در ده سال گذشته آمریکا از دو رویکرد برای رفع تهدیدات ناشی از جمهوری اسلامی بهره گرفت. دولت اوباما به تعامل و مدیریت منازعه روی آورد که سرانجام به برجام منتهی شد. دولت ترامپ هم رویکرد تقابلِ توام با فشار حداکثری را پیشه کرد تا اقتصاد ایران را فلج کند، به این امید که در ابتدا، جمهوری اسلامیِ به شدت ضعیف شده را برای پذیرش قراردادی فراتر از برجام، به پای میز مذاکره کشاند و در ثانی در صورت عدم تمکین، در سایه اعتراضها و خیزشهای داخلی متاثر از وضع فلاکتبار اقتصادی و نارضایتی مردم، جمهوری اسلامی را از درون متلاشی کند.
تقابل و تحریمهای حداکثری
برجام، حاصلِ یک فرایند گام به گام طولانی، در اصل ناظر به برنامه هستهای ایران و برای جلوگیری از دسترسی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای است. ولی انتظار میرفت که این توافقنامه راه را برای پیوند دادن جمهوری اسلامی با جامعه بینالمللی هموار کند و همانگونه که در دیباچه برجام آمده “در جهت مثبت به صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی کمک نماید”. اما این پنداربه واقعیت نپیوست.
درحالیکه اجرای مفاد برجام به درستی پیش میرفت و آژانس بینالمللی انرژی اتمی از اجرای آن رضایت داشت، ترامپ که از زمان کمپین انتخاباتیاش، کلیّت برجام را زیر سئوال برده بود، با پنبه کردن رشتههای اوباما، از برجام خارج شد.
متعاقباً تحریمهای حداکثری و کمرشکن از جمله تحریمهایی تحت عنوان مبارزه با تروریسم و با استناد به قانون کاتسا (قانون مبارزه با دشمنان آمریکا از طریق تحریم) علیه جمهوری اسلامی به مورد اجرا گذاشته شد. همزمان مطالبات دوازده گانه بیبرو برگرد مایک پمپئو که مصداق “بازی با حاصل جمع صفر” بود، به عنوان پیش شرطهای گفت و گو مطرح گردید. این مطالبات که در واقع یک تسلیم نامه بود، درعمل راهی برای دیپلوماسی باقی نگذاشت.
قرار بود تحریمهای دولت ترامپ وسیلهای برای رسیدن به هدفی باشد که در بالا به آن اشارت رفت. اما در نتیجه مقاومتِ بسیار پرهزینه جمهوری اسلامی، به رغم اینکه بیش از ۱۵۰۰ شخص حقیقی و حقوقی مشمول تحریم شدند، وسیله خود به هدف تبدیل گردید. به عبارت دیگر، هدف در غیاب دیپلوماسی به فراموشی سپرده شد و تحریم پشتِ تحریم در دستور کار دولت ترامپ قرار گرفت.
جمهوری اسلامی سقوط نکرد؛ اعتراضات داخلی سرکوب شد؛ فشارهای اقتصادی کمرشکن، ایران را به شدت ضعیف کرد؛ و فقر و فلاکتِ مردم ایران شدت یافت.
سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ کارگر نیافتاد و جمهوری اسلامی هم که چشم به کمک کشورهای اروپایی بسته بود، درمانده و نومیدانه گام به گام از برخی از مفاد برجام عقب نشست و متعاقب ترور محسن فخریزاده، تولید اورانیوم با غنای ۲۰ در صد را آغاز کرد، تا به زعم خویش اهرمی برای گفت وگوهای آتی داشته باشد.
همگام با این اقدام، مجلس هم روز ۱۱ آذر دولت را ملزم کرد که سالانه ۱۲۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۲۰ در صد ذخیره کند و اگر تا سوم اسفند سال جاری تحریمهای آمریکا در حوضههای مالی، بانکی و نفت لغو نشود، ایران اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را لغو کند.
تعامل، برگشت به خانه اول
حال با روی کار آمدن بایدن، دولت آمریکا باز به خانه اول یعنی رویکرد تعامل بازگشته و مایل است با همکاری متحدان اروپاییاش، به مسئله هستهای جمهوری اسلامی بپردازد.
آمریکا میگوید زمانی به برجام برمیگردد که ایران اجرای تعهداتاش را ازسر گرفته باشد. در مقابل جمهوری اسلامی میگوید که آمریکا برای احیا دیپلوماسی میان تهران و واشنگتن، در ابتدا باید همه تحریمهای اعمال شده از سوی دولت ترامپ را لغو کند و در گام دوم به برجام برگردد.
جمهوری اسلامی وانمود میکند که دست بالا را دارد و میگوید توپ در زمین آمریکا است، ولی در عین حال با ارجحیت دادن به عامل زمان، تاکید میکند که وقت زیادی برای حفظ برجام نمانده است. این در حالی است که آنتونی بلینکن، زیر امور خارجه آمریکا، گفته است، تصمیم ایران به بازگشت به تعهداتش در چارچوب برجام و ارزیابی دولت آمریکا از اجرای این تعهدات، زمان خواهد برد.
در واقع دولت بایدن برگشت به برجام سال ۲۰۱۵ را منتفی میداند و با در دست داشتن اهرمهای محکمِ ناشی از تحریمهای دولت ترامپ، عجلهای برای آغاز گفتوگو ندارد، ضمن اینکه فقط شش ماه به پایان دوران ریاست جمهوری حسن روحانی مانده است.
بهر صورت، اتخاذ اینگونه مواضع و در خواستهای حداکثری از سوی آمریکا و جمهوری اسلامی قبل از رفتن طرفین به میز مذاکره در اغلب موارد طبیعی است و نباید مایه شگفتی باشد. تنها دیپلوماسی و بده و بستانهای معمول پشت پرده است که خواستههای حداکثری را تعدیل میکند، کما اینکه برجام حاصل تعدیل خواستههای ناشی از مذاکرات طولانی جمهوری اسلامی و کشورهای گروه پنج بعلاوه یک بود.
به رغم این مواضع، اهداف دولت بایدن کاملاً واضح است: جلوگیری ازدسترسی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای؛ توقف برنامه توسعه موشکهای بالیستیک؛ و تغییر رفتار جمهوری اسلامی در منطقه.
پرچمدار مخالفت با برجام
دولت بایدن برآن است که مانند دولت اوباما با همکاری و هماهنگی متحدان اروپاییاش و با اتخاذ موضعی واحد، به اهداف یاد شده دست یابد. این رویکردِ دولت امریکا توام با حضور وزیران و مشاوران کلیدی پرزیدنت بایدن از جمله جیک سالیوان، آنتونی بلینکن،رابرت مالی، وندی شرمن و جان کری که مشاغلی در دولت اوباما داشتند، این نگرانی را در برخی از محافل آمریکا، اسرائیل و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس پدید آورده که بایدن ممکن است با قدری جرح و تعدیل، برجام را احیا کند.
در میان این مخالفان، اسرائیل که یکی از مشوّقان اصلی ترامپ برای خروج از برجام بود و تمام قد از تحریمهای یک جانبه واشنگتن علیه جمهوری اسلامی حمایت میکرد و حتی حمله نظامی آمریکا به ایران را چاره کار میدید، اکنون، مشابه زمان اوباما، پرچم مخالفت با تعامل با جمهوری اسلامی را بدوش میکشد. نتانیاهو درارتباط با برجام، درد سرهای زیادی برای دولت اوباما ایجاد کرده بود، ازجمله سفربه واشنگتن و ایراد سخنرانی در کنگره علیه برجام.
دولت اسرائیل برجام را از “بیخ و بن” نادرست میداند و با موضع کشورهای اروپایی هم در قبال ایران مخالف است - کشورهایی که به نظر دولت نتانیاهو در دوران ریاست جمهوری ترامپ به عناوین مختلف تلاش کردند راههایی را برای دور زدن تحریمهای آمریکا پیدا کنند و یا از تاثیر آنها بکاهند و سرانجام از فعال کردن مکانیزم ماشه خود داری کردند.
تهدید نظامی اسرائیل، واکنش ایران
از نظر نتانیاهو و دیگر راستگرایان اسرائیلی که هنوز وارد دیالوگ رسمی با دولت بایدن نشدهاند، برجام راه دسترسی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای را مسدود نمیکند و تعامل و موضع نرم خویانه بایدن و مشاورانش در قبال جمهوری اسلامی نیز چاره کار نیست.
اینان برجام را “باجدهی حداکثری” اوباما میدانند که مانند فشار حداکثری ترامپ به شکست منتهی شده است و معتقدند که سیاست بایدن در قبال جمهوری اسلامی مشابه رویکرد اوباما خواهد بود. لذا، به باور دولت اسرائیل، تنها ” راه باقیمانده برای جلوگیری از دسترسی ایران به سلاح هستهای، استفاده از نیروی نظامی” است.
نتیجه این پنداشتها در روزهای اخیر در اظهارات ژنرال آویو کوخاوی، رییس ستاد ارتش اسرائیل، تجلّی کرده است. او گفت اسرائیل طرحهای عملیاتی تازهای را برای حمله به ایران در سال جاری میلادی تدارک دیده است. زاخیهانگبی، وزیر امور شهرک سازی اسرائیل هم به نحوی مشابه، سه شنبه ۱۴ بهمن، تصریح کرد که آمریکا هرگز به ایران حمله نخواهد کرد و برای اسرائیل راهی نمانده جز اینکه در آینده “خود به تنهایی به ایران حمله کند.”
در همین راستا، بر پایه برخی گزارشها، ارتش اسرائیل برای عملی کردن طرحهای عملیاتی خود از کِنِسِت خواسته است که ۹۱۸ میلیون دلار به بودجه سالانهاش بیافزاید.
در مقابل، ستاد کل نیرویهای مسلح ایران تهدیدهای اسرائیلی را جنگ روانی و توهّم میداند و متقابلاً تهدید کرده است که در صورت بروز “کوچکترین خطائی” از سوی اسرائیل شهرهای حیفا و تل آویو را با خاک یکسان خواهد کرد .
ایزارهای حمله احتمالی اسرائیل
به رغم این اظهارات، از منظر صرفاً نظامی اسرائیل توان حمله هوایی به ایران را دارد. اسرائیل صدها هواپیمای مدرن جنگنده و بمب افکن مانند اف-۱۵ آی، اف-۱۶ آی و اف-۳۵ دارد. این هواپیماها میتوانند انواع مهمات از جمله بمبهای سنگر شکن “جی بی یو -۲۸ ” را حمل کنند. این بمبِ مجهز به هدایت لیزری، ۲۲۸۶ کیلوگرم وزن دارد وسیستم هدایت آن اینرسی و “چی پی اِس ” است.
علاوه بر این، اسرائیل از توان پهپادی خوبی برخوردار است و پهپادهای “هِرون” ساخت این کشور، با ظرفیت ترابری ۲۷۰۰ کیلوگرم برای هر فروند، میتوانند در عملیات بکار گرفته شوند. اسرائیل تنها کشور خاورمیانه است که بالای ۸۰ کلاهک هستهای دارد و موشکهای بالیستیک “یریخو” آن با قابلیت حمل کلاهک هستهای، بین ۱۵۰۰ تا ۴۰۰۰ کیلومتر بُرد دارند. در ضمن زیردریاییهای کلاس دلفین این کشور به گونهای از موشکهای کروز موسوم به “پاپ آی” مجهز شدهاند که برد آن فراتر از ۱۵۰۰ کیلومتر است و قابلیت حمل کلاهک هستهای را نیزدارند.
با این حال بسیار بعید است که اسرائیل از سلاح هستهای برای جلوگیری از دسترسی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای بهره گیرد. پیامدهای بکارگیری اینگونه سلاح برای اسرائیل در سطح بین المللی و از نظر سیاسی بسیار سنگین خواهد بود و این کشورحمایت کشورهای عمده را برای هر نوع برنامه یا توافق آتی با ایران از دست خواهد داد. ضمن اینکه بکار گیری چنین سلاحی با پی آمدهای فرا فاجعه بار آن، میتواند به هستهای شدن ایران منجر شود.
جدا از این ابزارهای کلاسیک، خرابکاری در تاسیسات هستهای و موشکی، حملات سایبری و ترور دانشمندان هستهای، مقامهای کلیدی صنایع نظامی و بلند پایگان نظامی ایران از سوی اسرائیل را قبل از حمله مستقیم نظامی، نمیتوان از نظر دور داشت.
چالشهای حمله هوایی اسرائیل
حمله به ایران، با اینکه از نظر ابزاری قابل اجرا به نظر میرسد، ولی اهمّ ظرفیت نیروی هوایی اسرائیل را بکار خواهد گرفت و بهیچ وجه نظیر حمله به کوره هستهای در دستِ ساخت در دیرالزورِ سوریه درسال ۲۰۰۷ و یا “عملیات اُپرا” یا “عملیات بابل” نخواهد بود که طی آن اسرائیل در ژوئن ۱۹۸۱ در جریان جنگ ایران و عراق، با یک حمله هوایی نیروگاه هستهای “اوسیراک” را در جنوب شرقی بغداد نابود کرد.
ایران بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر با اسرائیل فاصله دارد و هواپیماهای اسرائیلی برای حمله به ایران نیاز به سوخت گیری هوایی دارند و حفاظت از تانکرهای سوخت رسان که در مقابل حملات به شدت آسیب پذیرند، به پیچیدگی عملیات میافزاید.
البته با توجه به پیوستن اسرائیل به “ناتوی عربی” دست پختِ پنتاگون و روابط نزدیکاش با امارات و عربستان، این پیچیدگی میتواند تا حد زیادی کاهش یابد. سوخت گیری پس از بمباران میتواند در یکی از پایگاههای این کشورها صورت گیرد و یا اینکه حمله به ایران با هماهنگی و همکاری کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و مستقیماً از پایگاههای آنها به اجرا در آید. بهرصورت، اسرائیل در شرایطی خواهد بود که براحتی میتواند از حریم هوایی و پایگاههای این کشورها چه برای حمله و چه برای تجسس و نجات در صورت بروز سانحه و یا صدمه دیدن بمب افکنها و جنگندههایش استفاده کند.
اسرائیل ترجیح میدهد با آمریکا و یا با چراغ سبز آمریکا دست به عملیات نظامی زند. گو اینکه به تنهایی میتواند برخی از تاسیسات هستهای ایران را هدف قرار دهد. البته اگر بر پدافند هوایی ایران فایق شود؛ از شمار و موقعیت همه مراکز و کارگاههای هستهای ایران آگاهی داشته باشد؛و با جنگ سایبری و الکترونیکی و خرابکاری قادر باشد اکثر سیستمهای نظامی کشور را از کار بیاندازد.
حملات اسرائیل به تاسیسات هستهای صدماتی را وارد خواهد کرد و ممکن است برنامه هستهای ایران برای چند سال بتعویق بیاندازد ولی با توجه به شمار وگستردگی جفرافیایی مراکز هستهای و توان محدود اسرائیل، این کشور در تحلیل نهایی نمیتواند فعالیتهای هستهای ایران را محو کند. در ضمن قادر نخواهد بود اکثر سایتهای موشکی و پایگاههای نظامی ایران را نابود کند و در نتیجه توان واکنش به حملاتاش را از جمهوری اسلامی بگیرد.
انهدام تاسیسات و ظرفیتهای هستهای ایران با تلاش و عملیات وسیع نظامی از سوی آمریکا ممکن است. البته این کار، شمار بسیار زیادی از ایرانیان را خواهد کشت و بسیاری از زیر ساختهای ایران را نابود خواهد کرد.
کارت پر خطر اسرائیل
برخی ازحامیان حملات نظامی علیه تاسیسات هستهای ایران بر این باورند که یک عملیات وسیع نقطه پایانی بر برنامه هستهای این کشور خواهد گذاشت. این در حالی است که بر پایه پژوهشهای برخی از اندیشکدههای مهم آمریکا،در بهترین سناریو بمباران دقیق و ممتد و هدفمند که فقط از آمریکا ساخته است، حداکثر تا چهار سال میتواند ایران را از تولید سلاح هستهای،چنانچه دسترسی به آن را لازم بداند، باز دارد.
اسرائیل یک کارت بازی پر خطری را در دست دارد و آن کوبیدن بر طبل جنگ، تزریق ترس و نگرانی به افکار عمومی ایران، و قطعی جلوه دادن حمله غافلگیرانه نظامی به تاسیسات هستهای ایران است. درصورت دست زدن به چنین کاری، جمهوری اسلامی به احتمال بسیار قوی، واکنش نشان خواهد داد ودر این راستا برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس را نیز در ردیف اسرائیل قرار خواهد داد، نکتهای که چندی پیش شماری از فرماندهان سپاه به آن تاکید کردند.
نتیجه حملات یک جانبه اسرائیل و واکنش جمهوری اسلامی دامنه جنگ را به شدت افزایش خواهد داد مضافاً اینکه چنین حملاتی آمریکا را در تنگنایی قرار خواهد داد که خلاصی از آن نا ممکن خواهد بود و به اصطلاح “دست و پای آمریکا را توی پوست گردو خواهد گذاشت”. با ورود آمریکا به میدان، جنگ به جنگی تمام عیار تبدیل خواهد شد که شعلههای آن تمام منطقه را در بر خواهد گرفت.
مدیریت منازعه؟
دولت ترامپ با چفت زدن موضوع تسلیحات موشکی ایران و رفتار جمهوری اسلامی در منطقه به برجام، این توافقنامه را رها کرد. گرچه به طور سنتی موضوع عدم دسترسی ایران به موشکهای با قابلیت حمل کلاهک هستهای برای آمریکا ارجحیت داشت.
اما شواهد نشان میدهد که دولت بایدن در گام اول به هدف محدود تر آمریکا یعنی جلوگیری از اشاعه سلاحهای هستهای تمرکز کرده و موثر ترین راه برای رسیدن به این هدف را پیوستن به برجام میداند و از این رو از ایران خواسته است که قبل از برگشت آمریکا به برجام، مفاد این توافقنامه را رعایت کند.
در حال حاضر آیتالله خامنهای میگوید اول آمریکا باید تحریمها را بردارد و در مقابل جو بایدن تاکید دارد که اول ایران باید به برجام برگردد. به رغم این خواستههای کاملاً متفاوت، پیشبینی میشود که سرانجام با توجه به رویکرد تعامل و نه تقابلِ دولت بایدن، در نهایت طرفین با جرح و تعدیل خواستههای خود، درباره برجام و حتی فرا برجام به گفت و گو بنشینند. این کار، یعنی شکستن تابوی مذاکره ناپذیر بودن برجام، خود میتواند راهگشای مدیریت منازعه میان ایران و آمریکا باشد و تلقی تهدید از سوی آمریکا در ایران را کاهش دهد واین به نوبه خود میتواند به فروکش کردن تنش در منطقه کمک نماید.
پایان
۸ فوریه ۲۰۲۱