iran-emrooz.net | Mon, 12.06.2006, 6:04
ايران: آخرين فرصت برای ديپلوماسی
يوشكا فيشر / برگردان: علیمحمد طباطبايی
دوشنبه ٢٢ خرداد ١٣٨٥
بحران ايران با سرعتی باورنكردنی در مسيری هشدار دهنده و هراس آور در حركت است. ديگر كمترين ترديد موجهی وجود ندارد كه ايران در هر حال خواهان دستيابی به توانايی سلاحهای هستهای است. هرچند كه مسئلهی اصلی رژيم ايران تبديل شدن به يك قدرت منطقهای و يك رژيم اسلامی هژمونيك است و به همين خاطر هم هست كه خود را با قدرتمندترين كشورهای جهان هم سطح قرار میدهد. دقيقاُ همين بلندپروازی رژيم است كه باعث میشود ايران در مقايسه با كرهی شمالی مورد كاملاً متفاوتی باشد: در حالی كه كرهی شمالی در جستجوی رسيدن به توان سلاحهای هستهای است تا انزواطلبی خود را تحكيم بخشد، اما هدف ايران استيلای منطقهای و حتی بيشتر از آن است.
همزمان ايران در حال تلاش برای ايجاد تغييرات اساسی در ساختار قدرت خاورميانه است تا به اين ترتيب رسيدن به اهداف استراتژيك خود را امكان پذيرتر سازد. برای چنين هدفی ايران از اسرائيل و مناقشهی اسرائيلی ـ فلسطينی بالاترين بهرهها را میبرد، اما البته همينطور از كشورهای ليبی و سوريه و از نفوذش در منطقهی خليج (فارس) و از همه مهمتر از نفوذی كه در عراق دارد. با اين تركيب از آرزوهای هژمونيك، به زير سوال بردن وضعيت موجود در منطقه و برنامهی هستهای كشور بسيار خطر ناك است. چنانچه روزی ايران به سلاح هستهای دسترسی يابد، يا حتی خودش آن را توليد كند، اسرائيل آن را به معنای تهديدی برای بقای خودش تفسير میكند و از اين رو غرب و به ويژه اروپا را زير فشار قرار میدهد تا در برابر آن موضعی قاطع اتخاذ كند. اروپا در برابر اسرائيل نه فقط دارای تعهدات اخلاقی و تاريخی است كه همچنين دارای آن منافع امنيتی است اروپا را به لحاظ استراتژيكی و حياتی به مديترانهی شرقی مرتبط میسازد. علاوه بر آن يك ايران مجهز به سلاحهای هستهای به عنوان تهديدی برای همسايههايش تلقی میشود و چنين حالتی احتمال آن دارد كه باعث مسابقهی تسليحاتی در آن منطقه گردد و علاوه بر آن بیثباتی را در آن بخش از جهان به دنبال آورد. به طور خلاصه ايران هستهای امنيت بنيادين اروپا را مورد ترديد قرار خواهد داد. تصور آن كه اروپا میتواند خود را از اين مناقشه بيرون نگه دارد، خود توهمی بس خطرناك است.
در اين قمار بزرگ، سهميههای شركت بسيار بالا است و به همين خاطر هم هست كه آلمان، بريتانيا و فرانسه در سال گذشته مذاكراتی را با اين هدف با ايران آغاز نمودند كه آن كشور را به كنار گذاردن تلاشهايش برای كامل كردن چرخهی سوخت هستهای متقاعد سازند. اما اين ابتكار عمل به دو دليل به جايی نرسيد. اول آن كه پيشنهادهای اروپايیها به اندازهی كافی برای رژيم ايران متقاعد كننده نبودند. پيشنهاد اروپايیها به گشودن فن آوری و تجارت و از جمله استفادهی صلح آميز از فن آوری هستهای از يك طرف با هراس بنيادين ايران برای تغيير رژيم متناسب نبود و از طرف ديگر با آرزوهای هژمونيك منطقهای ايران و تلاشهايش برای رسيدن به اعتبار و وجههی بينالمللی. مسئلهی ديگر آن كه جنگ مصيبت بار عراق به رهبری آمريكا رهبران ايران را به اين نتيجه گيری رساند كه قدرتهای برجستهی غربی تا درجهای تضعيف شدهاند كه اكنون به حسن نيت ايران وابستهاند و ديگر آن كه قيمتهای بالای نفت باعث گرديده است كه غرب از يك رويارويی جدی نگرانی بسيار بيشتری داشته باشد.
اما اين تحليل رژيم ايران میتوان يك محاسبهی كاملاً اشتباه و بسيار خطرناك از آب درآيد، زيرا احتمال بسياری وجود دارد كه زودتر از آنچه تصور میشود منجر به يك رويارويی « گرم » گردد كه ايران در آن نمیتواند به پيروزی برسد. چرا كه در هر حال مسئلهی اصلی چنين مناقشهای اين است: چه كسی به خاورميانه مسلط خواهد شد ـ ايران يا ايالات متحده آمريكا؟ رهبران ايران طبيعت انفجاری اين مناقشه را دستكم میگيرند، چه از جهت واكنشی كه آمريكا به عنوان يك قدرت جهانی به آن نشان خواهد داد و چه از جهت آيندهی كشور خودشان.
البته هنوز هم بحث در بارهی گزينشهای نظامی برای نابودی برنامههای هستهی ايران از طريق عمليات هوايی نيروهای آمريكايی در حل اين مناقشه نقش مهمی ندارد، بلكه بيشتر شبيه به يك پيشگويی خود ارضاء كننده است. زيرا اولاً در اينجا هيچ تضمينی وجود ندارد كه تلاش برای نابودی كامل توان هستهای ايران موفقيت آميز باشد. دوم آن كه چنين عملياتی میتواند جاه طلبیهای هستهای ايران را به عنوان قربانی تهاجمات خارجی توجيه كند. و آخر از همه يك تهاجم نظامی به ايران نشانهای خواهد بود از شروع افزايش درگيریهای نظامی و تروريستی، چه در منطقه و چه در سطح جهان كه برای تمامی طرفهای درگير در حكم كابوسی هولناك است. پس راه چاره چيست؟
اما هنوز هم يك راه حل جدی و ديپلوماتيك باقی مانده است، البته چنانچه ايالات متحده آمريكا در همكاری با اروپايیها و يقيناً با حمايت شورای امنيت و كشورهای غير متعهد از گروه ٧٧ در برابر تعليق طولانی مدت غنی سازی اورانيوم، به ايران يك « معاملهی بزرگ » را پيشنهاد دهند. ايران و ساير كشورها میتوانند به تحقيقات و فنآوری در درون يك چهارچوب معين بينالمللی و تحت نظارت كامل و همه جانبه آژانس بينالمللی انرژی اتمی دسترسی يابند. به دنبال آن عادی سازی كامل روابط سياسی و اقتصادی آغاز خواهد شد، از جمله ضمانتهای الزام آور امنيتی از طريق رسيدن به توافق برای امنيت منطقه.
هزينهی گزاف عدم پذيرش چنين پيشنهادی را بايد برای رهبران ايران كاملاً روشن كرد: اگر طرفهای درگير به توافق نرسند، غرب از همهی آنچه در اختيار دارد برای منزوی كردن ايران از جهتهای اقتصادی، مالی، فنی و ديپلوماسی و با حمايت كامل جامعهی بين الملل فروگذار نخواهد كرد. انتخابهای موجود برای ايران يا تاييد است و يا انزوای مطلق بين المللی. مطرح ساختن اين انتخابهای جايگزين برای ايران مستلزم آن است كه كه غرب از بالارفتن قيمتهای نفت و گاز هراسی به خود راه ندهد. در واقع دو انتخاب موجود ديگر ـ ظهور ايران به عنوان يك قدرت هستهای يا استفاده از نيروی نظامی برای جلوگيری از چنين چيزی ـ علاوه بر تمامی پيامدهای وحشتناكی كه به دنبال دارد قيمتهای نفت و گاز را نيز در هر حال افزايش خواهد داد. بنابراين همه چيز حكايت از آن دارد كه بازی كردن با ورقهای اقتصادی ـ مالی و فنی در برابر ايران بهترين انتخاب موجود است.
آگاهی از پيامدهای بالقوهی و هولناك رويارويی نظامی و نتايج به همان اندازه دهشتناك يك ايران دارای سلاحهای هستهای بايد ايالات متحد آمريكا را مجبور به آن سازد كه خط مشی مذاكرات غير مستقيم و اميد برای تغيير رژيم ايران را كنار گذارد. برای اروپايیها كافی نيست كه عمل كنند در حالی كه آمريكايیها همچنان منتظرند ببينند كه ابتكار عمل ديپلوماتيك اروپايیها به كجا میكشد، و فقط در مباحثات در پشت صحنه شركت جويند و در نهايت اجازه میدهند كه اروپايیها هرچه خود صلاح میدانند انجام دهند. دولت بوش بايد هدايت ابتكار عمل جهان غرب را در مذاكرات هماهنگ و مستقيم با ايران خود به عهده گيرد و اگر اين مذاكرات نتيجه بخش باشد ايالات متحده بايد برای موافقت با ضمانتهای مقتضی آماده باشد. در اين رويارويی، اعتبار و و مشروعيت بين المللی عوامل تعين كننده هستند و تضمين آنها نيازمند هدايت آينده نگر، مسلط و سنجيدهی آمريكا است.
پيشنهاد « معاملهی بزرگ » جامعهی بين الملل را با هم متحد خواهد ساخت و به ايران نيز يك آلترناتيو متقاعد كننده ارائه خواهد نمود. اگر ايران با اين پيشنهاد موافقت كند و به غنی سازی تحقيقاتی در نطنز پايان دهد و در عين حال در مذاكرات شركت كند، همگی محكهای مناسبی برای ارزيابی صداقت ايران خواهند بود. اما چنانچه ايران اين پيشنهاد را نپذيرد يا پس از موافقت با آن از تعهدات خود سرباز زند در سطح جهان به طور كامل منزوی شده و انجام هرگونه اقدام بعدی مشروعيت قاطع و جدی به دست میآورد. آنگاه ديگر چين و روسيه نيز نمیتوانند با شورای امنيت همبستگی نشان ندهند.
اما يك چنين ابتكار عملی فقط هنگامی میتواند موفقيت آميز باشد كه دولت آمريكا رهبری را از طرف كشورهای غربی بپذيرد و به پای ميز مذاكره با ايران حاضر شود. اما حتی در آن هنگام نيز جامعهی بين الملل برای رسيدن به نتيجهی قطعی زمان زيادی در اختيار ندارد، زيرا تمامی طرفهای درگير بايد متوجه باشند كه با سپری شدن زمان عاملی كه همواره اهميت بيشتری كسب میكند همان زمان است.
--------------------
Iran: Last Exit for Diplomacy by Joschka Fischer.
Project Syndicate 2006.