این بیانیه که با امضاهای بسیاری از فعالین سیاسی خارج از کشور انتشار یافته است راهها و مسائلی را پیش میکشد که قابل بحثاند. شروع بیانیه با این سؤال آغاز میشود: «ویرانگری فزایندۀ جمهوری اسلامی در میهنمان طرح این پرسش را پُررنگتر کرده است که چرا و چگونه است حکومتی با ویژگیهای جمهوری اسلامی توانسته بیش از ۴ دهه به حیات ستمگرانه و ظالمانهاش ادامه دهد؟» و اضافه مینماید: «آیا ارتکاب به حداقل ۸ کشتار بزرگ، یعنی کشتار هزاران ایرانی آزادیخواه و عدالتطلب، گسترش و تعمیق اختناق، تبعيض، خشونت، جنايت، فقر و بیلیاقتی حاکمان در ادارهی کشور در این بیش از ۴ دهه برای برچیدن بساط این ستمکاران کافی نبوده است؟» و سپس به سؤالی که خود طرح نموده چنین پاسخ میدهد: «پاسخ به این پرسش روشن است، ویژگیهای تمامیتخواهانه این رژیم سرکوبگر مذهبی و عوامل تاریخی، سیاسی، فرهنگی، و به ویژه ضعف و ناتوانیِ کوشندگان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و روشنفکران جامعه، از جمله علل ماندگاری این حاکمیت ویرانگرند.» (تآکید در واژه با من است)
- در این بخش پاسخ به پرسش را در بالا میبینیم و مشاهده میشود که پاسخ روشن به علل باقی ماندن حکومت با وجود همه اشکالات عمدهاش را که نام میبرد، در کنار ویژگیهای تمامیتخواهانه و غیره، ضعف و ناتوانی کوشندگان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و روشنفکران جامعه را به ویژه از جمله علل ماندگاری این حاکمیت ویرانگر میشناسد (تآکید در واژه با من است). این ادعا و حکم قابلبحث است: چه امروزه میبینیم که کوشندگان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و روشنفکران جامعه زمان به زمان به میدان آمدهاند، شکنجه شدهاند، زندان رفتهاند و بسیاری سالهاست در زندان ماندهاند و برخی از ایشان اعدام شدهاند. عنوان کردن “ضعف و ناتوانی ایشان” نابجاست. اراده و قدرت اخلاقی و مبارزاتی ایشان در حرکتهای اینجا و آنجای ایشان بهخوبی نمایان است. حرکت بسیاری از مردم در آبان ماه گذشته که سینه در برابر گلولههای حکومت سپر کرده بودند شاهد این واقعیت است که نه مردهاند و چنانکه کوچکترین روزنهای برای نشان دادن اعتراض خود پیدا نمایند، حضور خود را نشان میدهند، حتی در برابر گلوله دشمن. لذا در بیانیه به دنبال صدور حکم به ویژه ضعف و ناتوانی مردم و روشنفکران ایشان، عنوان نشده است که آنچه در میان مردم مشاهده میشود به نوعی سکوت همراه قهر با حکومت استبدادی به دلیل قدرت سهمگین سرنیزه و تفنگ است و لا غیر.
چه انتظار بیشتر اعتراضی از دهان و دست و پای بسته مردم دارید؟ این سرنیزه و تفنگ حاکمین است که دهان ایشان را بسته و پای ایشان را از حرکت باز داشته است. این امر فقط نشان دهنده قدرت نظامی حاکمین است تا ضعف و ناتوانی مردم و روشنفکران ایشان. اگر توجه کنیم در سایر کشورهای تحت سلطه دیکتاتوری نیز همین اوضاع را در میان مردم مشاهده کردهایم و مینمائیم. نگاه کنید به دوران ۷۰سال اتحاد شوروی، یک میلیون مردم را استالین در زیز سلطهی استبداد کشت و نگذاشت صدای احدی به گوش برسد. نگاه کنید آنچه سالها در کشورهای اقمار شوروی گذشت، در شیلی زیر چکمه پینوشه، یک میلیون مخالفین را کشتند و مردم را خاموش ساختند. در امروز هم بسیاری کشورها را میتوان نام برد که مردم را خاموش کردهاند، عربستان سعودی و کشورهای امارات و در امریکای لاتین ولی فشار بر مردم در هیچ کجا بهقدر ایران نیست. در عربستان که مخالفین را گردن میزنند و صداهای مردم را خاموش کردهاند امروزه بهتدریج آزادیهای شخصی میدهند. لباس پوشیدن را راحتتر کردهاند و.... در ایران مردم را با سرنیزه و تفنگ در جای خود میخکوب کردهاند! سکوت تنها سیطره مرگ بار حکومتی را نشان میدهد. هرچند در این اواخر شاید بهدلیل دنبال نقشههای جدید بودن و در عین حال ضعف و ناتوانی حکومتی، انتقادهای شدید از حکومت را تحمل میکنند و انتقادهای صریح از حکومت اجازه انتشار پیدا کرده است. با وجود این نمایش آزار دهندهی شکنحه، زندان و اعدام در جامعه هر روزه ادامه دارد.
در دنباله بیانیه میخوانیم: «آسيبشناسی جريانهای فکری و سیاسی، و چهرهها و شخصیتهای سیاسی اپوزيسيون، به ویژه در خارج از کشور نشان داده است که یکی از عوامل سبب سازِ ناتوانیها و لغزشها، فرقه گرايی، خود حقبينی، خود محوری، “مصادره به مطلوب” و تعدد خود رهبر پنداران بوده است، که هنوز نتوانستهاند به عنوان بديل فکری و سياسی حکومت اسلامی مطرح شوند.»
در پاسخ به این موضوع باید بگویم که خارج از کشور را همتراز داخل کشور قرار دادن عدم شناخت جامعه را نشان میدهد. اگر نظرتان از خارج از کشور در زمان لنین، کارامالیس، پاپاندروا و ملینا مرکوری و یا خمینی است، این شخصیتها در مملکتشان مثل روسیه، یونان و ایران صاحب نامی بودند و شخصیت ایشان بود نه “خارج از کشور” که جنبش درآن دورانها را به پیروزی کشاند. اگر بخواهم رابطه میان خارج از کشور و داخل کشور را بهترنشان دهم یادآور دوران “سبز”ها میشوم که در آن دوران در خارج از کشور حرکتی بزرگ بهخصوص در میان جوانان و دانشجویان ایرانی بوجود آمد. در امریکا که من شاهد بودم، در شهرهائی مانند نیویورک و لسآنجلس هزاران جوان به میدان مبارزه آمدند و به فعالیت سیاسی علیه حکومت پرداختند. از این جوانان که با علاقه و جدیت به میدان آمده بودند، نه پیش از نضج مبارزاتی در ایران خبری بود و نه در پایان از آن هزاران جوان به میدان سیاست و مبارزه آمدند دیگر خبری نشد.
در خارج از کشور جوانان با نصیحت و راه نشان دادن فعالین و مبارزین قدیمی به میدان نمیآیند. تمام عواملی که در بیانیه سبب ناتوانی و عدم پیشرفت خارج از کشور شمرده شده، هیچکدام و یا تمامی آنها سببساز اینکه در خارج از کشور، هنوز نتوانسهاند بدیل فکری و سیاسی حکومت اسلامی شوند نمیباشد. شخصیتهائی مانند، لنین، کارامالیس، پاپاندروآ، ملینا مرکوری، خمینی یا بختیار لازم بود تا شرایط بوجود آمدن بدیل حاصل شود. آنها که دنبال آنند که افرادی مانند رضا پهلوی را آهن ربای گردهمائی درخارج از کشور قراردهند، یاد آور ناصرالدین شاه بعد از قتل امیرکبیر میشود که گفت، بعدها خواستم از چوب آدم بسازم و نشد! شخصیت باید در ایران ساخته شود و بعد به خارج از کشور بیاید. آنوقت ان شخصیت، خارج از کشور را در میدان مبارزاتی خود قرار خواهد داد و بدیل فکری و سیاسی حکومت اسلامی شکل میگیرد.
در دنباله بیانیه راه حل را در این میبیند که هر فرد و جمعی میباید از خود شروع کند. بسیار خوب. ولی اینکه “بنابراین ضروری ست اپوزیسیون داخل و خارج از کشور که معتقد به تمامیت ارضی ایران، یگانگی ملی، دمکراسی و جدایی دین از حکومت است در گام نخست در سطحی فراگیر و گسترده به همکاری، همگرائی و ائتلاف روی آورد، تا از این راه بتواند گامی کارساز در تدارک سرنگونی رژیم اسلامی با خواست و هدف تحقق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در ایران بردارد.”. دوباره داخل کشور و خارج از کشور را در یک سطح قرار میدهد که شرح آن را در بالا دادیم.
و اینکه اعتقاد به تمامیت ارضی ایران، یگانگی ملی، دمکراسی و جدایی دین از حکومت بسیار مهم و لازماند ولی سلطنتطلبی و جمهوریخواهی یگانگی ندارند، هر دو باهم نمیتوانند در یک جا قرار گیرند و با هم مبارزه مشترک نمایند. چه آنکه در این مبارزه مشترک میخواهند جانشین دیکتاتوری مذهبی را نیز بسازند. میشود دوران انقلاب ۵۷ که رفتن شاه را تدارک دیدند ولی دنبال حکومت جانشین آن نشدند. مردم نیاز دارند که با دقت از جزئیات مطالب و دلائل مربوطه با خبر شوند و بیاموزند. این کار به زمان زیادی نیازمند است. قبول سکوت در افشای حقایق تاریخی برای جمهوریخواهان، قبول فراموش نمودن وظائف ایشان در برابر مردم است.
ادامه بیانیه: شعار راهبردیِ دموکراتیک “بیائید به هم بپیوندیم” همراه با عمل، کارساز و راه گشا خواهد بود. این دستور کار و عمل بزبانی همان شعار “همه با هم” خمینی در ابتدای انقلاب است. که نظرش “همه با من” میشد. در ادامه بیانیه میخوانیم «سامان دادن یک جمع فراگیر از افراد مستقل و جریانهای سیاسی حول خواستهای مشترک سرآغاز تبدیل شدن به نیروئی تاثیرگذار است». و «با حفظ استقلال نظری، سیاسی و تشکیلاتی، بی آنکه هویت و ایدههایمان را نادیده انگاریم در تفاهمی عمومی بر محور خواستهای مشترک دمکراتیک گردهم آئیم و با برنامه و سازمان یافته در راستای تحقق ایدهها و خواستهایمان عمل کنیم.»
در پاسخ به این بخش از بیانیه: باید پرسید که آیا این گردهمائی بزرگ نمیخواهد برنامه مشخصی برای اقدامات آیندهاش قرار دهد؟ جریان به این شکل میشود که: ما دستهایمان را بههم میدهیم و بعد وارد یک راه میشویم. بعد که وارد راه شدیم اختلافات پیدا میشوند. لذا اول باید با همفکری وارد راهی شد بعد دستها را بهم داد. عنوان “دمکراتیک” همه مسائل را حل نمیکند و تعیین چه گونگی راه در آینده را نشان نمیدهد. این جمع وسیع باهم وارد مجلس مؤسسان که شوند در مورد سلطنت و جمهوری نظرشان چیست؟ اگر نظر سلطنتطلبان را بخواهید میگویند “امروز فقط اتحاد، مردم در آخر کار تصمیم میگیرند” حداقل برای جمهوری خواهان قانع کننده نیست. مردم احتیاج به آگاهی و روشن شدن از مسائل را دارند. جمهوریخواهان وظیفه و مسئولیت دارند که مردم را به حقایق و درستیهای حکومت جمهوری آگاه و واقف سازند. اجرای شعار سلطنتطلبان “امروز فقط اتحاد” بستن دهن و فعالیت جمهوریخواهان است.
باز در دنباله بیانیه میخوانیم: «این پیوستن بهم نه یک پیوند حزبی و تشکیلاتی، نه یک رابطه تابعیتپذیر میان افراد و جمعها، نه بازتاب ایده و منافع یک طبقه یا گروه اجتماعی یا شخصیت سیاسی است بل که منافع میهن و مردم و خواست ملی را باز میتاباند. پیوندی فراساختاری و فراحزبی، و نماد دموکراسی پلورالیستی که دستیابی به منافع ملی، رفاه عمومی و سعادت مردم و یکپارچگی ملی میهنمان را هدف گرفته است، پیوندی که پروژههای کلان ملی را به موفقیت و پیروزی خواهد رساند.» این کلی گوئیها تکلیف یک سلطنتطلب یا جمهوری خواه را معین نمیکند. اگر صحبت از ۲۸ مرداد زدن و جنایات شاه را شمردن، تفرقهافکنی محسوب شود و باید خاموش ماند تا همه باهم و کنار هم بمانند، سلطنت طلبان بردهاند که اکثریت نافرمان ایشان به تبلیغات دروغ خود از دوران پهلوی و علیه آزادیخواهان ادامه میدهند و جمهوریخواهان در تعهد به سکوت در این موارد باختهاند. و اگر جمهوریخواهان دنبال ایجاد جمهوری در مملکتاند باید همه حقایق برای انجام کار را به مردم بگویند و منافع ملی در بیان حقایق است نه کتمان حقایق. سالهاست مردم را حکومت در تاریکی نگهداشته است. آنچه به عنوان جمهوری به ایشان نشان دادهاند یک استبداد مذهبی بوده است.
جلوی صحبت لازم برای توضیح جمهوری چیست را بههیچ عنوانی نباید گرفت. و تمام صحبت این گروه آن است که اختلافات را کنار بگذاریم. وقتی صحبت در دفاع از جمهوریخواهی میکنیم خودبهخود باید علیه حکومت سلطنتی و مضرات آن سخن بگوئیم و حکومت فردی و مستبد شاه را شدیداً انتقاد کنیم. و... در ایران مردم بسیاری طرفدار دانالد ترامپ شدهاند به امید و خیال واهی که کشور را از چنگ استبداد برهاند. سلطنتطلبان هم آشکارا طرفداری از ترامپ را میکنند. تکلیف گروهی که در میان این پیوند بزرگ دنبال استقلال سیاسی مملکت میباشند و میخواهند مردم مبارزه را رهبری کنند تا آقای دانالد ترامپ، چه میشود؟ در این “جمع پیوسته” چه کسی تصمیم میگیرد، تبلیغ ترامپ را به کنیم یا نکنیم؟ آیا صحبت آن را هم تفرقهاندازی بدانیم و در پاسخ سکوت کنیم؟
لذا سلطنتطلبان و جمهوریخواهان در کنار هم نمیتوانند به نشینند. یکی میخواهد هیچکس حرفی نزند تا زمان موعود (تشکیل مجلس مؤسسان) برسد چون از روشن شدن مردم به واقعیتهای جمهوریخواهی میترسد. حالا وقتی مجلس مؤسسان باز شد چه میخواهید بکنید؟ برنامهای که تدارک ندیدهاید. میخواهید مثل سلطنتطلبان بگوئید مردم تعیین میکنند. که مثل همین نظام ولایتی کار را انجام دادهاید، چه در حکومت استبدادی فضای آزاد برای بیان نظرها وجود ندارد فقط طرفداران ولایت تبلیغ حکومت اسلامی را مینمایند. شما هم که به هم قول دادهاید حرف ناخوشایند برای هم پیوندان نزنید، مردم در این میانه باید چه تصمیم بگیرند؟ سلطنتطلبان ناآگاهی مردم را میخواستهاند و تبلیغ رضاشاه روحت شاد را کردهاند. شما هم دست به عصا رفتهاید که به لبه قبای هموندان برنخورد. تکلیف سلطنت یا جمهوری را کی معین میکند؟ شما نمیتوانید تبلیغ جمهوریخواهی را بکنید و صحبت شاه و ساواک و ۲۸ مرداد و از آن قبیل را نکنید. میبینید که کار انجام نمیشود. جمهوریخواهان هم وظیفه و هم مسئولیت دارند که تبلیغ جمهوریخواهی را بنمایند. یکی میخواهد صحبت دوران شاه نشود و یادآوری درهم شکستن مبارزات آزادیخواهی در کودتای ۲۸ مرداد را با عنوان “روضهخوانی ۲۸ مرداد” بهسخره میگیرد.
میبینیم که روشنفکرانی دنبال تشویق مردم به فراموش کردن تاریخ خود، آنهم تاریخی به این مهمی هستند و اسم آن را میخواهند “بازتاب منافع میهن و مردم و خواست ملی” بگذارند. و یا بهصورت خجالتی “همه با هم” را باینصورت جا بیاندازند. “همه با هم” هم همین را میگوید. همه با هم باشیم و حرفی از خواستههای اساسی خود که برای بقیه ناراحت کننده است را نزنیم. چه تنها اعتقاد به تمامیت ارضی ایران، یگانگی ملی، دمکراسی و جدایی دین از حکومت داشتن کافی برای ساختن حکومت آینده نیست: باید بتوانیم جمهوریخواهی را تبلیغ کنیم، باید بتوانیم نشان دهیم که استبداد و حکومت فردی مانند دوران شاه چه بر سر مردم و مملکت آورده، باید نشان دهیم وابستگی به قدرتها و حکومتهای بیگانه مانند حزب توده و یا مانند امروز دنبال دانالد ترامپ یا قدرتهای خارجی دیگر رفتن چه بر سر ما خواهد آورد و اینکه مردم خودشان باید مبارزه را بسازند و به پیروزی برسند. اگر میخواهید جلوی تبلیغ و آگاهی دادن این جور مسائل را بگیرید که میشود خواسته سلطنتطلبان: “امروز فقط اتحاد”. لذا خاموش ماندن تا تشکیل مجلس مؤسسان به ضرر کامل جمهوریخواهان و به نفع سلطنتطلبان است. و از نظر صلاح مردم معنی ندارد. لذا برای سازمان دادن وسیع علیه حکومت استبدادی حاکم، لازم است دنبال گروههائی رفت که جمهوریخواهاند یا با جمهوریخواهی مخالفتی ندارند. آنوقت همه حرفهای لازم را بدون سانسور میتوانیم به مردم بگوئیم.
در تاریخ مبارزاتی جهان دو بار سازمانها و احزاب سیاسی با ایدههای کاملآ روبروی هم، بایکدیگر کنار آمدند و دست در دست هم با دشمن مشترکشان مبارزه کردند: چیانکایچک و مائو در مبارزه علیه ژاپن و دعوت هوشی مین از مبارزین ویتنامی در مبارزه با امریکا. این راهبرد به مبارزه علیه ژاپن و امریکا کاملاً کمک نمود ولی در هر وجه رهبری وجود داشت، در چین چیانکایچک و در ویتنام هوشی مین. دشمن خارجی بیرون انداخته شد ولی با یک رهبری واحد و سرانجام کار در دست چیانکایچک ماند و با جنگ از دستش بیرون آورده شد و هوشی مین پس از بیرون راندن امریکا در رهبری باقی ماند و بقیه اجباراً زیر دست حکومت کمونیستی و هوشی مین باقی ماندند. برای هر دوی ایشان بیرون راندن سیطره حکومت بیگانه مفید بود ولی در مورد کشورشان در پله اول قرار گرفتند. در مورد ایران جمهوریخواهان باید حواسشان باشد که مردم نیاز به یادگیری از حکومت ملی و جمهوری دارند. شاید آنچه را تا کنون بهنام جمهوری به گلویشان کردند، ایشان را از واژه جمهوری ترسانده باشد. و فراموش نشود ما بعد از سالها از چنگ پادشاهی رها شدهایم. ما با حکومت جمهوری اسلامی مبارزه میکنیم ولی نمیخواهیم یکبار دیگر در دام و خندق سلطنت بیافتیم.
بد نیست تجربهای از اینگونه همکاریها که در امریکا بوده است را نقل کنم. مدتی پیش یکی از سازمانهای جمهوریخواه مخالف حکومت در امریکا تصمیم گرفت این شکل همکاری در اعتراض به حکومت استبداد مذهبی را عملی کند. از سازمان “مشروطهخواهان” که افراد با تجربه و قابل اعتمادی در میان ایشان پیدا میشود خواستند که در یک برنامه تظاهراتی و اعتراضی با یکدیگر عمل کنند. تنها شرط کار این بود که هیچ عکسی به تظاهرات آورده نشود. همه قبول کردند. روز تظاهرات دیدیم چندین ده عکس از آقای رضا پهلوی را به تظاهرات آوردهاند. و دانستیم که این کار را مشروطهخواهان که به ایشان قول داده بودند انجام ندادهاند بلکه کار دیگر شاه دوستان و طرفداران سلطنت پهلوی بوده است. که هیچ اعتمادی به قول و قرار ایشان نیست. حالا بیائیم قول و قرار دوران گذار را با ایشان بگذاریم؟!
من با همکاری سازمانهای مختلف در خارج از کشور موافقم و امروزه سازمان جبهه ملی ایران در خارج از کشور که من از اعضای آن سازمان میباشم با چند سازمان جمهوریخواه دیگر همکاری و همفکری دارد و نتایج خوبی به بار داده است. و فراموش نمیکنیم که ما جمهوریخواهیم و جمهوریخواهی را تبلیغ خواهیم نمود.
محسن قائم مقام – لس آنجلس
۲۷ دسامبر ۲۰۲۰
■ مقالهای جالب، آموزنده و بهخصوص اشاره به تعیین نوع حکومت در ابتدای شروع کار و رهبری از داخل کشور و حمایت خارجنشینان از خارح. من خود طرفدار حکومت از نوع جمهوری آن هستم.
محمدرضا شهاب
■ مقاله خیلی آموزنده بود و دقیق مطالعه کردم. ولی در یک جائی به جای “شیلی” آرژانتین” آمده “در آرژانتین زیر چکمه پینوشه”. اول باید سلطنت طلب ها پول دزدیده مردم را پس بد هند. و یا نشان دهند که فرح دیبا و پسرش این همه پول را چگونه از ایران خارج کردند که هنوزم انگیزه رهبری را دارند. بعضیها پسر شاه را “سرمایه ملی “مینامند. ولی فراموش میکنند که این فامیل سرمایه ملی را چاپیدند و پول برای تبلیغات خود شان ... میپردازند. هنوزم رنیس ساواک تو آمریکا زندگی میکند و هیچکس نمیپرسد چرا این ها به دادگاه کشانده نمی شوند تا جواب گوی جنایاتشان باشند.
سلامت باشید. ایرج