مطلوب، فقط تخریب یک بنای در حال ریزش است.
با احترام، کاظم علمداری


■ دکتر علمداری عزیز! ممنون از توجه شما. همانطور که اشاره کردید، عدم واکنش به خشونت لخت و نامحدود حکومت را نمی‌توان از مردم انتظار داشت و هر کنش خشونت‌آمیز حکومت می‌تواند به واکنش مشابه از سوی مردم مواجه بشود و جامعه وارد چرخه خشونت بشود. مردم را نمی‌توان به خاطر طغیان در مقابل بیداد و ستم محکوم کرد. دغدغه مشترک همه ما این است که خشم مردم مدیریت بشود. الان هم حرکاتی از نوع بازنشستگان و فرهنگیان و استفاده مسالمت‌آمیز از خیابان را داریم و هم شاهد دی، آبان و سراوان هستیم. به باور من فشار مستمر و فزاینده و کنترل شده روی ساختار حکومت، می‌تواند در این یا آن بخش آن، به خستگی و ترک منجر و راه برای گذار توافقی باز بشود. من نور دیگری در انتهای این تونل نمی‌بینم و از نظر نقشه راه هم به نظرم، در شرایط سلطه خشن استبداد فقاهتی، اگر راهکار مشترکی وجود داشته باشد، می‌توان با یک  تقسیم کار پر تنوع حقیقی-مجازی، مدیریت موفقی ایجاد کرد. احتمالا این امر علی‌رغم درهم‌تنیدگی محتوائی، نسبت به استراتژی تعیین نظام مطلوب، از نوعی تقدم تقویمی بر خوردار است.
با ارادت، پورمندی